نویسنده :دکتر محمد رضا سنگری
آموزههایی از عاشورا
اباعبدالله مجمع همه خوبیها، فضیلتها و عظمتهاست و در حقیقت تحققبخش آرمانهای همه انبیاست. در زیارت اربعین از او با عبارت «انّه مواریث الانبیا» یاد میشود. میراث همه پیامبران در وجود مقدس اباعبدالله خلاصه شده است. اگر بخواهیم از آدم تا خاتم و از خاتم تا خاتم الاوصیا همه زیباییها، عظمتها، مکرمتها و بزرگیمنشیها را جستوجو کنیم میتوانیم همه آنها را یکجا در سیمای اباعبدالله (ع) پیدا کنیم.
اگر قرار باشد آنچه همه ما بیصبرانه لحظههای ظهورش را منتظریم تا بیاید و انتقام گیرندهی خون او باشد، معلوم است که مقصد همه حرکتهایی که در عالم اتفاق میافتد جز او نیست. این است که خود اباعبدالله در کربلا فرمود:
لکم فیّ اسوه.
من برای همهی شما اسوه هستم.
یعنی اگر یک سرمشق میخواهید، به سرمشق ناب و زلال و خالص و بیرنگ کربلای من نگاه کنید.
حسین همه هستی و آبروی ماست و هیچ جریانی زلالتر و روشنتر از جریان اباعبدالله (ع) در تاریخ ما وجود ندارد. این است که خود اباعبدالله (ع) در کربلا فرمود: من برای همهی شما اسوه هستم. یعنی اگر یک سرمشق میخواهید، به سرمشق ناب، زلال، خالص و بیرنگ کربلای من نگاه کنید. پس ما هیچوقت بینیاز از او نیستیم. اگر امروز هم در جاهلیت مدرن به سر میبریم، و قرار است این جدارهای ضخیم جاهلیت را بشکنیم، باز کسی جز اباعبدالله (ع) نمیتواند یاریگر ما باشد.حسین خون قلبش را فدا کرد، تا بندگان را نجات دهد. عنصر رهاییبخش انسان از چه چیز؟ از جهالت و حیرت ضلالت. دو عنصر اصلی که بشریت را از خویشتن خویش فاصله داده، بین او و حقیقت شکاف و فاصله ایجاد میکند. پس شناختن اباعبدالله (ع) پایان بخشیدن به همه حیرتها و سردرگمیهاست. شناخت اباعبدالله (ع) پایان ضلالتهاست.
اما ما کربلا را خوب نشناختهایم. با این که الان بیش از 13 قرن و نیم از آن روز داغ عاشورای سال 61 هجری یا 21 مهرماه سال 59 شمسی که اباعبدالله (ع) در کربلا به شهادت رسید، میگذرد، اما متأسفانه هنوز کربلا برای ما ناشناخته مانده است. پرداختن به ابعادی از کربلا به غفلت از ابعاد دیگر کربلا منجر شده است. برای این که این بحث را روشنتر کنم و بعداً به ابعاد اصلیتر بحث که آموزههایی از عاشوراست برسم، لازم است به این مسئله اصلی و کلّی در کربلا اشارتی داشته باشم که کربلا لااقل چهار ضلع دارد. این بنا و خیمه بر چهار ستون استوار است که کربلا را پایا و زایا و زنده کرده و از دل همه گذرگاههای زمان گذرانده و به امروز ما رسانده است.
یک بعد این کربلا سوگ است. بزرگترین تراژدی عالم اسلام، دردناکترین، غمبارترن و سوگناکترین حادثهای که در تاریخ میشناسیم، حادثه کربلاست.
وقتی سپاهیان کوفه برمیگشتند، همه احساس پیروزی میکردند. شاید اگر مطالعهگران نظامی دنیا را آن روز در کربلا جمع میکردند، و این پرسش را طرح میکردند که پیروز این میدان کیست؟ بیهیچ تردیدی همه میگفتند؛ که این سپاه 33000 نفری که روز یازدهم آخرین سرها را هم از تنها جدا کردند (78 سر)، و روی نیزهها افراشتند و بقیه را به زنجیر بستند و از کنار گودال قتلگاه به سوی کوفه حرکت کردند و بردند. تاریخ نوشته است اینها را به گونهای بردند که کنار هر یک کودک دو نیزهدار بود تا اگر کسی اشکی بریزد با نوک نیزه اشک را از گوشه چشمش پاک کنند.
گاهی اوقات افق یا زاویهی نگاهمان را به سمت دردها و رنجها میگشاییم. اشکها، بدنهای پاره پاره، اسیرانی که لباس ندارند، گودال قتلگاه. نگاه ما تنها این صحنههای کربلا را نشان میدهد.
این سوگ کربلاست. و البته حق آن است که از سوگ کربلا سخن بگوییم تا روشن شود که حق در تاریخ چقدر مظلوم بوده است. در پرتو همین اشکها، نالهها و سوگها کربلا را به اینجا رساندهایم. اگر ما را دعوت کردهاند به اشک ریختن و حتی تباکی، برای آن است که این نهضت در تاریخ امتداد پیدا کند و این سرمشق سیال زلال زنده نسلهای بعدی را بپرورد و هدایت کند.
کربلا آیینه قرآن است. آینه تمام حقایق دین. بزرگی خوب گفته است: اگر قرآن عالیترین قانون است، کربلا عالیترین اجراست. اگر قرآن نقشه است این نقشه تنها یک جا در تاریخ در هیأت انسانهایی تجسم و تمثل یافته است؛ و آن کربلاست. کربلا زلالترین، خالصترین و نابترین حادثه تاریخ اسلام است که هیچ عنصر ناپاک و متزلزل و مذبذبی در آن وجود ندارد.
کربلا 62 خیمه داشت. چینش خیمهها هم به صورت نعل اسبی بوده است. در مرکز، خیمههای بنیهاشم بوده چون محارم بودند؛ و در دو طرف اصحاب بودند؛ که بعضی از آنها با خانواده شرکت کرده بودند. در کربلا چند نوع خیمه وجود داشته. یک نوع خیمه وجود داشته که به آن میگفتند؛ خیمههای آبرسانی. خیمههای امداد و نظافت و دارالحرب داشتهایم که ابزار و سایل جنگی در آنها بود. یک خیمه هم خیمه فرماندهی بود. و چون در کربلا چند نفر فرمانده بودند خیمههای بزرگتری داشتند. یکی خیمه اباالفضل العباس بود. خیمه حبیب فرمانده سمت چپ بود و خیمه سوم خیمه زهیر بن قیس فرمانده جناح راست سپاه اباعبدالله بود. و فرمانده اصلی حضرت اباالفضل العباس بود، که سیاقت را هم در کربلا به عهده داشت. باید در بعضی از این حوزهها به سمت فعالیتهای جدی پژوهشی برویم. اصلاً ببینیم خانواده و روابط خانوادگی در کربلا چگونه است و چه پیامهایی برای ما دارد. اگر گفتم کربلا، قرآن است دلیلش این است که ما میتوانیم همهی پیامهای لازم زندگی را در آن جستجو کنیم. ساختن فردیت، ساختن خانواده، نظام اقتصادیمان، نظام سیاسی و رفتارهای فرهنگی را میتواینم با کربلا و با معیار کربلا بسنجیم و تشخیص دهیم.