نويسنده: جليل الماسی
نوشتار حاضر با ارائه شناختي زيربنايي از مفهوم تربيت و اشاره به شرايط مربي و مراحل تربيت کودک به تبيين راهکارهايي براي موفقيت والدين در اين امر خطير و سرنوشت ساز مي پردازد.
***
کودکان، نزد والدين و در جامعه، در حکم «امانت الهي» هستند، خيانت در امانت، مطرود قرآني است: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا اَماناتِکُمْ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» «اي کساني که ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر خيانت نکنيد! و ( نيز ) در امانات خود خيانت روا مداريد، در حالي که مي دانيد (اين کار، گناه بزرگي است!» (انفال 27) و امانت را بايد به امانتدار امين سپرد که: «إِنَّ اللهَ يَامُرُکُم اَن تُوَدُّوا الاَماناتِ إِلي اَهلِها...» «خداوند به شما فرمان مي دهد که امانتها را به صاحبانش بدهيد!...» (نساء 58)
بر والدين و بر جامعه واجب شرعي و تکويني است که امانت مذکور را بر مسير سبحاني و حول محور فطرت ربّاني، به تربيّت آيند و لايه هاي الهي کودک را به ظهور و بروز رسانند که تربيّت حق مسلّمي است که کودک بر گردن والدين و ديگر مربّيان دارد. خداي هستي بخش، رَبّ است، رَبُّ الاَرباب است، بالاتر از اينها، او رَبُّ العالَمين است، او پرورش دهنده عالم تکوين است. والدين و جامعه هم بايد، وفق کريمه قرآني «...کوُنوُا رَبّانِيّين...» «... مردمي الهي باشيد...» (آل عمران 79) مظهر اسم «رَبّ» باشند و در پرورش اين کودکان اماني و اين دُردانههاي الهي هر لحظه در کوششي مضاعف، براي برپايي جامعه اي خدايي و در تلاشي خستگي ناپذير در تربيّت کودک، براي رسيدن به «انسان کامل» باشند.
خانواده کوچکترين، قدسي ترين و قديمي ترين نهاد اجتماعي است. قدمتش به آدم و حوّا مي رسد. کودک ميوه تکويني خانواده است، در نتيجه خانواده زيربنايي ترين نهاد و مسئول اصلي تربيت ميوه مذکور به شمار مي رود. امام علي(عليه السلام) پدر را عامل اساسي در تربيت کودک مي دانند، که:
«... وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَي الْوَالِدِ اَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ وَيُحَسِّنَ اَدَبَهُ وَيُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ....» «...و حق فرزند بر پدر آنکه نام نيکو بر فرزند نهد، خوب تربيتش کند، و او را قرآن بياموزد.» (نهج البلاغه، حکمت399) پيامبر اکرم(صل الله عليه و آله و سلم) مادر را مسئول مستقيم در سرنوشت نهايي کودک در حرکت به سوي بهشت يا جهنّم، مي دانند: «اَلجَنَةً تَحتَ اَقدامِ الاُمَّهات» «بهشت زير قدم هاي مادران است» (وسائل الشيعه، ج15، ص180)
شرايط لازم برای مربّی
شناخت دقيق مربّي از کودک تحت تربيت
والدين، مربيان و نهادهاي تربيتي کودک بايد متوجه باشند که مسئول تربيت چه موجودي هستند. موجودي را به تربيت آمده اند که بالقوّه: خليفةً الله است، قلبش عرش الله است، عصاره جهان هستي است، او به تنهايي عالم کبير است، همه عوالم وجودي در مقايسه با او، جهان صغير است، او عشق ازلي و امانت الهي را از دل و جان يدک مي کشد، او استعداد فراگيري اسماء خداوندي را دارد، او مظهر جمال جميل حضرت خلّاقي است، فطرتش پاک و الهي است، «...فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقين» «...پس بزرگ است خدايي که بهترين آفرينندگان است!» (مؤمنون 14) به خاطر او جاري است، در نتيجه خيانت در تربيت او و خدشه بر فطرتش، خيانت در ارکان هستي است. مربي کودک و از جمله پدر و مادر بايد شناختي دقيق و همه جانبه از کودک داشته باشند، که زير بناي تربيت، شناخت ابعاد مختلف کودک تحت تربيت است.
شناخت زيربنايی از مفهوم تربيت
معناي لغوي تربيت، پرورش دادن و اصلاحگري است. معناي اصطلاحيش، پرورش استعدادهاي خداداد دروني و به فعليت کشاندن آنها و شکوفا کردن ابعاد معنوي، عقلاني و اجتماعي کودک و شخص تحت تربيت براي رسيدن به حيات طيّبه در دنيا و آخرت است. هدف نهايي از تربيت ديني و اسلامي، رشد و پرورش انسان هاي خداگونه و در نهايت، تشکيل جامعهای مبتني بر جهان بيني الهي و منطبق بر ايدئولوژي اسلامي است.
آدمي داراي دو بعد خدايي و شيطاني است، او از يک طرف حامل روح حضرت سبحاني است و «نَفَختُ فيهِ مِن روُحي...» «و در او از روح خود (يک روح شايسته و بزرگ) دميدم...» (حِجر 29) ( ص 72) در حق وي ساري و جاري است که او آيت کبراي الهي و تنها آئينه خداوندي است، استعدادهاي خدادادش بيرون از دايره اعداد و ارقام است. او مي تواند با عنصر عقل، آگاهي و انتخاب، اسماء و صفات ربّاني را در خود به ظهور و بروز آيد و فرشتگان دِير سرمدي را به غبطه خواري بکشاند. حقيقت آدمي از عالم ملکوت است. او خاک نشين عرشي تبار است. از طرف ديگر او مي تواند با عنصر انتخاب بُعد شيطاني خود را به تقويت آيد، همه پستي ها و همه پلشتي ها را به جان و دل بخرد و تا اسفل السّافلين به سقوط گرايد و در اين سقوط، گوي سبقت را از ابليس پرتلبيس بربايد.
مربي بايد در سايه تربيت، بعد خدايي کودک را به تقويت آيد، بر صحيفه پاک و شفاف فطرتش الفباي عشق خداوندي را بنگارد، اخلاق حسنه را در کودک پرورش دهد، اخلاق رذيله را از دايره وجودي او بزدايد، روح لطيفش را همچون نسيم صبحگاهي به نوازش آيد، روح پرسشگرش را با جواب هاي شافي اقناع نمايد، روح تعاون و همکاري را در او بدمد، کبر و منيت را از او دور کند. مربي بايد بُعد شيطاني کودک را به تضعيف آيد، او را از ظلمت نفس امّاره به روشنايي نفس لوّامه و سپس به ساحل امن نفس مطمئنه هدايتگر باشد.
نزاهت و تقوای درونی
ماهيت قدسي کودک و فطرت دست نخورده، پاک و خداجويش، مربيِ «قدسي نَفَس» را مي طلبد. پيامبر اسلام(صل الله عليه و آله و سلم)، بزرگ مربي بشريت است و چون مربي است، بايد که حضرتش به عنوان اسوه و الگوي برتر، فراروي بشريت، نمونه کاملي از تربيت الهي باشد« َقَد کانَ لَکُم في رَسوُلِ اللهِ اُسوَه حَسَنَه...» «قطعاً براي شما در رفتار رسول خدا مايه اقتدا و سرمشق زندگي است...» (احزاب 21)، حال مربي کودک هم بايد که در حد توان خود براي کودک الگويي از همه خوبي ها باشد.
مربي بايد خود متخلَّق به اخلاق ربوبي باشد، عامل به خير و خوبي باشد، معروف را در عمل آيد، منکَر را به ستيز گرايد، عنان نفس را به تقوا سپارد تا مشمول «اَتَامروُنَ النّاسَ بِالبِرِّوَتَنسَونَ اَنفُسَکُم...» «آيا مردم را به نيکي (و ايمان به پيامبري که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت مي کنيد، اما خودتان را فراموش مي نماييد...» (بقره 44) نباشد تا نَفَسش در کودک مؤثر آيد و او را بر مسير ذکر خداوندي، در گفتار، کردار و پندار، به حرکت درآورد. مربي ديني کودک نه تنها با بيان و زبان بلکه بايد با عمل به گفته ها و باورهاي خود، تربيت ديني را در کودک نهادينه کند، «کوُنوُا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيرِ اَلسِنَتِکُم» «با غير زبان هايتان مردم را دعوت کنيد» (اصول کافي، ج3، ص124) را به اثبات آيد که صد گفته را ارزش نيم کردار نيست.
زمان آغازين برای تربيت کودک
تربيت کودک، نمي تواند مقوله اي ابتدا به ساکن و خلق الساعه باشد، تربيت مقوله اي است مستمر که بايد از گذشته شروع شود، حال را درنوردد و در آينده به ادامه آيد که تربيت براي هدايت است و هدايت بايد لاينقطع باشد که شياطين دروني و بيروني هر لحظه آدمي را در ضلالتند. بنابر اصل حرکت، همه پديده هاي طبيعي، تاريخي و اجتماعي، در يک پروسه زماني، آن هم نه بصورت جهشي، بلکه بصورت بطئي (آرامي، کُندي) آرام آرام شکل گرفته و به خودنمايي مي آيند، به عبارت ديگر، هر پديده اي بايد ريشه در گذشته داشته باشد، پديده تربيت کودک هم از اين اصل زيربنايي مستثني نخواهد بود. کودک فعلي و چگونه بودن امروزش از نظر ژنتيک و تربيت، ريشه در چگونه بودن پدر و مادر و حتي ريشه در نسل پيشين او دارد. در اين عقبگرد تحقيقي، گذشته پدر و مادر پيش از ازدواج، نوع نگاهشان به ازدواج و چگونه بودنشان، تفکّرشان، رفتارشان و اخلاقشان، قبل از انعقاد نطفه و از همه مهم تر رعايت يا عدم رعايت موازين شرع نبوي، بگاه انعقاد نطفه، از اهميت زيربنايي برخوردار است.
پدر و مادر بايد قبل از ازدواج در حصن حصين تقوا، از گناه و آلودگي به دور و متخلَّق به اخلاق ربّاني باشند تا زمينه اصلي تربيت کودک را به تمهيد آيند، کودک امروز حاصل گذشته پدر و مادر امروز است، زيرا که جهان، جهان علت و معلول است، همه پديده هايش به يکديگر وابسته و پيوسته است و آدمي هم در گرو اعمال و رفتار خويش است: « کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهينَةٌ» «(آري) هر کس در گرو اعمال خويش است» (مدّثِّر 38) والدين را هشداري از پيش است.
والدين بايد آميزش جنسي را با ديدي الهي بنگرند، مدتها قبل از آميزش و انعقاد نطفه حداقل چهل روز را به خودسازي درآيند، مراقبه را به انتخاب آيند و مزيد بر تقوي، به ورع گرايند. به گاه انعقاد نطفه، در ذکر خداوندي باشند، زمان و مکان مشروع را در نظر گيرند، به گاه بارداري و به ويژه مادر بر همين مسير، طي طريق کنند تا مدال لياقت، براي تربيت فرزند را از رَبُّ العالَمين به هديه دريافت نمايند که تربيت فرزند مسئوليتي سنگين است، قصور در مسئوليت مذکور، تباهي کيان جامعه را به دنبال دارد. امام سجّاد(عليه السلام) در انجام اين مهم، به درگاه خداوندي به استعانت مي رود که: «اَعِّني عَلي تَربِيَتِهِم وَ تَاديبِهِم وَبِرِّهِم» «خدايا مرا بر تربيت، ادب آموزي و نيکي کردن به فرزندانم ياري فرما» (صحيفه سجّاديّه، دعاي25).
در فقه، ازدواج به عنوان يک عقد، در کنار ساير عقود اسلامي، مثلاً همراه عقد اجاره، آمده است امّا عقد ازدواج کجا؟ ساير عقود کجا؟ ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا، عقد ازدواج از نظر ماهوي هيچ سنخيتي با ساير عقود ندارد. از ديد اخلاق نبوي و عرفان اسلامي، ازدواج را ماهيتي خدايي است، سنت مؤکده پيامبر رحمت است، ترک اين سنت، بشريت را بسي زحمت است. از طرف ديگر زوجيت، سنت لا يتغير جهان هستي است که: «وَمِن کُلِّ شَي ءٍ خَلَقنا زَوجَينِ لَعَلَّکُم تَذَکَّروُنَ» «و از هر چيز دو جفت آفريديم، شايد متذکّر شويد!» (ذاريات 49).
مراحل تربيت دينی کودک
پيامبر اعظم(صل الله عليه و آله)، تربيت ديني کودک را در سه مرحله زماني به تبيين آمده است:
الف: هفت سال اول کودک، سيادت و حکمراني کودک بر والدين و بر اطرافيان به شمار میرود. شروع اين مرحله با تولد کودک است. سنت نبوي در آغاز تربيت در اين مرحله، خواندن مفاهيم جهان بيني الهي، در هفته نخست تولد در قالب اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ کودک است تا گوش جان کودک با اين الفاظ الهي نوازش يابد و فطرت خداجويش به تجلي گرايد. بايد محيط زيست کودک از خانه گرفته تا اطرافيان بر مدار آموزه هاي الهي باشد. مادر، کودک خود را با وضو و در ذکر خداوندي شير دهد. محيط خانه تنش زا نباشد تا روح کودک را سوهان اضطراب و تنش نسايد. سيادت کودک در اين دوره، از طرف والدين، در قالب خدماترسانی به او و تبعيت از خواسته هاي کودکانه و بهانه گيري هايش در راستاي رشد او به رسميت شناخته مي شود، به همين دليل امام صادق(عليه السلام) هفت سال اوّل را براي کودک، دوران بازي مي نامد. امام موسي کاظم(عليه السلام) صبوري و بردباري فرد را نتيجه بازي گوشي او در دوران کودکي مي داند. والدين بايد در اين مرحله با منشي کودکانه و رفتاري همانند خردسالان به خواسته هاي خاص اين مرحله از زندگي کودک، بسان پيامبر اکرم(صل الله عليه و آله و سلم) که امام حسن و امام حسين(عَلَيهمَاالسُّلام) را بر دوش خود سواري مي دادند (اسرار آل محمّد، ص399)، پاسخ مثبت داده و آموزه هايي از اذکار و افعال ديني را بر روش مذکور، به کودک بياموزند، امام صادق(عليه السلام) در هفت سال اوّل و در سنين بعد از شيرخوارگي سجده به درگاه خداوندي را، به کودکان مي آموختند.
ب: هفت سال دوم کودک، مرحله اطاعت در راستاي ادب آموزي و پرورش ديني اوست. امام صادق(عليه السلام) بر ادب آموزي در اين مرحله، تأکيد مؤکد دارد. توصيه پيامبر رحمت(صل الله عليه وآله) در آموزش سه مورد به کودک در سفارشي دقيق است: «محبّت به شخص پيامبر، محبّت به اهل بيت ايشان و سوّمي تأکيد بر قرائت قرآن» (کنزالعمّال، ج16، ص654) در هفت سال دوم، آموزش و پرورش کودک رقم مي خورد، کودک خواندن و نوشتن، قرائت قرآن و احاديث درخور فهم خود را بايد به تعليم آيد، احکام شرعي درخور سن کودک را بايد به او آموخت، نماز و روزه را بايد برايش به تبيين آمد، والدين بايد بر مسير امام صادق(عليه السلام) نماز را، روزه را و ديگر احکام تکليفي را به صورتي جذاب و در يک فرايند تربيتي ولو به صورت ناقص، در قالب يک عادت مثبت در کودک نهادينه کنند تا در يک پروسه تمريني، کودک را در آينده ملکه شود و در نتيجه احکام شرعي را در سنين بالاتر از دل و جان به توجه ارزشي آيد. مربي در اين مرحله بايد بُعد مذهبي کودک را بارور کند، سؤالات اعتقادي و ايدئولوژيک وي را جوابي وافي و به روز دهد، اخلاق را به صورتي ساده برايش در گفتار و کردار، مبيِّن و الگو باشد.
پ: هفت سال سوم کودک، دوران وزارت و مشاورت اوست. کودک ما دو مرحله تربيتي، يعني هفت سال اول و هفت سال دوم را پشت سر نهاده و اينک به عنوان نوجواني که بلوغ جنسي را تجربه مي کند، به خودنمايي آمده است، او به استقلال طلبي گرائيده است، جوياي نام است و بر اين مسير، خطرها را به جان مي خرد و هَماورد مي طلبد. او هر لحظه، در مطرح کردن خويش است، گاهي به منيت مي آيد، گاهي به پرخاش مي گرايد، درونش غوغا و بيرونش بلواست. او به دنبال جلب توجه ديگران است، خواهان اعتماد اطرافيان به خود است، بسيار رقيق القلب است، زود رنج است، به همين علت، پيامبر(صل الله عليه و آله و سلم) را به او توجهي خاص است و مربيان و جامعه را در سفارش که: نوجوان را با محبت پذيرا باشيد. او برآنست که همه جا را سر بزند، همه چيز را بداند، تکنولوژي محيّرالعقول، امانش را بريده است، در نتيجه تربيت ديني نوجوان، در اين غوغاسالاري تکنولوژي، والدين و ديگر مربيان را بسي مشکل خواهد بود و بايد در تلاشي مضاعف و ارائه راهکارهاي نوين تربيتي باشند. تربيت صحيح ديني، نيروي عقل و استدلال نوجوان را شکوفا مي کند و در نتيجه درايتش به تکامل مي آيد و مي تواند براي ديگران همچون وزير و مشاور باشد به همين دليل مرحله سوم تربيتي، در کلام نبوي با عنوان «وزارت» تعريف شده است. امام علي(عليه السلام) در وصيتش به امام حسن(عليه السلام)، لزوم توجه همه جانبه به تربيت ديني نوجوان را چنين به ارائه مي آيد: «قلب نوجوان همچون زميني است که در آن هيچ دانه اي کشت نشده و آماده پذيراي هر بذري است، از اين رو، بر آن شدم تا پيش از آنکه قلبت به سختي گرايد و عقلت سرگرم امور ديگر شود، به تربيت تو همت بگمارم.» (نهج البلاغه، محمددشتي، نامه 31، ص523)
روزنامه كيهان، شماره 21808 به تاريخ 12/10/96، صفحه 6 (معارف)