نویسنده: معصومه عبادی صائنی
چکیده
نوشتار حاضر نقد ی است بر مقاله «دین»که گزیده ای از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت میباشد.یکی از شگردهای ملحدان از جمله ویل دورانت، این است که اثبات کنند در منشاء پیدایش دین عامل منطقی و عقلانی دخالت ندارد و اگر هم بحثی از فطرت به میان می آورند تاکیدشان بر روی غرایز حیوانی و مادی همچون ترس، جهل و احساس شگفتی، روح و جانگرایی، سحر و جادو است که همگی زیر مجموعه غرایز طبیعی هستند. در نوشتار پیشرو سعی شده است با دلایل محکم نادرستی ادعای فوق اثبات شود و ضمن ارائه تعریف صحیحی از فطرت، به همهی جنبههای فطرت اشاره شود.
مقدمه
ارائه کننده مقاله «دین»با انتخاب متنی از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت در صدد القای این شبهه است که دین منشاء غیر الهی داشته و با نبود آن هم خللی در زندگی بشر پیش نمیآید.در اصل، ویل دورانت به برخی از زمینههای پیدایش دین اشاره میکند که همگی اموری زمینی (نه مافوق طبیعی) برای دین هستند.هر چند او نمیتواند جنبه فطرت را در دین نادیده بگیرد ولی آن را به جنبههای مادی و غرایز حیوانی پیوند میدهد. در نوشتار مورد نقد، عواملی همچون ترس، جهل، جادو، روح و... به عنوان منشاء دینداری تاریخی بشر معرفی شده است و بعضا اشاره به الحاد ملتهای اولیه شده است. این مقاله در دو بخش ارائه خواهد شد که بخش اول به ریشهیابی دینداری در ملتها و نقد نظریات ویل دورانت و همفکرانش در این خصوص، می پردازد و در بخش دوم، نظریه ویل دورانت پیرامون ترابط دین با عقل و اخلاق مورد ارزیابی قرار میگیرد.
دین و ملتهای اولیه
ویل دورانت قایل است اگر دین را به معنی پرستش نیروهای برتر از طبیعت بدانیم از همان ابتدا باید بدانیم که برخی ملتهای اولیه هیچ دینی نداشتهاند.وی بعد از ذکر نمونههایی از عدم اعتقاد بعضی از اقوام نخستین به خدا و دین چنین میگوید:«با وجود این، مطالبی که ذکر کردیم جزء حالات نادر است و این اعتقاد کهن که دین نمودی است که عموم افراد بشر را شامل میشود؛ با حقیقت توافق دارد... و دین از قدیمالایام با تاریخ بشر همراه بوده است.»[1]
واقعیت این است که مطالعه تاریخ بشر از قدیمیترین ایام تا به امروز نشان میدهد که مفهوم «مقدس»یا «پرستش و نیایش»همیشه با زندگی بشر آمیخته بوده است و هیچ جامعهای را در جهان، چه در گذشته و چه در حال نمیتوان یافت که این مساله به نوعی در آن منعکس نشده باشد و یا حداقل بسیار نادر است.[2]
ویل دورانت خود اعتراف دارد که عدم وجود مذهب در پارهای از جوامع و یا عدم وجود تشریفات دینی در آن ها جزو حالات نادر است که نمیتواند قانون کلی «همگانی بودن دین»را نقض کند.[3] ساموئل کینگ جامعهشناس معروف میگوید:«کلیه جوامع بشری دارای نوعی مذهب بودهاند.نژادشناسان و جهانگردان و مبلغان اولیه از طوایفی نام میبرند که کیش و مذهب نداشتهاند اما بعدا معلوم شد که گزارشهای آن ها مبنای درستی ندارد و قضاوت آنها تنها به این دلیل بوده که گمان میکردند مذهب این طوایف باید شبیه به مذهب ما باشد و یا به عبارتی، تنها مذهب را مذهب خودشان دانستهاند و به این نکته توجه نکردهاند که افکار و عقاید خاص این طوایف، خود، مذهب بوده است.دانشمندان جامعهشناس به دقت این موضوع را بررسی کرده و به این نکته برخوردند که اساسا در جهان، طایفه و جامعهای بدون معتقدات و آداب و رسوم که در واقع کیش و مذهب بشمار میرود وجود ندارد.»[4]
حتی اسلاف انسان های امروزی که در دورهی ماقبل تاریخ میزیستهاند نیز دارای مذهب بودهاند زیرا که مردههای خود را به وضع مخصوصی به خاک میسپردند و ابزار کارشان را در کنارشان قرار میدادند.[5]
سرچشمه دین چیست؟
ویل دورانت پس از آنکه عمومیت دین را میپذیرد، سرچشمههایی را برای دین معرفی میکند که همگی مادی هستند که ضمن نقد و بررسی جداگانه آنها، در انتها نظریه خود را بیان میکنیم:
الف: ترس
ویل دورانت از میان سرچشمههایی که برای ادیان میشمرد ترس را از همه مهمتر دانسته و آن را نخستین مادر خدایان معرفی میکند.
نقد و بررسی:در این بخش از سخنان ویلدورانت، انگیزه بشر از دین در دایره مذاهب ابتدایی محدود شده و ترس، عامل پیدایش و زمینه آن ها معرفی گردیده است.[6]ما هر قدر به این فرضیهها خوشبین باشیم باز هم نمیتوانیم این حقیقت را انکار کنیم که ارائهکنندگان چنین فرضیههایی همانند آگوست کنت، راسل و ...هرگز جرئت نکردهاند که فرضیه[7] خود را به عنوان یک موضوع قطعی و اثبات شده ابراز کنند و در نهایت میبینیم که جامعهشناسان و روانشناسان در مورد منشاء دین اختلاف نظر شدیدی دارند.[8]
اگر ترس از رویدادها یا نشناختن علل طبیعیِ پارهای از پدیدهها موجب توجه به خدا گردد به این معنا نیست که خدا زاییده ترس و جهل انسان است.چنانچه بسیاری از انگیزههای روانی مانند لذتطلبی و شهرتطلبی موجب تلاش علمی میشوند ولی زیانی به اعتبار آنها نمیزند.اینکه انسان در مواقع خطر و رویدادهای سهمگین بیشتر به خدا و مذهب روی میآورد به این دلیل است که در آن حال، احساس نیاز بیشتری به خدا و مذهب برای رسیدن به آرامش دارد.[9]
ب: جهل و احساس شگفتی
«احساس شگفتی از حوادثی که انسان علت آن را نمیتواند درک کند، از عواملی میباشد که اعتقادات دینی را سبب شدهاست.»این نظریه که آگوست کنت سردمدار آن است می گوید انسان بالطبع اصل علیت را پذیرفته است؛ منتها بشر اولیه چون علل اصلی حوادث را نمیشناخت اینها را به یک سلسله موجودات غیبی، خدایان و امثال اینها نسبت میداد؛ مثلا میدیدند باران میآید، چون علت آمدن باران را نمیدانستند، میگفتند: «خدای باران»؛ طوفان میآمد، نمیدانستند علت آن چیست، میگفتند: «خدای طوفان».[10] بنابراین با گسترش علم و کشف پدیدهها، مذهب، خود به خود منتفی میگردد.
نقد و بررسی: آگوست کنت تعارض علم و دین را قطعی دانسته و بر این اساس دین را ناشی از جهل علمی بشر میداند.[11] تعارض بین علم و دین عمدتا از سوی افرادی مطرح میگردد که منبع عقلی دین را مقابل منبع نقلی آن قرار داده و یافتههای عقلی را از محدوده دین خارج کردهاند و دین را برابر نقل قرار دادهاند در حالی که پایههای دین، عقلانی و برهانپذیر است.[12] ایان باربور در کتاب «علم و دین» خود اثبات میکند که نمیتوان با مشاهدهی چند واقعهی تلخ تاریخی (نقض زمین مرکزی و محاکمه گالیله و...) تعارض ذاتی بین علم و دین را نتیجه گرفت.[13]
ماتریالیستها و عدهای از دانشمندان طبیعی به اشتباه گمان میکنند یا باید علل طبیعی را بپذیریم و یا خدا را، و کشف علت طبیعی مساوی است با نفی خدا. در اصل، آنها خداوند را به مثابه رخنهپوشی میدانند که به همان میزان که رخنههای دانش بشری پر میشود و علم به پیش میرود خدا عقبنشینی میکند.[14] در حالی که پیشرفت علوم جلوی کج فهمیها را میگیرد نه این که به جای دین و ارزشهای دینی بنشیند. حقیقت دین الهی نه تنها منکر علل مادی نیست بلکه بر وجود و لزوم شناسایی آنها تاکید دارد. دین در کنار تایید علل و عوامل طبیعی، نقش آنها را به عنوان عوامل غیر مستقل میپذیرد.[15]
بعلاوه اگر مذهب، از شگفتی برخاسته از جهل ناشی باشد میبایست به هر میزان که مردم بیسوادتر باشند مذهبیتر و هر چه عالمتر باشند بیدینتر باشند؛ و حال آنکه چنین نیست بلکه در میان افراد کم سواد هم افراد بیدین دیده میشود و در میان علمای طراز اول هم افراد مذهبی به وفور یافت میشوند. در نتیجه، جهل و احساس شگفتی نمیتواند ریشه هر باور مذهبی باشد.
ج: روح و جانگرایی
انسان معبودهای مختلفی را برای خود برگزیده که گاه پهنهی آن، پرستش نیروهای مبهم و اسرارآمیز، قوای آسمانی و نباتی و جنسی و حیوانات و در آخر کار، نیاپرستی را شامل میشود."اسپنسر"در تبیین این نظریه بر این باور است که آغاز اعتقاد بشر به دوگانگی روح و بدن از آنجا بود که در خواب، مردگان را میدید و میدانست که آنها واقعا مردهاند. از اینرو معتقد شد انسان روح دارد و این را به تمام اشیا تعمیم داد و برای اشیا جان و روح قایل شد.در مواقع خطر برای جلوگیری از اثرات مخربشان برای آنها هدایا میبرد و قربانی میکرد و این یعنی پرستش.[16] به باور بشر نخستین، رئیس قبیله نمیمرد بلکه تنها نقل مکان میکرد. به همین خاطر فرستادن غذا به همراه جنازه او رواج بسیاری داشت و به مرور بزرگان قوم تبدیل به خدا شدند و افراد برای کسب قدرت آن ها یا مدد گرفتن از ایشان بر سر مزارشان حاضر میشدند و قربانی میکردند و هدایا میبردند.
نقد و بررسی: در واقع اسپنسر با تحلیل ذهنی کوشید تا خودش را جای انسان اولیه گذاشته، علت گرایش او را به دین پیدا کند.[17] هیج دلیلی وجود ندارد که انسانهای بدوی، نیاکان خود را میپرستیدند.هیچ دلیلی مبنی بر اینکه دادن هدایا به مردگان و دفن غذا و اسلحه به همراه آنها به خاطر پرستش مردگان است، وجود ندارد؛ زیرا ممکن است علت این کار، اعتقاد به بقا و جاودانگی روح و زندگی پس از مرگ باشد نه حکومت و سلطنت و الوهیت آنها.[18] اگر گاه در میان انسانهای اولیه پرستش نیاکان هم مشاهده شود هیچ رابطه و ملازمه منطقی وجود ندارد که این مطلب دلیل بر اسطوره بودن باور به خالق هستیبخش است. بعلاوه چه دلیلی بر تعمیم این نیاپرستی به تمام باورهای پرستشگرایانه وجود دارد؟ این احتمال معقول نیز وجود دارد که آغاز پرستش نیاکان با انحراف از فطرت توحیدی بوده و اعتقاد به خدای واقعی در قالب پرستش نیاکان جلوه نموده باشد.
د: سحر و جادو
ویل دورانت در کتاب خود عنوان میکند یکی دیگر از عوامل دین، سحر و جادو میباشد که آداب دینی و شعایر دین را تشکیل میدهد. این نظریه نیز توسط مردمشناس مشهور "فریزر" ارائه شده است.به نظر او جادو قبل از دین وجود داشتهاست و انسانهای ابتدایی که سعی میکردند شرایط طبیعی را به نفع خود تغییر دهند نخستین کوششی که برای همدلی با طبیعت انجام دادند، جادو بود.جادوگران در هر منطقه و میان هر قومی سردسته و در حقیقت پادشاه و سلطان آن منطقه بودند.هنگامی که مردم به نادرستی سیستم جادو پی بردند، لحظه پیشرفتی برای بشر بود و جادو جای خود را به دین داد و جادوگر جایش را به عالم روحانی و در نتیجه، مفهوم خدایان ظهور کرد و همانطور که عصر جادو جایش را به دین داد، عصر دین هم با رشد عقلانی بشر جایش را به علم میدهد و علم هم مبانی دین را به هم میریزد.دیگر بشر با جادو و دین، جهان را تبین نمیکند بلکه تبیین جهان بر عهده علم است و علم قوانین حقیقی جهان را مییابد. بنابراین علم همان جادوی بدون خطای بشر است.[19]
نقد و بررسی: از نظر "فریزر" تنها تبیین صحیح از دین، تبیین بر حسب امور طبیعى است و تبیین فوق طبیعى، نادرست است. او بدون این پیش فرض نمىتواند اثبات کند که دین، تبیین بشر از حوادث طبیعى بوده است و بس."فریزر"این پیش فرض را اثبات نکرده است.
نکته مهمى که در دیدگاه "فریزر" به چشم مىخورد این است که تبیین دینى را در ردیف تبیین علمى و تبیین بر اساس جادو مىداند. تبیین علمى و تبیین بر اساس جادو، تبیین طبیعى هستند؛ یعنى بر اساس علتها، پدیدههاى طبیعى را تبیین مىکنند؛ اما در تبیین دینى، حوادث طبیعى بر اساس علل فوق طبیعى ـ نه طبیعى ـ تبیین مىشود.علل طبیعى با علل فوق طبیعى در عرض هم و هم ردیف نیستند.مىتوان حادثههاى طبیعى مانند زلزله را هم بر اثر علل طبیعى دانست و در عین حال همین حادثه را به اراده خدا نسبت داد.هیچ منافاتى میان این دو تبیین وجود ندارد.خدا و یا موجودات مجرد در ردیف علل طبیعى نیستند که اگر براى پدیدهاى طبیعى از طریق علم، علتى یافتیم، دیگر نتوانیم آن پدیده را معلول خدا و یا موجودات مجرد بدانیم؛ اما "فریزر" همه این علل را در عرض هم مىشمارد و از این رو با یافتن تبیین علمى مىگوید: دیگر تبیین دینی باطل شده و عصر دین جاى خود را به دوره علم داده است.[20] هنگامى که فریزر از اعمال جادویى، گزارش مىدهد، چنین فرض مىکند که این مثالها به قبل از دوره دین مربوط مىشود و هرگز آن را اثبات نمیکند؛ ولی در بسیارى از موارد از مثالهاى او چنین بر مىآید که دین و جادو با هم بودهاند؛ نه این که جادو قبل از دین بوده است.بنابراین، نظریه تکاملى فریزر هم با این شواهد نفى مىشود.[21]
"آندره لانگ" مردمشناس مشهور اسکاتلندی میگوید: مفهوم «خدای خالق» که قادر و عالم مطلق است در میان تمام انسانهای ابتدایی و فرهنگهای ابتدایی یافت میشود. از نظر او در ذهن انسانهای ابتدایی، دو عنصر خدا و اسطوره وجود داشت. انسان ابتدایی، اعتقاد به خدای برتر را در باور به اساطیر میدید، که به تدریج این اساطیر به صورت افسانه در آمدند که با هم تعارض داشتند؛ زیرا اعتقادات دینی معقول است ولی اعتقاد اسطورهای، خرافی و غیرمعقول و ساخته قوه خیال است و همیشه جنبه عقلانی بر جنبه عاطفی و خرافی ترجیح دارد.[22]
"هنری لوکاس" مورخ میگوید: پارهای از اقوام ابتدایی دینهایی داشتهاند که کاملا یکتاپرستانه بود.حتی اقوامی که خدایان چندگانه را میپرستیدند اغلب خدای بزرگ آفرینشگری را پرستش میکردند که دستهی خدایان کم اهمیتتری را آفریده بود و تسلط خود را بر آنها اعمال میکرد.[23]
ی: فطرت
ویل دورانت به فطرت اذعان دارد ولی سعی میکند آن را از مسیر اصلی خود منحرف کند.وی دینباوری را ناشی از فطرت تجسسجو، ترسو، مضطرب و آرزومند انسان دانسته است.[24]
ویل دورانت بر این ادعا هیچ دلیلی ارائه نداده است و می توان گفت که او از سایر جنبههای فطرت غفلت ورزیده و در این نظریه دچار پیشداوری بر اساس این پیش فرض شده است که دین هیچ منشاء مافوقطبیعی ندارد.در مطالب فوق بطلان تمامی موارد مادیای که او به عنوان سرچشمه دین مطرح میکرد به اثبات رسید.بنابراین دیگر نمیتوان به جنبههای مادی فطرت به عنوان منشأ دین، استناد کرد.حال با بررسی درست و همه جانبهی فطرت سعی میکنیم منشأ درست دین را اثبات کنیم.
فطرت در لغت به معنای خلقت، ابتدا و اختراع آمده است.[25] امور فطری انسان به اموری گفته میشود که در سرشت انسان بوده و نوع خلقت انسان، اقتضای آن را دارد. باید توجه داشت که میان سه اصطلاح فطرت، غریزه و طبیعت، اختلافهایی وجود دارد. طبیعت معمولاً در مورد پدیده های بیجان به کار می رود و اگر در مورد جان داران به کار برده شود فقط در آن جنبههائی است که جان دارها با بیجانها مشترکند.[26]غریزه بیشتر در مورد حیوانات به کار می رود و کمتر در مورد انسان.حیوانات از ویژگیهای درونیای برخوردارند که راهنمای زندگی آنها است. این ویژگی یک حالت غیر اکتسابی و سرشتی است که به آن غریزه گفته میشود.[27] غرایز دو دستهاند:غرایز مادی که برای تأمین احتیاجات مادی در حیوان و انسان نهفته است؛ مانند:حب ذات، تشنگی، گرسنگی، ترس.[28] دسته دوم، غرایز معنوی هستند که مختص انسان است؛ مانند:کمالطلبی، نوعدوستی، ایثار و...که از آن به فطرت تعبیر میشود.فطرت که یکی از منابع الهامبخش معرفت و شناخت است در وجود هر انسانی قرار دارد اما گاهی حجابهای ظلمانی مانع از بروز آن میشود.[29]
بر اساس آموزههای دینی اسلام، خداجویی و خداپرستی به عنوان امری فطری در نهاد انسان قرار گرفته است:
«پس روى خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست؛ این است آیین استوار؛ ولى اکثر مردم نمىدانند.»[30]
همچنین در احادیث متعددی در ذیل آیه تصریح شده است که این فطرت، فطرت توحید و خداشناسی است.[31]
اندیشمندان اسلامی نیز با بهرهگیری از آموزههای دینی در کنار تحلیل روانشناسانه آدمی، بر فطرت خداجویی او تاکید نموده و میان فطرت حقیقتجوی انسان و خداجویی او پیوندی ناگسستنی دیدهاند.[32]
با نگاهی برون دینی نیز می توان بر فطرت خداجویی بشر شواهد فراوانی یافت.انسانها علیرغم ویژگیهای شخصی، قومی، نژادی، محیطی، فرهنگی و... همگی به دین گرایش داشتهاند.به دلیل یکسان نبودن شرائط و ویژگیهای اقوام بشری در همه زمانها و مکانها، گرایش به دین نباید تا این حد گسترش میداشت و طبیعتا میبایست این گرایش اختصاص به کسانی میداشت که در شرایط یکسان به سر بردهاند و حال آنکه واقعیت، خلاف این است.بنابراین عامل روی آوردن انسانها به دین را باید در نهاد انسانها جست بدون اینکه اختلاف شرائط را در آن راهی باشد.
نتیجهگیری
با توجه به مباحثی که ارائه شد بطلان شگردهای ملحدان از جمله ویل دورانت که سعی دارند اثبات کنند در منشاء پیدایش دین عامل منطقی و عقلانی دخالت نداشته، بلکه باورهای دینی ریشه در ترس و جهل و مانند این خرافات دارد، ثابت شد.پس می توان به جرأت گفت که مفهوم «مقدس»یا «پرستش و نیایش»که همیشه با زندگی بشر آمیخته بوده است ریشه در فطرت دینی وی داشته است هر چند به دلایلی این فطرت در موارد فراوانی از مسیر درست خویش خارج شد و دامنه پرستشگری به موجودات نالایق کشیده شد.
مطلب مرتبط :
نقدی بر مقاله «دین» (2) «دین و رابطه آن با اخلاق و عقلانیت»
فهرست منابع
- قرآن کریم.
- 1) ایان باربور؛ علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، نشر دانشگاهی، چاپ ششم، تهران: 1388.
- 2) جوادی آملی، عبدالله؛ نسبت دین و دنیا، اسرا، قم: 1381.
- 3) حسینی، اکبر؛ منشأ دین: بررسی و نقد دیدگاهها، کانون اندیشه جوان، تهران: 1386.
- 4) شیخ صدوق؛ توحید، جامعه مدرسین قم، قم: 1357.
- 5) طباطبایی، محمدحسین؛ تعالیم اسلام، بوستان کتاب، قم: 1387.
- 6) __________________؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، صدرا، بی تا.
- 7) قائمی، اصغر؛ اصول اعتقادات در 40 درس، نشر برگزیده، قم: 1375.
- 8) قائمی، علیرضا؛ درآمدی بر منشأ دین، معارف، چاپ اول، قم: 1379.
- 9) کلینی، محمدبن یعقوب؛ اصول کافی؛ دار الکتب الاسلامیه، تهران: 1365.
- 10)کوشا، محمدعلی؛ پایههای دینشناسی، پارسایان، قم: 1376.
- 11)کینگ، ساموئل؛ جامعهشناسی، ترجمه: مشفق همدانی، امیرکبیر، 1341.
- 12)مطهری، مرتضی؛ ختم نبوت، صدرا، بی تا.
- 13)____________؛ فطرت، انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده عمران، چاپ سوم، تهران: 1362.
- 14) مکارم شیرازی، ناصر؛ آخرین فرضیههای تکامل، نسل جوان، تهران، چاپ دوم : 1345 .
- 15)_______________؛ انگیزه پیدایش مذاهب، هدف، چاپ دوم، قم: بی تا.
- 16)همیلتون، ملکم؛ جامعهشناسی دین، ترجمه: محسن ثلاثی، انتشارات تبیان، چاپ اول، تهران: 1377.
- 17)هنری لوکاس؛ تاریخ تمدن، ترجمه: عبدالحسین آذرنگ، موسسه کیهان، تهران: 1366.
- 18)ویل دورانت؛ تاریخ تمدن ویل دورانت، ترجمه: احمد بطحایی و دیگران، تهران، بی تا.