چکیده:
موضوع صیانت قرآن از تحریف، یکی از مهمترین معتقدات امت اسلامی است که همه فرق اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند. این بحث به دلیل حساسیت و نقش تأثیرگذار آن در سایر حوزههای معرفتی و اعتقادات دینی، از جمله مسائلی است که از دیر زمانی برخی با اعلام دشمنی، و عدهای در قالب نقد علمی و ... در صدد برآمدهاند تا به منظور ایجاد تردید در اعتقادات دینی جامعه اسلامی، اصالت قرآن را در اذهان، مورد تردید قرار دهند. پرداختن به این بحث در شرایط کنونی به دلیل سهولت دسترسی مخاطبان به اطلاعات و امکان به اشتراکگذاری دادههای علمی - مخصوصا، با توجه به بحثانگیز بودن این موضوع و طرح شبهات مختلف پیرامون آن - از اهمیت بیشتری برخوردار است.
نوشتار حاضر، پاسخی است به مقالهای که تحت عنوان «تحریف قرآن» نوشته شده است. وی در مقالهی یاد شده، با طرح دو ادعا: یکی عدم وثاقت تاریخی قرآن، دوم نقد ادله تحریفناپذیری قرآن، سعی نموده است مسألهی صیانت قرآن از تحریف را، مورد تردید قراردهد.
باتوجه به اینکه هرکدام از این دو ادعا، مستقلا قابل بررسی است، در این نوشتار، ادعای نخست مقالهی یاد شده، مورد بررسی قرار گرفته و پاسخ آن در دو قسمت تنظیم و ارائه شده است.
در قسمت اول ، با تبیین ضرورت مرز شناسی شبهه و لزوم نگرش علمی به این مقوله، تلاش شده است با تکیه براعجاز درونی و ساختار وحیانی قرآن کریم، به نقد مغالطات مطرح شده در مورد ادعای عدم وقاقت تاریخی قرآن، بپردازد.
در قسمت دوم ، به بررسی سیر تاریخی انتقال متن قرآن، نقش علم تاریخ در اثبات گزارههای تاریخی و بیان مواردی از شواهد و دلائل تاریخی در اثبات وثاقت تاریخی قرآن کریم، پرداخته شده است.
شبهه تحریف
یکی از موضوعاتی که از دیرباز تاکنون برای عدهای مبهم و سؤال برانگیز بوده است، مسألهی تحریفناپذیری قرآن کریم، درطول تاریخ است. با توجه به اینکه پدیدههای تاریخی، نوعاً در گذر زمان، دچار نوسانات و تغییرات شدیدی است، مسألهی تحریفناپذیری و ثبات قرآن در گذر از معبر تاریخ، برای عدهای عجیب و دور از ذهن، تلقی میشود. به همین جهت، در هر دورهای کسانی هستند که در صدد انکار اصل تحریفناپذیری قرآن کریم برآمده و صحت موضوع را مورد شبهه قرار دادهاند. در این رابطه به منظور روشن شدن فضای بحث، توجه به نکاتی حائز اهمیت است:
ضرورت مزرشناسی شبهه
یکی از پیش نیازهای لازم در مقوله «شبهه» و «شبههشناسی»، ضرورت تفکیک و مرزشناسی میان مقوله «شبهه» و «مغالطه» و تفاوتگذاری بین نگرش علمی به یک موضوع با جدالهای غیر علمی است.
«شُبهه»، ماهیتاً دارای خاستگاه علمی است که به صورت سؤال و پرسش برای کشف یک مجهول و رسیدن به حقیقت، مطرح میشود. برخلاف مغالطه که از راه مخلوط کردن حق با باطل، با اهداف غیر علمی، ساماندهی میشود.
به همین جهت، به نظر میرسد اولین گام در این رابطه، ضرورت نگرش علمی به مقوله «شبهه» است. بدین منظور لازم است در اینجا نکاتی هرچند گذرا، در مورد ماهیت، خاستگاه، آثار و انگیزههای طرح شبهه، و توجه به رویکردهای مطرح در این باب، مورد توجه قرار گیرد تا زمینه برای فهم موضوع هموار و مرز میان شبهه و غیر شبهه، مشخص گردد:
الف) ماهیت: کلمه «شُبهه» در لغت به معنای: هممثل بودن و همگون بودن دو شئ، از لحاظ شکلی و یا از حیث معنا و مفهوم است.[1] به گونهای که این شدت همگونی، موجب خلط میان دو چیز و پنداشتن یکی به جای دیگری گردد.[2] به اشکالات باطل، از آن جهت «شبهه» گفته میشود که چنان شبیه به حق است که تشخیص حق از باطل دشوار است.[3]
بر این اساس، پدیده «شبهه» ماهیتاً یک امرطبیعی است و آنچه از کاربرد این واژه مد نظر است، همگونی تردید برانگیزی است که در مواردی میان دو چیز مشاهده میشود. این همگونی و همخوانی، تشخیص حقیقت و فهم موضوع را دشوار مینماید.
ب) خاستگاه: پدیده «شبهه»، دارای خاستگاهی علمی است که به منظور زدودن ابهام و تردید، به وجود میآید. از این لحاظ نباید نسبت به مقولهی «شبهه» با نگاه منفی نگرست؛ زیرا اگر چنانچه شبهه در مسیر طبیعی خود قرار گیرد، نه تنها ذاتاً امری مذموم نیست، بلکه در مواردی ضروری و دارای آثار فوقالعاده سازنده و ثمربخش است. مهم این است که طرح شبهه، با هدف رفع ابهام و گشودن روزنههای آگاهی، صورت پذیرد. تا زمانی که مرز میان «شبهه» با مفاهیمی چون: جَهد، عِناد، تعصب، غرضورزی، ستیزهجوئی و ... مشخص نگردد، در فضای مِهآلود و مغالطهآمیز جَدل، غالباً مخاطبین جویای حقیقت، از دستیابی به مطلوب باز میماند.
در مسائل علمی و اعتقادی - که محل گفتگوی ما است - عامل پیدایش «شبهه»، نوعاً پندارهای برخاسته از مغالطات توهمآمیزی است که از همگونی و شباهت میان واقع و خیال، در ذهن پدید میآید. این شباهت و همگونی، موجب حیرت، سردرگمی و ناتوانی شخص از تشخیص حقیقت امر میگردد و احیانا انسان را به قضاوت و رفتار اشتباه، وا میدارد.
ج) آثار و پیامدها: از نظر آثار و پیامدها نیز، پدیده «شبهه» حالت متغیر دارد و تابع نوع کاربرد این مقوله است و به تناسب اهداف مورد نظر در آن، ممکن است گاهی فوقالعاده مخرب و زیانبار باشد. اما گاهی ممکن است دارای آثار سازنده باشد. چنانکه در مسائل علمی، غالبا شبهه و تشکیک، منشأ خیرات و برکات و جوشش و توسعه علمی بوده است.
د) اهداف: نکته مهم در شناخت «شبهه»، توجه به آثار و پیامدهای شبهه است. آنچه در مسائل مورد «شبهه» میباید به عنوان حلقه مفقوده مورد پیگیری قرار گیرد، رفع جهل و تردید نسبت به موضوع مورد ابهام است. بنا براین، طبیعت قضیه اقتضا میکند که هدف از طرح شبهه، میباید فهم موضوع و کشف حقیقت باشد نه غرضورزی و یا تعصبات و لجاجتهای جاهلانه. همان چیزی که در کلام حکیمانه امیر المؤمنین(ع) به عنوان فهم و فقاهت - که شیوهی فرزانگی است - مطرح شده است. ایشان فرمودند:
«سَلْ تفقُّهاً ولاتسْأَلْ تَعَنُّتاً فإن الْجاهل المتعَلِّم شبیهٌ بالعالم».[4]
پرسشگری تان از روی طلب فهم باشد نه بهانهجوئی، همانا که آدم ناآگاه جویای آگاهی، همانند دانایان است.
از این رو، آنچه در بحث از شبههشناسی و طرح شبهه، اهمیت دارد نحوه نگاه ما نسبت به مسائل شبهه برانگیز است؛ زیرا هر نوع نگرش مثبت و یا منفی در این عرصه، آثار و پیامدهای خاص خود را خواهند داشت.
اگر سوال و شبهه، در مدار طبیعی خود، با هدف افزایش فهم و رفع جهل و ابهام صورت گیرد، اثر روشنگرانه و هدایتبخشی را به همراه خواهند داشت. به همین جهت در ذیل کلام امیر المؤمنین(ع)، از این نوع رویکرد، به عنوان یک رویّهی عالمانه توصیف شده است. اما اگر چنانچه پرداختن به شبهه، با رویکرد غیر علمی و با هدف تعنُّت، عِناد و ستیزهجوئی ابراز گردد، طبیعی است که این جدال بیحاصل، جز افزودن بر ابهامات و تشدید جهل و تاریکی، هیچ رهآورد دیگری نخواهند داشت.
ادعای تحریف قرآن، شبهه یا مغالطه؟
با توجه به آنچه اشاره گردید، ادعای تحریف قرآن، از جمله ادعاهائی است که نوعاً با نگرش مغالطهآمیز مطرح میشود. از این رو آنچه در طرح و بررسی این موضوع اهمیت دارد، لزوم نگرش علمی و اجتناب از انگیزههای جدلی غیر علمی است؛ زیرا مسأله تحریفناپذیری قرآن- همانند دیگر مباحث نظری و اعتقادی - میتواند با دو رویکرد، مورد ارزیابی قرار گیرد؛ یکی رویکرد هدفمند علمی، دوم رویکرد خصومتآمیز جدلی که در اصطلاح روایات، از این رویکرد اول به عنوان رویکرد «تفَقُّهی» نام برده و از رویکرد دوم به رویکرد «تعَنُّتی»، تعبیر نموده است.
رویکرد اول، رویکرد فقاهتی و تعلیمی است که باهدف کنکاش حقیقت، رفع ابهام و تعمیق فهم موضوع، به طرح و بررسی امکان تحریف و یا تحریفناپذیری قرآن میپردازند. همان رویهای که نوعاً در میان مفسران اسلامی و اندیشمندان علوم قرآنی دیده میشود.
بسیاری از ابهامات و شبهات بدوی، در خصوص مصونیت قرآن از تحریف، ناشی از عدم درک فرایند وحیانی بودن قرآن کریم و بیاطلاعی نسبت به خصوصیات این کتاب الهی و عوامل صیانت بخشی است که موجب جاودانگی آن شده است. این عدم آگاهی کافی، برای عدهای این استبعاد ذهنی را پدید میآورد که با توجه به اینکه پدیدههای تاریخی نوعاً در معرض تغییر و تحولاند، چگونه ممکن است قرآن با وجود عوامل و انگیزههای تحریف، از هر گونه تغییر و تحریفی به دور مانده باشد؟
اینگونه ابهام و تردید، صرفاً یک استبعاد ذهنی است که از ترکیب مغالطهآمیز مقدمات یک یا چند قضیه، پدید آمده است. لذا با تصحیح مبادی تصوری موضوع، این ذهنیت - در صورت صداقت و انصاف - تبدیل به اذعان، اعتراف و ایمان خواهند شد.
رویکرد دوم، رویکرد انکارگرایانه و عنادآمیزی است که با هدف فتنهانگیزی و تخریب اعتقادات دینی صورت میگیرد.
این رویکرد، اخیرا از سوی طیفی از افراد مغرض و یا مزدور، با اشکال پیچیدهتری در قالب مقالات انتقادی، گفتمانهای روشنفکر مأبانهی اینترنتی و ادبیات به ظاهر علمی و فریبنده، با هدف جریانسازیِ گفتمانهای ضد دینی و تخریب مبانی اعتقادی مسلمانان، سازماندهی میشود. این طیف، شامل افراد و گروههای عقدهای و دینستیزی هستند که با حمایت و هماهنگی دشمنان، در راستای اهداف ضد دینی قدرتهای استعماری، قلمفرسائی مینمایند تا زمینههای بسط تفکر سکولار و لائیک را در جوامع اسلامی، هموار سازند.
این عناصر، نوعاً دانشآموختگان و دست پروردگان مستشرقان به اصطلاح نواندیشیاند که بنمایههای فکری آنان، صرفا برآگاهیهای حسی و انکار باورهای غیبی و آموزههای دینی استوار است. عجیب اینکه این الهامات خدایان روشنفکری! چنان عدهای عناصر ضعیفالنفس را در خود فرو بردهاند که با تأسی به آموزگاران لائیک خود، حتی بدیهیترین مفاهیم معرفتی را نیز مورد تردید و انکار قرار میدهند و بازخوردِ آموختههای سکولاریستی خود را، در قالب تحلیل و نقد آموزههای دینی! برای مخاطبان خود، به عنوان کشف علمی جلوه میدهند تا جهالت و غفلت را به نام عقلانیت وانمود کنند و متاع عقل و ایمان مردم را بربایند.
نکته قابل تأمل دیگر اینکه، طرح و ترویج اینگونه شبهات و حمله به مقدسات دینی، گرچه در قالب نقد علمی، تحلیل پدیدههای تاریخی و امثال آن ارائه میگردد، اما نباید فراموش کرد که همواره در ورای این لفافهها، اهداف پنهان سیاسی تعقیب میشود. با دقت درگفتهها و دادههای فکری آنان، انگیزههای پنهان سیاسی این طیف از دینستیزان، به خوبی نمانان میگردد.
گاه در ضمن گفتهها، توصیهها و نوشتههای خود، این عُقده سیاسی را ابراز مینمایند و صریحا اعلام میکنند که: غرض اصلی آنان از چالش با دین و آموزههای دینی، تعقیب یک هدف سیاسی؛ یعنی مقابله با حکومت اسلامگرای جمهوری اسلامی و براندازی آن است.[5] معلوم میشود که دِقِّ دل اصلی آنان، تضاد سیاسی با تفکر اسلامخواهی و پدیده انقلاب اسلامی است. انقلاب و نظام مبتنی بر آموزههای اصیل قرآنی و دینی که با اقتدار، عزت و درخشش روزافزون آن در جهان، دشمنان کوردل، همه آرزوهای شیطانی خود را بر باد رفته میبینند و برای مقابله با مبانی فکری و سلوک دینی این تحول بزرگ، از هیچگونه ترفندی دریغ نمیورزند.
به همین جهت، آنان برای دستیابی به اهداف شوم سیاسی خویش، پیکار و ستیز با تفکر دینی و ارزشهای الهی را مهمترین وجهه همت خود قرار داده و هیچگاه با اندیشه دینی سرسازش نشان نمیدهند.
«وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ آیَه لاَّ یُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً وَإِن یَرَوْاْ سَبِیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً»[6]
آنان چنان اند که از شدت عناد، هر آیه و نشانه اى را ببینند، هرگز ایمان نمىآورند، اگر راه هدایت را ببینند، از آن تبعیت نمىکنند و اگر طریق گمراهى را بیابند، آن را پیشه ی خود قرار مى دهند!
این رویکرد تاریکاندیشانهی جریانهای ضد دینی، ناشی از تمایلات مطلقگرایانه نفسانی آنان است. همان چیزی که قرآن کریم از آن به انگیزههای هواپرستانه و فجورطلبانه، یاد نموده است.
«بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَأَمَامَهُ»[7]
بلکه آدمیان همواره میل دارند که در ارتکاب فجور و گناه، آزاد و رها باشند.
این آیه شریفه با تحلیل و کالبدشکافی طبیعت انسان، مهمترین انگیزهی گریز از محدویتها و رهائیطلبی انسان را، فجورخواهی وی ذکر میکند، به گونهای که اگر این گرایشهای فجورطلب و تمامیتخواهِ نفسانی انسان، با نیروی تعقل و تقوی، تعدیل و مهار نشود، فجورطلبیِ افسارگسیخته او، هیچگونه محدودیت و خط قرمزی را برنمیتابد.
بنا براین، در نگرش به جریان حق و باطل، انکار حقیقت، الزاماً از روی جهل به حقیقت نیست، بلکه گاهی از روی علم و آگاهی با انگیزههای نفسانی صورت میگیرد. همان گونه که فرعونیان در تقابل با معجزات و براهین قطعی حضرت موسی(ع)، این رویکرد را در پیش گرفتند.
« َفلَمَّا جَاءَتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَه قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ وَ جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا».[8]
فرعونیان معجزات و نشانه های الهی را بطور عیان دیدند، بازهم در حالى که قلباً به آن یقین داشتند، از روى ظلم و سرکشى انکار کردند!
از این رو، باید توجه داشت که در بسیاری از موارد، آنچه به عنوان شبهه و نقد گزارههای دینی مطرح میشود، نه از روی ابهامزدائی، بلکه باهدف حقستیزی فرعونمنشانه، ارائه میگردد تا آنچه را خود به حقانیت آن اذعان دارند، انکار نمایند.
با این توضیح، هم اکنون به طرح و بررسی یکی از مقالات ارائه شده در نفی صیانت قرآن از تحریف، میپردازیم.
مقاله «تحریف قرآن»، ادعاها و مغالطات
درمقالهای تحت عنوان «تحریف قرآن»، تلاش شده است موضوع صیانت قرآن از تحریف، مورد نقد و انکار قرار گیرد.
نویسنده این مقاله، با طرح دو ادعا، در صدد اثبات دیدگاه تحریف برآمده است. ابتدا با طرح عدم امکان اثبات وثاقت تاریخی قرآن، مدعی شده است که دلائل کافی برای اثبات وثاقت تاریخی متن قرآن، وجود ندارد. سپس با نگاه انتقادی به دلایل عدم تحریف قرآن، مدعی نارسائی دلائل اقامهشده برای تحریفناپذیری قرآن شده و به نقد آن دلائل پرداخته است.
ادعای عدم وثاقت تاریخی قرآن
در این قسمت، به طرح و بررسی مدعای نخست(عدم وثاقت تاریخی قرآن)، میپردازیم و گفتگو در مورد مدعای دوم(ناکافی بودن دلائل عدم تحریف) را، در قسمتهای بعدی، پی میگیریم.
نویسنده مقاله یادشده، ادعای نخست خود را با طرح این پرسش آغاز میکند:
چگونه میتوان اثبات کرد که متن قرآنکنونی عیناً و بدون هیچ تغییر و کم و کاستی، همان قرآنی است که پیامبر اسلام(به عنوان وحی) به مردم ابلاغ کرد؟ پیداست که این پرسش از منظری برون دینی طرح میشود وبنابراین پاسخ آن باید بر مبنای دلایل عقلی و شواهد و مدارک محکم و معتبر باشد. اماآیا چنین دلایل و مدارکیکه بتوانند از اثبات محکم و قاطع مدعایوثاقت تاریخی متن قرآن برآیند،وجود دارند؟
سپس اظهار میدارد:
به نظر من، نه تنهاپاسخ این سئوال منفی است، بلکه دلایل ناامید کنندهای وجود دارد که هر گونه تلاشبرای اثبات این مدعا را بیهوده جلوه میدهد. یک دلیل البته همان "ظنی بودن علمتاریخ" است که در معرفتشناسی دوران مدرن، از بدیهیات محسوب میشود. ظنی بودن تاریخبدین معناست که هیچ گزاره تاریخیای را نمی توان به گونهای قطعی و خدشه ناپذیراثبات کرد، خصوصاَ اگر این گزاره حاکی از وقوع حادثهای در گذشتههای دور و در دلتاریک تاریخ باشد.
آنگاه نویسنده «دل تاریک تاریخ» را اینگونه معنا میکند:
منظور من از اصطلاح «دل تاریک تاریخ»، قطعه یا دورانی خاص ازتاریخ است که نقلکنندگان حوادث مربوط به آن، فقط یک گروه فکری، سیاسی یا دینی ومذهبی خاص هستند. پیداست که دخالت حب و بغضها و منافع حزبی و گروهی و پیش فرضهایفکری و ایمانی و اغراض سیاسی و غیر سیاسی در نگاه آدمیان به حوادث و نوع گزینش آنهاو نحوه بیان و انتقال آن به دیگران(آیندگان)، تأثیر فراوان میگذارد. اگر ازدروغهای عالمانه و عامدانه بگذریم، باز ممکن است که نقلکنندگان حوادث تاریخی دراثر اشتباه، فریب خوردن و یا اعتماد بیجا به بعضی افراد یا منابع به اصطلاح "موثقو مورد اطمینان" مرتکب خطاهایی شده باشند، و صد البته با وجود چنین احتمالاتی _ که کاملاً عقلایی و حتی بسیار قوی هستند _ بههیچ وجه نمیتوان در مورد حوادث تاریخی، به معرفتی محکم و قطعی دست یافت، خصوصاً اگرآن حوادث در "دل تاریک تاریخ" رخ داده باشند.
دلیل تاریک بودن تاریخ را نیز اینگونه بیان میکند:
دوران پیامبر اسلام وحتی تا حدود دو قرن پس از آن در دل تاریک تاریخ قرار گرفته است، چرا که نقلکنندگانحوادث مربوط به آن دوران، فقط و فقط مسلمانان مومن و معتقد به پیامبراند!
مغالطات
نویسنده مقاله مورد اشاره، با استفاده از ترکیب مغالطهآمیز چند مقدمه، در صدد اثبات ادعاهای خود مبنی بر عدم وثاقت تاریخی قرآن بر آمده است و هیچگونه دلیل اثباتی برای این ادعا، ذکر ننموده است.
ادعا و استدلال مطرح شده در این مقاله، با چندین پیشفرض غلط همراه است. نویسنده ابتدا با طرح"ظنی بودن علم تاریخ" اینگونه وانمود کرده است که «وحی» و «قرآن» یک پدیده صرفاً تاریخی است و لذا فقط از راه نقل تاریخ قابل بررسی است. گویا هیچ راه دیگری برای بررسی و اثبات یک واقعه تاریخی وجود ندارد.
وی با این پیشفرض، ادعای عدم وثاقت تاریخی قرآن را مطرح کرده و با بیان ناکافی بودن علم تاریخ در اثبات یک واقعه تاریخی، مدعی شده است که قرآن یک رخداد تاریخی است که قرنها پیش به وقوع پیوسته و از راه نقل تاریخ به ما منتقل شده است. اما چون علم تاریخ ظنی است لذا نمیتوان اطمینان داشت که قرآن در گذر از معبر تاریک تاریخ، به طور سالم و بدون کم و کاست به دست ما رسیده باشد. این خلاصه و لُب سخن نویسنده مقاله یاد شده در طرح عدم وثاقت تاریخی قرآن و ادعای تحریف آن است.
وی سپس با اشاره به برخی حوادث و اتفاقات عصر پیامبر(ص) و جریان تدوین و جمعآوری آیات قرآن، منابع تاریخی موجود در این زمینه را ناکافی دانسته و همه کسانی را که به نحوی در جریان تدوین و جمعآوری قرآن نقش داشتهاند - اعم از کاتبان و حافظان و ناقلان تاریخ قرآن - را به داشتن انگیزههای دینی و اعتقادی متهم نموده و سخنان آنان را به دلیل مسلمان بودن و اعتقاد آنان به پیامبر(ص)، غیر معتبر قلمداد کرده است و با این استدلال، جریان تدوین قرآن را، یک جریان مبهم و نهفته در دل تاریک تاریخ، پنداشته است!
نقد و بررسی
با اندک تأمل در محتوای این مقاله، به خوبی روشن میشود که ادعای تحریف از سوی نویسنده مزبور، صرفاً یک استبعاد ذهنی است؛ زیرا نویسنده بدون اینکه هیچ دلیلی براثبات وقوع تحریف در قرآن بیاورد – و صرفا از باب اینکه نوعاً وقایع تاریخی در اثر تغییرات و دگرگونیهای عوامل جاری در فرایند زمان، دستخوش تغییر و بیثباتی است - مدعی شده است که؛ پس قرآن نیز نمیتواند به عنوان یک پدیده تاریخی در گذر از معبر تاریک تاریخ! از گزند تحریف و نوسان مصون بماند.
اولا: ادعای عدم وثاقت تاریخی قرآن - در نوشته یاد شده - صرفا یک ادعای کلی، مجمل و مبهم است که ارزش علمی ندارد؛ زیرا اینگونه ادعاهای کلی به دلیل عدم ارائه مصداق خاص، قابل ارزیابی موردی نمیباشد.
ثانیا: ظنیبودن تاریخ را همه تاریخپژوهان قبول دارند، اما هیچ ملازمهای میان ظنیبودن تاریخ و عدم قطعیت متن وجود ندارد؛ چون تاریخیبودن متن، غیر از ظنیبودن تاریخ است. ممکن است پدیدهای، تاریخی باشد لکن اثبات آن قطعی و یقینی باشد مثل: قطعی بودن وجود انبیا گذشته از راه تواتر و گزارشات مکرر تاریخ. همانگونه که این قضیه در عین تاریخیبودن قطعی نیز هست، در مسألهی متن قرآن نیز قضیه این چنین است.
ثالثا: تاریک خواندن تاریخ! توسط نویسنده، با این بهانه که ناقلان تاریخِ قرآن، وابستگی دینی و اعتقادی به اسلام و پیامبر(ص) داشتهاند، صرفا بهانهای است تا بدین وسیله بیطرفی ناقلان تاریخ قرآن را زیر سوأل ببرند. لذا نویسنده با پیشفرض این مغالطه، خواستار قضاوت افراد بیطرف، آن هم با نگاه برون دینی در این رابطه شدهاند!!
عجبا از این منطق واستدلال! از کِی تا حالا و درکجای دنیا، سخن و گفتار حاضران و شاهدان صحنه، در مورد یک واقعه تاریخی، غیر معتبر و مردود دانسته شده و اظهار نظر غائبان از صحنه به عنوان راویان واقعه پذیرفته شدهاند و یا اظهار نظر آنان، شرط اعتبار یک خبر تاریخی دانسته شدهاند!
آیا برای اثبات اینکه حضرت موسی(ع) دارای چه کتاب آسمانی بوده است، نباید به گفتار و متون مورد پذیرش یهودیان، به اتهام بیطرفی، وقعی نهاد؟ آیا برای اثبات اینکه آیا دین مسیحیت یک دین ابراهیمی است و حضرت عیسی(ع) با چه سرنوشتی مواجه گردید، باید به چینیان و بودائیان مراجعه نمود و یا منتظر اظهار نظر بیگانگان در شمال آفریقا نشست؟ یا اینکه به متون تاریخی و گفتههای شاگردان و پیروان حضرت مسیح(ع) و متون مورد پذیرش جهان مسیحیت، استناد نمود؟ آیا برای اثبات اینکه چگونه اندیشههای فلسفی و سیاسی امثال: «هگل»، «مارکس» و ... مبنای شکلگیری مکتب مارکسیسم گردید، نباید به اسناد و آثار علمی برجای مانده از آنان و اظهارات شاگردان مکتب آنان مراجعه نمود؟ و آیا مثلا برای بررسی چگونگی فروپاشی نظام شوروی در فلان مقطعی از تاریخ، به شواهد تاریخی و گفتههای کسانی که عضو ارشد حزب کمونست بوده و درمتن حوادث سیاسی کمونیسم قرار داشتهاند، باید مراجعه نمود، یا اینکه این موضوع را از افراد بیگانه و غیرمرتبط با حوادث جاری شوروی پرس و جو کرد؟
چگونه است که در همه جای دنیا برای بررسی یک واقعه تاریخی، گفتههای کسانی که در متن واقعه حضور داشته و احاطه کامل به ابعاد مسأله دارند، مرجع تحقیق محسوب میشود، اما در قضیه نقل تاریخی قرآن، گفتههای کاتبان و حافظان قرآن و اصحاب و پیروان پیامبر(ص)، به اتهام بیطرفی، مورد تردید قرار میگیرد!
همچنین نویسنده مقاله یاد شده، بدون توجه به این مسأله؛ که اساسا در بحث از اثبات وحیانی بودن قرآن کریم و تحریفناپذیری گزارههای وحیانی آن، اتکای اصلی متکلمان اسلامی به مقوله اعجاز درونی قرآن و ماهیت وحیانی و غیر بشری بودن آن است، صرفا با نگاه تاریخی به این موضوع پرداخته و مدعی عدم وثاقت تاریخی قرآن شده است.
در حالیکه آنچه نویسنده مطرح نموده است، در پدیدهها و عوامل طبیعی و صرفا تاریخی، قابل طرح است. اما مقوله «وحی» و «قرآن»-گرچه به لحاظ اینکه در فرایند زمان قرار دارد، صبغه تاریخی نیز دارد - ولی ماهیتاً یک پدیده آسمانی و نشأت گرفته از اراده الهی است که عوامل طبیعی و بشری در آن هیچ نقشی ندارد. این پدیده آسمانی، همانگونه که در اصل صدور صرفا دارای منشأ آسمانی و الهی است، در بقا و تداوم خود نیز متکی به سیستم خاصی است که اعجاز درونی قرآن را فراهم نموده است. این سیستم و ساختار ویژه، موجب شده است که قرآن همارهی تاریخ، از گزند تحریف در امان بماند.
بنابراین، راز بقأ و صیانت قرآن از تحریف را، میباید در اعجاز درونی وساختار ویژهای جستجو نمود که منحصرا درگفتمان وحیانی قرآن مشاهده میشود. این ویژگی موجب شده است تا هرگز کسی نتواند در متن قرآن دخل و تصرف و یا جایگزینسازی نماید؛ چون متن قرآن به گونهای است که سریعا غیر خودش را آشکار و مدعی معارضه را مفتضح مینماید. چه اینکه در تاریخ بودهاند کسانی که به معارضه با قرآن برخواسته و رسوا شدهاند. این خاصیت قرآن است.
حاصل سخن
در جریانشناسی پیشینهی قرآن و بررسی وثاقت تاریخی آن، نباید مرتکب اشتباه در مقایسه شد، بلکه میباید قرآن کریم را نه یک پدیدهی تاریخی محض، بلکه یک پدیدهی تاریخی با ماهیت اعجاز، مد نظر قرارداد. آنگاه در مقام بررسی تحریفناپذیری قرآن و تبیین چرائی تداوم و بقاء آن، میباید ویژگی اعجازی قرآن و سیستم خاصی که متن قرآن را احاطه نموده است، مورد توجه قرارداد.
بنابراین، توجه به ماهیت وحیانی و سیستم اعجازی قرآن در طول زمان، پیششرط اصلی قضاوت در مورد وثاقت تاریخی قرآن و تداوم و ثبات آن است. مبانی عقلانی این بحث نیز در منابع کلامی و تفسیری، به خوبی تبیین شده است.
پی نوشت:
-
-
[2] .«الشُّبْهةُ: الالتباسُ. و أُمورٌ مُشْتَبِهةٌ، مُشْکِلَة یُشْبِهُ بعضُها بعضا». لسان العرب، ج13، ص405.
-
[3] .مجمع البحرین، ج6، ص349.
-
[4] .بحار الأنوار، ج1، ص222.
-
[5] .این طیف در برخی از سایتها، با فراخواندن مخاطبان خود به اباحهگری اخلاقی و تحزبگرائی سیاسی(پیوستن به احزاب لیبرال و سکولار خارج ازکشور)، رسما هدف اصلی از این نوع تلاشها را، مقابله با نظام جمهوری اسلامی از راه تخریب باورهای دینی مردم، اعلام نموده است.
-
-
-