نویسندگان: زهره خلیلی
چکیده
آنچه در نوشتار حاضر میخوانید نقدی است بر بخش دیگری از مقاله «چرا نسبت به دین شکاک هستم؟». مقاله مورد نقد در ادامه ایرادهای شکگونه خود درباره خدا، به تشکیک در وحی، تجربهها دینی و عرفانی، صحت و اصالت کتب مقدس و احادیث نبوی، معجزه و تشخص خدا میپردازد. در پاسخ به نویسنده مزبور با تمسک به دلایل عقلانی اثبات خواهیم نمود که تمامی شبهات وی پیرامون این لوازم دینی ریشه در نگاهی مادیگرایانه و کنار نهادن عقلانیت آزاد دارد.
مقدمه
در بخش گذشته با عنوان «وجود خدا و طرح هوشمندانه جهان» دانستیم که وجود خدا و طرح هوشمندانه جهان آفرینش واقعیتی انکارناپذیر است. نویسنده مقاله مورد نظر در ادامه گفتارش محورهای دیگری از بحث را مطرح و به چالش میکشد. برخی از محورهایی که در این بخش بررسی میشود عبارتند از:
1) تشکیک در وحی و تجربههای عرفانی
2) تشکیک در صحت کتب مقدس و احادیث نبوی
3) تشکیک در معجزه
4) تشکیک در شخصوار دانستن خدا
وحی و تجربههای دینی و عرفانی
نویسنده در اشکال به مقوله وحی میگوید: «وحیها به وسیله شاهدان مستقل تایید نشدهاند. دریافت وحی بیشتر توسط پیامبران خاصّه یا صوفیان گزارش شده، اما ادعاهای آنها چندان قانع کننده نیست؛ زیرا شواهد مستقلی برای تایید صحت این ادعاها وجود ندارد.»
لحن این سخن، گفتار هیوم را در ذهن تصویر میکند؛ گو اینکه نویسنده از زبان هیوم سخن میگوید. در پاسخ به این برداشت از وحی باید توجه نمود که در اثبات پدیده وحی از برهان و دلیل عقلی بهره برده میشود و ادعای آورنده وحی صرفا صورت مساله را میسازد. توضیح اینکه، یکی از وظایف اساسی پیامبران، دریافت پیام الهی است که از آن به وحی تعبیر میشود. ضرورت و لزوم این پیام در مبحث نبوت با برهانهای فلسفی و عقلی توسط فیلسوفان و متکلمین اسلامی به اثبات رسیده است؛ از جمله اینکه دین گرچه در سامان دادن حیات اجتماعی و فردی شخص در این دنیا سهمی شاخص دارد لیکن حیات انسانی محصور به دنیای مادی نیست و سعادت واقعی آدمی در حیات اخروی او رقم میخورد و دستیابی به سعادت اخروی مبتنی بر شناسایی راهها و مسیرهای آن در این دنیا است. از آنجا که عقل آدمی احاطه لازم و کافی به این مسیرها را ندارد و نیز بسیار آسیبپذیر است بگونهای که با اندک نسیمی که از جانب هوس میوزد رو به خاموشی مینهد لطف الهی شامل حال بندگان شده و با علم و آگاهی بی حد و حصر خود آنچه به نفع بشریت است را در قالب قوانین علمی و عملی از طریقی مخصوص با افرادی شایسته به سمع و نظر جوامع بشری میرساند.[1] برای شناسایی مدعیان راستین دریافت وحی همین کافی است که دلیلی محکم بر صدق ایشان در دست داشته باشیم و لزومی ندارد که خود ما وحی را تجربه کنیم. آن دلیل خدشهناپذیر همان معجزه است.[2] باید توجه داشت هر چند ما نتوانیم به حقیقت وحی پی ببریم ولی از آنجا که صدق پیامبران الهی از راه معجزه و دیگر ادله به اثبات میرسد اطمینان لازم برای قبول ادعای پیامبران در برقراری این ارتباط با خدا مورد پذیرش قرار میگیرد؛ پس دیگر جای این سخن نیست که «شواهد مستقلی برای تایید صحت این ادعاها [ادعای ارتباط محیانی] وجود ندارد» مگر اینکه از قبل جهان را در انحصار ماده تعریف کرده باشیم که ظاهرا مبنای نویسنده نیز چنین است؛ اما از آنجا که وجود خدای غیر مادی را با دلایل عقلی پذیرفتهایم نادرستی پیش فرض وی روشن میشود. همچنین این گفته که «وحیها به وسیله شاهدان مستقل تایید نشدهاند» نیز نابجاست؛ چرا که وحی پدیدهای طبیعی و قابل شناخت با ابزارهای متعارف عمومی و علمی نیست بلکه پدیدهای است خارقالعاده میان خدا و برخی از انسانهای برگزیده که جز خود آنها کسی که به آن مرحله و موقعیت نرسیده باشد از این راز و رمز آگاهی ندارد و نمیتواند درباره ماهیت آن داوری کند.[3] از اینجا روشن میشود که وحی چیزی متفاوت از نبوغ بشری یا تجربههای دینی و عرفانی است؛ زیرا تمامی این موارد از سنخ حقیقتهایی هستند که قابل دسترسی برای برخی دیگر از افراد بشری است و خطاپذیر هستند. اموری که یا عقل قادر به ادراک آنهاست و یا در سایه ریاضت نفس قابل دستیابی است؛ در حالی که وحی از هرگونه دخالت تفکر ذهنی و کشف و شهود عرفانی مبراست.[4] خواننده گرامی با مطالعه آنچه گذشت مشاهده میکند که برخلاف باور نویسنده که این دست از مباحث را بر پایه آداب و سنتهای هزاران ساله و حمایت مؤسسات محافظه کار اجتماعی و تحمیل قدرتهای حکومتی به جامعه دانسته است، همه بر پایه تحلیلهای عقلانی و حقیقتمدار است.
در پایان تذکر این نکته نیز بجاست که اندیشمندان مسلمان، تجربههای دینی مصطلح (یا به تعبیر نویسنده: تجربههای روانی و پدیداری) و نیز تجارب عرفانی را با توجه به انواع تفسیرهایی که از تجارب دینی ارائه شده است دستهبندی کرده، برخی را به عنوان دلیل بر اثبات وجود خدا دانستهاند و برخی را فاقد ملاک یک دلیل معرفی نمودهاند. بر این اساس نمیتوان پیرامون آنها حکمی یگانه و جامع عرضه نمود و این نیز اشتباه دیگری از طرف نویسنده است چرا که میگوید:«تجربههای روانی و پدیداری افراد به سختی میتواند گواه بر وجود یک موجودی الاهی و مستقل از مخیلهی فرد باشد. توسل به تجارب عرفانی یا حالتهای سوبژکتیو و خصوصی را دشوار میتوان شواهدی مکفی بر وجود نیرویی خارجی گرفت که این حالتهای روانی را ایجاد میکند.»
کتابهای مقدس و سنت نبوی
به اعتقاد نویسنده، کتب مقدس (و در راس آنها قرآن) پر از تناقض و خطا هستنند. وی این کتابها را بازتاب تصورات علمی و اخلاقی زمانه نگارش خود و مربوط به دوران بیسوادی بشر میداند که صرفاً بیان مکتوب افسانههای شفاهی و آموزههای اقوام باستانی هستند و از حیث شواهد باستانشناسی و پژوهشهای دقیق تاریخی قابل پذیرش نیستند. وی نتیجه میگیرد که دشوار بتوان آموزههای این کتب را مناسب همهی فرهنگها و زمانها شمرد. درباره احادیث نقل شده از پیامبر اسلام نیز قایل است: «صحت و اصالت حدیثهایی که میگویند توسط صحابهی محمد ضبط و نقل شدهاند، به وسیله پژوهشهای مستقل و معتبر تایید نمیشود.»
از آنجا که بحث ما در این نوشتار در دفاع از کیان باعظمت اسلام است از اینرو بررسی صحت و سقم گفتار نویسنده پیرامون دیگر کتب آسمانی غیر از قرآن را به خواننده میسپاریم. اما درباره قرآن و ارزیابی ادعاهای نویسنده نسبت به آن باید توجه داشت که اینکه نویسنده قرآن را در کنار دیگر کتب آسمانی قرار داده است و ادعاهای خود را به همه تعمیم میدهد، بدون بررسی و دقت نظر انجام پذیرفته است. به اعتقاد ما قرآن بر خلاف سایر کتب آسمانی، معجزهای الهی و جاوید است که از هرگونه تغییر و تحریف مبراست و از اینرو به حق، شایسته عنوان «کتاب آسمانی موثق و معتبر» است.[5] اگر دلایلی که اندیشمندان اسلامی در اثبات اعجاز قرآن بیان نمودهاند را بپذیریم تمامی ادعاهای نویسنده مخدوش خواهد بود. با این حال در پاسخ به گفتار نویسنده مطالبی را متذکر میشویم:
الف) نویسنده، قرآن را پر از تناقض و خطا معرفی نموده؛ اما اشارهای به موارد آنها نکرده است و این خود نوعی کجاندیشی است و مناسب با بحثهای علمی نیست. با این حال به اعتقاد ما در قرآن هیچ خطا و تناقضی یافت نمیشود و آنچه از ناحیه مخالفان قرآن به عنوان تناقض و خطا ارائه شده است تمامی با توجه به اصول زبانشناختی ادبیات عرب و مشاهده واقعیتهای علمی و تاریخی قابل دفع است.[6]
ب) با توجه به اینکه محتوا و ساختار قرآن، وحی الهی است که از علم نامحدود خدا ناشی شده است[7] نمیتوان آن را بازتاب تصورات علمی و اخلاقی زمانه و محصول دوره بیسوادی بشر و بیان مکتوب افسانههای شفاهی و آموزههای اقوام باستانی دانست هر چند قوانینی که در قرآن ارائه شده است میتواند پاسخگوی نیازهای علمی و اخلاقی زمان نزول و هر زمان باشد.[8] آموزههای قرآنی بیانگر اصول کلی و هدایتگرانه زندگی و متناسب با اصول عقلانی است که در همه فرهنگها و زمانها قابل استفاده است. به عنوان مثال یکی از اصول قرآنی، تعقل و دوری از تقلید کورکورانه است:
«بدترین جنبندگان نزد خدا افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمیکنند.»[9]
آیا این اصل مربوط به زمان و مکان و فرهنگ خاصی است یا تمامی را در بر میگیرد؟ بطور کلی آموزههای قرآن دو گونه است: یک دسته آن اصولی که دست عقل و تجربه نیز بدان میرسد و قرآن در راستای اهداف تربیتی و هدایتی خود آنها را بیان نموده است و دسته دیگر که از دسترس عقل و تجربه بیرون است همچون احکام شرعی. در میان این آموزهها چه بسا با مواردی برخورد مینماییم که در دیگر اقوام و دورانها نیز دربارهاش سخن گفته شده است؛ همچون داستانهای اقوام گذشته (مانند طوفان نوح)؛ اما نویسنده با کدام پشتوانه علمی و منطقی همه آنها را طرد میکند. بهتر بود وی نمونههایی از شواهد باستانشناسی و تاریخی را که بر خلاف داستانهای قرآنی است ارائه مینمود تا بحثی ملموستر داشته باشیم. به هر حال آنچه همفکران نویسنده منافی با شواهد باستانشناسی و تاریخی قلمداد کردهاند از ناحیه محققین اسلامی پاسخ داده شده است.[10]
نویسنده در گزیدهای از گفتار خود در صحت و اصالت احادیث منقول از پیامبر اسلام خدشه میکند و قایل است بوسیله پژوهشهای مستقل و معتبر تایید نمیشود. ای کاش نویسنده از کلیگویی و گفتههای کلیشهای دست بر میداشت و نمونههای عینی در بطلان احادیث نبوی را ذکر میکرد. در خصوص احادیث منقول از پیامبر اسلام(ص) توجه به این نکته مهم است که دانشمندان و علمای اسلام با الگوگیری از قرآن،[11] پژوهشهای عمیقی را در شناسایی احادیث صحیح از نادرست انجام دادهاند و کتب فراوانی را در سندشناسی و محتواشناسی احادیث در ذیل عناوین رجال، درایه، علوم حدیث، فقه و اصول فقه به قلم طبع آراستهاند. با مراجعه به این آثار به خوبی به دست میآید که بر خلاف ادعای نویسنده، احادیث فراوانی در مجموعههای حدیثی یافت میشود که قابل تمسک هستند.
مسئله اعجاز
نویسنده بر این باور است که «متون مقدس برخی حوادث ظاهراً غیر قابل توضیح را معجزههای الاهی میخوانند و اغلب این ادعا را جایگزین پژوهش علمی برای یافتن علل واقعی این حوادث ساختهاند؛ اما علم معمولاً میتواند با جستجوی طبیعت، علل این به اصطلاح معجزهها را توضیح دهد» و به این ترتیب معجزه را نیز انکار میکند.
این ادعای نویسنده جای شگفت دارد چرا که هنوز هیچ عالم و دانشمندی نتوانسته ادعا کند که از چوبی خشک اژدهایی زنده به وجود آورده است یا توانسته است نوشتاری آورد که با قرآن برابری کند. بهتر است نویسنده به ما نشان دهد کدام تحقیق علمی با جستجوی طبیعت، پرده از علل حقیقی معجزات برداشته است؟
اصولا معجزه نوعی تصرف الهی است. افعال الهی گاه بر اساس فعل و انفعالات علّی و قوانین متداول حاکم در جهان انجام میگیرد و گاهی مستقیم و بدون دخالت قوانین عادی تحقق میپذیرد. معجزات گرچه ناقض قوانین طبیعیاند ولی ناقض قوانین فلسفی و علّی و معلولی نیستند. قوانین طبیعی از وقوع رخدادی تحت شرایط طبیعی خاص خبر میدهند؛ شرایطی که میتواند منحصر در موردی خاص نباشد؛ ولی قوانین فلسفی از ضرورت رابطه علت و معلول حکایت میکنند؛ قوانینی که هیچ جای تخصیص در آن نیست. از این رو معجزه از نظر فلسفی امکانپذیر است و با دقت بیشتر از نظر طبیعی هم ناممکن نیست؛ زیرا تغییر شرایط معین به شرایط دیگری، جهت رخداد در نظام قوانین طبیعی ممکن است چرا که قوانین طبیعی مصون از تحول و تغییر نیستند.[12]
شخصوار بودن خدا
نویسنده در پاسخ به این سوال که «آیا خدا شخصوار و شبیه انسان است؟» میگوید: ایمان باستانی به اینکه خدا یک شخص است از لحاظ شواهد تاریخی قابل تایید نیست. این قبیل انگارهها در مورد خدا، انسانوار انگارانه و انسان محورانه هستند و ممکن است پیامد امیدها و امیال انسان و روایتها و افسانههای ذهن خیال پرداز انسان باشند.
در پاسخ به این بخش از گفتار نویسنده باید توجه داشت که هر تصوری از خدا موضع ما را نسبت به باورهای مرتبط با او تعیین میکند. در جهان مسیحیت کلیسا به خدا تصویر انسانی داد و خدا را در قالب بشری به افراد معرفی نمود. افراد تحت تأثیر نفوذ مذهبی کلیسا از کودکی خدا را با همین قالبهای انسانی و مادی تلقی کردند.[13] در جهان اسلام نیز گروهی تحت عنوان مشبهه بروز نمودند که اوصاف خدا را به اوصاف انسان تشبیه نمودند و تا آنجا پیش رفتند که برای خدا اعضا و جوارح جسمانی در نظر گرفتند.[14] بدیهی است چنین تصویر انسانگونهای از خدا با دلایل عقلی و نقلی در تضاد است. به باور ما گرچه ذات خدا متشخص است لیکن اگر این تشخص از نوع تشخّص انسانی باشد، میبایست محدودیتها و نقصهای آن را نیز به خدا نسبت داد؛ در حالی که با تمسک به برهانهای قاطع، ذات خداوند عاری از هر نقص و محدودیتی است. تشخصی که دین اسلام برای خداوند معتقد است حاکی از داشتن صفات کمال در بالاترین درجه و رتبه و پیراسته از هر گونه نقصان و محدودیت میباشد که منحصر در ذات کامل خداست. این تصویر از خدا حاصل براهین عقلی و اطمینانبخش است نه پیامد امیدها و امیال انسان و روایتها و افسانههای ذهن خیال پرداز او.
نتیجهگیری
با توجه به نوع محدودیت ذکر شده از ناحیه پیام آورنده و پیام گیرنده و خطر تحریفی که از ناحیه معاندین، ادیان و پیروان آن را تحدید میکند و همچنین گستردگی دامنه حقیقت، تفاوت جامعه زمان هر پیامبر، مسأله تعدد ادیان، تنوع و اختلاف آنها امری بدیهی و مسلم خواهد بود. گذشته از اختلافاتی که نمی تواند تجلی حقیقت باشد در سایر موارد میتوان اصول مشترک بین ادیان را معیار وملاک توجه و دقت نظر قرار داد. پس به ضرورت عقلی حق نداریم از وجود اختلاف آرا و حتی تعارض و تناقض آنها این نتیجه را بگیریم که حقیقتی وجود ندارد و شرایع آسمانی بر حق نمیباشند.
فهرست منابع
- قرآن
- 1) پترسون، مایکل [و دیگران]؛ عقل و اعتقاد دینی، ترجمه: احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، 1376ش، چ اول.
- 2) جمعی از نویسندگان؛ انسان، راه و راهنما شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1384، چ اول.
- 3) جوادی، محسن [و دیگران]؛ معارف اسلامی2، قم، نشر معارف، 1385، چ شصت و دوم.
- 4) ربانی گلپایگانی، علی؛ نقد نظریه بسط تجربه نبوی، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1382، چ اول.
- 5) سبحانی، جعفر؛ الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم، موسسه الامام الصادق(ع)، 1423ق، چ پنجم.
- 6) صادقی، هادی؛ درآمدی بر کلام جدید، قم، کتاب طه و نشر معارف، 1386، چ سوم.
- 7) غفار زاده، علی [و دیگران]؛ معارف اسلامی 2، قم، نشر معارف، 1386، چ چهارم.
- 8) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، ج1، تهران، صدرا، 1376ش.
- 9) معرفت، محمد هادی؛ التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1414ق، چ اول.