نبي اكرم (ص) در اول ذي الحجة سال دوم هجري فاطمه (س) را به خانه علي (ع) فرستاد. هر چند فاصله زمان عقد تا عروسي تقريباً 10 ماه بوده است و ثمره اين ازدواج مبارك امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) و ام كلثوم و زينب كبري (سلام الله عليهما) بود.[1]
زينب (س) در حيات جدش رسول خدا (ص) متولد شد.[2] ابن اثير جزري در كتاب اسدالغابه حضرت زينب را از صحابيات ناميده است.[3] بعضی ها ولادت حضرت زينب را دوسال بعد از برادرش حسين (ع) در سال 6 هـق در ماه شعبان ميدانند.[4] در حالی که بعضي از علما[5] سال ولادت ايشان را 7 هـق ميدانند. ولي شهيد دستغيب شيرازي و شهيد قاضي تبريزي[6] تولد حضرت را در سال پنجم و در ماه جمادي الاولي ميدانند.
زينب در لغت:
زينب يا مأخوذ از «زَنِبَ» است از باب «فَرِح» يعني فربه شد. (چنانچه در حضرت زينب (س) وفور صفات حسنه و اوصاف پسنديده ميباشد). و يا اينكه به اصل خودش باشد، به معني درخت خوش بوي نيكو منظر[7] و يا اينكه «زين أب» بوده است، يعني زينت پدر كه به اعتبار همين معني بعضي تعبير از آن بانوي گرامي نموده «زين ابيها» در مقابل «اُم ابيها»[8]
القاب حضرت زينب:
لقب آن است كه دلالت بكند بر مدح يا ذمّ و براي حضرت زينب (س) القابي ذكر شده است[9] از جمله صديقه الكبري، العصمة الصغري، وليّه الله العظمي، ناموس الكبري، الرّاضيه بالقدر والقضا، امينة الله، عالمة غير معلّمه، فهمة غير مفهمّه، محبوبة المصطفي، قرة عين المرتضي، نائبة الزهرا، شقيقة الحسن المجتبي، شريكة الحسين سيد الشهداء، زاهده، فاضله، عاقله، كاملة، عاملة، عابده، محدثه، مخبرة موثقه، مظلومه وحيده، عقيله القريش، الباكيه الفصيحة والبليغه والشّجاعة، عقيله خدا الرسالة، رضيعة ثدي الولايه.
ازدواج حضرت زينب (س):
اشعث بن قيس كه يكي از بزرگان طايفه "كنده" بود آن مخدره را از اميرالمؤمنين خواستگاري كرد؛ آن حضرت متغيّر شد و بر آشفت. [10] و پس از چندي حضرت علي (ع) زينب (س) را به تزويج "عبدالله بن جعفر"، پسر برادرش درآورد. و ثمره اين ازدواج پنج فرزند بود به نامهاي، "محمد"، "علي"، "عباس"، "عون اكبر"، "ام كلثوم".[11]
"عبدالله بن جعفر" انساني با ايمان و شيفته امام حسين (ع) بود و زماني كه حضرت قصد كوفه كردند. از "عمرو بن سعيد اشرق" والی مكه براي امام (ع) امان نامه گرفت. ولي امام حسين (ع) آن امان نامه را نپذيرفتند. و نيز "عبدالله بن جعفر" به حضرت زينب اذن داد كه همراه برادرش حسين (ع) باشد. و به فرزندانش "محمد" و "عون" نيز سفارش كرد كه يار و ياور دايي خود يعني حسين (ع) باشند. و آنها در كربلا در روز عاشورا در ركاب سيد الشهداء به شهادت رسيدند. وقتي خبر شهادت "محمد" و "عون" به "عبدالله بن جعفر" رسيد، رو به همنشينان خويش كرد و گفت: خداي عزوجل را در هر مصيبتي حتي بر قتل حسين (ع) حمد و سپاس ميگويم، اگر با دستهايم با حسين (ع) مواسات و همدردي و ياري نكردهام لااقل دو فرزندم با او مواسات و ياري نمودهاند. والله اگر نزدش حاضر بودم، دوست ميداشتم از او جدا نشوم تا در ركابش كشته شوم! به خدا چيزي كه مرا وادار ميكند از دو فرزندم دست كشيده، مصيبت شان را بر خود آسان سازم اينست كه آن دو در حال پايداري و ياري برادر و عموزادهام حسين (ع) از دست رفتهاند.[12]
حضرت زينب (س) در شب عاشورا:
امام سجاد (ع) ميفرمايد: آن شبي كه پدرم فردايش كشته شد. عمهام زينب نزد من بود و از من پرستاري ميكرد. پدرم با يارانش در خيمۀ پدرم از ما فاصله گرفته بودند...در اين هنگام پدرم اين اشعار را ميخواند:
يا دهر افّ لك من خليل كم لك بالاشراق والاصيل
من صاحب او طالب قتيل والدهر لايقنع بالبديل
وانما الامر الي الجليل وكلّ حيّ سالك سبيلي
.....من فهميدم و متوجه منظورش شدم. بغض گلويم را گرفت، ولي اشكم را نگه داشتم و ساكت شدم..... اما عمهام زينب (س) نتوانست خودش را كنترل كند....به سوي برادرش حسين (ع) رفت، گفت: اي واي: اي كاش مرگ زندگي را از من ميگرفت، يك روز مادرم فاطمه (س) از دنيا رفت، بعد پدرم علي (ع)، و بعد برادرم حسن (ع) تنها تو ماندهاي اي جانشين گذشتگان. حسين (ع) نگاهي به خواهر كرد و فرمود: خواهرم! شيطان شكيبايي و بردباريات را نگيرد...[13]
زينب (س) در روز عاشورا:
بعد از شهادت ياران و اصحاب امام حسين (ع) آن حضرت تنها و بدون ياور آماده جهاد و دفاع شد. آنگاه "شمر بن ذي الجوشن" با تعدادي از مردان جنگي به سوي امام حسين (ع) آمد كه "سنان بن اسد نخعي" و "خولي بن يزيد اصبحي" در ميانشان بودند و حضرت را احاطه كردند و "عمر بن سعد" به حسين (ع) نزديك شده بود. در اين هنگام زينب (س) از خيمه بيرون آمد و گفت: آي "عمر بن سعد" آيا اباعبدالله كشته ميشود و تو نظاره ميكني.[14]
اسارت زينب (س) و اهل بيت:
بعد از حادثه عاشورا "عمر بن سعد" آن روز و فردايش در كربلا ماند، سپس به لشكريانش امر به بازگشت كرد. و دستور داد دختران و خواهران حسين (ع) و بچههايي كه بودند و علي بن الحسين را با همان حال بيماري برداشته و با خود ببرند. وقتي زينب (س) از كنار قتلگاه برادرش ميگذشت ميگفت: يا محمداه! يا محمداه! هذا الحسين بالعراء مرمل بالدماء مقطع الاعضاء. يا محمداه! و بناتك سبایا و ذريتك مقتّله تسفي عليها الصّبا!
«يا محمداه! يا محمداه! اين همان حسين است زير آسمان قرار گرفته و به خاك و خون آغشته و اعضايش قطعه قطعه شده است. يا محمداه! دخترانت اسير گرديده، فرزندانت كشته شدهاند، باد صبا گرد و غبارش را بر آنان ميگستراند!»
پس هر دوست و دشمني به گريه افتاد! به طوري كه زنان صيحه زده بر صورتهاي خويش سيلي ميزدند.[15]
پس از آنكه اسرا را به كوفه بردند، حضرت زينب (س) خطبهاي ايراد كرد كه همه انگشت به دهان ماندند و گريه و زاري از مردم بلند شد[16] و نيز در مجلس "ابن زياد" چنان داد سخن برآورد كه "ابن زياد" غضبناك و خشمگين و درمانده شد. بعد از آن اسرا را به شام به نزد "يزيد بن معاويه" بردند و در آنجا نيز افشاگري و حق گويي زينب (س) عَنان كار را از دست يزيد گرفت تا اينكه "يزيد" اسرا را همراه "نعمان بن بشير" روانه مدينه كرد.[17]
حضرت زينب (س) بعد از ورود به مدينه:
بعد از مراجعت زينب (س) از شام به مدينه به برپايي عزا بر شهداي كربلا پرداخت. در همين ايام "عبدالله بن زبير" در مكه قيام كرد و مردم را به گرفتن انتقام خون حسين (ع) ترغيب كرد. هر چند اين اقدام وي بهانهاي براي رسيدن به اهداف خويش بود، حضرت زينب (س) در مدينه خطبه خواند و مردم را براي قيام و گرفتن خون حسين (ع) فرا خواند. "عمرو بن سعيد اشرق" والي مدينه نامهاي به "يزيد" نوشت و او را از ماجرا با خبر كرد. "يزيد" در جواب نامه وي نوشت بين زينب (س) و مردم مدينه فاصله بيانداز. پس حضرت زينب را امر كرد از مدينه بيرون و به هر كجا ميخواهد برود. پس حضرت زينب (س) از روي كراهت در اواخر ماه ذي الحجه سال 61 هـ همراه با دختران امام حسين (ع) (فاطمه و سكينه)بيرون رفتند. و بر اساس اختلاف روايات قصد مصر يا شام را كردند. و بعد از گذشت يك سال در ماه رجب سال 62 هـق دار فاني را وداع گفتند و به ديدار معبود شتافتند.[18]
مزارهاي دختران علي (ع) كه نامشان زينب بود:
زينب صغري كه مادر وي اُم ولد بوده است و عقيل برادر علي (ع) ايشان را براي پسرش محمد خواستگاري كرد و محمد با زينب صغري ازدواج كرد و زينب صغري در مدينه از دنيا رفت. همچنين براي حضرت علی(ع)، زينبي ديگر است كه ملقب به وسطي بوده است (زينب وسطي) و ايشان نيز در مدينه مدفون است. ولي زينب كبري (س) در مكان دفن ايشان سه قول است.[19]
قول اول: ايشان در مدينه در قبرستان بقيع مدفون ميباشند، كه البته اين قول خلاف مشهور است. بودن حضرت زينب در مدينه پس از حادثه كربلا يقيني است و خروجش مشكوك است. [20]
قول دوم: ايشان در مصر مدفون ميباشند.[21]در كتاب اخبار الزينبيات نقل شده كه مدتي پس از حادثه عاشورا حاكم مدينه نامهاي به "يزيد" نوشت و گفت: زينب در مدينه آشوب نموده؛ و عليه حكومت افشاگري ميكند. "يزيد" دستور داد تا آن حضرت را به شهر فُسطاط مصر (قاهره كنوني) تبعيد كردند. زينب (س) پس از مدتي در آن شهر مريض شد و از دنيا رفت و در همانجا به خاك سپرده شد.
قول سوم: اين كه ايشان در "قریه زاويه" منطقه غوطۀ شام[22] مدفون ميباشند. و در كتاب تحفة الزائر[23] داستاني به اين صورت نقل شده است كه: پس از واقعه عاشورا در مدينه قحطي شد و "عبدالله بن جعفر" به اتفاق خانواده به شام هجرت كردند و در نزديكي شام، درختي را ديدند كه سر حسين (ع) بر آن نصب شده بود. زينب (س) با ديدن آن درخت بر زمين افتادند و مريض شدند و به "عبدالله" گفتند: من وارد شام نميشوم. بعد از آن به فاصله كوتاهي فوت كردند و "عبدالله" نيز در بيرون شهر آن حضرت را به خاك سپرد. و نيز در كتاب رحلۀ ابن جبير[24] (م 614 هـق) نقل شده است كه : قبر حضرت زينب را در شام زيارت كرديم.
نتيجه:
بر اساس زمان نقلهاي تاريخي پيرامون محل دفن حضرت زينب (س)، خبر "عبيدلي اعرجي حسيني نسابه" متوفي 277هـق به دليل نزديكي به واقعه تاريخي و دسته اول بودن سند بيشتر مورد قبول ميباشد. هر چند در مجهول بودن راويان اسناد وي نقلهايي[25] شده است. ولي گذشته از آن، حكم عقل نيز بر آن است كه حضرت زينب (س) به سوي دشمن خود نميرود. و از طرفي با ملاحظه در نقلهاي علماي مورد اعتماد از جمله "كليني"، "صدوق"، "مفيد"، "طوسي" و "علامه حلي" مشاهده ميكنيم كه ايشان متعرض مرقد مطهر حضرت زينب (س) نشدهاند و تنها آنچه باقي مانده است شهرتي است كه در بين مردم ميباشد. و بر اساس اقوال سه گانه فوق شكي نيست كه زيارت قبور مشهور حضرت در شام و همچنين جامع معروف در مصر به قصد تقرب به سوي خداي سبحان و تعظيم براي اهل بيت (عليهم السلام) ميباشد و در حديث است كه «نية المرء خير من عمله»[26] : «نيت انسان بهتر از عمل او ميباشد»