چکیده:
در این نوشتار شبههی مطرح شده در مقاله «برخورد دوگانه چرا؟» مورد بررسی قرار گرفته است. نویسنده مقاله مدعی است که وقتی به قرآن رجوع میکنیم شاهد برخوردی دوگانه نسبت به مرد و زن در روابط خانوادگی هستیم. قرآن درباره نشوز زن به مرد توصیه میکند طی سه مرحله موعظه، دوری از خوابگاه زن و تنبیه بدنی با همسرش برخورد کند. اما در صورت نشوز مرد، زن را به صلح و آشتی توصیه میکند و این برخوردی غیرمنطقی و دوگانه است. در پاسخ باید گفت که بیاطلاعی نویسنده با اصول و مبانی منظومه معرفتی اسلام و ناآشنایی وی با متون دینی باعث برداشت غلط از آموزههای دینی شده است.
مقدمه
دین اسلام، دینی است که به واقعیتهای زندگی انسان نظر داشته و آموزههای خود را مبتنی بر این واقعیتها - که زمینهساز سعادت بشر است - با بیانی گویا و منطقی در کتاب آسمانی خود برای بشر به ارمغان آورده است. دشمنان تاریک اندیش این دین روشنی آفرین، از همان آغاز راه، عزم خویش را جزم کردند تا بر آموزههای آن بشورند و آن را زاییده ذهن بشر بدانند؛ اما به گواهی تاریخ هیچگاه نتوانستند توان همآوردی با قرآن را پیدا کنند. در عصر ما نیز - که آن را عصر جاهلیت مدرن نامیدهاند -دشمنان بسیاری تلاش میکنند تا از راه ایجاد شک و شبهه درباره قرآن و آموزههای آن، نورش را خاموش کنند؛ اما غافل از آنند که در مقابل منطق دقیق و قاطع قرآن، تلاششان آب در هاون کوبیدن است. در این نوشتار در پی پاسخ به شبههای از این سنخ خواهیم بود که در آن، احکام قرآن درباره نشوز زن و مرد با عنوان «برخورد دوگانه چرا؟» مورد ایراد و اشکال قرار گرفته بود.
ادعاها و پرسشهای مقالهی «برخورد دوگانه چرا؟»
در این نوشتار ادعا شده است که: «مقایسه بعضی آیات قرآن با همدیگر موجب شگفتی است» و نویسنده این شگفتی خویش را در قرآن اینگونه پیگیری کرده است:
در برخی آیات به هنگام توصیه برای برطرف نمودن اختلافات خانوادگی و دعواهایی که به ناگزیر بین زن و مرد پیش میآید، با اتخاذ موضعی یکسونگرانه به نفع مردان، توصیههایی غیر منطقی و نامعقول بیان داشته است؛ مثل دستور اِعمال خشونت علیه زنان که چند نقد بر این توصیه - که در آیه «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیا کَبِیرًا»[1] آمده است - وارد است:
1. این یک واقعیت است که نافرمانی زن همیشه از روی هوا و هوس نیست؛ بلکه گاه از روی حکمت و آگاهی است. همانگونه که دستورات مردان نیز ممکن است از روی نادانی، خودخواهی و یا هوای نفس باشد. پس در چنین مواردی چرا باید زن از شوهرش اطاعت کند. اما «لحن آیه بگونهای است که گویی در دعواها و مشاجرات خانوادگی همواره حق با مرد است». از اینرو به مرد توصیه میکند که ابتدا زن را نصیحت کند اگر مؤثر نشد به تنبیه جنسی متوسل شود و در مرحله آخر او را کتک بزند؟
2. آیا بهتر نبود که قرآن «بهجای این توصیههای نامعقول و یکسونگرانه، به مرد توصیه میکرد که سعی کند تا با همدلی و همسخنی با همسر خود ریشهها و عوامل نافرمانی و بدرفتاری او را بیابد و از راههای درست و منطقی مشکل را حل کند؟»
3. در این آیه به شخصیت و شعور زنان توهین شده است؛ زیرا «علاوه بر نادیده گرفتن شخصیت و فهم و شعور و حقوق مسلّم زن» چنین تصور شده است که «گویی زن از لحاظ جنسی چنان محتاج به مرد است که اگر مرد چند روز یا چند هفته از همخوابگی با او اجتناب کند به بیچارگی و التماس میافتد.»
حال اگر بخواهیم این آیه را با همه مشکلاتی که دارد با آیه « وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیهِمَا أَن یصْلِحَا بَینَهُمَا صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیرٌ وَ أُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ وَ إِن تُحْسِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا»[2] مقایسه کنیم شگفتی هویداتر میشود؛ زیرا این آیه میگوید: «اگر زنی از نافرمانی و بدرفتاری شوهرش بیم داشته باشد مانعی ندارد که با هم صلح و آشتی کنند.» سوال این است که:
1. مگر قرار بود که صلح و آشتی و حل مسایل با روش مسالمت آمیز، مانعی داشته باشد؟
2. چرا قرآن همین توصیه به صلح و آشتی را به مردانی که از نافرمانی و بدرفتاری همسر خود بیم دارند، نمیکند؟
نقد و بررسی
تعریف نشوز
نشوز در لغت به معناى بلندى و ارتفاع است و زن ناشزه در اصطلاح به زنى گفته مىشود که تن به اطاعت شوهر ندهد؛ گویا خود را در موضع بالاتر میبیند. راغب مىگوید: «و نشوز المرئة بغضها لزوجها و رفع نفسها من طاعته و عینها عنه الى غیره.»[3]المیزان آن را عصیان و استکبار از اطاعت دانسته.[4] و طبرسى آن را عصیان شوهر و استیلاى بر او و مخالفت با او معنى کرده است.[5] صاحب جواهر، آن را خروج هر یک از زن و شوهر از انجام وظیفه در برابر دیگرى مىداند.[6] ایشان در این خصوص دیدگاههاى فقیهان را آورده و حکم نشوز را بررسى کرده است.[7]
اگر بخواهیم گستره معانیای که اندیشمندان برای مفهوم نشوز زن بیان داشتهاند را گزارش کنیم میتوان از ناسازگارى، ستیزهجویى، برترىجویى، اطاعت نکردن از شوهر، بد زبانى با او، تمکین نکردن در برابر وى، نپیراستن خود از آنچه با استمتاع او ناسازگار است و در او ایجاد تنفّر مىکند، بىمیلى نسبت به شوهر، بدخواهى براى او، بهجا نیاوردن وظایفى که در برابر او بر عهده دارد و… یاد کرد. و درباره نشوز مرد ـ که در آیه 128 نساء آمده ـ نیز کینه توزى، ستم کردن، ضرر زدن، اکراه و اخلال کردن در انس و الفت، بیان شده است.
آنچه از کاربردهای نشوز فهمیده میشود این است که نشوز سه ویژگی مهم دارد:
1. نشوز، حالت است نه کُنش و رفتار. پیدایش و تحقق این حالت، از رفتارها و گفتارها و نشانههاى گوناگون دیگر به دست مىآید.
2. پیدایش آن، سیر تدریجى دارد و نمىتوان گفت یکباره پدید آمده است. به همین دلیل فرمود: (زنانی که از نشوز آنان بیم دارید) و نفرمود: (زنانی که نشوز کردند).
3. زمینه پیدایش آن در زن و مرد یکسان است ولى در هر یک به گونهاى و با نشانههایى ویژه ظهور پیدا میکند.[8]
با توجه به این مؤلفه میتوان نتیجه گرفت که نشوز در هر دو آیه (34 و 128نساء) به یک معنى خواهد بود که البته در زن و مرد بهگونه متفاوتی ظهور و بروز پیدا میکند. با بیان مفهوم نشوز اینک به پاسخ شبهه میپردازیم بدین صورت که:
الف) اسلام با واقعنگری و ژرفاندیشی میدانسته است که در روابط خانوادگی انسانها ممکن است تنشها، تضادها و تخاصمهایی بین زن و شوهر بروز نماید از اینرو از آنان میخواهد که با حفظ حقوق یکدیگر و احترام متقابل سوء تفاهمهای احتمالی را برطرف نمایند. اما اگر به هر دلیلی زن و شوهر نتوانند به تفاهم و همفکری برسند به دلیل تفاوت جایگاه و موقعیت زن و مرد در خانواده، برخورد آنها با نشوز نیز متفاوت طراحی شده است. مرد چون در جایگاه سرپرست خانواده است میبایست در هنگام نشوز زن، با موعظه آغاز کند و در مرحله بعد دوری گزیدن از همخوابگی و در پایان چنانچه هیچ راهی باقی نماند تنبیه بدنی با شرایط خاص. اما زن چون در جایگاه سرپرست خانواده نیست نمیتواند از موضع مدیر و مسئول خانواده با مرد مواجه شود؛ بلکه زن میکوشد با رفتار صحیح زمینه آشتی را فراهم سازد. در صورت نشوز زن، مرد وظیفه دارد در طی سه مرحله و با رعایت قانونی مرحلهای، همسرش را به قبول و انجام تعهدات خانوادگیاش وادارد. بدین صورت که در آغاز با زبانی نرم و مشحون از مهربانی و رحمت و با منطقی گویا از همسرش بخواهد تا به نقشها و تعهدات خود در خانواده عمل کند. اگر زن حاضر به پذیرش نشد در مرحله بعد نوبت به تحریم عاطفی و احساسی زن میرسد که مرحله «هجر» یا دوری گزیدن از او در بستر است که نمادی از جدایی روحها و عواطف عاشقانه است نه به معنای وابستگی جنسی غیرقابل تحمل زن به مرد که بعدا به آن خواهیم پرداخت. اگر زن با این واکنش عاطفی منفی نیز از موضع خویش دست بر نداشت، به مرد اجازه داده شده است که از طریق «زدن» او را نسبت به پذیرش نقشها و تعهدات خانوادگیاش آگاه کند. اما مرد حق ندارد در هر شرایطی و به هر صورتی که دلش بخواهد، همسر خود را تنبیه کند؛ بلکه این کار دارای آداب و شرایط است که در پی خواهد آمد.
ب)این دستور سه مرحلهای، یک دستور واجب و لازم الاجرا نیست. نمیتوان ادعا کرد که اجرای این سه مرحله الزامی بوده و بر شوهر واجب است که در صورت خوف از نشوز، مراحل سهگانه را به اجرا گذارد و حق صبر و تحمل و یا مصالحه را نداشته باشد. به بیان دیگر اگر از این دستور، امر هم فهمیده شود امر آن ارشادی است و نه مولوی. بدین معنا که یکی از راههای آگاهی بخشی به نقشهای خانوادگی استفاده از این مراحل سهگانه است.
ج) این مراحل در صورتی است که مرد احتمال تأثیر بدهد. بدین معنا که هجر و ضرب، مشروط به امید اصلاح داشتن است؛ زیرا در آخر آیه مىفرماید:
«فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً»[9]
علامه جعفرى در این زمینه مىنویسد: «تجویز چارهجویىهاى سهگانه در صورت تأثیر است. اگر اطمینان دارد تأثیرى ندارد و زن، خود را در نشوز محقّ مىداند در این صورت مشمول آیه «وإن خفتم شقاق بینهما»[10] خواهد بود. این حکم یا حق، مطلق و بدون قید و شرط نیست؛ بنابراین با کمترین احتمال عدم تأثیر، قانون الهى رجوع به حَکَمین یا حاکم اسلامى است.»[11] از اینرو میتوان نتیجه گرفت که اگر مرد میداند که اجرای این مراحل هیچگونه تأثیری در زن نخواهد گذاشت و یا اینکه اجرای آنها زمینهساز تنش و شقاق بیشتر و در نتیجه تزلزل خانواده است، قطعا به اجرای این مراحل نیازی نیست؛ زیرا فلسفه تشریع این مراحل، نگاهداری و حفظ بنیان خانواده و جلوگیری از طلاق است.
د) همانگونه که پیش از این اشاره کردیم فلسفه هجران در بستر، به معنای نیاز جنسی غیرقابل تحمل زن به مرد نیست؛ بلکه نکته باریکتر از مو، توجه دین به ظرایف و لطایف ویژگیهای روانشناختی زنان است. و اعتراض به آن در ناآگاهی و عدم شناخت خصوصیات روان شناختی زنان، ریشه دارد. زن همیشه دوست دارد قهرمان قلب مرد باشد و در دل او محبوبیتی وصفناپذیر داشته باشد و هر آنچه این احساس را خدشهدار کند برای زن غیر قابل تحمل است. دوری در بستر در واقع نمادی است برای ضعیف شدن این احساس به گونهای که گاه زنان حاضرند در صورت نیاز، مورد تنبیه بدنی قرار بگیرند اما احساس محبوب نبودن نکنند.
ه)هجران و تنبیه بدنی، نه کیفر و عقوبتی برای زن و نه مرحلهای از مراحل امر به معروف و نهی از منکر است؛ بلکه راه حلی است برای پایان دادن به مشکلی که برای خانواده ایجاد شده است. به هرحال این خانواده در مسیر اضمحلال قرار گرفته و باید به هر طریق ممکن از این حادثه جلوگیری کرد. گویا آیه در بیان راه حل میگوید: حتی اگر شده همسر خود را به اندازه تجویز شده تنبیه کنید اما به طلاق نیندیشید. این از یکسو توصیهای به مرد است که همچنان صبوری و خویشتنداری کند و تصمیم عجولانه برای طلاق نگیرد و از سوی دیگر حمایتی است از حقوق زن در زندگی خانوادگی؛ چون به هر طریق، اولین و بزرگترین قربانی طلاق، زن است. اوست که بیشترین ضربه و آسیبهای روحی و اجتماعی را از طلاق خواهد دید. این مراحل وسیلهای است برای آنکه کار به طلاق و جدایی و پیآمدهای زشت و جبران ناپذیر آن نرسد.
و) دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید؛ زیرا بهدنبال این عمل، دو واکنش احتمال مىرود: یکى آن که زن به تعهدات و وظایف خود پایبند و به حقوق مرد وفادار شود، در این صورت قرآن مىفرماید:
« فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلا»[12]
اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید.
یعنى، اگر زن در برابر حقوقى که بر آن پیمان بسته است تسلیم شد دیگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.
واکنش دیگر آن است که همچنان سرسختى نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بىثباتى نماید، در این صورت در آیه بعد فرموده است:
«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَینِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یرِیدا إِصْلاحاً یوَفِّقِ اَللَّهُ بَینَهُما إِنَّ اَللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً» [13]
اگر خوف گسست در بین آن دو یافتید، پس از ناحیه مرد و داوری از بستگان زن برگزینید، اگر از پى آن خواستار صلاح باشند خداوند بین آنان وفاق ایجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.
قرآن مجید در آخرین مرحله، گشودن گره را به دست نزدیکان و بستگان قرار مىدهد تا مسئله با سلامت هرچه بیشتر، روال خود را طى کند و براى اینکه حقى از هیچیک از طرفین زایل نشود و تبعیضى رخ ننماید فرموده است که از هر جانب داوری برگزیده شود و با رعایت حقوق و مصالح طرفین، مشکل را برطرف نمایند.
ز)نباید تصور شود که دستور به تنبیه بدنی در مرحله آخر، به معنای خشونت افسار گسیخته و به قصد عقده گشایی است؛ زیرا «زدن» در اینجا نماد تننفر و انزجار و طرد و طلاق عاطفی است و امتدادِ همان هجرانِ در بستر است که بصورت جدیتر و شدیدتری نمود پیدا کرده است که روحیه معشوق بودن زن را نشانه رفته است. این کار در واقع روان او را میآزارد. بدین جهت است که در روایات پیشوایان دینی و در سخنان اندیشمندان دینی، برای مرحله «زدن» آداب و شرایط ویژهای بیان شده است که در ذیل به مهمترین آنها به صورت گذرا اشاره میشود:
1) ضرب باید مختصر باشد: نباید زدن بصورتی باشد که موجب زخمی شدن زن شود؛ بلکه باید اندک و مختصر باشد بهگونهای که زن را به وظایف و تعهداتش در برابر شوهر، متوجه سازد. برای تحقق این شرط در برخی روایات وارد شده است که ضرب باید با چوب مسواک[14] و در روایات دیگر ضرب را مقید به «غیرمبرح» بودن کرده که به معنای «خون آلود نشدن» است.[15] که اینگونه تعبیرات کنایه از نرمی و آرامی زدن است.
2) ضرورت ایجاب کند:تنبیه بدنی فقط در صورتی است که ضرورت ایجاب کند و این در مواردی است که هیچکدام از مراحل دیگر مفید و برتر نباشد.[16]
3) تنبیه بدنی موثر باشد: اگر مرد مطمئن باشد که زن با تنبیه بدنی دست از نشوز خود بر نمیدارد و یا حالت او بدتر میشود، نمیتواند تنبیه کند.
4) تنبیه به قصد اصلاح باشد نه تشفی و انتقام: اگر مردی با سوء استفاده از این قانون بخواهد عقدهگشایی کند و با هرچه توان دارد همسرش را به باد کتک بگیرد، او در حقیقت در پی تخلیه خویش است نه عمل نمودن به دستور خدا. چنین کسی در صورت نبودن چنین حکمی هم کار خودش را انجام میداد. از اینرو در کلام بزرگان دین تأکید شده است که آنچه در شرع وارد شده است، تنبیه به صورت جزیی و به قصد اصلاح است نه چیز دیگر و اگر کسی میداند که در صورت تنبیه، نمیتواند حدود الهی را رعایت کند و زدن حالت انتقام پیدا میکند، باید از زدن، صرف نظر کند؛ زیرا ممکن است مرتکب حرام شود. صاحب جواهر از شهید در مسالک نقل میکند که اگر به منظور انتقامگیری بزند، مرتکب حرام شده است.[17]
حال ممکن است این سوال در ذهن خواننده رخ بنماید که بر فرض پذیرش جواز تنبیه زن، چرا این کار به مرد سپرده شده است؟ پاسخ این است که در شرایطی که اصلاح وضعیت خانواده و وادار کردن زن به انجام مسئولیتها و نقشهایش با مختصر ضرب و تنبیه بدنی آن هم بهدست همسر یعنی محرمترین و نزدیکترین شخص به او امکان پذیر باشد، آیا شایسته است کار را به دادگاه و محاکم قضایی کشانید؟! و علل و عوامل این تمرد و سرکشی را با نامحرمان مطرح کرد؟! به نظر مىرسد در نگرش بیشتر زنان و مردان، حلّ شدن مشکل و اختلاف مربوط به محیط خانواده ـ که خصوصى ترین روابط را شامل مىشود ـ و سرپوش نهادن بر آن؛ حتى با تنبیه مختصر بدنى، بسى مطلوبتر از افشا شدن مشکل و میانجىگرى اطرافیان و با خبر شدن بیگانگان است، چه رسد آنکه کار به دستگاه قضایى بینجامد. چنانکه زن، این گزینه را بر طلاق یا ازدواج مجدّد مرد نیز ترجیح مىدهد.
تا اینجا به سوالات و شبهههای فرعی نویسنده پاسخ گفتیم، اما اکنون نوبت پاسخ به شبهه اصلی میرسد که: چرا نسبت به نشوز زن و مرد قرآن برخورد دوگانهای دارد؟ قرآن برای نشوز زن دستور سه مرحلهای دارد (در آیه 34 سوره نساء)، اما برای نشوز مرد، توصیه به صلح و مصالحه میکند و آن سه مرحله را تجویز نمی کند (در آیه128 سوره نساء).
به نظر میرسد که پردازش اینگونه شبهات، در ناآشنایی نویسنده با اصول و مبانی اسلام و همچنین بیاطلاعی او از متون دینی، ریشه دارد؛ زیرا با دقت در این دو آیه و آشنایی با منظومه معرفتی اسلام، به سادگی روشن میشود که هیچگونه دوگانگی در این دو آیه وجود ندارد؛ زیرا:
اولا: درباره نشوز مرد نیز شبیه همین دستورات وجود دارد؛ اما با توجه به اصل تفاوت طبیعی بین زن و مرد، نوع احکام کاملا شبیه به هم نیست. ولی بهگونهای دارای همان فرایند است؛ زیرا در جعل حکم برای زنان در صورت نشوز شوهرانشان به تفاوتهای جسمی و روان شناختی زنان توجه ویژهای شده است. فقهای ما درباره نشوز مرد میگویند: هرگاه نشوز شوهر از راه خودداری از ادای حقوق واجب آشکار گردد، زن نیز حق دارد حقوق خود را از شوهر مطالبه کند و در آغاز با اندرز و موعظه و با بیانی نرم و از سر مهربانی او را نسبت به تعهدات و وظایفش هشدار دهد، اما اگر دست از نشوز خود بر نداشت، میتواند به حاکم شرع رجوع کند و از مرد شکایت کند و حاکم، وی را به ادای حقوق زن الزام میکند[18] و اگر مرد اطاعت نکرد، حاکم زن او را تعزیر (تنبیه) میکند. اما خود زن وظیفه ندارد مرد را تنبیه کند، نه بهخاطر اینکه حق ندارد؛ بلکه بدین جهت که این کار غالبا از عهده زنان خارج است. از اینرو حاکم شرع موظف است مردان متخلف را از طرق مختلف و حتی از طریق تعزیر (مجازات بدنی) به وظایف خود آگاه سازد.[19] پس اینگونه نیست که زنان در هنگام نشوز شوهرانشان حق مطالبه حقوق خود را ندارند و باید همیشه از حقوقشان کوتاه بیایند؛ بلکه زنان با توجه به ویژگیهای طبیعی و روانشناختیشان بگونهای متفاوت از مردان به مطالبه حقوق خود میپردازند.
ثانیا: نویسنده با محور قرار دادن اندیشه اومانیستی و مساوات طلبانه غربی، اینگونه تصور کرده که چون زن و مرد در گوهر انسانیت برابرند باید در احکام آنان نیز علاوه بر برابری، شباهت هم، حکم فرما باشد و شبیه نبودن احکام زن و مرد را نشانهای از نابرابری و ظلم به زنان و نیز برخورد دوگانه اسلام با مسأله زنان و مردان دانسته است. اما اسلام در عین حال که به یگانگی زن و مرد در انسانیت اعتقاد دارد، شباهت داشتن همهی احکام زن و مرد - بخاطر تفاوتهای عمدهای که بین این دو جنس وجود دارد- را به رسمیت نمیشناسد. پس آنچه باعث کجفهمی در آموزههای دینی- بهویژه در فهم مسائل زنان - شده است، بیتوجهی به واقعیت وجود تفاوتهای طبیعی و روان شناختی بین زن و مرد بوده است.
ثالثا: آنچه که آیات قرآنى میگویند اصلاح رابطه زن و مرد است. این اصلاح بر دو نوع است: اصلاح شخصى و اصلاح قانونى. در مورد اول (اصلاح شخصی)، مرد در صورت علاقه به ادامه زندگی خانوادگى گذشت کند. همچنین ممکن است گذشت از طرف زن تحقق بپذیرد. اما در مورد دوم (اصلاح قانونى) مراجعه به حَکَمین و یا حاکم است که با نظر به مصلحت طرفین حکم صادر مینماید. اینکه در بعضى از روایات و فتاواى فقهاء، گذشت زن مطرح شده است، به هیچ وجه الزامى نیست؛ بلکه براى اصلاح شخصى میان زن و شوهر در ادامه حیات خانوادگى میباشد. پس در واقع قرآن در آیه 128 سوره نساء هم به مردان و هم به زنان یک توصیه اخلاقی غیر الزامآور دارد که در صورت اختلاف، بهترین راه این است که برای حفظ زندگی مشترک از برخی از حقوق خود کوتاه بیایند. هرچند از نظر قانونی هم میتوانند وارد شوند. با دقت در متن آیه این بیان روشنتر میشود؛ زیرا قرآن نفرموده: «لاجناح علیها»؛ بلکه تعبیر به «لا جناح علیهما» که به معنای گذشت از سوی طرفین است،می باشد.
نتیجه گیری
در رویکرد اسلام، زن و مرد از گوهر واحد انسانی برخوردارند، اما یکسانی آنها در انسانیت به معنای متفاوت نبودن آنان نیست؛ بلکه دو جنس زن و مرد، از جهت فیزیولوژیک و نیز روانشناختی، تفاوتهای بسیاری با هم دارند و این تفاوتهای طبیعی زمینهساز تفاوت در تکالیف و مسئولیتهای اجتماعی و خانوادگی است. به همین جهت در مسأله نشوز نیز به تفاوتهای بدنی و روانی دو جنس توجه ویژهای شده است. بدین معنا که در صورت بروز رخداد نشوز، هرکدام از زن و شوهر حق دارند که حقوق خویش را از طرف مقابل مطالبه کنند، اما شیوه اجرای فرایند مطالبه در زن و مرد بهگونه متفاوتی صورت میپذیرد و این تفاوت در شیوهها ناشی از تفاوتهای طبیعی است که بین زن و مرد وجود دارد. به نظر میرسد عواملی نظیر برخورد احساسی با پدیده نشوز و ناآشنایی با منظومه معرفتی اسلام و البته گاه عناد و دشمنی عامدانه با آموزههای دینی، زمینه ساز کجاندیشی و فهم نادرست احکام اسلام، شده است.
کتابنامه
- 1) جعفرى، محمدتقى؛ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج11،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،1371.
- 2) حکیم باشی،حسن؛ آیه نشوز و ضرب از نگاهی دیگر، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، ش27 و 28، سال هفتم، پاییز و زمستان1380.
- 3) راغب الأصفهانی، الحسین بن محمد بن المفضل؛ المفردات فی غریب القرآن، ج2، دمشق، دارالنشر، دار القلم، بی تا.
- 4) زمخشری، محمود بن عمر؛ الکشاف عن حقاق غوامض التنزیل، ج1، قم، نشرالبلاغه1415.
- 5) طباطبایی، محمد حسین؛ تفسیر المیزان، ج4، ترجمه:محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363.
- 6) الطبرسی، امین الاسلام الفضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، تحقیق لجنه من العلماء و المحققین الاخصائیین، الطبعه الاولی، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415.
- 7) مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار، ج101، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ه.ق.
- 8) مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، ج3، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1363.
- 9) النجفی، محمد حسن؛ جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج31، تحقیق و تعلیق محمود قوچانی، تهران، المکتبه الاسلامیه،1404 ه.ق.
پی نوشت:
-
[3] . المفردات فی غریب القرآن ،ج2، ص429
[4] . تفسیر المیزان، ج4، ص546
[5] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص67
[6] . جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج31، ص200
[8] . آیه نشوز و ضرب؛از نگاهی دیگر،فصل نامه پژوهش های قرآنی،ش27و28،سال هفتم،پاییز و زمستان1380،ص119
-
-
[11] .
. جعفرى, محمدتقى, ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج11،تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى,1371،ص280
-
-
[14] . مجلسی, محمدباقر,بحار الانوار، ,بیروت: موسسه الوفاء,1403ه.ق ، ج 101، ص 58
[16] . الکشاف عن حقاق غوامض التنزیل، ص507
[17] . النجفی,محمد حسن، پیشین، ص207.
[18] . النجفی,محمد حسن،پیشین،ص213.
[19] . تفسیر نمونه,ج3، ص416.