دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سنجش مقاله «در ردّ نامیرایی» (1) (مرگ، نفس و معاد در قرآن)

نویسنده مقاله «در ردّ نامیرایی»، امکان جاودانگی انسان را مورد تردید قرار می‌دهد و قائل به فنای انسان با مرگ جسم می‌شود.
سنجش مقاله «در ردّ نامیرایی» ʁ) (مرگ، نفس و معاد در قرآن)
سنجش مقاله «در ردّ نامیرایی» (1) (مرگ، نفس و معاد در قرآن)

چکیده

نویسنده مقاله «در ردّ نامیرایی»، امکان جاودانگی انسان را مورد تردید قرار می‌دهد و قائل به فنای انسان با مرگ جسم می‌شود.

ما جهت دستیابی به تصویری روشن از معاد در اسلام، ابتدا در این مقاله به بررسی مرگ، معاد و نفس از دیدگاه قرآن می‌پردازیم، و سپس در شماره دیگر، ایرادات مطرح شده در مقاله مذکور را پی می‌گیریم.

مقدمه

مقاله مورد بحث ما، جاودانگی نفس انسانی را مردود می‌داند و لذا معاد موعود ادیان را نیز منکر می‌شود. نویسنده، در اوائل مقاله می‌گوید: «مقصود از این نوشتار بررسی امکان منطقی بقای پس از مرگ جسمی و شواهد له و علیه آن است». نویسنده، سه طریق را برای بقای شخصیت پس از مرگ جسم، بررسی نموده و به زعم خویش هر سه را مردود می‌داند: 1) ذهن منتزع، 2) جسم کیهانی، 3) رستاخیز (معاد).

نویسنده ابتدا استدلال‌های فلسفی را - به زعم خویش - ذکر می‌کند و سپس شواهد علمی دال بر فنا و نابودی انسان پس از مرگ. ما در این نوشتار، می‌کوشیم با همان مقصودی که نویسنده مقاله مذکور، در پی این بحث است - یعنی بررسی امکان منطقی بقای پس از مرگ جسمی - مقاله ایشان را در ترازو نهیم تا ببینیم که چه مقدار ایشان به عهد خویش وفا نموده است.

با توجه به اینکه ما از منظر اسلام به این قضیه می‌نگریم و در این دین - همچون سایر ادیان ابراهیمی - مراد از جاودانگی، قطعاً مسأله بقای شخصی و معاد است و نه صرفاً یک ذهنِ مرموزِ عاری از جسد یا جسمی ستاره‌گون و کیهانی، لذا دفاعیه‌ای از نظریه‌های ذهن منتزع یا جسم کیهانی انجام نمی‌دهیم، بلکه صرفاً بر روی نظریه معاد تمرکز می‌کنیم.

معاد، در اسلام، جزء اصول عقائد است؛ یعنی اینکه از ضروریات دین است و کسی که منکر آن شود، مسلمان نیست و کافر است. اگر از جنبه درون دینی به معاد بنگریم، با توجه به اینکه معاد، مسأله‌ای است که مورد اجماع همه ادیان ابراهیمی است، لذا می‌توانیم در وهله نخست بگوییم که وقوع رستاخیز، امری قطعی است؛ اما اینکه کیفیت آن و جزئیاتش چگونه است، نحوه بقای روح شخصی، بقای آگاهی بدون بدن یا با بدن، به چه نحو است، اینها مسائلی است که ما به آنها علم نداریم، و شاید، هر آنچه در زبان انبیاء و اولیاء دین آمده است نیز از باب ناچاری و ذکر مثال‌های این جهانی برای تفهیم ما باشد، و می‌دانیم که در ذکر مثال نیز کافی است که یک وجه مناسبت با مقصود باشد، و لذا نمی‌توان به جهات دیگر آن تمسک کرد. از این رو شاید کسی بگوید: اساساً آنچه که در باب جهان دیگر ذکر شده را نمی‌توان به زیر تیغ عقل این جهانی برد. گواه این امر را می‌توان آیاتی از قرآن کریم آورد که قیامت را توصیف می‌کنند، مثلاً:

« یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ »(ابراهیم، 48)

روزی که زمین به غیر این زمین، و آسمان‌ها [به غیر این آسمان‌ها] مبدل گردد، و در برابر خدای یگانة قهار ظاهر شوند.

چنانکه در آیة شریفه مشاهده می‌کنیم، دگرگونی زمین و آسمان‌ها [یعنی نظام کیهانی] در قیامت به گونه‌ای است که غیر از نظام کنونی است، امّا اینکه کیفیتش چگونه خواهد بود، آیه شریفه نسبت به آن ساکت است و صرفاً می‌فرماید که: نظام و ساختار عالم، این نظام فعلی نیست؛ بلکه کیهان، کیهانی دیگر است. اکنون، پرسشی که برای ما مطرح می‌شود اینست: آیا قوانین و قواعد آن عالم با قوانین جهان ما یکی است؟ واضح است که اگر یکی نباشد، مقایسه ما بیجا خواهد بود.

بدین طریق، یک دیندار معتقد، می‌تواند با توجه به اینکه انبیاء، انسان‌های درست کردار و راست گفتاری بوده‌اند، به معاد، معتقد باشد؛ و عقلاً هم ایرادی بر او وارد نیست، چرا که اصل پذیرش دین را بر مبنای عقلی پی نهاده است و اکنون که در این فضا زندگی می‌کند، نمی‌تواند از زیر قوانین و قواعد آن شانه خالی کند.

بنابراین، سخن ما با نویسنده مقاله مورد بحث، در وهله نخست، این است که باید موضع نقادی را مشخص کنیم؛ آیا از موضع درون دینی به این قضیه می‌نگریم یا برون دینی؟ از حیث درون دینی، قطعی بودن این امر را با ذکر آیات و ادلّه‌ای از قرآن، در ادامه بحث، روشن خواهیم ساخت؛ اما از حیث برون دینی، در وهله نخست باید ببینیم آیا این مسأله، بدون اخبار و منقولات دینی، اثبات‌پذیر است؟ اگر اثبات پذیر است، راه اثبات آن چگونه است، تجربی است یا عقلی؟ اگر بدون ملاحظه اخبار و منقولات دینی، اثبات‌پذیر نیست، آیا اصل معاد، مستلزم امر محال و غیر ممکنی است، یا اینکه صرفاً اثبات آن، با معیارهای عقلی و تجربی ما میسر نیست ولی درباره وقوع و عدم وقوع آن، عقل ما ساکت است؟ این‌ها پرسش‌هایی است که هنگام طرح بحث باید روشن شوند. در ابتدای مقاله گفتیم که نویسنده مقاله مورد بحث، هدف خود از نگارش مقاله را بررسی امکان منطقی بقای پس از مرگ می‌داند. در این صورت، روشن است که ایشان از موضع برون دینی این امر را بررسی می‌کند. بررسی امکان منطقی؛ یعنی اینکه آیا منطقاً بقای نفس، امکان‌پذیر است یا نه؟ روشن است که اگر چنین چیزی منطقاً محال باشد، ادیان با چالش مواجه می‌شوند.

ما در اینجا از باب مقدمه ورود به بحث ابتدا نگاهی بسیار مختصر به مرگ و معاد در قرآن می‌اندازیم تا نحوه نگاه قرآن به این مسائل روشن شود. سپس به بحث برون دینی امکان منطقی بقای پس از مرگ می‌پردازیم، و ایرادات مطرح شده در مقاله را بررسی می‌کنیم.

مرگ در قرآن

در قرآن از مرگ به «توفّی» تعبیر شده است. مشتقات ریشه «وف‌‌ی» به معنای تمام شدن و به اتمام رساندن است.[1] وفای به عهد؛ یعنی عهد خود را به پایان رساندن، در مقابل نقض عهد که به معنای این است که در نیمه راه، عهد و پیمان خویش را نقض نمایی. بنابراین، هنگامی که در قرآن می‌فرماید:

« اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی‌ لَمْ تَمُتْ فی‌ مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی‌ قَضى‌ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فی‌ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ »(زمر، 42)

خدا نَفْس‌های مردم را هنگام مرگشان به تمامى بازمى‌ستاند، و [نیز] نَفْسی را که در [موقع‌] خوابش نمرده است [قبض مى‌کند] پس آن [نفسى‌] را که مرگ را بر او واجب کرده نگاه مى‌دارد، و آن دیگر [نَفْس‌ها] را تا هنگامى معیّن [به سوى زندگىِ دنیا] بازپس مى‌فرستد. قطعاً در این [امر] براى مردمى که مى‌اندیشند نشانه‌هایى [از قدرت خدا] ست.

چنانکه می‌بینیم، آیه شریفه می‌فرماید: خداوند، نَفْس انسان را هنگام مرگ و نیز هنگام خواب، قبض می‌کند. در اینجا پرسش‌هایی پیش می‌آید: آیا نَفْس، همان روح است؟ این قبض، چگونه است؟ آیا در عالم دیگری برده می‌شود یا صرفاً همین اندازه است که نَفْس از تصرف در بدن بازمانده می شود، و نه بیش؟ آیا نَفْس، موجودی مجرد است یا اینکه ماده‌ای است بسیار لطیف که از تیر رس ما خارج است؟ در حالی که می‌دانیم شخص خواب، دارای تنفس و سایر حرکات غیر اختیاری مثل از پهلویی به پهلوی دیگر چرخیدن و غیره است، ولی شخص مرده، دارای هیچ نوع حرکتی نیست، فرق قبض نفس هنگام مرگ و هنگام خواب چیست؟ و ... .

در پاسخ پرسش اخیر گفته شده است: «نفسی که هنگام مرگ، اخذ می‌شود نفسی است که حرکت و حیات [زندگی] در آن است [به سبب آن است]، که همان روح است، ولی نفسی که هنگامی خواب اخذ می‌شود، نفسی است که [قوه] ممیزة عاقله است، پس بین این دو نفس، فرق است.»[2] اما آیا با این بیان، مشکل حل می‌شود؟ در هر حال باید اعتراف کرد که این قبیل پرسش‌ها هر چند در طول قرن‌های متمادی، مورد بحث و کوشش مفسران و سایر اندیشمندان قرار گرفته است؛ اما پاسخی نهایی بدان‌ها داده نشده است. خوانندگان محترم می‌توانند به تفاسیر متعدد قرآن، ذیل این آیه مراجعه نمایند، تا صحت و سقم سخن ما را دریابند.

آنچه مسأله را پیچیده و البته جالب توجه می‌نماید، پاسخ قرآن راجع به سؤالی از پیامبر (ص) دربارة «روح» است:

« وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا »(اسراء، 85)

و درباره روح از تو می‌پرسند، بگو: «روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است.»

در وهله اول به نظر می‌رسد که آیه شریفه می‌خواهد به پرسش، پاسخی قاطع دهد؛ اما با اندک تأملی در می‌یابیم که پاسخ داده شده، بسیار سر بسته است:

سخن سربسته گفتی با حریفان

خدا را زین معما پرده بردار

لذاست که بلافاصله پس از پاسخ داده شده می‌فرماید: و شما را اندکی از علم داده‌اند. یعنی ای انسان‌ها! فکر نکنید که همه چیز را می‌دانید یا می‌توانید بدانید، هرگز چنین نیست؛ بلکه اموری است که شما را بدان راهی نیست. جمله‌ای شگفت‌آور از امیر مؤمنان، علی(ع) در کتاب پر بهای «نهج البلاغه» نقل شده است که نهفته بودن بعضی از علوم الهی را از مقربان درگاه حق از سویی؛ و از سوی دیگر، شیفتگی آنها به دانستن‌شان، به زیبایی به تصویر می‌کشد:

« کم اطردت الایام ابحثها عن مکنون هذا الامر، فأبی الله الا اخفاءه. هیهات! علم مخزون. »[3]

چند که روزگار را از این سو بدان سو راندم، و به خاطر این راز پوشیده‌اش کاواندم، خدا نخواست، جز آنکه آن را بپوشاند، هیهات که این علمی است نهفته - که هیچکس آن را نداند-

چنانکه شارحان گفته‌اند، و قرائن درونی خطبه نیز گواه این امر است، این سخنان در نزدیکی مرگ حضرت، در مقام وصیت، ایراد شده است. لذا ظاهراً مراد از «مکنون هذا الامر»، مسأله پوشیده مرگ است،[4] که حضرت، آن را از علوم نهفته الهی می‌داند که کسی را به کنه آن راه نیست.

با توجه به آنچه گذشت، پی می‌بریم که مسائل مرگ و روح، اموری‌اند که اساساً ما راهی به شناختشان نداریم؛ یعنی نه تنها شناخت تجربی امروزین، بلکه ظاهراً اولیاء الهی هم به کنه این مسائل آگاه نیستند. بنابراین، اسلام، مدعی این امر نیست که مسأله روح انسانی را برای ما باز نماید. البته، ایمان به این امور، بیانگر تعبد کورکورانه مسلمانان نیست؛ بلکه تعبد به اموری است که پس از پذیرش عقلائی اصل دین، نه تنها گریزی از تسلیم بدان‌ها نیست، بلکه این گونه تسلیم و تعبد، کاملاً در چارچوب عقل خواهد بود. البته، بایستی روشن شود که آیا این امور مستلزم امر محالی‌اند یا نه؟ و در مسأله خاص مورد بحث ما، آیا بقای روح انسانی پس از مرگ، منطقاً حاوی امر محال است؟

معاد در قرآن

در آیات بسیاری از قرآن کریم، از رستاخیز سخن به میان آمده است. در بعضی از آنها ادله‌ای بر لزوم وقوع معاد، ذکر شده است. اما بعضی از آیات، در حد رفع استبعاد از معاد است. مثلاَ در سوره «یس» می‌فرماید:

«مگر آدمى ندانسته است که ما او را از نطفه‌اى آفریده‌ایم، پس بناگاه وى ستیزه‌جویى آشکار شده است.» (77)« و براى ما مَثَلى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد گفت: «چه کسى این استخوانها را که چنین پوسیده است زندگى مى‌بخشد؟» (78) بگو: «همان کسى که نخستین‌بار آن را پدید آورد و اوست که به هر [گونه‌] آفرینشى داناست.» (79)« همو که برایتان در درخت سبزفام اخگر نهاد که از آن [چون نیازتان افتد] آتش مى‌افروزید.» (80)« آیا کسى که آسمانها و زمین را آفریده توانا نیست که [باز] مانند آنها را بیافریند؟ آرى، اوست آفریننده دانا.» (81)« چون به چیزى اراده فرماید، کارش این بس که مى‌گوید: «باش» پس [بى‌درنگ‌] موجود مى‌شود.» (82) «پس [شکوهمند و] پاک است آن کسى که ملکوت هر چیزى در دست اوست، و به سوى اوست که بازگردانیده مى‌شوید.» (83)

آیات فوق، در پی سخنان یکی از کفار، نازل شده است که با در دست گرفتن استخوان‌های پوسیده مردگان، قصد مسخره پیامبر(ص) را داشت.[5] خداوند متعال، در ابتدای امر، خلقت اولیه انسان را به او گوشزد می‌کند، که از یک قطره آب بد بو آفریده شده است، و اینکه کسی که او را از چنین چیزی آفریده است، مطمئناً بر آفرینش مجدّد او نیز داناست. در ادامه، برای رفع بیشتر استبعاد از وقوع معاد، از آفرینش درختان سبز سخن می‌گوید که با خشک شدن، می‌توان به عنوان منبعِ سوختِ آتش از آنها استفاده کرد. ذکر این مثال در آیه شریفه، بیان‌گر این امر است که این دگرگونی‌ها و تغییر و تحولات، برای خداوند، کاری آسان است، کافی است که به طبیعت دور و بر خودتان بنگرید و دگرگونی‌ها، مرگ‌ها، و زایش‌ها را مشاهده کنید. و باز در ادامه مطلب، آفرینش کیهان را با آن عظمت و پیچیدگی‌اش، به ما یادآوری می‌کند، و اینکه خلق کردن دوباره این‌ها مشکل‌تر از خلق نخستین‌شان نیست؛ و در نهایت می‌فرماید، در نزد او هر چیزی با یک «امر» [باش] محقق می‌شود، بدون اینکه نیازی به مشورت و برنامه‌ریزی داشته باشد.

بنابراین، می‌بینیم که خداوند متعال، در آیات فوق، با ذکر مواردی از آفریده‌های این جهانی، از آفرینش دوباره عالم در معاد، رفع استبعاد می‌نماید. علاوه بر این، در آیاتی دیگر، بر وقوع معاد، استدلال شده است. مثلاً:

«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ »(مؤمنون، 115)

آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‌ایم، و به سوی ما بازگردانیده نمی‌شوید؟

آیه فوق، بیانگر یک استدلال بر معاد است: اگر معاد و بازگشتی به سوی خداوند نباشد، و به عبارت دیگر، اگر جهانی ورای این عالم روزمرّگی نباشد، در این صورت، خلقت و آفرینش ما عبث و بیهوده خواهد بود؛ اما از آنجا که خداوند، حکیم و داناست و شخص حکیم، عمل لغو و بیهوده انجام نمی‌دهد، پس خلقت ما عبث نیست. بنابراین، جهانی دیگر در پی این جهان است، و ما به سوی خداوند بازگردانیده می‌شویم.

پرسشی که ممکن است در اینجا مطرح شود این است که چرا بدون وجود رساخیز، خلقت عالم، عبث و بیهوده خواهد بود؟ پاسخ‌های متفاوتی به این پرسش داده شده است،[6] که ما در اینجا به یک پاسخ اکتفا می‌کنیم.

اگر عالمی ورای این عالم نباشد، زندگی ما در این عالم چه معنایی دارد؟ آیا زندگی این دنیا ارزشی خواهد داشت؟ چنانکه ما در زندگی خویش و در طول تاریخ، مشاهده می‌کنیم، هر انسانی چند صباحی در این دنیا زندگی می‌کند و خواه نا خواه، رشته زندگی وی گسسته خواهد شد. حال پرسش این است: چند در صد از انسان‌ها در این زندگی در خوشی و راحتی‌اند؟ روشن است که اکثر انسان‌ها در زندگی خود، سختی‌ها و مرارت‌های فراوانی را تجربه می‌کنند. این وضعیت چنان است که می‌توان گفت: اگر سعادت خود را «خوشی و راحتی در این جهان» تلقی کنیم، زندگی ما در این جهان، به طور کلی، در جهت منفی است؛ چرا که اکثر انسانها به این امر، دست نمی‌یابند. اما اگر سعادتمان را خوشی و راحتی نوع بشر ندانیم پس چه هدفی را برای این زندگی می‌توان ترسیم نمود؟ آیا می‌توانیم به آینده نامعلومی چشم بدوزیم که «مدرنیته‌ی سر در پست‌مدرنیته» نهاده، برای ما به ارمغان آورده است؟ آیا در اوج مدرن شدن انسان، جنگ‌های خانمانسوز قرن بیستم، واقع نشد؟ آیا این‌ها حاکی از مهار نشدن انسان به وسیله پیشرفت تکنولوژی نیست؟

اگر پاسخ پرسش فوق، مثبت است، پس بشر به چه چیزی می‌تواند دل خوش باشد؟ از سوی دیگر، موجودات دیگرِ جهان ما، فاقد عقل‌اند و قانون زندگی آنها این است که حق قوی‌تر است که ضعیف‌تر را بخورد؛ پس آنها هم وضعیتی بهتر از ما ندارند. آنها عقلی ندارند که به خوشی و ناخوشی بیاندیشیند، اما دردها را بالوجدان تحمل می‌کنند و خواه ناخواه زندگی آنها هم پایان می‌پذیرد. چه چیزی در زندگی آنهاست که ارزش به وجود آمدن داشته است؟

واضح است که اگر گفته شود، عالم، به نحو اتفاقی به وجود آمده است و خدایی نیست، «خالقی» در کار نخواهد بود که بگوییم «عبث» آفریده است؛ بلکه به نحو اتفاقی، عالمی به وجود آمده است که در هر حال، باید با خوشی و ناخوشی آن ساخت تا به سر آید. اما در این صورت، بحث دیگری پیش می‌آید که ما در مقالات دیگری بدان‌ها پاسخ داده‌ایم و لذا اکنون از آن بحث در می‌گذریم و خوانندگان را بدان‌ها ارجاع می‌دهیم.[7] امّا در فرض وجود خدایی دانا - که پیش فرض بحث کنونی ماست - آیا این آفرینش، لغو، بیهوده و عبث نخواهد بود؟ لذاست که قرآن می‌فرماید، اگر بازگشتی به سوی خداوند نباشد، و عالمی ورای این جهان نباشد، این زندگی چند روزه، عبث و بیهوده است، انسان‌هایی که آینده تاریخی‌شان به گذشته‌شان چندان شبیه است که جز تکرار مکررات، چیزی دیگر نیست. ابزار و آلات، دگرگون می‌شوند اما انسان و دد منشی‌هایش همان است که در ما قبل تاریخ بوده است. لذاست که قرآن می‌فرماید:

«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ »(دخان، 38)« ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» (دخان، 39)

و آسمان‌ها و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازی نیافریده‌‌ایم، (38) آنها را جز به حقّ نیافریده‌ایم، لیکن بیشترشان نمی‌دانند.(39)

«کوزه‌گر دهر» نیازی به سرگرمی و بازی نداشته است که موجوداتی را چند صباحی بیافریند و سپس آنها را به سرای نیستی برد؛ بلکه آنها را از روی حق و راستی آفریده است و ورای این خلقت، هدف و غرضی بس بزرگ نهفته است.

نتیجه

روح یا نفس از مسائل پیچیده انسانی است که تا کنون علوم بشری چندان که باید بدان، راه نبرده‌اند. آنچه می‌توان از متون دینی استفاده نمود، این است که: روح، امری مادی نیست، و بشر را به کنه آن راهی نیست. از این رو، از حیطه علوم تجربی خارج است. بنابراین، هیچ علم تجربی، نمی‌تواند حکم به فنای شخصیت انسان پس از مرگ را صادر کند. بنابراین، بقای شخصیت انسان در قیامت را با توجه به بقای نفس او می‌توان تبیین کرد.

با توجه به مطلب فوق، برای وقوع رستاخیز از این حیث، هیچ امر نامنطقی‌ای رخ نمی‌دهد. به علاوه، چنانکه از آیات قرآن کریم، استفاده نمودیم، جهان واپسین ما با در هم‌ریزیِ نظام کیهانی کنونی آغاز می‌شود، و از این رو، نباید توقع داشت که قوانین فیزیکی ما برای آن جهان نیز ثابت باشد؛ البته این امر، بیانگر این نیست که ما به چیزی متناقض ایمان آوریم؛ بلکه صرفاً مدعای ما این است که اگر هم تبیینی علمی - به معنای امروزین این واژه [که علم، معادل ساینس گرفته می‌شود] - برای رستاخیز نباشد، ضرری به اصل مطلب نمی‌رساند؛ چرا که افرادی بسیار، راست‌گفتار و راست‌کردار، با ادله‌ای متقن[8]، از وقوع این امر خبر داده‌اند.

تا اینجا مسأله مرگ و معاد را از منظر قرآن، به اختصار، مورد بررسی قرار دادیم. اکنون، بایستی به سنجش ایرادات مطرح شده در مقاله مورد بحث می‌پردازیم، تا ببینیم آیا چنین رستاخیزی حاوی امر محال و متناقضی هست یا نه؟[9]

    منابع
  • 1) قرآن کریم، ترجمه سیّدعلی موسوی گرمارودی، تهران: قدیانی، 1383.
  • 2) قرآن کریم، ترجمه محمّدمهدی فولادوند، تهران: دار القرآن الکریم، چاپ سوم، 1376.
  • 3) امام علی، علیه السلام؛ نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سیزدهم، 1377.
  • 4) الراغب الاصفهانی؛ معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی، دار الکاتب العربی، 1972م.
  • 5) الطریحی، الشیخ فخر الدین؛ مجمع البحرین، تحقیق: السید احمد الحسینی، بی‌جا: نشر الثقافه الاسلامیه، الطبعه الثانیه، 1408ق.
  • 6) مطهری، مرتضی؛ زندگی جاوید یا حیات اخروی، در «مجموعه آثار»، ج 2، تهران: انتشارات صدرا، چاپ هفتم، 1377.
  • 7) مطهری، مرتضی؛ معاد، در «مجموعه آثار»، ج 4، ، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهارم 1377.
  • [1] . ر.ک: ماده وفی، در: معجم مفردات الفاظ القرآن، الراغب الاصفهانی، تحقیق ندیم مرعشلی، دار الکاتب العربی، 1972.
  • [2] . مجمع البحرین، ذیل ماده وفی.
  • [3] . نهج البلاغه، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سیزدهم، 1377، خطبه 149، ص 145.
  • [4] . لازم به ذکر است که اینکه مراد از این عبارت چیست، بین شارحان نهج البلاغه، مجادلاتی مفصل صورت گرفته است. دانش‌دوستان، می‌توانند به عنوان نمونه به شرح نهج البلاغه «ابن ابی الحدید،» یا به شرح نهج البلاغه «خوئی» مراجعه نمایند.
  • [5] . جهت جزئیات مطلب، می‌توانید به تفاسیر در ذیل این آیات، رجوع کنید.
  • [6] . ر.ک: مطهری، مرتضی، معاد، در «مجموعه آثار»، ج 4، چاپ چهارم، انتشارات صدرا، تهران، 1377، ص 675 به بعد.
  • [7] . خوانندگان محترم جهت استدلال بر وجود خدا می توانند به «بررسی مقاله «اسطوره بیخدایی»»، در همین سایت، مراجعه نمایند. همچنین، به منابع ذکر شده در انتهای مقاله.
  • [8] . خوانندگان محترم، توجه دارند که نه تنها هر دلیل متقنی الزماً تجربی نیست؛ بلکه اتقان قوانین در علوم تجربی، با توجه به مسأله استقراء، در میان اندیشمندان قدیم [در فلسفه] و جدید [در فلسفه علم] مورد بحث و مجادله فراوان است.
  • [9] . بررسی ایرادهای ایشان در بخش دوم همین نقد خواهد آمد.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

بررسی مقاله «در ردّ نامیرایی» ʂ)

بررسی مقاله «در ردّ نامیرایی» (2)

به ارائه تصویری از مفاهیم قرآنی مرگ، معاد و نفس پرداختیم. در این بخش، با توجه به آنچه در آنجا مطرح شد، ایرادات نویسنده مقاله «در ردّ نامیرایی» را بررسی می‌نماییم.

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
نقد دو مقاله «بیگ بنگ در قرآن»و «قرآن و پیدایش جهان، قضیه پدید آمدن کائنات از دود»

نقد دو مقاله «بیگ بنگ در قرآن»و «قرآن و پیدایش جهان، قضیه پدید آمدن کائنات از دود»

قرآن کریم آخرین سروش آسمانی است که بر آخرین پیامبر؛ یعنی حضرت محمد(ص) فرود آمد و جهانیان را به نور و کمال هدایت کرد.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʅ) علی(ع) و رابطه‌ او با ایرانیان

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (5) علی(ع) و رابطه‌ او با ایرانیان

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʈ) اهداف اعراب از حمله به ایران ʂ)

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (8) اهداف اعراب از حمله به ایران (2)

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʇ) اهداف اعراب از حمله به ایران ʁ)

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (7) اهداف اعراب از حمله به ایران (1)

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS