24 آبان 1393, 14:7
كلمات كليدي : تاريخ، امويان، غياث بن غوث، اخطل، شاعر عصر اموي، وليد بن عبدالملك، مسيحي
نویسنده : فاطمه پهلوان پور
اخطل شاعر نامدار عصر اموی هم ردیف جریر و فرزدق بود که به سبب درازی زبان و هجوگویی، به فحشگوی و پرگوی لقب گرفته است. وی به درخواست یزید بن معاویه، انصار را هجو میگفت و بر مرگ یزید نیز مرثیه سرود. وی از نصرانیان مونوفیزی (معتقد به طبیعت واحد مسیح) بود و به خدمت حکام اموی درآمد و همانند دیگر افراد قبیله خود به یاری امویان برخاست و آنان را مدح گفت. شعر او را شاید بتوان نخستین گونه شعر سیاسی در ادب اسلامی دانست.
ابومالک غیاث بن غوث بن صلت تغلبی بن طارق[1] از قبیله نیرومندی بود که خود از عربستان مرکزی بیرون آمده، در نواحی بسیار آباد بینالنهرین ساکن شده بودند و به دین نصرانی (مسیحی) گرویده بودند و حتی اسقفی داشتند که همان (جرجیس) نویسنده معروف سریانی بود. اخطل به یک احتمال در رصافه و به احتمال قویتر در حیره در سال 12هجری متولد شد.[2] مادرش لیلا از قبیله مسیحی ایاد بود.[3] اخطل در کودکی مادرش را از دست داده بود و پدرش زنی دیگر را اختیار کرده بود که با اخطل رفتاری ناخوشایند داشت. همین بیمهری نامادری و رنجهای کودک نابغه باعث ظهور نخستین بارقههای نبوغ و شاعری در هجای آن زن گردید و وی نخستین ابیات هجوآمیز خود را در خطاب به همسر پدرش خواند.[4] روایاتی دیگر نشان داد آن چه که نخستین بار سبب شهرت وی شد، اشعار هجوآمیزی بود که دربارهی شاعر هم قبیلهاش کعب بن جعیل سرود. کعب که شاعر بنیتعلب بود منزلتی درخور در میان قبیلهاش داشت. گفته شده که روزی وارد مجلسی شد که بنیمالک که تیرهای از تغلب که اخطل از آنان بود، در آنجا حضور داشتند و آنها برایش خیمهای برپا کردند و هدایایی به وی پیشکش کردند؛ اما اخطل که در آن هنگام کودکی بیش نبود با او به گستاخی و بیحرمتی رفتار کرد و کعب برآشفت و او را کودکی بیخرد خواند و اخطل ابیاتی گزنده و استوار در هجای او سرود. این امر حیرت همگان را برانگیخت و از آن پس نام وی در میان قبیله بر سر زبانها افتاد.[5]
p
اخطل دو بار ازدواج کرد همسر اولش عبله را بعد از مدتی طلاق داد و زنی دیگر را که مطلقه بود، به همسری برگزید؛ اما گویا زن دوم نیز باعث خوشبختی او نشد و او را نیز طلاق داد.[6] خصوصیات اخلاقی اخطل چندان زیبنده نبود. هم با زنان آوازه خوان رفت و آمد میکرد و هم شراب را به حد افراط دوست میداشت و آن را مانند دیگر شاعران که همه هم مسیحی نبودند، مایه الهام میدانست.[7] شاید همین نکته معنای ظریف گوییهایی باشد که وی در پاسخ خلفائی که به اسلام میخواندشان ادا میکرد.[8] وی تقریبا همیشه پاسخ میداد که نه میتواند از شراب چشم بپوشد و نه روزه ماه رمضان را تحمل کند. این پاسخ یا از سر عشق شدید او به باده بود و یا از سر زیرکی(تا بدین ترتیب از موضوعهای خطرناکتر گریخته باشد).[9]
در مورد آئین اخطل گفته شده که مسیحی بود؛ اما شعر او نیز مانند زندگی زناشوییاش نشانی از این اعتقاد ندارد. مع ذلک در قصائد او اشاراتی به سرجیس قدیس فطیر متبرک صلیب و کاهنان مسیحی شده است و قسمهایی که یاد میکند از نوع قسمهای نصرانی است.[10] با این همه اگرچه اخطل از مسیحیت جز اطلاعی سطحی نداشت و قوانین آن را آشکارا نقض میکرد باز هم آن مذهب را عزیز میدانست؛ اما آن غرور جسارتآمیز بدوی که اخطل بدان مجهز شده و به دربار دمشق گام مینهاد و در سایه آن از پذیرفتن اسلام سر باز میزد و با بیحرمتی از آیینهای آن سخن میگفت نشانی از تعلق آن به نصرانیت نداشت، بلکه تعلق او به دین مسیح بیشتر و از رفتار او سرسپردگی حقارت آمیزش جلوه میکرد که او نسبت به مرکز مسیحی از خود نشان میداد. حال آن که این مرکز از سرزنش یا تنبیه او ولو به ضرب چوب خودداری نمیکرد.[11]
وی القاب چندی داشته است: دوبل؛ یعنی خرد و کوتاه دم، ذوالعبایه و ذوالصلیب، اخطل؛ یعنی بدزبان گستاخ یا کسی که گوشهای پهن و افتاده دارد.[12]
اخطل در دوران خلافت بنیامیه به دستگاه خلافت بنیامیه پیوست و با سرودن اشعاری در مدح امویان و هجو دشمنان آنها عملا پا به میدان کشمکشهای سیاسی گذاشت. وی قصیدهای بلند به اشاره بنیامیه در هجو انصار سرود، سپس قصیدهای بلند در ستایش یزید. وی که پایگاه خود را در میان مسلمانان از دست داده بود، تنها امیدش یزید بود. با روی کار آمدن یزید، اخطل در زمره ندیمان وی درآمد و رسما شاعر دربار شد.[13] پس از یزید اخطل هم چنان به جانشینان وی وفادار ماند به خصوص در روزگار عبدالملک بن مروان در زمره ندیمان خاص خلیفه درآمد و عبدالملک او را شاعر بنیامیه خواند و به او پاداش فراوانی داد.[14] اخطل نیز زیباترین مدایحش را تقدیم وی میکرد.[15] اخطل علاوه بر عبدالملک کارگزاران وی بویژه بشر بن مروان را بسیار ستوده است،[16] هم چنین در مدح حجاج بن یوسف حاکم بصره نیز اشعاری سروده است. به روایتی وقتی شهرت اخطل بر سر زبانها افتاد حجاج از خلیفه خواست تا اخطل را نزد او بفرستد، خلیفه 10 هزار درهم به اخطل داد و او را به همراه فرزندش روانه بصره کرد.[17] با روی کار آمدن ولید بن عبدالملک دوران کامیابی اخطل نیز پایان یافت. ولید چندان توجهی به شاعران نداشت و بیشتر به جنگها و فتوحات میپرداخت و از سوی دیگر به مسیحیان سخت میگرفت و آنها را به پرداخت مالیاتهای سنگین وادار میکرد. از این رو شاعر مورد بیمهری قرار گرفته و خلیفه ترجیح داد، شاعری مسلمان به جای وی بگیرد[18] با این حال اخطل گاهی اوقات در دربار ظاهر میشد و مدایحی را به ولید تقدیم میکرد و پس از آن بیشتر به حاکمان و امیران روی آورد.[19]
وی در روزگار خلافت ولید بن عبدالملک وفات یافت که به احتمال زیاد سال 95 هجری بوده است.[20]
اخطل شاعری بدوی است و گرفتار سنتهای قبیلهای و گرفتار در عصبیتی جاهلی که سراسر زندگی خود را وقف خدمت به آرمانهای قبیلهای کرده است. موضوع اشعار وی را بیشتر مدح و هجو تشکیل میدهد. مدح حامیان قبیله و هجو دشمنان آن. شاعر به جنگها و برادرکشیهای مسلمانان نیز آلوده شد و قبیله او در آن ماجراها جانب امویان را گرفت. اخطل در اشعار خود به ستایش دلاوریها و پیروزیهای آنان پرداخت.[21] تقریبا هیچ قصیدهای از اخطل نمیتوان یافت که با مسائل قومی و قبیلهای مربوط نشود. از این رو اشعار وی از لحاظ تاریخی و بررسی اوضاع سیاسی آن روزگار بسیار سودمند است.[22] اشعار اخطل حاوی بعضی نکات پندآمیز نیز هست و از آن جمله است: «توجه مردم به همین دنیا و زندگی در آن است، در حالی که دراز عمری جز بدبختی و سبک مغزی به بار نمیآورد و هر گاه که نیازمند اندوختهای شدی بدان که گنجینهای مانند کارهای نیک نخواهی یافت.»[23]
اخطل بنیامیه را با قصاید شیوایی ستوده است؛ ولی قصیدهای در مدح عبدالملک مروان سروده از درخشانترین سرودههای او درباره بنیامیه است. او در این قصیده میگوید: «بنیامیه از چنان ستیز و عدالتی برخوردارند که مردم بیاختیار مقهور و مطیع آن میشوند؛ اما هم ایشان به هنگام قدرت یافتن بردبارترین آدمیانند.»[24] دیوان اخطل در بیروت چاپ و قصیده او هم که در مدح بنیامیه سروده با ترجمه لاتینی آن در لندن چاپ شده است.[25]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان