از خصوصیات ممتاز یاران امام حسین علیه السلام، در کربلا که یکی از رموز برتری و موفقیت آنان در برابر دشمنان خدا است، توکل بر خدا می باشد.

اصحاب سیدالشهداء علیه السلام در تمامی لحظات و در سخت ترین شرایط، امید و اتکای خود را از خداوند قطع نکردند آنان در برابر همه ی مصیبت ها و رنج ها و مشکلاتی که در سرزمین کربلا به وجود آمد، استوار ایستادند و مقاومت نمودند چون تکیه و امید بر خداوند داشتند. توکل بر خدا، یکی از محبوب ترین و باارزش ترین خصوصیات انسانی، نزد پروردگار عالم است.

پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج عرض کرد:

«یا رب ای الاعمال افضل؟» خدایا کدام کار بندگانت بهتر است و نزد تو ارزش دارد؟

«فقال الله عزوجل: لیس شیءٌ عندی افضل من التوکل علی» [1] خداوند فرمود: هیچ چیزی در نزد من بهتر از توکل بندگانم بر من نیست.

امید به پروردگار عامل موفقیت"

لازمه ی موفقیت در هر کاری امید می باشد. انسان اگر با امید و توکل، دست به کاری بزند و قدم در راهی بگذارد، به طور قطع موفق می شود. همه سختی و مشقت آن را می پذیرد و پشت سر می گذارد؛ چون امیدوار است، چون به پشتوانه ای محکم دلگرم می باشد که یقین دارد، اگر زمانی لغزش و احتمال شکست هم وجود داشته باشد، از حمایتی قاطع و همه جانبه برخوردار است.

انسان اگر در کارها و اهداف خود، دلگرم و مطمئن به پشتوانه ای چون خداوند باشد، هیچ گاه ناامید و شکست خورده نمی گردد. انسان با توکل بر پروردگار هرگز دلسرد نمی شود.

حضرت سیدالشهداء علیه السلام روز عاشورا وقتی مقابل لشکر کوفه قرار گرفت، ناامید و دلسرد نشد که ما هفتاد و دو نفر هستیم و آنان سی هزار نفر، ما تشنه ایم و آنان سیراب، ما غریب و تنهاییم و آن ها حمایت کوفه و شام را دارا هستند. بلکه امام حسین علیه السلام با خدای خویش مناجات نمود:

«اللهم انت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شدّة» [2] بارالها تو تکیه گاه من در هر اندوه هستی و امیدم در هر سختی می باشی.

از طرفی هم یکی از عوامل شکست فرد در زمینه های گوناگون، عدم وجود تکیه گاهی مستحکم و امیدواری در زندگی است اینکه در دشوارترین شرایط به پشتوانه ای مطمئن دلگرم باشد تا تحت هر شرایطی وی را مورد حمایت خویش قرار دهد از این رو قرآن کریم برای اینگونه افراد راهکاری مناسب ارائه می دهد:

«و من یتوکل علی الله فهوَ حسبهُ» [3] هرکس بر خدا توکل کند، او برای وی بس است.

لقمان حکیم به فرزندش نصیحت می کرد و می گفت:

«یا بنی، توکل علی الله ثم سل فی الناس من ذا الذی توکل علی الله فلم یکفه» [4] ای پسرم، به خدا توکل کن سپس از مردم بپرس: کیست که به خدا توکل کرده ولی خدا او را کافی نبوده است؟

هرکس که در تمامی امور زندگیش به خداوند تکیه نمود و امیدوار شد، از همه کس و همه چیز بی نیاز می شود. دیگر از هیچ کس و هیچ چیز ترس و هراس ندارد، چون خدا دارد. و این توکل و امید بر خداست که به یاران امام حسین علیه السلام اعم از پیر و جوان و نوجوان، شجاعت، دلیری و بی باکی از دشمن را می دهد.

توکل رمز پیروزی در کربلا"

عمرو بن جناده انصاری، یازده سال بیشتر ندارد و با پدر و مادرش به یاری سیدالشهداء علیه السلام شتافته است. وقتی پدرش به شهادت رسید، بعد از دقایقی محضر امام آمد و عرض کرد: یا اباعبدالله علیه السلام به من هم اذن جهاد می دهی، تا جانم را در راه خدا و امامم فدا کنم و با خونم از اسلام و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفاع کنم؟

امام حسین علیه السلام فرمود: پسرم، پدر تو دقایقی قبل به شهادت رسیده است. مادرت داغدار می باشد و دیگر طاقتت داغ فرزندش را ندارد. برو و در کنار مادرت بمان این نوجوان دلیر عرض کرد: آقا جان یا اباعبدالله إنّ امی امرتنی به خدا مادرم به من دستور داده که جانم را فدایت کنم. مادرم گفت: عمرو، درست است که پدرت به شهادت رسیده، اما عزیز زهرا علیها السلام هنوز به یار و یاور نیاز دارد. مبادا تو باشی و حسین علیه السلام غریب و تنها بماند. این نوجوان یازده ساله، وقتی قدم به میدان جنگ گذارد، بدون هیچ ترسی از خیل دشمن رجزی مردانه سر داد:

  • امیری حسین و نعم الامیرسرور فؤاد البشیر النذیر
  • علی و فاطمه و الداهفهل تعلمون له من نظیر

امیر من حسین است و چه نیکو امیری ... سرور قلب پیامبر بشارت دهنده و انذار کننده

علی و فاطمه پدر و مادر اوست ... آیا برای او همانندی می دانید [5]

چه عاملی این شجاعت و بی باکی را در نوجوانی یازده ساله ایجاد می کند؟ امید و اتکاء به خداوند است که این دلیری و موفقیت را به ارمغان می آورد.

دلگرمی به خدا ، مانع دلسردی در برابر دشمن"

خداوند به پیامبرش می فرماید:

«فإن تولوا فقُل حسبی الله لا اله الا هوَ علیه توکلتَ و هو رب العرش العظیم» [6] پس ای رسول، اگر مردم از تو روی گردانیدند، بگو خدا مرا کفایت می کند که جز او خدایی نیست من بر او توکل کرده ام و او صاحب عرش بزرگ است.

و این دقیقاً همان کاری است که اباعبدالله الحسین علیه السلام و یارانش در کربلا انجام دادند. با آنکه اکثر کسانی که روزی از او حمایت کردند، نامه نوشتند و با نماینده اش مسلم بن عقیل بیعت کردند:

«و بایعه الناس حتی بایعه منهم ثمانیهَ عشر الفا» [7] و مردم با او ( مسلم بن عقیل) بیعت کردند تا اینکه هجده هزار نفر بیعت نمودند.

در کربلا از او دست کشیده اند، عهدشکنی و بی وفایی نموده اند و به این هم اکتفا نکرده اند و شمشیر به رویش کشیده اند اما برای امام و یارانش هیچ اهمیتی ندارد و خللی در اراده و هدف آنان ایجاد نمی کند. سیدالشهداء علیه السلام با خدای خویش نجوا می کند:

«إنهم کذبونا و خذلونا» آنان ما را تکذیب نمودند و بی یار و یاور گذاردند.

اما هراسی نیست چون:

«انت ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر» [8] تویی پروردگار ما و توکل ما بر تو است و فقط به تو توسل و إنابه می کنیم و بازگشت همه به سوی تو خواهد بود.

توکل و امید داشتن در تمامی امور زندگی، یکی از خصوصیات مهم و نقش آفرین امام حسین علیه السلام و اصحاب باوفایش در نهضت عاشورا است.

تکیه به پشتوانه ای جز خدا، عامل سقوط و تباهی"

حال شاید این سؤال برای ما پیش بیاید که دلگرمی به هر پشتوانه ای و به هر تکیه گاهی، ارزشمند است؟ توکل به هرکسی، باعث موفقیت و سربلندی فرد می گردد؟ در پاسخ باید گفت: خیر، توکل به کسی که خود نیازمند اتکاء است، امیدواری به پشتوانه ای که خود از لغزش و شکست مصون نیست و نیاز به دلگرمی دارد، روا نیست کسانی که به دنبال موفقیت و سربلندی، عزت و امیدواری از راهی و کسی به غیر از خدا هستند، هیچ گاه به مقصود خود نمی رسند. رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«لا تتکل الی غیرالله فیکلک الله الیه» [9] به کسی غیر از خدا تکیه نکن که خداوند تو را به او وامی گذارد.

کوفیان و عمر بن سعد به عبیدالله ابن زیاد و یزید توکل کردند و امیدوار شدند و برای به دست آوردن جایزه ی وعده داده شده به مقابله با امام زمانشان پرداختند. پسر سعد برای رسیدن به ریاست و حکومت ری به دعوت سیدالشهداء علیه السلام پاسخ منفی داد و از هیچ جنایتی فروگذار نکرد تا با تکیه به وعده های ابن زیاد به حکومت و ریاست دست یابد. از این رو تیر به چله کمان می گذارد و خیام امام حسین علیه السلام را نشانه می گیرد و فریاد می زد:

«اشهدوا لی عند الامیر انی اول من رمی» [10] به نزد امیر گواهی دهید که من اولین تیرانداز بودم.

اما نه تنها به حکومت ری نرسید بلکه هم در دنیا و هم در آخرت دچار ذلت و تباهی شد و مصداق این آیه قرآن کریم قرار گرفت که:

«خسرَ الدنیا و الآخره ذلک هوَ الخسران المبین» [11] هم دنیا را از دست داده و هم آخرت را و این همان زیان آشکار است.

ایستادگی یاران سیدالشهداء علیه السلام با توکل بر خدا"

حماسه سازان عاشورا، هیچ گاه چنین توکلی ندارد. بلکه آنان امیدوار به عنایت پروردگار خویش، مطمئن و ثابت قدم ایستادگی می کنند و با تکیه بر خداوند به جنگ با دشمنان الهی می روند.

ابن ابی الحدید معتزلی، نقل می کند که پس از واقعه عاشورا به یکی از لشکریان کوفه گفتند: چرا در کربلا اینقدر دست به جنایت زدید و به این شدت با امام حسین علیه السلام و یارانش مقابله و برخورد نمودید؟ آخر سی هزار نفر برای هفتاد و دو نفر؟ آن شخص در جواب گفت:

«لو شهدت ما شهدنا لفعلت ما فعلنا» اگر تو هم با ما بودی و می دیدی آنچه که ما دیدیم همان کاری را که ما کردیم تو نیز انجام می دادی!

آنان، شیران بیشه ی روزگار بودند که از هیچ کس و هیچ چیز هراسی نداشتند.

«تلقی انفسها علی الموت لا تقبل الامان و لا ترغب فی المال» کسانی بودند، از جان گذشته و مهیای مرگ، نه امان می پذیرفتند و نه به مال دنیا علاقه ای نشان می دادند.

اگر ما از آن ها غافل می شدیم و فرصت می دادیم، جان تمام سپاهیان را می گرفتند و احدی را باقی نمی گذاشتند [12].

آثار توکل در زندگی"

پس لازمه ی حضور در رکاب حجت خدا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز، توکل و امید بر خداست. حال که ما علاقه مند به نصرت و یاری آن حضرت هستیم، چگونه می توانیم این توکل و تکیه بر خداوند را در زندگی به دست بیاوریم؟ آیا می توان به مرحله ای رسید که تمامی امور زندگی با اتکاء و امیدواری بر خداوند، پیش برود؟ برای دستیابی به توکل و امیدواری بر خدا، باید با فوایده و اثرات آن در کارها، آشنا شد. چه بسا ما چنین خصلتی را دارا هستیم، اما چون از اثر آن آگاه نیستیم، از توکل خود نیز بی خبریم. لذا یکی از راه های بدست آوردن امید و توکل بر خدا، شناخت فایده و ثمره آن در زندگی است.

1- عدم تسلط شیطان"

قرآن کریم می فرماید:

«إنهُ لیس له سلطانٌ علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون» [13] البته شیطان هرگز بر کسی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگارش توکل کرده مسلط نخواهد شد.

اولین و مهم ترین پیامد تکیه کردن به پشتوانه ی عظیمی چون خداوند، دوری و عدم نفوذ شیطان است. شیطانی که قسم خورده، از هیچ تلاشی برای گمراه نمودن انسان، دریغ نکند، در برابر کسانی که دلگرم و امیدوار به پروردگار خویش هستند، خوار و زبون است و هیچ کاری نمی تواند، انجام دهد.

شاید دیده باشید که جلوی باغ یا مزرعه، یکی، دو تا سگ، برای نگهبانی و حراست می گذارند. اگر صاحب این ملک یا آشنای او نزدیک باغ و مزرعه شود، این سگ ها پارس می کنند و وقتی می بینند، آشنا هست، دمی تکان می دهند و می روند. اما اگر غریبه ای نزدیک این باغ بیاید، به سوی او حمله می کنند و او را مورد هجوم قرار می دهند.

انسانی هم که با خدا مرتبط بود، آشنا بود، در همه کارها توکل بر خدا داشت، مورد گزند شیطان قرار نمی گیرد. اما به محض اینکه با خدا بیگانه شد، ارتباط با پروردگار خود را قطع کرد، امید و دلبستگی به غیر خدا پیدا نمود، اولین کسی که به سراغش می آید و بر او مسلط می گردد شیطان است.

2- سهولت در کارها"

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:

«من توکل علی الله ذلت له الصعاب و تسهلت علیه الاسباب» [14] هرکس بر خدا توکل کند دشواری ها بر او آسان و وسایل برایش فراهم می گردد.

یعنی اگر کسی در کارهایش توکل و امید بر خدا داشت، خداوند که رب العالمین است، بهترین راه و کوتاهترین مسیر را برای رسیدن به هدف و مقصود شخص توکل کننده، قرار می دهد. امکان ندارد، کسی در این دنیا زندگی کند و دچار سختی و گرفتاری در مسائل گوناگون نگردد. غم و اندوهی به سراغ او نیاید. حتی انبیاء و اولیاء الهی دچار مشکلات فراوانی بوده اند.

هرکه در این بزم مقرب تر است ... جام بلا بیشترش می دهند

قرآن نیز در این زمینه می فرماید:

«ولنبلونکم بشیءٍ من الخوفِ و الجوعِ و نقصٍ من الاموالِ و الانفُس و الثّمرات» [15] قطعاً شما را به سختی ها، بیازماییم. مانند ترس و گرسنگی و کاهش مال و جان و آفات میوه ها بیازماییم.

شخصی در حضور علی علیه السلام درباره دوست خود تعریف و مدح می کرد و بعد دست به دعا برداشت و گفت:

«لا أراک الله مکروهاً» خداوند هیچ سختی و مکروهی برای او پیش نیاورد.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:

«إنّما دعوت له بالموت إنّ من عاش فی الدنیا لا بدّ ان یری المکروه» [16] تو مرگ را، برای دوستت دعا نمودی! زیرا کسی که در دنیا زندگی می کند ناچار باید به سختی ها و مکروهاتی مبتلا گردد.

کسی که در این دشواری ها و سخت ترین لحظات زندگی، در اوج ناامیدی، دلگرم و امیدوار به لطف و عنایت خدا باشد، پروردگار عالم، او را تنها نمی گذارد. بلکه در تمامی مشکلات تکیه گاه و حامی اوست و بهترین و کوتاهترین مسیر را برای موفقیت و رسیدن به اهدافش فراهم می سازد.

3- سبب عزتمندی و بی نیازی از مردم"

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«أن الغنی و العزّ یجولانِ، فإذا ظفرا بمواضع التوکُل اوطنا» [17] بی نیازی و عزت به هر طرف می گردند تا به جایگاه توکل دست یافتند، در آن جای می گیرند.

کسی که توکل و امید بر خدا داشت، دیگر دست نیاز به سوی بندگانی ضعیف تر از خود، دراز نمی کند. لذا عزت و آبرویش حفظ می شود. اما فردی که دلگرم به عنایت خداوند نیست و بر او امید نمی بندد، آبروی خویش را بر کف دست می گیرد و به آن با خواهش و التماس و عرض حاجت به دیگران، چوب حراج می زند. از این رو امام ششم علیه السلام می فرمایند:

«طلب الحوائج إلی الناس استلاب للعز» [18] نیاز جستن از مردم موجب سلب عزت است.

توکل بر پروردگار، انسان را از یأس و ناامیدی، از تنبلی و کسالت، به امیدواری و تلاش و جنب و جوش در زندگی می رساند.

تکیه بر خدا سبب بی نیازی"

یکی از اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، وضع مالی خوبی نداشت و در امرار معاش خانواده اش، دچار مشکل بود. روزی همسرش گفت: مرد! این همه مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می روند، از مشکلات و نیازمندی خود می گویند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز به آنان کمک می کند. تو هم برخیز به محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شو و پولی به عنوان کمکی بگیر.

این صحابی به مسجد نزد نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمد و تا سلام کرد، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:

«من سألنا اعطیناه و منِ استغنی اغناه الله» هرکس از ما چیزی بخواهد، به او می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خدا او را بی نیاز می کند.

مرد با خودش گفت: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم با من بود و به خانه برگشت. همسرش گفت: پس چرا از پیش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست خالی برگشتی؟ مرد فرموده ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را بازگو کرد. زن نگاهی به او انداخت و گفت: مرد حسابی، این همه آدم دور پیامبر صلی الله علیه و آله هستند از کجا معلوم که حضرت با تو بوده است برو و این بار، حاجت خود را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله مطرح کن. مرد بیچاره باز به مسجد آمد. وقتی خواست سلام کند، حضرت همان کلام سابق را تکرار فرمود، این صحابی نگاهی به اطراف نمود و یقین کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله روی سخنش با او است. وقتی به خانه پیش همسرش برگشت، زن باز هم قانع نشد و برای بار سوم او را به مسجد فرستاد مرتبه ی سوم نیز رسول الله صلی الله علیه و آله همان سخن قبل را تکرار نمود.

بنده خدا از مسجد که بیرون آمد، دیگر حوصله بازگشت به خانه و اصرارهای همسرش را نداشت. دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: بارالها حال که پیامبرت این چنین راه نشانم می دهد، من هم از دیگران دست می کشم و فقط بر تو ابراز نیاز می کنم توکل و امیدم را بر تو بستم.

همینطور که مشغول قدم زدن و مناجات با پروردگار بود، ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد اینکه یکی از ضروریات زندگی مردم مدینه، هیزم و خار و بوته است. مردم برای تأمین سوخت خود، گرم کردن خانه، پختن غذا، آب گرم برای حمام، کوره ی آهنگری و... نیاز به هیزم و بوته دارند.

مرد بسم الله گفت و با توکل بر خدا به صحرا رفت و با هر سختی و مشقتی که بود، مقداری هیزم و بوته جمع کرد و به مدینه آورد. آن ها را در بازار فروخت و با پولش مقداری نان و گوشت خرید و شاد و سربلند به خانه رفت. فردا تیشه ای خریداری نمود و توانست هیزم بیشتری جمع آوری کند. هر روز با امیدواری بیشتری کار می کرد و کم کم از این راه به ثروت فراوانی دست یافت، چند شتر و نوکری خرید و از مال دنیا بی نیاز شد. بعد از مدتی وقتی به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله مشرف شد و حضرت از اوضاع و احوال او مطلع گردید، فرمود:

«قلت لک، من سألنا اعطیناه و من استغنی اغناه الله» [19] من که به تو گفتم: هرکس از ما چیزی بخواهد به او می دهیم و هرکس بی نیازی جوید، خداوند او را بی نیاز می گرداند.

اگر آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله به این فرد مبلغی را عطا می کرد، او برای همیشه دستش به سوی دیگران بود اما وقتی توکل و امید به خدا را سرلوحه کار خویش قرار داد، نه تنها نیاز آن زمانش بلکه به طور کلی از مال و ثروت دنیا بی نیاز شد و عزت و آبرویش نیز حفظ گردید.

4- شجاعت و دلیری"

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«من أحب أن یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله» [20] هرکه دوست دارد، نیرومندترین مردم باشد، باید به خدا توکل کند.

کسی که اتکاء به پشتوانه ای چون خدا داشته باشد، به شجاعت و دلیری دست می یابد. یعنی از هیچ قدرت و دشمنی نمی ترسد و مقابل هیچ ظالمی سرخم نمی کند، چون خدا دارد.

انسانی که توکل بر خدا ندارد، در برابر قدرتمندان و زورگویان، هراسناک است. لذا زیر بار ظلم و ستم آنان می رود و سخنی نمی گوید اما زمانی که امیدوار و دلگرم بر خداست، زمانی که در دلش فقط یک هراس وجود دارد و آن ترس از خدا، دیگر از هیچ کس و هیچ چیز ترس ندارد. بلکه با شجاعت و دلیری به مقابله با ستمکاران می پردازد.

این سخن سیدالشهداء علیه السلام در روز عاشورا و در برابر لشکر کوفه، نشان از بی باکی است که بر اثر توکل بر خدا، در دل او و یارانش ایجاد شده است.

«ألا إن الدعی ابن الدعی قدر کز بین اثنتین: بین السله و الذله و هیهات منا الذله» [21] آگاه باشید که این زنازاده ( ابن زیاد) فرزند زنازاده، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلت قرار داده است و هرگز که ما به زیر بار ذلت برویم.

یاران امام حسین علیه السلام بر اثر توکل و اتکا به پشتوانه الهی، از دشمنان خدا و خاندان رسالت، هیچ گونه هراسی ندارند و در مقابل، سی هزار نفر لشکر کوفه، به دلیل عدم توکل و امیدواری بر خدا، از نوجوانی یازده ساله تا پیرمردی نود ساله، در ترس و اضطراب هستند.

عابس شیرمرد کربلا"

عابس بن ابی شبیب شاکری، شیرمردی است که با تکیه بر پروردگار خویش، با آنکه در کهولت سن به سر می برد، اما بی باک و شجاع در برابر سیل دشمن می ایستد و به خاطر ترسی که از خدا دارد، این لشکر کوفه می باشد که از وی بیم دارد.

روز عاشورا بعد از شهادت شوذب، دوست و یار قدیمی اش به محضر سیدالشهداء علیه السلام آمد و عرض کرد:

«یا اباعبدالله ما امسی علی وجه الارض قریب و لا بعید اعزّ علی و لا احب الی منک و لو قدرت علی ان أدفع عنک الضّیم و القتل بشیء أعزّ علی من نفسی و دمی لعملته» یا اباعبدالله! به خدا سوگند در روی زمین هیچ کس از دور و نزدیک، نزد من عزیزتر و محبوب تر از تو نیست و اگر می توانستم با چیزی عزیزتر از جان و خونم مرگ را از تو دفع نمایم، می نمودم.

عابس به اذن سیدالشهداء علیه السلام به میدان آمد. چون دو طرف صورتش به واسطه کلاه خود پوشیده شده بود، لشکر کوفه او را نشناخت. عابس به هر طرف که حمله می کرد، تعداد زیادی به درک واصل می شدند. ربیع بن تمیم، دید این ضرب دست یک فرد عادی نیست، این شجاعت یک شیرمرد است. نگاهی در چشمان عابس کرد و او را شناخت و فریاد زد: لشکر کوفه چه می کنید؟

«ایها الناس! هذا الاسد الاسود، هذا ابن ابی شبیب» ای مردم! این شیر شیران است، این عابس بن ابی شبیب شاکری است.

کوفیان وقتی متوجه شدند به مقابله ی چه کسی رفته اند، ترس از کشته شدن، سراسر وجودشان را فراگرفت و به یک باره عقب نشینی کردند، عابس هم وسط میدان کربلا فریاد می زد: ألا رجل ألا رجل ای مردنماهای نامرد، یک مرد ندارید؟ عابس وقتی دید جرأت نزدیک شدن ندارند، زره و کلاه خودش را، درآورد و پشت سرش انداخت. باز کسی حاضر به جنگیدن با وی نبود.

عمر بن سعد وقتی این ترس و وحشت را در سربازانش دید گفت: حال که مردانگی مقابله با عابس را ندارید، از سلاح ضعفا و آدم های ترسو و پست استفاده کنید. از دور او را سنگباران نمایید.

عابس فرار کرد؟ نه! او مثل شیران غران در میدان جنگ به سمت کوفیان حمله ور شد و فریاد می زد: بزنید نامردها، شما گمان کرده اید من آمده ام تا در راه خدا و امام زمانم کوتاهی کنم و این جان ناقابلم را دوباره برگردانم و به زندگی ادامه دهم؟ نه! عابس آمده است، تا با تمام وجود در راه سیدالشهداء علیه السلام ایستادگی کند و جان نثار عزیز فاطمه علیها السلام نماید.

آنقدر به او سنگ زدند تا به آرزویش یعنی شهادت در راه خدا و امام حسین علیه السلام نائل گشت [22].

شد تنم فرسوده زیر سنگ جور کوفیان ... کشته ی عدلم من و این سنگ ها خاک من است

بعد از شهادت عابس، بحث و اختلاف بین کوفیان پیش آمد. هرکس می گفت من او را به شهادت رساندم عمر سعد گفت: کشتن عابس کار یکی، دو نفر نبود (از عهده برنمی آمدیم)، بلکه همه در کشتن او سهیم هستیم. [23]

علیرضا صادقی واعظ

تنظیم : www.vaezoon.ir

به نقل از : www.harfeakhar.com