نگاهي به چند موضوع اجتماعي و خانوادگي در سريالهاي تلويزيوني نوروزي
نویسنده: حميدرضا بيات
تا همين يک دهه پيش شبکههاي تلويزيوني مثل امروز گسترده نبود و انواع و اقسام برنامهها و سريالها توليد نميشد، هميشه اين اعتراض و انتقاد وجود داشت که مضمون و داستان فيلم و سريالهاي تلويزيون تکراري است و از تنوع و تعدد برخوردار نيست؛ نويسنده جايگاه درستي در پروسه توليد ندارد و كارگردانها توانايي ندارند يا استعداد و نبوغ خود را نشان نميدهند. در اين سالها به تدريج شبكههاي ماهوارهاي نيز گسترش يافت و وقتي بهترين سريالهاي روز دنيا هم در اين شبكهها و هم به صورت نسخههاي خانگي در دسترس همه قرار گرفت، سازمان عريض و طويل تلويزيون از روي انفعال نهضت سريال سازي خود را نضج داد! به دليل شرايط بسته سازمان، هيچ اطلاعات شفافي درباره آمار كمّي نيروي انساني و مالي و نيز دادههاي خام نظر سنجيهاي مركز تحقيقات و... درباره اين سريالها در دسترس نيست تا با تحليل آن در مقايسه با آمار رضايت تماشاگران بتوان ميزان موفقيت آنها را به صورت علمي تحليل كرد. بنابراين بايد همچنان به سنت سلف منتقدان! نقد و تحليلهاي شبه ادبي و مضموني ارائه داد. اين نوع نقد و تحليل شايد چندان نه به كار سازندگان آيد و نه به درد مخاطبان بخورد! اما به هرحال بخشي از انتظارات جامعه را بيان ميكند.
تغييرات اجتماعي و سياسي ايران و جهان باعث شده نه تنها شاهد نمايش انواع سريالهاي تلويزيوني باشيم بلکه به جاي سريالهاي خارجي ژاپني و كرهاي كه دهههاي قبل حرف اول را در تلويزيون ميزد، سريالهاي كمدي و درام و حتي معناگرا! انواع مفاهيمي كه ساليان سال وزارت آموزش پرورش و ارشاد و حوزههاي علميه و ساير دستگاههاي انسانساز از آن عاجز بودند را به خورد مخاطبان ميدهد.
از سويي ديگر عامل افزايش سريالسازي شبکههاي تلويزيوني در اين سالها، رويکرد شبکهها به پخش آثار سرگرمکننده بود که سعي داشت شبکههاي تلويزيوني داخلي را به سدي در برابر امواج ماهوارهاي بدل کند که به شکل گستردهاي به داخل خانهها راه يافته بود و بهترين راه مقابله با آن فراهمساختن جذابيتهايي بود. که تماشاي شبکههاي داخلي را به انتخاب خانوادهها بدل سازد. در اين اوضاع و احوال، طبيعي بود که شبکههاي تلويزيوني براي پرکردن ساعات خود نياز به مراتب بيشتري به برنامههاي سرگرمکننده احساس ميکردند؛ برنامههايي که بنا به ضرورت سياستگذاريهاي سيما بيشتر از آن نميتوانست با فيلمها و سريالهاي خارجي پر شود.
هرچند خواست مديران چيز ديگري است، اما نياز آنتن و كمبود توانايي عومل توليد ظاهرا سلوك خاصي در سريالسازي به تدريج جا افتاده است. نگرش خاصي در بين نويسنده، كارگردان و بازيگر رواج دارد كه ريشه در نگاه طناز برخي سازندگان دارد، اما به تدريج به لودگي و ولنگاري منجر شده است. چنانكه هر كاري به نظر مباح و ممكن شمرده ميشود تا داستان سريال پيش برود. در اين بين سانسور بيقاعده نيز به اين روند دامن ميزند. چون سازنده خود را به رياكاري مجبور ميبيند از سويي ميخواهد كدهايي نيز براي مخاطبان خاص ارسال كند كه من به چيز ديگري فكر ميكنم!
جاي اين پرسش هميشه بوده و هست كه چرا برخي سريال ها نتايج منفي يا لااقل مخالف آنچه كه سران سازمان ميخواهند به بار ميآورد؟
طوري كه حتي به سختي ميتوانند از توجيه آن شانه خالي كنند. آيا سازندگان با شرايط اجتماعي و فرهنگي ايران آشنا نيستند؟ يا نميخواهند به نظرات كارشناسان و متخصصين توجه كنند؟ مثلا بارها روانشناسان از نحوه روابط فرزندان و والدين حتي به منظور نتيجهگيري غلط بودن نوع رابطهٌ نشان داده شده، شاكي شدند ،اما هيچ وقت همان سازنده مورد انتقاد قرارگرفته در كار بعدي تلاش نكرده به حرف آنها توجه كند! يا مثلا درباره ايجاد هنجار يا تكيه كلام و يا عادت بد، از طريق فرهنگسازي كه يك سريال خاص ايجاد کرده ، سرزنشهاي زيادي متوجه تلويزيون شده اما همچنان اين روند ادامه داشته است.
در حقيقت موضوع اينجاست که انبوه سختگيري و عوامل نظردهنده در ساخت سريال و فيلم تلويزيوني باعث شده تا سازندگان به هزار عامل موجه و ناموجه بيشتر نظر داشته باشند تا كيفيت كار خود، نظرات باصطلاح كارشناسان تحميلي و سازماني كمتر از كساني كه به طور طبيعي ميتوانستند در توليد و نگارش برنامه نقش داشته باشند وقت آنان را بگيرد. اين وضع به حدي رسيده كه اعمال نظر زياد در جزئيات باعث شده مسائل اصلي به كلي از ياد برود! از طرفي ديگر حضور سازندگان و نويسندگاني كه توانايي بيشتري دارند و حرفي براي گفتن دارند در كوران رقابتي با ساير سازندگاني كه بيشتر شبيه دلال و پيمانكار بساز و بنداز عمل ميكنند، از انجام فعاليت باز بمانند.
نوروز امسال؛ تكرار و ملال
سريالهاي نوروز امسال مثال واضح و روشن اين پديده بود. از هر جهت تكراري ضعيف و ملالآور بودند كه هيچ، به شعور مخاطب توهين ميكردند كه هيچ، با نارسايي و لكنت زبان و يا بي توجهي آسيبهاي جدي به تن رنجور فرهنگ عمومي نيز وارد ميكردند! از جمله نگاهي كه در اين سريالها به خانواده و روابط اعضاي خانواده داشتند، پرآسيب ديده ميشد.
با اين مقدمه طولاني برخي موضوعات و مفاهيمي كه از اين زاويه دچار مشكل بودند را در چند سريال نوروزي تلويزيون بررسي ميكنيم؛
خانواده؛ متزلزل و بيثبات
خانواده در همه سريالهاي امسال بر پايه دروغ عدم اعتماد و فريب ساخته شده بودند. چاشني طنز نيز توجيهي براي ناديده انگاشتن اين ضعف بود. در چك برگشتي بنيان خانواده به دليل گنگ و غيرقابل توجيهي به هم ريخته و همسر خانواده به دنبال دريافت مهريه از شوهر به زندان افتاده است و چنان خشونتي به خرج ميدهد كه انگار مال يا جان خود را در اين راه باخته است! سير حوادث نيز به تدريج تندي و خشونت اين رابطه را سخت تر مي كند. از طرف ديگر خانواده لطيف (شوهر زنداني) چنان از احوال فرزند خود بيخبرند كه به راحتي ميپذيرند او براي بازرگاني و بيزنس به دبي رفته! هرچند نويسندگان و کارگردان «چک برگشتي» خواستهاند تا تصويرهايي نزديک به واقعيت از زندگي و انسانهاي پيرامون ما ارائه کنند و به همين خاطر تصويرگر تلخيها و تا حدودي شيرينيها شدهاند. پرداخت به چنين مواردي باعث شده تا تلخيهاي زندگي لطيف (امير جعفري) کمتر به چشم بيايد و بيننده در هر قسمت علاوه بر ديدن تلخيهاي يک فردي که چندين بار به زندان رفته، لبخندي هم بر لباش بنشيند. در واقع نويسندگان مجموعه تلاش کردند لحظات طنز را به موقع در قصه تزريق کنند تا خاطر بيننده مکدر نشود اما از سوي ديگر با تحميق مخاطب او را به ناآگاهي و ناداني تشويق كرده اند! گويا مخفيانه و نجواگونه به ما ميگوند؛ بيخيال!
در دست بالاي دست وضع بدتر است! دو خانواده دائم در حال گول زدن همند! اصلا پدر به پسران خود حقه بازي ميآموزد! عين بچهها با آنها لج ميكند و سعي ميكند همسر آينده خود را در رقابتي با آنها به دست آورد. خانواده پولدار سريال هم هرچند به ظاهر به سرنوشت دختر شان با توجه هستند اما در عمل جز بيتوجهي و بياعتمادي به يكديگر چيزي به ما نشان نميدهند! صحنه رودررويي دختر با پدر بر سر ازدواج، در مراسم خواستگاري بدترين سكانس اين سريال از لحاظ ارزشهاي خانوادگي بود.
در فراموشي ما با فرزنداني حقه باز و كلاهبردار طرفيم كه پدر ساده و بيمسئوليت، آنها را از شهرستان به تهران فرستاده و در طول سال از هيچ چيز آنها خبر ندارد! منطق فرومايه و شكننده اين داستان آنقدر بي ارزش است كه رغبتي به واگويي فضاحت روابط و بيمسئوليتي سازنده وجود ندارد! اوج فاجعه اينجاست كه متاسفانه سازندگان نه تنها به ارزشهاي فرهنگي و اخلاقي پايبند نبودهاند بلكه حتي منطق دروني اثر و ساختار نمايشي هم كمترين اهميتي در اين آثار داشته است.
دروغ؛ دروغ رمز موفقيت!
اگر يادتان باشد در ساليان نه چندان دور پاورقيها و آثاري به ظاهر اخلاقي چاپ ميشد يا هنوز هم ميشود که شخصيتهاي داستانهايش مرزهاي اخلاقي را زيرپا ميگذاشتند و سرآخر، سرخورده از بيبندوباري، دنبال راهي براي بازگشت بودند. عمدهشان هم دختراني بودند که فريب پسري ديوسيرت را با ذکر تمام جزئيات در قصه ميخوردند و نويسنده يا نويسندگان بينام اين کتابها، تمام ماجراهايي که برسر آنها رفته بود را با آب و تاب شرح ميدادند تا در پايان مخاطب خود را به اين نکته برساند که مبادا در جواني پا کج بگذارد و دامنش را به گناه بيالايد. ناگفته پيداست که اين کتابهاي در قطع جيبي، فروش بالايي داشتند و استقبال از آنها زياد بود اما مسلماً نه به خاطر نتايج اخلاقي پايانش!
ماجراي اين سريالهاي تلويزيوني هم شده چيزي شبيه آنها با نتيجهگيريهاي اخلاقي! براي آنكه مخاطبان دريابند که دروغ، ريا، حقهبازي و بيتوجهي به همه صفات اخلاقي چقدر بد است، شخصيتهاي داستان همه نوع عملي انجام مي دهند! شخصيت با بازي «رضا داوود »نژاد در فراموشي و شخصيت سيامك با بازي «يوسف تيموري» در دست بالاي دست را بنگريد! چنين آدمهايي در اطراف ما چقدر نفرت انگيزند؟ چقدر لودگي و بيمسئوليتي آنها باعث ميشود ما صفات غير اخلاقي آنها را چشم پوشي كنيم؟ نتيجه اين چشمپوشي، پيام منفي نيست كه سريال غيرمستقيم به خواننده ميدهد؟ لوده باش؛ هركاري ميخواهي بكن فقط آخرش توبه كن!
جوانك که از دست زدن به هر اقدام خلاف و غيراخلاقي، ابايي ندارد، به روشي کلاسيک در مقابل آدم خوبهاي داستان که اساسا هيچ نکته حتي به ظاهر منفي نداشتند، ميايستد! بدمنها از نوک انگشتان پا تا فرق سر و حتي چند وجب بالاتر از آن آلوده به هرگونه پلشتي قابل تصور و غيرقابل هستند و جالب آنکه سازندگان سريال با آب و تاب خارج از وصفي، با ذوق زدگي هرچه تمامتر سعي کرده بودند همه اين رفتارهاي غيراخلاقي را به تصوير درآورند؛ از دروغ به همسر و فرزند تا كلاه برداري و رياكاري و بازي با احساسات و ... تا سرانجام در پايان قصه، همه آدم بدها مکافات اعمال زشت خود را ببينند و بيننده درس بگيرد که به سفره کوچک خود قانع باشد و لقمه بزرگتر از دهانش برندارد!
گذشته از آنکه تا چه حد اين پندهاي خلاقانه اخلاقگرا در خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب تأثير دارد، روش تلويزيون در باز گذاشتن دست سازندگان اين سريالها، قابل توجه بود. گويا رسانه ملي وقتي به اينگونه توليدات داخلي ميرسد براي نشان دادن خبث طينت همان آدم بدها، با توجيهات خندهدار جامعه تيره و تاري ترسيم ميكند كه تصور آن هم وحشتانگيز است؛ باز هم بگذريم که اين مسئله در خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب خاص و عام اين رسانه که دل به امواج ماهوارهاي نسپرده و باورشان نميکند چگونه حل ميشود که برخلاف آنچه شنيده و براساس آنچه از توليدات خارجي قاب گرفته در تلويزيون وطني ديده، جامعه غربي به آن همه تردامني که بدان متهم است، آلوده نيست و دور بر خودمان گستردهتر از آنچه باور داريم ناپاکي ريخته است....
بي ترديد، سازندگان سريال ها، بيش از آنکه به فکر روش ارائه پيام اخلاق گراي خود باشند، شتابان در پي جذب مخاطب بودهاند. و فارغ از مسير رفته بهدنبال کسب نتيجه. مسابقه خندهدار بهترين و پر مخاطب ترين سريال نوروزي خود شاهدي بر اين ماجراست كه گاه به مشاجره و دعواي بين دو تهيه كننده (بهتر بگوييم پيمانكار) براي تصاحب فرصتهاي بعدي مي انجامد.
آدمهاي پوشالي
شخصيت، ستون فقرات اثر نمايشي است. البته در تلويزيون انتظار ديدن شخصيتهاي متفاوت و خاص وجود ندارد. اما اينكه دائما در حال تماشاي نقشي تكراري توسط بازيگران دائمي باشيم ديگر نوبر است! محمد كاسبي با پالتو و كلاه هميشگي، خسته كننده ترين نقش زندگي خود را ايفا ميكند: پدر خسته اما فهيم! امير جعفري نقش تكراري آدم عاصي و ناچار و فتحعلي اويسي و يوسف تيموري و مهران رجبي همان آدمهاي هميشكي و تكيه كلام ها و جملات باهه خود را تكرار ميكنند! گويا اصولا فيلمنامه اي در كار نيست!
وقتي اين آدمها نقش افراد خانواده را بازي ميكنند، هيچ حسي اضافه بر تيپ ساخته شده و مورد انتظار از آنها ديده نميشود. مثلا اگر جاي كاسبي و رجبي را عوض كنيم هيچ اتفاقي نخواهد افتاد زيرا آنها فقط راكورد هميشگي خود در تلويزيون را ادامه ميدهند.
سنت و رسم؛ غلط يا درست
باور غلط برخي سنتها و رسوم جاي ترديد ندارد.در وجود برخی باورهای غلط در برخی سنتها و رسوم تردیدی وجود ندارد اما اينكه برخي از مردم به كلي به سنت نگاه منفي دارند و تلويزيون سعي ميكند نگاه مردم را به سنت تصحيح كند و از آن مفهومي جديد بازتوليد كند جاي حرف دارد. وقتي آدمهاي سريال خود را به سنت و رسوم پايبند نشان ميدهد ولي از خود شخصيتي ضعيف و زبون و احمق نشان ميدهد و براي اعتقاد خود بدترين شيوه ممكن را نيز پي ميگيرد، فكر نمی كنم كسي به سنتهاي ترويج شده مثل رسوم نوروزي و احترام به والدين و ... توجهي نشان دهد!
ريز و درشت علماي ارتباطات معتقدند ذات تلويزيون، سرگرمسازي است و بيشتر، اين تفنن است که باعث دست گرفتن کنترل از راه دور تلويزيون ميشود نه درسآموزي و پندگيري. همان علما را اعتقاد بر اين است که زيرکي در گرداندن رسانه، پيامدهي زيرجلدي و يواشکي است تا در کنار سرگرم شدن، مخاطب بيآن که خود بفهمد، بپذيرد آنچه بايد بپذيرد. نگاه کنيد به انبوه توليدات آن سوي آبي که در پس ظاهر فريبنده توليدات خود چه پنهان، حرفشان را ميزنند و چگونه آنطور که ميخواهند از اين نمد براي خود کلاه ميدوزند.
اگرچه رسانهاي چون صدا سيماي ما موظف به پنددهي و اندرزگويي است و اتفاقاً بايد در اين زمينه بيشتر هم فعال باشد، اما نکته مهم نحوه ارائه اين پيامها به بيينده است. اگر قرار است جامعه ما نسبت به موضوعات مهمي چون سنت، توجه كند تنها راه آن، تصوير تكراري و اعلام ده باره و مشمئز كننده آن توسط بازيگران نيست. آنقدر كه تظاهر از سر و بار شخصيت ببارد و مخاطب بعد از شنيدن آن چهره در هم بكشد!
حرفهاي تازه؛ انتقاد اجتماعي
تلويزيون حالا ميخواهد با گسترش دامنه موضوعات، اندكي به موضوعات ممنوعه پا بگذارد. زماني عشق و روابط انساني و حالا سياست و اقتصاد و اجتماع فروپاشيده.
چه بسيار آدمهاي سياسي و اجتماعي مشهور که با هزار دوز و کلک، مال و مکنتي نهچندان حلال و دستکم شبههناک به هم زدهاند و خيلي سالم و بيدردسر روزگار ميگذرانند اما هزار ماجرا پشت نقاب دارند. اين فراد بهترين سوژه براي سازندگان تلويزيون است، اما محدوديت رسانه، مانع بزرگي براي پرداختن به آنها بوده است. حالا نيش و كنايه و تعريض، جاي خود را به تصريح داده و مثلا در چك برگشتي و يا دست بالاي دست از نابساماني اقتصاد و سياست حرف زده ميشود. اما تصويري که رسانه ملي سعي دارد از چهره افراد سياسي و اقتصادي نشان دهد، مبهم، کاريکاتوروار و درنهايت غيرقابل باور است، درحالي که ميتوان با ارائه يک سبک زندگي و نزديك شدن به جزئيات زندگي اجتماعي، اعتماد بيشتري با مخاطب برقرار كرد. البته اين به سادگي شدني نيست. يك ديليل هم اين است تلويزيون هيچ وقت وارد موضوعي نميشود كه ممكن است دامن مديران خود را هم بگيرد!
اما به هرحال زدن حرف هاي اجتماعي و سياسي بسيار خوب است و بايد خيلي زودتر از اين وارد ادبيات سريال سازي و فيلم سازي رسانه مي شد.
يك سوال فرعي
هنوز هم كساني فيلم جدايي نادر از سيمين را به دلايل گوناگون از جمله دروغگو نشان دادن مردم ايران محكوم ميكنند و آنرا نشانه فرصت طلبي سازنده ميدانند و... ميتوانندبه این سوالی پاسخ دهند که آیا تصويري كه اين سريالها از مردم و جامعه ايران نشان داده وهم انگيزتر و ترسناكتراست يا نگاه عميق و منطقيتر فيلم جدايي....؟
و.....
تلويزيون نميخواهد به طور جدي حرف بزند و از ظرفيت خود استفاده كند. شيوه پيش گرفته شده که يکي پشت ديگري از دست يکديگر برداشته ميشود، ديگر نه تنها جامعه را نسبت به چنين مسائلي بيتفاوت ميکند که حتي ميتواند تأثير معکوس نيز داشته باشد کما اينکه يکي از اين تأثيرات، روي آوردن به خوراکي است که ديگران بر سر سفره تلويزيونشان ميگذارند.
واقعيت آن است که فعلا به هر دليلي داريم بوق را از سر گشادش مينوازيم نه براساس آموزههاي ديني و روش بزرگان مذهبيمان طي طريق ميکنيم که توصيه به راه کردهاند نه نتيجه، و نه براساس آنچه امروزه بهعنوان يک دانش، رسانهها در آن مسير گام بر ميدارند، پيش ميرويم. نه رومي رومي شدهايم و نه زنگي زنگي و بهطرز مشهودي باري به هر جهت، به سويي ميرويم که معلوم نيست پيشروست يا پشتسر؟