در تاریخ ولادت آن حضرت، نقل قولهایی وجود دارد. برخی آن واقعه خجسته را در سوم صفر سال 57 ق و برخی آن را در اول رجب 57 ق میدانند.[1]
کنیه آن بزرگوار «ابوجعفر» است. مادر گرامیشان «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبی (ع) است و از این جهت، نخستین کسی بود که هم از نظر پدر و هم از نظر مادر فاطمی و علوی بوده است.[2] القاب شریف ایشان، عبارتند از: باقر، شاکر و هادی که مشهورترین آنها، «باقر» است. درباره اینکه چگونه آن حضرت، بدین لقب، مشهور شد، باید گفت که حضرت رسول اکرم (ص) آن جناب را بدان لقب، ملقب فرمود. جابربن عبدالله انصاری میگوید که پیامبر خاتم (ص) به من فرمود: «ای جابر! امید است که تو در دنیا بمانی تا ملاقات کنی فرزندی از اولاد حسین را که او را محمد مینامند. او میشکافد علم دین را؛ شکافتنی (یِبقر علم الدًّین بقراً)؛ پس هرگاه او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان.»[3]
وی را از آن جهت باقر نامیدهاند که گنجهای پنهان معارف و حقایق احکام و حکمت و لطایف را ظاهر میساخت.»[4] البته در این باره برخی گفتهاند که باقر به معنای کسی است که بر اثر کثرت سجود، پیشانیاش گشاده شده باشد و عدهای گفتهاند که به سبب کثرت علمشان، آن جناب را باقر گفتهاند.[5]
ستایشگران امام:
امام محمدباقر (ع) از چهرههای درخشانی است که هر بینای اندیشمندی را به تکریم و تعظیم وا میدارد. ستایندگان او فقط پیروانش نبودهاند؛ بلکه بسیاری از آنان، از مخالفان آن جناب و راهش بودهاند؛ ولی وقتی از عظمت علمی و عملی آن امام آگاه شدند، لب به تحسین و ستایش گشودند؛ برای مثال به موارد ذیل توجه بفرمایید:
1. حافظ ابونعیم احمدبن عبدالله اصفهانی (م 430ق) مینویسد: «از جمله شخصیتهای مورد استناد و اتکا در منابع حدیثی، ابوجعفر محمدبن علی الباقر است. او از خاندان نبوت بود و میان موقعیت والای دینی و جایگاه رفیع اجتماعی جمع کرد. او در زمینه رخدادها و مسائل مستحدثه و نیز موضوعات خطیر و مهم، صاحبنظر بود.»[6]
2. علامه سبط بن جوزی (م 597ق) میآورد: «او (ابوجعفر محمدالباقر) شخصیتی دانشمند و عابد و مورد اطمینان بود که پیشوایان اهل سنت، مانند ابوحنیفه و غیر او، از وی حدیث نقل کردهاند.»[7]
3. ذهبی (م 748ق) درباره آن بزرگوار میفرماید: «ابوجعفر، محمدبن علی، جامع علم و عمل و سیادت و شرف و وثاقت و متانت بود و شایستگی خلافت رسول الله را داشت. او یکی از ائمه دوازدهگانه مورد تکریم شیعه امامیه است.»[8]
اینها تنها گوشهای از عظمت امام باقر (ع) بود که ذکر شد. در این باره برخی گفتهاند که وقتی دانشمندان به محضر آن حضرت میرسیدند، بسیار کوچک و کم دانش به نظر میرسیدند؛[9] برای مثال نقل شده است که حکم بن عتیبه، فردی مسنّ و جلیل القدر بود؛ ولی وقتی در مقابل امام محمد باقر (ع) قرار میگرفت، مانند کودکی مینمود که در برابر معلم، زانو زده و در حال فراگیری دانش باشد.[10]
امام پنجم شیعیان؛ شاگردان برجستهای در زمینههای علوم اسلامی تربیت کردند که هر کدام وزنه علمی بزرگی به شمار میرفتند؛ برخی از ایشان عبارتند از: محمدبن مسلم، زرارة بن عین، ابوبصیر، بریدبن معاویه عجلی و هشام بن سالم.
شاگردان مکتب امام باقر (ع) سرآمد فقها و محدثان زمان بودند و در میدان رقابت علمی بر فقها و قضات غیرشیعی برتری داشتند.[11]
عظمت علمی حضرت باقر (ع) به حدی بود که هیچ کس نمیتوانست در برابر ایشان بایستد. برای نمونه، روزی امام با جمعیت انبوهی رو به رشد که همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند: «اینها کشیشان و راهبان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود گرد آمدهاند و طبق برنامه همه ساله، منتظر اسقف بزرگ هستند تا مشکلات علمی خویش را از او بپرسند. آن حضرت نیز به میان جمعیت تشریف بردند و به طور ناشناس در آن جمع بزرگ شرکت کردند. پس از اندکی، اسقف بزرگ که فوقالعاده پیر و سالخورده بود، وارد شد و با احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت.
وی نگاهی به جمعیت انداخت. سیمای امام باقر (ع) توجه او را به خود جلب کرد. بدین سبب رو به ایشان کرد و پرسید: «مسیحی هستید یا مسلمان؟» امام فرمود: «مسلمان». سپس سؤال کرد: «از دانشمندانید یا از افراد نادان؟» آن جناب پاسخ داد: «از افراد نادان نیستم»! اسقف گفت: «اول من بپرسم یا شما میپرسید؟» آن جناب فرمود: «اگر مایلید شما بپرسید».
اسقف چنین گفت:«چرا شما ادعا میکنید اهل بهشت میخورند و میآشامند؛ ولی مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این جهان وجود دارد؟» امام باقر (ع) فرمود: «آری، نمونه روشن آن در این جهان، جنین است که در رحم مادر تغذیه میکند؛ ولی مدفوعی ندارد!»
سپس اسقف مطالب دیگری مطرح کرد و پاسخ گرفت. پاسخهای امام، قانع کننده بود و بدین سبب اسقف بزرگ، به شدت عصبانی شد و اظهار کرد که شما فردی با معلومات بیش از من را برای رسوا کردن من بدینجا آوردهاید تا عظمت دانشمندان خود را بر ما آشکار سازید. سپس با ناراحتی آنجا را ترک کرد و گفت که دیگر به آنجا نخواهد آمد.[12]
حضرت امام محمد باقر (ع) جامع علم و حلم بود و به راستی که حلم و بردباری، از بهترین زینتها برای دانش است. نقل کردهاند که روزی مردی مسیحی به آن بزرگوار گفت که مادرت یک کنیز سیاه بد زبان بود. آن جناب، در پاسخ فرمود: «اگر آنچه گفتی، حقیقت دارد، خدای از او درگذرد و او را بیامرزد و اگر در آنچه میگویی، دروغگویی، خداوند از معصیت تو درگذرد و تو را بیامرزد». آن مرد که حتی در خیالاتش، چنین بزرگواری و حلمی را تصور نمیکرد، از کرده خویش بیزاری جست و مسلمان شد.[13]
امام (ع) چون خورشیدی بود که هیچ کس نمیتوانست عظمت ایشان را انکار کند. خلفای زمان امامت ایشان، نمیتوانستند این عظمت را تحمل کنند؛ از این رو ایشان را از نظر سیاسی منزوی ساخته بودند؛ اما از آنجا که آن دوره، سالهای پایانی حکومت بنیامیه بود، آن حضرت فرصت را مناسب دیدند تا با تشکیل یک حوزه علیه و پرورش شاگردان برجسته، فرهنگ تشیع را جانی تازه بخشند. پس از ایشان، امام صادق (ع)، راه آن حضرت را ادامه دادند.[14]
گنجایش این مقاله، اجازه نمیدهد تا تمام حکایات موجود از زندگی آن حضرت ذکر شود؛ اما لازم است که خوانندگان محترم زمانی را به این کار اختصاص دهند. مطالعه رفتارهای آن جناب در شرایط گوناگون، سبب میشود که پیروان آن جناب، به پیشوایانشان افتخار کنند و رفتار ایشان را الگوی سازنده زندگی خویش قرار دهند.