چکیده
آیا خدایی را که فیلسوفان با براهین عقلی ثابت میکنند همان خداوند دین اسلام است؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت عقل و نقل، دو راه اثبات یک خداست و هیچ تفاوتی میان خدای فلاسفه و خداوند ادیان، به خصوص دین اسلام، نیست.
خداوند مورد پرستش در اسلام همانند خدای فلاسفه، کامل مطلق، قادرمطلق، عالم مطلق، خیر محض و ماوراءطبیعی است و هیچیک از آیات قرآن کریم این صفات را نقض نمیکند. هرچند خداوند مختار، کارهای خود را با هدفی خاص انجام میدهد اما نیازی به نتایج آن ندارد بلکه دیگران از نتایج آن بهرهمند میشوند. خداوند دارای قدرت کامل است و نباید سوگند خوردن، لعن و نفرین کردن و نصرت خواستن او را به کارهای انسان تشبیه کرد. همچنین دستور خداوند به قتل کافران در قرآن کریم، بر عدم قدرت کامل خدای مسلمانان دلالت نمیکند.
خلاصهای از مقاله مورد نقد
قبل از ارزیابی مقاله «مقایسه الله و خدا» بهتر دیدم خلاصهای از این مقاله را برای خوانندگان محترم بیان کنم. نویسنده در این مقاله با جدا کردن خدای مورد نظر فیلسوفان به عنوان موجودی که از هر جهت کامل است و خداوند مورد پرستش دین اسلام (الله)، در صدد اثبات تفاوت این دو با یکدیگر است به این معنا که هیچ یک از خصوصیات خداوند فلسفه در خدای دین اسلام وجود ندارد.
به اعتقاد نویسنده این مقاله، خداوند فلاسفه، کامل مطلق، قادر مطلق، عالم مطلق، دارای رفتار اخلاقی نیک، غیر مادی و خارج از زمان است در حالی که «الله»، خدای مورد پرستش دین اسلام، نه تنها دارای کمال مطلق نیست بلکه به استناد آیات قرآن صفات ناپسندی نیز دارد. در نتیجه خدای اسلام با خداوند فلاسفه متفاوت است و پیامبر اسلام(ص) – معاذالله – موجودی خیالی و ساخته ذهن خود را برای رسیدن به اهداف خویش به مردم معرفی نموده است. مسلمانان نیز براهین فلسفی اثبات وجود خداوند را به سود خویش مصادره کردهاند و مدعی شدهاند خدای اثبات شده با براهین فلسفی، همان خداوند دین اسلام «الله» است.
در این نوشتار سعی خواهیم کرد با توجه به محورهای اصلی مقاله مورد نظر، و با این فرض که خواننده آنرا مطالعه کرده است، پاسخ شبهات مطرح شده را به ترتیب بیان کنیم.
آیا الله کامل است؟
بی تردید از منظر اسلام خداوند موجودی کامل است؛ یعنی دارای صفات کمالیه میباشد و از هر گونه نقص و کمبودی منزّه است. بنابراین نیازمند بودن که نقص شمرده میشود از ساحت خداوند دور است و خداوند هیچ نیازی به شخص یا چیزی ندارد. خداوند نیز در قرآن کریم می فرماید:
« یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ »(فاطر/15)
ای مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بینیاز ستوده است.
یا در جای دیگر میفرماید:
« وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ »(آل عمران/ 97)
و هر که کفر ورزد یقینا خداوند از جهانیان بینیاز است.
هر چند خداوند بینیاز مطلق است اما لازمه اش این نیست که خداوند کاری را با هدف خاصّی انجام ندهد. نویسنده مقاله اینگونه استدلال میکند که تنها دلیلی که ممکن است باعث شود موجودی مختار، با هدف خاصی کاری را انجام دهد نیاز او به نتیجه آن کار است، از سوی دیگر نیازمند بودن با کامل بودن تنافی دارد؛ در نتیجه خداوند هیچ عملی را با هدف خاصی انجام نمیدهد. در حالی که قرآن در آیات گوناگون بیان میکند که الله کارهایی را با هدف انجام داده است. در نتیجه خدای فلسفه غیر از خداوند اسلام است چرا که خدای فلاسفه بینیاز است؛ اما الله در اسلام نیازمند است.
در ردّ این استدلال توجه خواننده محترم را به نکات ذیل جلب میکنم:
1. آیا خداوند مختار، کاری انجام داده است یا نه؟
مسلماً پاسخ منفی به این سئوال انکار بدیهیات است. کسی که معتقد است خداوند هیچ کاری انجام نداده است چگونه میتواند وجود جهان و انسان را توجیه کند؟! بنابراین خداوند دست کم جهان و انسان را آفریده و این از مصادیق انجام کار است.
اکنون سئوال این است که آیا خداوند مختار که مسلماً کارهایی انجام داده است، میتواند در این کارها دارای هدف باشد یا نه؟ پاسخ به این پرسش، مثبت است چرا که خداوند دارای قدرت مطلق است و از هدفمند بودن اعمال وی محال عقلی یا منطقی لازم نمیآید. بنابراین خداوند میتواند کارهای هدفمند انجام دهد.
پرسش بعدی این است که خداوند مختار که میتواند کارهای هدفمند انجام دهد و مسلماً کارهایی انجام داده است آیا این کارها را با هدف خاصی انجام داده است یا بدون هیچ هدفی؟ در صورتی که پاسخ این باشد که خداوند در انجام کارها هیچ هدفی نداشته است، لازمه اش این است که کار خداوند لغو و بیهوده باشد و این با حکمت خداوند که یکی از صفات کمال اوست ناسازگار است. اگر بگوییم خداوند حکیم نیست یعنی قبول کردهایم که خداوند کامل نیست زیرا خدایی که حکیم نیست از خداوندی که حکیم است ناقصتر است و این خلاف کمال الهی است که طبق فرض به آن معتقد بودیم. بنابراین باید قبول کنیم نه تنها خداوند میتواند هدفمند عمل کند بلکه کارهای خداوند باید دارای هدف باشد.
در این مرحله سوال سوم رخ مینماید که آیا شرط لازم و کافی برای نیازمند بودن یک موجود مختار این است که کاری را با هدف خاصی به انجام رساند؟ به تعبیر دیگر آیا اگر خداوند کاری را با هدف خاصی انجام دهد لازم میآید که خداوند به نتیجه آن کار نیاز داشته است؟ اساس و مبنای استدلال برای تفاوت کمال خداوند و الله بر این قاعده کلی نهاده شده است که «اگر و تنها اگر موجود مختار کاری را با هدف خاصی انجام دهد آنگاه آن موجود مختار نیازمند است».
در پاسخ باید گفت این قاعده کلی مخدوش است چرا که ممکن است موجود مختار کاری را با هدف خاصی انجام دهد اما خود او به نتیجه آن محتاج نباشد. توضیح آنکه به طور کلی نتیجهای که از کار اختیاری هدفمند برای انجام دهندهٔ آن حاصل میگردد یا مورد نیاز او است و یا مورد نیاز او نیست. برای مثال انسانهایی وجود دارند که اعتقاد به خداوند یا هیچ دینی ندارند اما به دیگران کمک میکنند و کارهای خیر زیادی انجام میدهند حتی وقتی کسی را در جادّهای میبینند که وسیله نقلیهاش خراب شده و نیاز به کمک دارد بدون هیچ انتظاری از طرف مقابل، به او کمک میکنند یا اگر کودکی در خانهٔ دچار آتش سوزی، گرفتار شده باشد، از جان خود میگذرند و با وجود خطرات بسیار و علم به اینکه ممکن است جان خود را از دست دهند داخل خانه میروند و آن کودک را نجات میدهند. هیچ کس نمیتواند انجام چنین کارهایی را از چنین انسانهایی انکار کند. حال سوال این است که این افراد چه نیازی به نتیجهٔ اعمال اختیاری خود که با هدف خاصی انجام شده است دارند؟ مگر نه این است که نتیجه این کارها مورد نیاز شخص کمک شونده است و نه تنها هیچ سودی برای شخص انجام دهنده کار ندارد بلکه در برخی موارد باعث ضرر و زیان او نیز میگردد.
اگر نتیجهٔ کارهای اختیاری خداوند که با هدفی خاص انجام میدهد مورد نیاز خداوند میبود با کامل بودن و بینیازی مطلق او ناسازگار بود اما خداوند به دلیل صفات کمالیه مطلقی که دارد کارهای اختیاری خود را با هدف خاصی انجام میدهد و نتیجهٔ آن مورد نیاز دیگران است و در حقیقت دیگران از اعمال خداوند منتفع میشوند.[1]
اگر بپرسید چرا خداوند کاری را با هدف رساندن خیر به دیگران انجام میدهد؟ پاسخ کوتاه این است که زیرا خداوند موجودی کامل است و دارای صفات کمالیه وجودی و فیض مطلق است و لازمه این صفات و کمالات آن است که از او فیض و خیر صادر گردد و جهان هستی را از فیض خویش سرشار سازد. البته خواننده محترم را برای اطلاع از پاسخ مفصل به کتب فلسفی و کلامی که درباره افعال خداوند بحث کردهاند ارجاع میدهیم.
از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم قاعده کلیای که استدلال کننده آنرا زیر بنای استدلال خود برای تفاوت خداوند و الله در کامل بودن قرار داده، نادرست است و نمیتوان از اینکه خداوند کاری را با هدفی خاص انجام دهد نتیجه گرفت که خداوند به نتیجه آن کار نیازمند است. بنابراین استدلالهای او نیز که بر این پایهٔ سست بنا نهاده شده است فرو میریزد. پس، از آنجا که الله به نتیجه اعمال اختیاری خود که با هدفی خاص انجام میدهد نیازمند نیست (بلکه دیگران از آن نتایج بهره مند میشوند) تفاوتی میان خداوند و الله در کامل بودن و بینیازی نیست. جالب این است که در تمام مثالهایی که برای فعل هدفمند خداوند آورده شده نتیجهٔ آن افعال، مورد نیاز خداوند نیست و به دیگران باز میگردد. مثلاً در آیه 105 سوره نساء « إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیمًا » هدف از نزول قرآن کریم، داوری پیامبر اکرم (ص) در میان مردم است که داوری بر اساس قرآن، از ظلم و بیعدالتی بر مردم جلوگیری میکند و در حقیقت مردم از آن نفع می برند؛ یا در آیه 17 سوره قمر « وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ » آسان ادا کردن قرآن برای پند گرفتن مخاطبان و در نتیجه هدایت یافتن آنان است. یا در آیهٔ 19 سوره کهف « وَ کَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا »خداوند اصحاب کهف را از خواب بیدار کرد تا با یکدیگر گفتگو کنند، گفتگوی اصحاب کهف با یکدیگر چه منفعتی برای خداوند دارد؟!
2. نویسنده مقاله مذکور معتقد است باوری که در میان خدا باوران رواج دارد مبنی بر اینکه خدا نیز مانند انسانها با اهداف خاصی دست به کاری میزند، دیدگاهی انسان انگارانه ( Anthropomorphic ) نسبت به خداوند است که تلاش میکند رفتار خدا را نیز شبیه انسان کند؛ اما خواننده محترم میتواند خود قضاوت کند که آیا دیدگاه خدا باوران، انسان انگارانهتر است یا این دیدگاه که انجام دادن فعل اختیاری با هدفی خاص توسط خدا را مستلزم نیازمند بودن خداوند به نتیجه آن فعل میداند؟
3. اگر بپذیریم انجام فعل هدفمند توسط خداوند مستلزم نقص و نیاز در اوست آنگاه باید پذیرفت که خداوند هیچ فعل هدفمندی انجام نداده است در حالی که تقریباً هیچ فیلسوف مسلمان و غیر مسلمانی به آن ملتزم نمیشود؛ چرا که فلاسفه نیز معتقدند افعال خداوند با هدف است بدون اینکه به کامل بودن و بینیازی خداوند آسیبی رساند. مثلا در برهان نظم، از نظم هدفمند موجود در جهان یا پدیدههای هدفمند جهان به آفریننده و ناظم جهان پی میبرند که با هدفی خاص جهان را بنا نهاده است یا در برهان غایی از غایات و اهداف موجود در عالم، آفرینندهای اثبات میشود که باید موجودات را به آن غایات هدایت نماید.خواننده محترم برای اطلاع بیشتر به کتب فلاسفه غربی درباره برهان نظم و غایت شناسی مراجعه فرماید[2].
آیا الله دارای قدرت کامل است؟
نویسنده مقاله «مقایسه الله و خدا» معتقد است که سوگند خوردن، لعنت کردن، یاری خواستن و دستور خداوند به قتل کافران در قرآن کریم بر عدم قدرت کامل خدای مسلمانان دلالت دارد. سپس درباره سه مورد خاص (بریده شدن دستان ابولهب، ابتر بودن دشمنان پیامبر (ص) و دیوار بین یأجوج و مأجوج) به نقد آیات مرتبط با آنها میپردازد.
1. سوگند خوردن
نویسنده مقاله مذکور با تفسیر انسانانگارانه از سوگندهای خداوند در قرآن، استدلال میکند از آنجا که انسانها از روی ناتوانی در اثبات سخن خود سوگند یاد میکنند، خداوند نیز به دلیل سوگندهایی که در قرآن یاد کرده ناتوان است و دارای قدرت کامل نیست. سپس در مغالطهای آشکار میگوید، صحیح نیست که این سوگندها برای تاکید بر اهمیت پیامی باشد که بعد از این سوگندها آورده شده زیرا تمام سخنان خداوند در قرآن مهم است و مگر خداوند حرف بیاهمیت یا کماهمیت هم میزند؟!
در پاسخ به مطالب فوق باید گفت، این اشکال و اشکالات مشابه از بیاطلاعی نسبت به اسلوبهای سخن در کلام عربی ناشی میشود. خداوند به زبان عربی با انسان سخن گفته است و در سخن گفتن با او از اسلوب و ساختار کلام عربی استفاده کرده است. یکی از رایج ترین و زیباترین ساختار ها برای تاکید بر اهمیت مطلب در زبان عربی، سوگند یاد کردن است. گوینده با سوگند، اهمیت و عظمت مطلبی را که برای آن سوگند یاد شده به مخاطب میفهماند. هر چند تمام مطالبی که خداوند در قرآن بیان فرموده است مهم است و برای سعادت انسان آورده شده امّا مطالبی کلیدی در سعادت بشر وجود دارد که از اهمیت بیشتری برخوردار است و خداوند باید این مطالب را با استفاده از ساختاری که بشر در زبان خود برای فهماندن مطالب مهمتر به کار میبرد، بیان فرماید و الّا انسان چگونه از مهمتر بودن این مطالب آگاه گردد؟!
آیت الله محمد هادی معرفت در مقاله «سوگند در قرآن»[3] دلیل سوگند یادکردن خداوند را چنین بازگو میکند: «[سوگند خداوند] طبق شیوه کلام عرب است که در موارد مقتضی برای تأکید مطلب از سوگند – که تأکید مُغَلَظ است – استفاده میکنند.» علاوه بر این، به دلیل تفاوت مخاطبین در انکار، عناد، آلودگی و زنگارهای درونی، این شیوه سخن میتواند برای قانع کردن و انذار افراد منکر مفید باشد و تأثیر بیشتری بر مخاطب منکر و معاند بگذارد.
بنابراین سوگند یادکردن خداوند برای گوشزد کردن اهمیت بیشتر مطلب و بالاترین تأکید بر آن است و هیچ دلالتی بر ناتوانی او بر اثبات مطلب ندارد. جالب این که آنچه خداوند به آنها قسم یاد کرده در موارد بسیاری به منزله دلیل و برهان آشکاری بر درستی مطلبی است که برای آن، سوگند یاد شده است.
علامه طباطبایی(ره) این رابطه را به صورت قاعدهای کلی چنین بیان میکند:
و هنگامی که در سوگندهای سخن الهی دقت کرده و در آن بیاندیشی، در خواهی یافت که «مقسم به» در آنها برهانی بر درستی جواب قسم است؛ مانند گفتار خداوند متعال درباره رزق که می فرماید: «فَوَ رَبِّ السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنطِقُونَ» (ذاریات/23) چرا که ربوبیت آسمان و زمین، سرمنشأ روزی دادن روزیبرندگان است. و در سوگند به جان پیامبر (ص) «لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ» (حجر / 72) خود زندگی پیامبر (ص) که پاک بوده و عصمت الهی، نگاهبان آن است، نشانگر مستی، بیخردی و کوردلی مشرکان است. و در گفتار پروردگار: «والشمس وضحاها» تا به آنجا که میفرماید: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» (شمس/ 1 – 10).
نظامی که در خورشید و ماه و شب و روز جریان دارد و منتهی شده است به پیدایش نفسی که فجور و تقوایش به او الهام شده است خود دلیل استواری است بر رستگاری کسی که نفس را تزکیه کند و خسران کسی که آن را آلوده سازد. سایر سوگندهایی که در کلام خداوند متعال آمده نیز به همین شیوه است؛ گرچه در برخی از آنها این تناسب تا حدودی پنهان است و به دقت و تدبّر نیاز دارد؛ مانند: «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ * وَ طُورِ سِینِینَ» (تین/ 1-2) و بر ماست که در آنها اندیشه کنیم.[4]
خلاصه این که علامه طباطبایی(ره) معتقد است در مواردی که خداوند در قرآن قسم یاد کرده است، آنچه که خداوند به آن سوگند خورده است، دلیل و برهان است بر مطلبی که به خاطر آن سوگند یاد شده است. البته این رابطه گاهی آشکار است و گاه پنهان. مثلا خداوند به زندگی پیامبر اکرم(ص) سوگند یاد میکند که مشرکان، در مخالفت با اسلام، جاهل و کوردل هستند. در اینجا زندگی پیامبر اکرم(ص) که پاک و دور از هرگونه پلیدی و زشتی است، دلیل روشنی است بر حقانیت و درستی دعوت ایشان و کسانی که این واقعیت را انکار میکنند مانند انسان مستی هستند که حقایق را وارونه میبیند و آنها را انکار میکند. البته برخی موارد نیز به راحتی نمیتوان به رابطه آنچه خداوند به آن قسم خورده است و آنچه برای اثبات آن سوگند یاد شده است پی برد و نیازمند تدبر و تأمل بیشتر است.
خواننده محترم مستحضر است که مرحوم علامه طباطبایی(ره) به نکته بسیار ظریفی اشاره فرمود که بر اهل دقت و بصریت مخفی نخواهد ماند.
هر چند سوگند، همواره تأکید و اهمیت ویژه آنچه مورد قسم واقع شده است را میرساند و آنچه به آن قسم یاد شده است همواره دلیلی آشکار یا پنهان برای چیزی است که مورد سوگند قرار گرفته اما کارکردهای سوگند خداوند در قرآن منحصر در این دو نیست بلکه حکمتها و کارکردهای دیگری نیز میتوان برای آن نام برد. مانند: شرافت و عظمت آنچه به آنها سوگند یاد شده، راهنمایی به اسرار و شگفتیهای نهفته در اشیایی که به آنها سوگند یاد شده و ... .
بنابراین سوگند خوردن خداوند ملازمهای با عجز ندارد چراکه هر چند خداوند قادر مطلق است اما استفاده ابتدایی از قدرت، زیبنده هیچکس نیست. از اینرو افراد حکیم بر اساس فرهنگ متعارف مردم حرکت میکنند و کارهای خود را همراه با مهربانی و تشویق حداکثری و توعید حداقلی شروع میکنند و استفاده از قوه قهریه آخرین چاره است. خواننده محترم برای اطلاع بیشتر به مقاله «حکمتهای سوگند در قرآن»[5] نوشته آقای حسن خرقانی در فصلنامه الهیات و حقوق و کتابهای نوشته شده در این زمینه مراجعه فرماید.
2. لعنت کردن
پایه و اساس اکثر شبهاتی که برای نویسنده مقاله مذکور پیش آمده است، تفاسیر انسان انگارانه از اعمال و افعال خداوند است. در اینجا نیز نویسنده، لعن و نفرینی که خداوند انجام میدهد را به لعن و نفرینی که آدمی انجام میدهد تشبیه کرده است و آنگاه نتیجه گرفته که خداوند مسلمانان نیز مانند انسان، عاجز و ضعیف است.
پاسخ به این شبهه نیز بسیار ساده است. به تصریح لغتدانان، «لعنت» به معنای دوری از خیر و رحمت است. این کلمه در جایی که انسان، دیگری را لعنت میکند به معنای نفرین است، یعنی از خداوند میخواهد که او را از رحمتش دور گرداند و به عقوبت گرفتار کند. اما در جایی که خداوند کسی را لعنت کند به این معناست که خداوند او را از لطف و رحمت خویش دور میکند.[6]
لعنت کردن خداوند نتیجه اعمال نادرست انسان است که به صورت اختیاری انجام میدهد و هیچگونه منافاتی با قدرت کامل خداوند ندارد.
3. آیا خدا نیاز به یاری دارد؟
همانگونه که درباره سوگند خداوند بیان شد، چنین اشکالاتی ناشی از بی اطلاعی از ساختارهای کلام عرب است. مثلا خداوند در سوره حدید آیه 11 می فرماید:
« مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ »
اگر آیه را تحت اللفظی معنا کنیم چنین میشود:
آن کیست که قرض خوبی به خدا دهد و خدا آن را برایش مضاعف کند و خدا اجری ارجمند دارد
آنگاه باید پرسید این چه خدایی است که حتی از نظر مالی هم نیاز به کمک انسان دارد؟! پس – معاذالله – مسلمانان خداوندی را پرستش میکنند که باید به او قرض نیز بدهند! در حالی که اگر کسی اندک آشنایی با اسلوب سخن عربی داشته باشد میفهمد که اینگونه سخن گفتن برای تحریک و تحریض مخاطب است به انفاق در راه خدا بدون اینکه نیازی باشد به آیاتی مراجعه کنیم که خداوند را مالک آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست میداند (مانند سوره لقمان، آیه 26 و سوره نور، آیه42و...).
در جای دیگر خداوند چنین میفرماید:
« إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَ الإِنجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (توبه/111)
در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهای] اینکه بهشت برای آنان باشد خریده است همان کسانی که در راه خدا میجنگند و میکشند و کشته میشوند [این] به عنوان وعده حقی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معاملهای که با او کردهاید شادمان باشید و این همان کامیابی بزرگ است.
در این آیه خداوند جان و مال مؤمنین را که از آن خود اوست از آنها میخرد و در برابر آن بهشت به آنان ارزانی میکند. چرا خداوند اینگونه فرموده است؟ یکی از مهمترین دلایلش تحریک مؤمنان به شرکت در جهاد در راه خدا و رسیدن به سعادت ابدی است. راستی همین فصاحت، بلاغت و استفاده صحیح و به موقع از ساختارهای سخن عرب است که اعراب صدر اسلام را مبهوت کرده بود. اعرابی که با حافظه قوی و ذوق شعر هیچگاه چنین اشکالاتی بر قرآن کریم نکردند و همواره زبان به تحسین فصاحت و بلاغت قرآن گشودند و هرچه تلاش کردند- به دعوت قرآن - همانند آن را بیاورند نتوانستند و تاریخ گواه صادقی بر این است.
درباره نصرت دادن به خدا نیز اینگونه است. خداوند در این آیه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ ءامَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (محمدص /7) مؤمنان را به جهاد در راه خداوند تحریک میکند تا اینکه دین خداوند و کلمه حق حاکم شود و بلافاصله بعد از آن میفرماید، خدا نیز شما را یاری میکند و اسباب غلبه بر دشمن را برایتان فراهم میسازد. از اینرو مشاهده میکنیم اعراب کافر و معاند در صدر اسلام اشکال نکرده اند که این آیه با آیاتی که خداوند را قادر مطلق، غنی مطلق میداند منافات دارد در حالی که انگیزه آنها در به دست آوردن نقطه ضعف از قرآن و پیامبر(ص) به مراتب از انگیزه نویسنده مقاله مذکور بیشتر بوده است و در صور تی که چنین اشکالاتی شده بود تاریخ آن را نقل میکرد و این نیست جز آشنایی آنها با ساختارهای کلام عرب.
4.آیا خدا نیاز به آدمکش دارد؟
اگر خداوند متعال بخواهد فرد یا افرادی را نابود کند هیچ نیازی به کسی ندارد تا این کار را برای او انجام دهد. همانگونه که در تاریخ اقوام گذشته میخوانیم خداوند اراده فرمود و آنها را نابود کرد. اما آنچه در این آیات (توبه/ 123، محمد (ص) / 4 ، احزاب / 61 و مائده /23) ذکر شده است از احکام تکلیفی اسلام است و اراده تشریعی خداوند به قتل و مجازات کافران و محاربان تعلّق گرفته است. توضیح آن که خداوند برای سرپیچی از قوانینی که وضع فرموده، مجازاتهایی را مقرر فرموده است و مؤمنان مکلّف هستند که این مجازاتها را نسبت به کسانی که از دستور خداوند سرپیچی میکنند جاری کنند و خواست خداوند به این کار تعلق گرفته است. این قوانین و حدود الهی، حکمتهای زیادی دارد که یکی از آنها آزمایش مؤمنان است. از اینرو خداوند میفرماید:
« ... وَ لَوْ یَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لَکِن لِّیَبْلُوَ بَعْضَکُم بِبَعْضٍ ... » (محمد/4 )
... و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت، ولی خواست تا شما را به یکدیگر بیازماید... .(بحث درباره آزمایش خداوند را بیان خواهیم کرد.)
بنابراین امر خداوند به مجازات کافران، منافقان و محاربان از روی نیاز نیست چرا که اگر میخواست میتوانست مستقیما آنها را نابود کند همانگونه که اقوام طغیانگر گذشته را نابود کرد بلکه این تکالیف حکمتهایی دارد که برخی از آنها در قرآن ذکر شده است. علاوه بر این، لازمه زندگی اجتماعی انسان بر اساس عدالت و قسط و کمال، اجرای حدود و مجازاتهایی است که برای متمردان از قوانین قرار داده شده است. تنبیه و تعزیز متجاوزان از حدود الهی برای برقراری عدالت اجتماعی و کمال انسانی امری لازم است. همانگونه که قرآن میفرماید:
« وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ »(بقره/179)
و ای خردمندان شما را در قصاص، زندگانی است. باشد که به تقوا گرایید.
5.آیا دو دستان ابولهب بریده شد؟
به این جمله فارسی دقت کنید: «علی در راه مدرسه زمین خورد و پدرش در آمد» ترجمه تحت اللفظی این عبارت به عربی چنین است: «أکَلَ عَلیٌ اَلأَرضَ فِی طَریقِ المَدرَسَه وَ خَرَجَ مِنهُ أَبُوه». آیا این ترجمه صحیح است؟ دوست عرب زبانی داشتم که مدت کوتاهی در ایران زندگی میکرد و با زبان فارسی آشنا شده بود. روزی به من گفت: «من از شما ایرانیها تعجب میکنم چرا هنگام احوالپرسی از چاقی دماغ همدیگر سوال میکنید و میپرسید: «دماغت چاق است یا نه؟!»
سئوال درباره بریده شدن دستان ابولهب نیز اینگونه است.
«تبت یدا فلان» یا «تباً لفلان» اصطلاحی است به معنای هلاکت و بیثمر گشتن اعمال او و دستان ابولهب کنایه از این معناست. مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان[7] میفرماید: از آنجا که دست انسان عضوی است که به وسیله آن تمام کارهایش را انجام میدهد و به اهداف خود میرسد و «تباب ید» به معنای خالی بودن دست است و خسران در آنچه بدست می آورده، در حقیقت این تعبیر به معنای هلاکت و بیهوده بودن اعمال ابولهب است که آیات بعدی نیز این را توضیح میدهد. البته این تعبیر قرآن در جواب جسارتی است که وی به پیامبر اکرم (ص) ابراز کرد. خواننده میتواند برای اطلاع بیشتر از اینگونه اصطلاحات، به کتب لغت عربی مراجعه کند.
در نتیجه، این تعبیر هیچ دلالتی بر اراده خداوند بر بریده شدن دستان ابولهب ندارد بلکه کنایه است از هلاکت او و بیثمر ماندن کارهایش.
6. ابتر بودن دشمنان پیامبر(ص)
خواننده محترم میتواند به تاریخ مراجعه کند و از وضعیت همسران عاص بن وائل و ابوسفیان مطلع شود. به خصوص درباره عمرو عاص که هنگام به دنیا آمدنش چند نفر از جمله ابوسفیان و عاص بن وائل، ادعا میکردند، پدر او هستند و بالاخره عاص بن وائل بر دیگران غلبه کرد اما تا پایان عمر، ابوسفیان ادعای خود را تکرار میکرد!
نکته مهم این است که تنها، داشتن فرزند پسر، انسان را از وصف ابتر بودن خارج نمیکند. حضور و گسترش فرزندان و ذریهٔ پیامبر اکرم (ص) در طی قرون و اعصار از صدر اسلام تا عصر حاضر بر موافق و مخالف پوشیده نیست. اکنون پس از چهارده قرن سادات صحیح النسب به عنوان فرزندان پیامبر بزرگ اسلام (ص) در جوامع گوناگون همچون دُرّ میدرخشند اما فرزندان عاص بن وائل، ابوسفیان و ولید بن مغیره که پیامبر اکرم (ص) را به مقطوعالنسل بودن متهم میکردند، کجایند و آیا کسی را میشناسید که خود را از آنها بداند؟ بر بیننده منصف و دور از تعصّب تحقق معنای «کوثر» درباره پیامبر اعظم(ص) و «ابتر» درباره دشمنان وی کاملا آشکار و هویداست و نیازی به دلیل و برهان ندارد.
7. دیوار بین یأجوج و مأجوج
نویسنده مقاله مذکور به آیه 98 سوره کهف « قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا » استدلال می کند: از آنجا که قرآن میفرماید، این سدی که ذوالقرنین ساخت تا روز قیامت پابرجا خواهد ماند و چون چنین سدّی را در جهان پیدا نمیکنیم بنابراین – معاذالله – قرآن سخن نادرستی فرموده است.
در پاسخ باید گفت که اولاً در این آیه دو احتمال است:
احتمال اول: منظور از «وعد» در آیه، وعده و سرآمدی است که خداوند برای این سدّ قرار داده است و خداوند پس از گذشت زمان خاصی آنرا از بین میبرد. در اینصورت ممکن است وعده آن سد در سالهای گذشته به سر آمده و خداوند آن را نابود کرده باشد و دیگر دیوار و سدی وجود ندارد تا در جستجوی آن باشیم.
احتمال دوم: مقصود از «وعد» ،روز قیامت باشد، وعده عامی که خداوند برای دنیا داده است و فرموده دنیا و کوههای آن را در آن موقع از بین خواهیم برد.[8] در این صورت ممکن است از آیه چنین فهمیده شود که این سدّ تا قیامت پابرجا خواهد بود. اما چگونه میتوان از نیافتن چنین سدّی، حکم کرد که این سد وجود ندارد؟ آیا پیدا نکردن چیزی کافی است برای اینکه بگوییم آن چیز قطعا وجود ندارد؟ به تعبیر دیگر «عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود» یعنی به صرف اینکه جستجو کردیم و چنین سدّی را پیدا نکردیم نمیتوانیم قضاوت کنیم که این سدّ وجود ندارد.
در نتیجه بنابر هر دو احتمال، ثابت نمیشود که قرآن کریم بر خلاف واقع سخنی گفته است و نمیتوان نتیجه گرفت که خداوند دارای قدرت کامل نیست. خواننده محترم برای اطلاع بیشتر از ماجرای ذوالقرنین و این سد، به جلد سیزدهم تفسیر المیزان از صفحه 373 تا صفحه 393 مراجعه نماید.
نتیجه گیری
هدفمند نبودن کارهای خداوند با حکمت او ناسازگار است اما فایده هر کار هدفمندی تنها به انجام دهنده آن باز نمیگردد؛ بلکه از کارهای هدفمند خداوند فقط دیگران استفاده میبرند و این با کامل مطلق و بینیازی خداوند منافاتی ندارد.
خداوند دارای قدرت مطلق است و کسی که اندکی با ساختار کلام عرب آشنا باشد، سوگند خوردن، لعن و نفرین کردن و نصرت طلبیدن خداوند را بر عجز خداوند حمل نمیکند.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- 1) پترسون، مایکل و دیگران؛ عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، سوم، 1379 ش.
- 2) تالیا فرو، چارلز؛ فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه انشاء الله رحمتی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، تهران، اول، 1382ش.
- 3) خرقانی، حسن؛ حکمت های سوگند در قرآن، مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی الهیات و حقوق فصلنامه پژوهشی علوم انسانی، سال چهارم، شماره یازدهم، بهار 1383 ش.
- 4) خرقانی، حسن، در آمدی بر بحث سوگند در قرآن، مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی الهیات و حقوق فصلنامه پژوهشی علوم انسانی، سال اول، شماره اول.
- 5) الطباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1417ق.
- 6) علامه حلی؛ کشف المرادفی شرح تجریدالاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسن زاده آملی، مؤسسه النشرالاسلامی، هشتم، 1422ق.
- 7) محمدرضایی، محمد و دیگران؛ جستارهایی در کلام جدید، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، تهران،1381ش؛
- 8) المصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، چاپ اول، 1368ش.
- 9) معرفت، محمد هادی، سوگند در قرآن، پیام جاویدان، سال اول، شماره اول.
پی نوشت:
-
[1] . کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلّی، ص 422
-
[2] . کتابهایی مانند فلسفه دین در قرن بیستم،صفحه 591-598،عقل و اعتقاد دینی،صفحه152-162 و جستارهایی در کلام جدید، صفحه1-27.
-
[3] . فصلنامه پیام جاویدان، شماره 1، سال اول،ص11- 15
-
[4] . المیزان فی تفسیر القران، ج 20، ص 161 – 162
-
[5] . فصلنامه الهیات و حقوق ،شماره اول، سال اول،ص91-116
-
[6] .التحقیق فی کلمات القران الکریم،ج10،ص201
-
[7] .المیزان فی تفسیر القران،ج 20ص 444
-
[8] . المیزان فی تفسیر القران ،ج 13، ص 361