كلمات كليدي : هيجان، ارتباطات بين فردي، انگيزش، ابعاد هيجان، انواع هيجان
نویسنده : قاسم كرباسيان
اصطلاح "Emotion" از ریشه لاتین "Emovere" بهمعنای حرکت، تحریک و حالت تنش مشتق شده است، هیجان ازجمله اصطلاحاتی است که تعریف آن با دشواری روبرو بوده و از مسائل حلنشده در روانشناسی میباشد. در کاربرد تقریبا اجماعی امروزه، که البته مطابق کاربرد اولیه آن نیز میباشد، هیجان اصطلاحی پوششی برای تعداد نامعینی از حالات ذهنی بوده که وضعیت هستیشناسی هریک با برچسبی که معنی آن با توافق ساده معین میگردد، تثبیت میشود.[1]
هیجان که بدان عاطفه نیز گفته شده در واقع احساسهای شدید ذهنی میباشند که حالتهای روانی مختلفی را در انسان بهوجود میآورند. هیجان که عمدتاً در قالبهایی مانند ترس، خشم، اندوه، شادمانی، لذت، عشق، شگفتی، نفرت و شرم بروز مییابد، یکسری حالات روانی نظیر شادی، ترس و ... را در افراد بهوجود میآورد و همچنین نوعی تغییرات فیزیولوژیکی را در بدن افراد بهدنبال دارد. اساساً باید هیجان را نوعی احساس شدید دانست که اغلب به کنشی غریزی میانجامد و معمولاً با تغییراتی در گردش خون، تنفّس، عرق کردن، پلک زدن و ... همراه است و از اینرو میتوان هیجان را نوعی "احساس شدید که موجب پیدایش واکنشهای فیزیولوژیک آشکار همراه با حالت عاطفی در موجود زنده میشود"، دانست. برای مثال انسان وقتی با یک واقعه خطرناک مواجه میشود، بیاختیار نشانههای آمادگی برای گریز و فرار جسمی و فیزیولوژیک در او بهوجود میآید و از لحاظ روانی هم نشانهها و رفتارهایی مبتنیبر ترس در فرد ظاهر میشود که به آن حالت هیجان، "ترس" گفته میشود.[2]
بررسی هیجان تقریبا یکصد سال قبل با این سوال آغاز شد که سیستم عصبی خودمختار در تجربه ذهنی هیجان چه نقشی دارد؟ اولین نظریه هیجان، نظریه جیمز-لانگه (James-Lange theory) این سوال را مطرح کرد که آیا هیجانهای متفاوت واکنشهای بدنی منحصر به فردی دارند؟ نظریه هیجان لانگه بهسرعت عمومیت یافت اما با انتقادهایی نیز روبرو شد و بدین سبب محبوبیت خود را از دست داد و نظزیه های هیجان رقیب پدیدار شده و بهجای آن نشستند.[3]
عناصر هیجان[4]
جان مارشال ریو ضمن چندبعدی دانستن هیجان، چهار عنصر ذیل را برای هیجان ذکر میکند:
1. احساس؛ هیجانها تا حدودی احساسهای ذهنیتی است که باعث میشوند حالتهای خاص مثل عصبانی شدن یا خوشحالی را احساس کنیم. هیجان، هم از نظر شدت و هم کیفیت در سطح ذهنی، احساس و تجربه میشود و جنبه احساسی هیجانها در فرایندهای شناختی و ذهنی ریشه دارد.
2. انگیختگی بدن؛ این عنصر ناظر به همان رفتار مقابله و واکنش بدن در حین هیجان بوده که بهصورت فیزیولوژیکی (ضربان قلب، اپینفرین در جریان خون) و نظام عضلانی (حالت هوشیار بدن، مشت گره کرده) نمود پیدا میکند.
3. هدفمندی؛ این عنصر حالت انگیزش هدفمندی به هیجان میدهد. هیجانها هدفمند بوده و بیانگر این مطلب هستند که چرا افراد از هیجاناتشان استفاده میکنند. مثلا "هیجان خشم"، میل انگیزش برای انجام دادن کاری مانند، جنگیدن با دشمن و اعتراض کردن به بیعدالتی را در ما ایجاد میکند که در غیر این صورت چنین نمیکردیم.
4. عنصر اجتماعی؛ این عنصر، بیانگر این است که هیجانها پدیدههایی اجتماعی هستند و دارای جنبه ارتباطی میباشند. وقتی هیجانزده میشویم از طریق حالتهای بدن، ژستها، آواگریها و جلوههای صورت تجربیات خصوصی خود را علنی کرده و با ابراز هیجانمان، در واقع بهصورت غیرکلامی، احساس خود و اینکه چه تعبیری از موقعیت موجود داریم، را به دیگران منتقل مینمائیم.
خلاصه اینکه هیجانات کل وجود ما یعنی احساسها، انگیختگی بدن، احساس هدفمندی و ارتباطات غیرکلامی ما را فعال میکنند.
ابعاد هیجان
وقتی رویدادهای مهمی برای ما پیش میآید، واکنشهای زیستی و شناختی در ما فعال میشود. این فرایندهای زیستی و شناختی، هیجان را بهوجود آورده و ما را برای مقابله کردن سازگارانه با رویدادهای مهم زندگی، آماده میکند. این فرایندهای درگیر در هیجان که میتوان از آنها به مراحل هیجان نیز یاد کرد، از این قرارند:
الف) ابعاد زیستی؛ هیجانها تاحدودی واکنشهای زیستی به رویدادهای زندگی هستند و در واقع بدن انسان در زمان برانگیختگی هیجان، دچار تغییرات فیزیولوژیکی عمدهای میشود. بدن در مواجهه با موقعیتهای هیجانی، با فعال کردن این موارد خود را برای مقابله کردن سازگارانه آماده میکند (مثلا برای گریختن در موقع تهدید آماده میشود):
1. قلب، ریه و عضلات (سیستم عصبی خودمختار)؛ بخش عمده متغیرات فیزیولوژیکی موقع هیجان، ناشی از فعالیت بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار است که وظیفه آمادهسازی بدن را برای اعمال اضطراری بر عهده دارد. سمپاتیک که با آزاد کردن هورمونهای "اپینفرین" و "نوراپینفرین" باعث تغییر بدنی میشود، این سلسله از تغییرات را در بدنایجاد میکند:
افزایش فشار خون و ضربات قلب، تند شدن تنفس، فراخی مردمک چشم، افزایش تعرق و کاهش ترشح بزاق و مخاط، افزایش قند خون جهت فراهم شدن انرژی بیشتر، کاهش حرکات روده و معده چرا که خون در این لحظات بیشتر به سمت مغز و عضلات سرازیر میشود، دانهدانه شدن پوست و راست شدن موها و لخته شدن خون به هنگام جراحت.[5]
2. غدد و هورمونها (سیستم درونریز)
3. ساختارهای لیمبیک مغز مانند هیپوتالاموسی (مدارهای عصبی مغز)
4. فعالیت عصبی و سرعت پردازش اطلاعات (سرعت شلیک عصبی)
5. حالتهای مجزای سیستمهای زیستی، انسان هیجان را تجربه میکند و بهطور مثال برای مقابله کردن با تهدید قریبالوقوع، آمادهتر میشود.[6]
ب) ابعاد شناختی؛ از نظر کسانی که هیجان را از دیدگاه شناختی، اجتماعی یا فرهنگی بررسی میکنند رویدادهای زیستی لزوماً مهمترین ابعاد هیجان نمیباشند. بنابراین درست است که هیجانها از فرایندهای زیستی پدید میآیند اما نباید از نظر دور داشت که پردازش اطلاعات، تعامل اجتماعی و موقعیتهای فرهنگی هم موجب نمایان شدن هیجانها میشوند. برای مثال با بررسی کاملاًً زیستی نمیتوان نسبت به هیجانهایی مانند امید، غرور و بیگانگی آگاهی حاصل کرد و یا ناامیدی، از فعالیت سیستم عصبی خودمختار یا تغییرات در جلوههای صورت ناشی نمیشود بلکه از آگاهی شناختی، اجتماعی و فرهنگی نداشتن چیزی که امیدوار بودهایم داشته باشیم، سرچشمه میگیرد.
ابعاد شناختی هیجان عبارتاند از:
1. ارزیابیها: ساختار مهم در آگاهی شناختی از هیجان، ارزیابی میباشد که قبل از هیجان در مراکز عالی مغز، صورت گرفته و آنها را فرا میخواند. ارزیابیها یا تعبیرهای فرد از موقعیتها و پیامدها و نه صرف موقعیتها و پیامدها بهخودی خود، هستند که موجب ایجاد هیجان میشوند.[7]
2. دانش: وقتی افراد در موقعیتهای مختلف تجربه کسب میکنند یاد میگیرند که زیرمجموعههای یک هیجان واحد را تشخیص دهند و بهطور مثال بفهمند که زیر مجموعههای شادی؛ خوشحالی، آرامش، خوشبینی، غرور، خشنودی و سپاسگزاری هستند و یا عصبانیت، خصومت، انتقامجویی و غضب زیرمجموعههای خشم میباشند. این تمایزها بهصورت شناختی در سلسلهمراتب هیجانهای اصلی و مشتقات آنها ذخیره شده و مجموع تعداد هیجانهای متفاوتی که یک نفر میتواند تشخیص دهد، دانش هیجانی او را تشکیل خواهد داد. باید دانست هرچقدر دانش هیجانی فرد دقیقتر و جامعتر باشد، توانایی او در پاسخ دادن به رویداد زندگی با واکنش هیجانی تخصصی و بسیار مناسب، بیشتر خواهد بود.
3. انتسابها: انتساب دلیلی است که فرد برای توجیه پیامد مهم زندگی بهکار میبرد. انتسابها به این دلیل اهمیت دارند که وقتی از آنها برای توضیح دادن پیامدمان استفاده مینمائیم، واکنشهای هیجانی بهوجود میآورند و در واقع نظریه انتساب یا اسناد اعلام میکند که افراد علاوهبر واکنشهای هیجانی که یک پیامد برای آنها بهوجود آورده، بعد از توجیه پیامد نیز دچار هیجانهای دیگری میشوند تا واکنش هیجانی اولیه را بهصورت هیجانهای ثانوی خاص متمایز کنند.[8]
ج) ابعاد اجتماعی و فرهنگی؛ اما در بررسی ابعاد اجتماعی و فرهنگی هیجانات نیز باید دانست که همانگونه که ارزیابی به آگاهی شناختی از هیجان کمک میکند، تعامل اجتماعی نیز به آگاهی اجتماعی از هیجان کمک میکند و علاوهبر آن، موقعیت اجتماعی و فرهنگی که فرد در آن زندگی میکند نیز به آگاهی فرهنگی از هیجان کمک مینماید. شایان ذکر است که بسیاری از دانشمندان معتقدند که هیجان لزوماً پدیدهای خصوصی، زیستی و درونروانی نیست و بسیاری از هیجانها از تعاملات اجتماعی و بستر فرهنگی سرچشمه میگیرند. باید دانست معمولاً مهمترین منبع هیجان روزمره ما، تعامل ما با دیگران میباشد همچنانکه خزانه هیجانی ما با تغییر فرهنگ، تغییر خواهد کرد. برای مثال بچههای چینی کمتر از بچههای آمریکایی ابراز هیجان دارند که این امر احتمالاً بهدلیل آن است که والدین چینی بر خویشتنداری هیجان تأکید کرده، در حالیکه آمریکاییها بر ابراز هیجان تأکید میورزند. بنابراین تعامل اجتماعی و هویت فرهنگی را نیز میتوان از جمله ابعاد هیجان برشمرد.[9]
انواع هیجان
در مقام بررسی انواع هیجان میان طرفداران دیدگاه زیستی به هیجان و دیدگاه شناختی اختلافنظر وجود دارد و پیروان این دو دیدگاه از نظر تعیین هیجانهای اصلی و تمایز آنها از هیجانات ثانوی و اکتسابی با همدیگر اختلاف عقیده دارند. دیدگاه زیستی هیجانات اصلی را حداقل دو مورد و حداکثر ده مورد دانسته و دیدگاه شناختی با قاطعیت تعداد هیجانات اصلی را بیشتر از ده مورد قلمداد کرده است. لکن میتوان لیست زیر را بهعنوان مجموعهای از هیجانهای اصلی که تقریباً نزدیک به تمامی لیستهای ارائه شده دراین زمینه میباشد، ارائه کرد:
1. هیجان ترس: ترس واکنشی هیجانی است که از ارزیابی انسان راجع به خطرناک بودن و مضر بودن یک موقعیت برای سلامتی وی، ناشی شده و انسان در آن حالت میکوشد تا با فاصله گرفتن از منبع ترس به آن پایان دهد.
2. هیجان خشم: این هیجان که از عمومیترین هیجانهای انسان و حیوان بهشمار میرود، بر مبنای این عقیده در انسان بهوجود میآید که انسان گمان میکند که اوضاع آنگونه که باید باشد نیست و مانع، اختلال و یا انتقاد موجود هم ناموجه است. لازم به توضیح است که برخی از کسانی که موضع میانهای را بین دو دیدگاه زیستی و شناختی برگزیدهاند و معتقد شدهاند که هر هیجان اصلی فقط یک هیجان نیست بلکه مجموعهای از هیجانهای مرتبط است، برای خشم بهعنوان یک هیجان اصلی، مجموعهای از هیجانهای دیگر یعنی خصومت، غضب، غیظ، برآشفتگی، دلخوری، بیزاری، رشک و ناکامی را نیز ذکر میکنند.
3. هیجان نفرت: نفرت عبارت است از خلاص شدن از شر چیزی آلوده، فاسد و یا گندیده. افراد از طریق این هیجان که یک مکانیزم دفاعی بهشمار میرود فعالانه برخی از جنبههای روانی یا مادی محیط را دور میاندازند.
4. هیجان غم: این هیجان که از جمله هیجانات ناخوشایند بشری است اصولاً از تجربیات جدایی یا شکست ناشی میشود.
5. هیجان شادی: این هیجان از جمله هیجانات خوشایند بشری میباشد که افراد با پدید آمدن آن بهدنبال پایان دادن به آن نیستند و گاهی نیز طوری عمل میکنند تا دوباره پدیدار شود.
6. هیجان علاقه: شایعترین هیجان در عملکرد روزمره انسانی است که زیربنای میل به خلاق بدن، یادگرفتن و پرورش دادن قابلیتها و مهارتها محسوب میشود.
در کنار این انواع از هیجان که همگی در ذیل دو عنوان کلی، هیجان خوشایند یا ناخوشایند جای میگیرند میتوان به هیجانهای دیگری نظیر تعجب، حقارت، تأیید، عشق، همدلی، شرمساری، اضطراب، انتظار و مرکب که از ترکیب سایر هیجانات بهوجود میآید، (مانند احساس گناه) نیز اشاره داشت.[10]
ارتباط انگیزش و هیجان
که همچنان که اسکینر (Burrhus Frederic Skinner: 1904-1990) گفته است تمایز میان آنها تمایزی بسیار ظریف بوده و اگرچه به نظر میرسد شباهتهایی بین انگیزهها و هیجانها وجود دارد لیکن دارای تفاوتهای مهمی نیز میباشند.
هیلگارد در تمایز این دو رایجترین مبنا را بر این فرض استوار میداند که هیجانها غالباً بهواسطه محرّکهای خارجی و انگیزهها غالباً بهواسطه محرکهای درونی بروز کرده و بهطور طبیعی معطوف اشیای محیطی خاصی مانند (آب، غذا و جفت) میشوند. هرچند باید در نظر داشت که این تمایز در همه موارد هم صادق نیست.[11]
رابرت وودورث (Robert Woodworth: 1869-1962) در این مورد اینگونه اظهار نظر کرده است: «همه ما حالاتی چون خشم، ترس، تنفر، شادی و اندوه را بدون تردید در زمره هیجانها و حالاتی چون گرسنگی، تشنگی، خستگی و خوابآلودگی را در زمره حالات ارگانیسم طبقهبندی میکنیم ... پیدا کردن تفاوتی محکم و معتبر در بین آنها سخت است مگر بگوییم که هیجان واقعی بهوسیله یک محرک بیرونی برانگیخته میشود معطوف به محیط بیرونی است و حال آنکه یک حالت ارگانیک همچون گرسنگی یا خستگی در فرایندهای درونی ارگانیسم بهوجود میآید.»[12]
هیجان و ارتباطات
هیجانهای ما بخشی از ارتباطات بینافردی ما هستند. چرا که همچنانکه سابقاً اشاره شد عنصر اجتماعی یکی از عناصر هیجان بوده که بر ارتباطات غیرکلامی و کلامی ما در حین هیجانزده شدن اشاره دارد. بنابراین باید هیجان را حائز صبغه ارتباط کلامی و بهویژه غیرکلامی دانست و بهعبارت دیگر باید گفت که هیجان بهنوعی موجب ارتباطات کلامی و غیرکلامی بوده و خود نیز بهعنوان یک پیام در قالبهای کلامی یا غیرکلامی رمزگذاری میشود. بهطور مثال هیجان نفرت ممکن است در قالبهای مختلفی مثل چین انداختن به بینی و برگرداندن سر رمزگذاری شده و از طریق این رمزگان منتقل شود.[13]