چکیده
در قسمت پیشین، علم مطلق خداوند را توضیح و شبهات مربوط به آن را پاسخ دادیم. در این قسمت درباره کمال اخلاقی و تجرد خداوند سخن میگوییم. خداوند خیر محض است و هیچگونه فعل غیر اخلاقی از او سر نمیزند. از اینرو حیلهگری غیر اخلاقی، دروغ و آزار بی دلیل به دیگران، از ساحت مقدسش دور است.خداوند موجودی مجرد است. عباراتی مانند: «چشم خدا»، «دست خدا»، « وجه خدا» و ... تمثیل و استعاره است و منافاتی با ماوراء طبیعی و غیر زمانمند بودن خداوند ندارد. این شیوه کلام اختصاص به قرآن کریم ندارد. خداوند در متون مقدس یهودیان و مسیحیان نیز با بشر چنین سخن گفته است. در نتیجه خدای فیلسوفان و خداوند ادیان تفاوتی ندارند.
آیا الله دارای کمال اخلاقی است؟
از آنجا که خداوند متعال، عالم مطلق، قادر مطلق و بینیاز است و تمام کمبودهای اخلاقی از نقص در یکی از این جهات ناشی میشود و خداوند- همانگونه که بیان شد – هیچگونه نقص و نیازی ندارد پس او دارای کمال اخلاقی است و ساحت مقدسش از انجام کارهای غیر اخلاقی دور است. قرآن کریم در آیات متعددی این نکته را تذکر داده است:
« إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسَانِ وَ إِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَ یَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ »(نحل/90)
خداوند به عدل و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد. و از فحشا و زشتکاری و ستم نهی میکند. شما را پند میدهد،باشد که پذیرای پند شوید.
« وَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَ اللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»(اعراف/ 28)
چون کار زشتی کنند گویند پدران خود را نیز چنین یافتهایم و خدا ما را بدان فرمان داده است، بگو: خدا به زشتکاری فرمان نمیدهد. چرا چیزهایی به خدا نسبت میدهید که نمیدانید؟
« إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَ لَـکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ »(یونس /44)
خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمیکند لیکن مردم خود بر خویشتن ستم میکنند.
اکنون به شبهات طرح شده به ترتیب پاسخ میدهیم:
1 . مکر خداوند
مکر به معنای عملی است که مکر شده آنرا به حال خود نافع بداند در حالی که مکر کننده آن عمل را به منظور ضرر رسانیدن به او، خنثی کردن زحمات و باطل ساختن غرضش انجام داده است.[1] به تعبیر دیگر اگر کسی کاری کند که به دیگری ضرر رساند تا به مقصودش نرسد اما فرد مقابل این عمل را به نفع خویش بداند، مکر تحقق پیدا کرده است. از آنجا که خداوند غرضی شخصی از دعوت دینی خود نداشته و از آن نفعی عاید او نمیشود و غرض او منتفع شدن خود مردم است بنابراین اولاً اگر کسی با خدا مکر کند و نگذارد که غرض از دعوتهای دینی حاصل شود در حقیقت به خود ضرر زده است نه به پروردگار خود و این همان مکر خداوند است و ثانیاً بر فرض انجام عملی از سوی خداوند، مکر خداوند نتیجه مکر بنده است و بازتاب مکر بندگان گناهکار است و هیچگاه خداوند ابتدائا و بدون سر زدن گناه از بندگان، اقدام به مکر نسبت به آنان نمیکند. تمام آیاتی که درباره مکر الهی در قرآن وجود دارد همین معنا را افاده میکند و چنین مکری نه تنها هیچگونه بار منفی اخلاقی ندارد بلکه بازتاب اعمال خود شخص است که به او باز میگردد. برای مثال شما میگویید: «فلانی مرا زد و من هم او را زدم» برای عمل هر دو از کلمه «زدن» استفاده شده ولی کدامیک از شما کار غیر اخلاقی انجام داده است؟ آیا شما که پاسخِ زدن بیدلیل او را داده اید یا او که بدون هیچ دلیلی شما را زده است؟ مسلما کسی که بیدلیل شما را کتک زده است کار زشت و غیر اخلاقی مرتکب شده و شما که در دفاع از خود، زدن او را پاسخ دادهاید کار صحیح و اخلاقی انجام دادهاید. بر فرض قبول بار منفی معنای مکر نمیتوان تنها با مستمسک قرار دادن معنای لغوی کلمات، درباره اخلاقی و غیر اخلاقی بودن آنها قضاوت کرد. در اینجا نیز مکر خداوند در پاسخ به نافرمانی و مکر بندگان گناهکار انجام گرفته است که اثر و نتیجهٔ کار آنهاست و این مکر به هیچ وجه غیر اخلاقی نیست.
بدین سان در داستان حضرت عیسی(ع) خداوند درباره نجات وی از دست کسانی که کمر به قتل او بسته بودند، به «مکر» تعبیر میکند. آیا اگر دشمنان حضرت مسیح(ع) چنین قصد پلیدی نداشتند، خداوند چنین تدبیری میفرمود؟
در داستان قوم ثمود نیز آیه پنجاهم سوره نمل اشاره به مکر این قوم درباره قتل حضرت صالح(ع) دارد که این مکر به وسیله خراب شدن صخرهای بر سر آنها خنثی شد. آیات قبل و تفاسیر قرآن کریم به خوبی بیانگر این داستان است. از اینرو تحریف داستان و ارتباط آن با ناقه صالح(ع) کاملا اشتباه است.
2.دروغگویی
دروغ و کذب در لغت به معنای خبر دادن از چیزی است که بر خلاف واقع است.[2] واقعیت اشیاء اعم از ظاهر و باطن آن است. به تعبیر دیگر آنچه در این دنیا ظاهری دارد، حقیقت و باطنی نیز دارد که قرآن کریم گاهی از آن حقایق و باطنها سخن گفته است. مثلا درباره به ناحق خوردن مال یتیم فرموده است: « إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا » (نساء/10) در این آیه خداوند از حقیقت این عمل سخن گفته است که لقمهای که در دهان گذاشته میشود، در واقع و باطن، این کار خوردن آتش است و این غیر از آتش جهنم است چرا که در ادامه میفرماید: «وسیصلون سعیرا»؛ پس نمیتوان به استناد اینکه ما یقین داریم در این جهان لقمه نانی خورده ایم – معاذالله – به خداوند نسبت دروغگویی دهیم و بگوییم خداوند به انسانها، خلاف واقع را اظهار کرده است؛ چرا که خداوند از حقیقت، باطن و واقعیت این کار در دنیا سخن گفته است اما ما نمیفهمیم ولی در آخرت اینگونه بروز و ظهور خواهد داشت. چنین خبری دروغ نیست بلکه درست و موافق واقع است.
درباره آیه 43 سوره انفال: « إِذْ یُرِیکَهُمُ اللّهُ فِی مَنَامِکَ قَلِیلاً وَ لَوْ أَرَاکَهُمْ کَثِیرًا لَّفَشِلْتُمْ وَ لَتَنَازَعْتُمْ فِی الأَمْرِ وَ لَـکِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ » نیز خداوند در رؤیای پیامبر اکرم (ص) باطن اندک و ضعیف و ناتوان لشکر کفر را به وی نشان داده بود. هر چند در ظاهر تعداد لشکر کفار در جنگ بدر زیاد بود اما به دلیل پراکندگی قلب آنها و ضعف انگیزه و اراده آنها، این تعداد زیاد، نیروی کمی داشتند و در حقیقت و باطن، تعداد آنها در جنگ کم بوده است. خواب و رؤیا نیز معمولا جنبه اشاره و تعبیر دارد و رؤیای صادق آن است که حقیقت و واقعیت را بیان کند و در این رؤیا خداوند چهره باطنی کفار را به پیامبرش نمایان کرد و این چهره باطنی کاملاً صحیح و موافق واقع بود و پیامبر اکرم(ص) نیز از همین رؤیای صحیح و صادق به مسلمانان خبر داد و نتیجه آن شد که روحیه آنها افزایش پیدا کرد و در جنگ بدون اختلاف با یکدیگر شرکت کردند.[3] گواه بر صادق بودن این رؤیا و اخبار خداوند همین است که با وجود تعداد زیاد لشکر کافران، مسلمانان اندک در این پیکار نابرابر پیروز شدند و افتخار بزرگی در تاریخ اسلام نصیب مسلمانان شد.
از آنچه گفته شد دانستیم خداوند متعال نه تنها دروغگو نیست بلکه در قرآن کریم دروغگویان را در آیات فراوانی نکوهش کرده است. پاسخ این شبهه نیز روشن شد که «شاید – معاذ الله – قرآن کریم یک مکر و دروغ بزرگ باشد تا انسان های نادان به آن باور کنند». زیرا اولا خداوند در اخلاق نیز کامل است و مرتکب دروغ و اخبار خلاف واقع نمیشود و ثانیاً دروغ و اظهار خلاف واقع برای رسیدن به نیاز و مصلحتی است که گوینده دروغ دارد و خداوند از دروغ گفتن به بندگان و گمراه کردن آنها چه سودی میبرد؟ مگر خداوند بینیاز نیست؟ همانگونه که قبلاً گفتیم ارسال پیامبران و شریعتهای گوناگون برای هدایت و انتفاع انسان است تا به سعادت رهنمون گردد و هیچ سود و نفعی برای خداوند ندارد؛ پس احتمال دروغ گفتن خداوند منتفی است.
3. سادیست و جنایت پیشگی
نویسنده مقاله مذکور با اشاره به آیات راجع به مجازات گناهکاران و بدکاران و داستان حضرت نوح(ع)، خداوند را – معاذالله – سادیست و جنایت پیشه میداند.
در پاسخ باید گفت اولاً چرا آیات فراوانی که درباره چگونگی پاداش و نعمتهای بهشتی برای بندگان درستکار ذکر شده است، از نظر دور داشتهاید؟ و ثانیاً در اجتماعات بشری به دست انسانها قانونگذاری میشود و برای تخلف از قوانین، مجازاتهایی پیشبینی و اجراء میشود؛ هیچکس مسئولین آن جوامع را به سادیست و جنایت پیشگی متهم نمیکند. بلکه قبول میکنید فردی که اعدام یا زندان شده است باید قانون را رعایت میکرد و نتیجه تخلف از قانون، مجازات است.
خداوند برای هدایت بشر، پیامبران و کتب آسمانی را فرستاد و به آنها ابلاغ شد که قوانین الهی را رعایت کنند و در صورت طغیان و سرپیچی به مجازات الهی در دنیا و آخرت گرفتار میشوند. آیا صحیح است که اجرای مجازات، نسبت به افراد طغیانگر و معصیت کار را سادیست و جنایت پیشگی بدانیم؟ مگر قوانین بشری مهمتر از قوانین الهی است؟! پاسخ این پرسش را به انصاف خواننده محترم واگذار میکنیم.
آیا الله ماوراء طبیعی است؟
نه تنها اکثر قریب به اتفاق مسلمانان خداوند را ماوراءطبیعی و مجرد میدانند؛ بلکه بیشتر یهودیان و مسیحیان نیز چنین اعتقادی دارند. در حالی که در بخشی از متون مقدس هر سه دین، عباراتی است که ظهور در جسمانی بودن خداوند دارد. از اینرو فرقههای کوچکی از یهودیان، مسیحیان و مسلمانان به استناد این بخش از کتب مقدس خویش خداوند را جسمانی دانستهاند و به اشتباه افتادهاند.
در غیرجسمانی و مجرد بودن خداوند شکی نیست لکن پرسش مهم این است که اگر خداوند ماوارءطبیعی و غیرجسمانی است معنای آیاتی که ظهور در جسمانی بودن خداوند دارد چیست؟ در پاسخ باید گفت، آیات فراوانی در قرآن کریم وجود دارد که بر ماواءالطبیعی و مجرد بودن خداوند دلالت دارد. (مانند: اعراف/ 54، نساء/171 ، بقره /116 ، رعد /16، طه/ 114 ، فاطر/15، حشر/23 و شوری/ 11و...) که این آیات با دلیل قطعی عقلی همسو و موافق است (با دلایل متقن عقلی، غیر جسمانی بودن و عدم ترکیب در خداوند اثبات شده است). از آنجا که دلیل عقلی یقینی نیز یکی از حجتهای مورد تأیید خداوند بر انسان است و در آیات بسیاری خداوند انسان را به تعقل، تدبر و تفکر دعوت کرده است پس برخی آیات قرآن که ظهور در جسمانی بودن خداوند دارد به زبان تمثیل و کنایه است و معنای لغوی و ظاهری آنها مراد نیست. این شیوه سخن تنها در اسلام مورد استفاده قرار نگرفته است بلکه خداوند در متون مقدس یهود و مسیحیت نیز با مردم چنین سخن گفته است. یعنی قسمتهای زیادی از آن نیز ظهور در جسمانی بودن خداوند دارد ولی بسیاری از یهودیان و مسیحیان هم معتقدند خداوند جسمانی نیست. بنابراین مراد از «وجه الله »، «عرش»، «عین»، «ساق» و «یدالله» (نور/ 35) تمثیل و تشبیه است و معنای لغوی مورد نظر نیست.
اکنون پرسشی مهمتر رخ مینماید: «چرا خداوند درباره خویش در برخی بخش های متون مقدس این سه دین بزرگ به زبان تمثیل سخن گفته است؟» در پاسخ به این پرسش فرازی از ترجمه رساله أضحویه ابن سینا (ره)، فیلسوف پرآوازه ایرانی را نقل میکنیم: «اما آنچه تعلق به شرع دارد، قاعدهٔ کلی بباید دانستن، و جمله بر آن قیاس کردن. و آن قاعده آن است که: هر شریعتی که پیغمبری آورده است خطاب او به جمله خلایق است. و معلوم است که آن تحقیق که واجب است که اعتقاد کنند در یگانگی صانع آفریننده و بیزاری از «چندی و چگونگی، کجائی و کیئی» که از انبازی زمان و وضع، و گردش از حالی به حالی؛ و آنکه او ذاتی است یگانه و محال است که وی را انباز باشد در نوع و بهره، به هیچ وجه، نه از روی چندی که آن را کم خوانند و نه از روی معنی چون جنس و فصل. و وی نه بیرون عالم است، و نه درون عالم. و اشارت کردن به وی روا نیست.
و این نتواند بود که با همه مردم گویند. و اگر چنین اعتقادی به اعراب بیابانی یا با عبرانیان جلف بگفتندی، متفق شدندی که آنچه او میگوید محال است؛ و چنین ذاتی نتواند بود. و از این سبب همه تورات تشبیه است.
و در قرآن این توحید که ما اشارت کردیم، هیچ به صریح بیان نکرده است، بلکه آنچه گفته است، یا تشبیه است یا بدیهی مطلق. چنانکه گفته است که: «مثل و مانند ندارد»....بلی گفته است: «یدالله فوق ایدیهم. و ما فرطت فی جنب الله» جای مجاز و استعارت است و بر فصحای عرب پوشیده نماند که از امثال این الفاظ، مجاز میخواهد. و نیز هر که را بر لغت عرب معرفت باشد، داند که مجاز است.»[4]
همانگونه که مشاهده کردید یکی از دلایل تمثیل و تشبیه در کلام خداوند آن است که خداوند با تمام مردم حتی کسانی که معانی و استدلالهای پیچیده را درک نمیکنند سخن گفته است و معانی بلند را آنقدر ساده کرده تا همه مردم اصول دین را بفهمند و به سوی سعادت راهنمایی شوند. اما صاحبان ذهنهای قوی و زیرک را نیز مهمل نگذاشته بلکه با زبان تشبیه و تمثیل معانی پیچیده را به آنان فهمانده است. هر قلب سلیمی تصدیق میکند که اگر خداوند بر همگان فهم دقایق توحید و شریعت را تکلیف میفرمود، چیزی شبیه به تکلیف به محال پیش میآمد.
خواننده محترم از علتی که برای تشبیه و تمثیل در قرآن بیان شد شگفت زده نشود زیرا درباره یهود و نصاری نیز چنین چیزی عیناً صدق میکند. شما میتوانید عبارات فراوانی در کتب عهد عتیق و جدید پیدا کنید که ظهور در جسمانیت خداوند دارد اما آیا دانشمندان یهود یا نصاری قائل به جسم بودن خداوند هستند؟ در پاسخ فقط نظر دو دانشمند یهودی و مسیحی را ذکر میکنیم تا اختصار را نیز رعایت کرده باشیم:
ابن میمون عالم یهودی در کتاب دلائلالحائرین چنین میگوید: «فکل صفه یصفها الکتاب تؤدی الی جسمانیه یتأولها بحسب معناها»[5] یعنی هر صفتی که خداوند را در کتاب مقدس توصیف نموده و منجر به جسم دانستن وی میشود باید بر طبق معنای آن صفت تأویل شود تا جسمانیت را از خداوند نفی کنیم.
هنری تسین در کتاب الهیات مسیحی مینویسد: «خدا ذاتاً وجود است معهذا وجود مادی نیست بلکه وجود روحانی است. عیسی فرمود «خدا روح است» (یوحنا 4: 24) پس میتوان گفت که خدا ذاتاً روح است.»[6]
در نتیجه خداوند مجرد و ماوراءالطبیعی است و آیات قرآن که ظهور در تجسیم دارند برای بیان حقایق عمیقی به مخاطبان زیرک و فهیمتر در قالب استعاره و تمثیل است. این شیوه سخن در کتاب مقدس یهود (عهد عتیق) و مسیحیت (عهد جدید) نیز رعایت شده است و دانشمندان یهودی و مسیحی آن را تأویل کرده اند. بنابراین خدای یهودیان و مسیحیان با الله مسلمانان تفاوتی ندارد. البته این آیات میتواند برای فاسقان که دارای قلبی مریض هستند وسیله مناسبی باشد تا از راه راست گمراه گردند.
از مطالب فوق روشن شد که خداوند خارج از زمان است چرا که زمان از لوازم مادیات است در حالی که دانستیم خداوند مجرد و غیر مادی است. اما اولا در میان مجردات تقدم و تأخر رتبی وجود دارد و ثانیاً هیچ اشکالی ندارد که خداوند غیر مادی و خارج از زمان، مخلوقات مادی و زمانمند بیافریند و در آنان تصرف کند.
نتیجه گیری
از آنچه بیان شد دانستیم حتی یک مورد از مواردی که نویسنده مقاله «مقایسه الله و خدا» بر تفاوت خدا و الله استدلال کرده است صحیح نیست و خداوند فلاسفه و دانشمندان یهودی و مسیحی، تفاوتی با خداوند اسلام ندارد. هر چند راه استدلال و رسیدن به خداوند یکتا و بیهمتا در زبان دانشمندان گوناگون متفاوت است اما اکثر آنها به خداوندی یکتا، کامل مطلق، عالم مطلق، قادر مطلق، خیر محض، غیر مادی و بینیاز اشاره میکنند.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- 1) ابوعلی سینا،حسین؛ ترجمه رساله اضحویه، مترجمی نا معلوم، تصحیح و مقدمه و تعلیقات حسین خدیوجم، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1350 ش.
- 2) تسین، هنری؛ الهیات مسیحی، ترجمه ط.میکائلیان، انتشارات حیات ابدی.
- 3) القرطبی الأندلسی، موسی بن میمون؛ دلائل الحائرین، تحقیق حسین آتای، مکتبه الثقافه الدینیه.
- 4) المصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، چاپ اول، 1368 ش.
- 5) مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، بیست و چهارم، 1381ش.
پی نوشت:
-
[1] . التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج 11 ، ص 143
-
[2] . التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج 10 ، ص 34
-
[3] . تفسیرنمونه، ج 7 ، ص 189
-
[4] . ترجمه رساله اضحویه شیخ رئیس ابوعلی سینا، ص 15 – 17
-
[5] . دلائل الحائرین، موسی بن میمون، ص59
-
[6] . الهیات مسیحی، هنری تسین، ص 73