دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اراده انسان در انتخاب بهشت و جهنم

No image
اراده انسان در انتخاب بهشت و جهنم

انتخاب راه بهشت و جهنم

طبقات بهشت و جهنم

تقرب به پيامبر(صلى الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام)

حكايت مرحوم كلباسى

طبقات جهنم از ديد قرآن

دلقك دربار ناصرالدين شاه

سلمان فارسى از جمله اهل بیت پیامبر(صلى الله عليه و آله)

حمران بن أعين

دنيا، مزرعه آخرت

کلید واژه ها: انتخاب، طبقات بهشت و جهنم، تقرب به پیامبر، سلمان فارسی، حمران بن أعین، مزرعه آخرت

انتخاب راه بهشت و جهنم

تقسيم پايان قيامت به بهشت و جهنم در قرآن مجيد، به اين خاطر است كه مردم در دنيا با اختيار و انتخاب خودشان به دو دسته تقسيم شده اند؛ زيرا در حساب پروردگار چنين تقسيمى وجود ندارد، او مردم را چنين تقسيم نكرده است، بلكه او با كتاب ها و پيغمبرانش مردم را به صراط مستقيم دعوت كرده، گروهى با آزادى و اختيار خودشان، صراط مستقيم و گروهى نيز راه ضلالت را انتخاب كردند. اگر حركت در صراط مستقيم به اجبار خدا بود، بهشت نبايد به وجود مى آمد؛ چون مزد و پاداش معنا نداشت. همه پاداش پروردگار مربوط به آن انتخاب، نيت و خواست آزاد مردم است.

اگر مردم را به اجبار در راه ضدّ صراط مستقيم مى انداخت، دوزخ و كيفر معنى نداشت؛ چون بشر در اين زمينه مجرم و مقصِّر نبود. وقتى اراده اش را سلب كنند، بدون اينكه خودش دخالت داشته باشد، او را در زشتى بياندازند، براى چه او را كيفر كنند؟ خداوند بزرگ در قرآن كريم خودش را حكيم معرفى مى كند. كيفر كسى كه خودش در جرمش دخالت و اراده اى نداشته، بر حكيم، قبيح است و خدا كار قبيح نمى كند. همچنين پاداش به كسى كه خودش در كار پاك، نيت و اراده اى نداشته است نيز صحيح نيست، پاداش چه چيزى را به او بدهند؟ «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبلِغَةُ فَلَوْ شَآءَ لَهَدَيكُمْ أَجْمَعِينَ».[1] بنابراين، نه هدايت و نه گمراهى، هيچ كدام اجبارى نيست. آياتى كه مى گويد: «إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَ يَهْدِى إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ».[2]، «فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَآءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَآءُ».[3] هر كسى را بخواهم هدايت مى كنم و هر كسى را بخواهم گمراه مى كنم، شما را به اشتباه نياندازد تا تصوّر بفرماييد كه اين هدايت يا گمراهى، اجبارى است.

معنى آن اين است كه هر كسى خودش بخواهد و شايستگى نشان دهد، ما گوهر هدايت را به او مى دهيم تا جزء «يَهْدِى مَن يَشَآءُ» شود و هركسى نيز هدايت را نخواهد، من به اجبار گوهر هدايت را در دامن كسى نمى اندازم؛ چون خودش گمراهى را مى خواهد. ما كارى به كارش نداريم، او خودش به طرف گمراهى مى رود. پس علّت تقسيم پايان قيامت به بهشت و دوزخ، تقسيم شدن مردم در دنيا به دو راه هدايت و ضلالت است.

طبقات بهشت و جهنم

چرا بهشت هشت طبقه و جهنم هفت طبقه دارد؟ علتش چيست؟ بهشتى ها كه بايد به يك بهشت و جهنمى ها نيز به يك جهنم بروند، پس هفت درب جهنم و هشت درب بهشت براى چيست؟ «4» علت هشت طبقه بودن بهشت، تقسيم شدن مردم مؤمن به هشت قسمت است. ايمان از نظر كيفيت داراى درجاتى است كه ما اين درجات را در امور مادى نيز زياد مى بينيم؛ برق، برق است، از نيروگاه كابل كشيده و برق را از مولد آن مى آورند.

لامپ ها نيز مختلف هستند، همان نور را در خودش به اندازه ظرفيتش منعكس مى كند و نور مى دهد.
هدايت از منبع واحدى سرچشمه مى گيرد، آن هم خدا است. ولى مردم، به تناسب شدّت و ضعف وجود خود، نور هدايت را نشان مى دهند، مى گويد: من نماز مى خوانم و روزه مى گيرم و سر سال اگر بدهكار شدم، بدهى ام را مى دهم، ديگر حوصله كار ديگرى را ندارم؛ زيارت نمى رود، اهل نماز شب، ديد و بازديد و كار خير نيست، اما ديگرى مى گويد: من نمازم را مى خوانم و روزه مى گيرم و هفته اى دو روز نيز براى خدا روزه مى گيرم، يا در صندوق قرض الحسنه مى نشينم و كمك مى دهم، نيم ساعت به اذان صبح نيز بلند مى شوم و يازده ركعت نماز مى خوانم.

ديگرى از اين مرحله نيز بالاتر مى رود، مى گويد: نماز مى خوانم، روزه مى گيرم و كار خير مى كنم، حوصله به خرج مى دهم و تا جايى كه بتوانم، هر كس كه با خدا قهر است، با خدا آشتى مى دهم، دست مردم را مى گيرم، امر به معروف و نهى از منكر هنرمندانه مى كنم، همين طور به تناسب، اين نور افشانىِ هدايت بالا مى آيد تا به پخش نور از وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى رسد.

ما با تناسب ظرفيت وجودى كه داريم با همان نورى كه داريم وارد محشر مى شويم، ما را تقسيم مى كنند، مى گويند: شما چند ميليون به طبقه اول بهشت برويد، شما چند ميليون به طبقه دوم، تا برسد به آن درجه عالى و اعلى كه آنجا ديگر مشترى هايش خيلى كم هستند؛ صد و بيست و چهار هزار پيامبر و دوازده امام(عليهم السلام) اولياى خاص پروردگار هستند؛ يعنى آن هايى كه به تعبير علماء «الاقرب فالاقرب». بودند. هر چه به پيغمبر (صلى الله عليه و آله) و ائمه نزديك تر باشند، در همان جايى كه مى روند كه اين ها مى روند، البته نه با درجه آن ها. باز در همان بهشت، زندگى اين ها مادون زندگى انبيا و ائمه طاهرين(عليهم السلام) است.

تقرب به پيامبر(صلى الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام)

اگر بتوانيد «الاقرب فالاقرب»را رعايت كنيد، يعنى از گروه اول در بياييد و به گروه دوم برويد و از گروه دوم به گروه سوم، تا آدم به آن گروه مقربين برسد. آن نيز شرايطى مى خواهد. پيغمبر(صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: از جمله شرايطش،«انّ أقربكم منى مجلساً يوم القيامة أحسنكم اخلاقاً».[4] نزديك ترينِ شما در روز قيامت از نظر جايگاه، به من كسى است كه اخلاقش بهتر باشد؛ يعنى هر كه تلاش بيشترى براى اصلاح درون خود كند، تا حسد، حرص، بخل، كينه و ريا در وجود او پيدا نشود، با مردم، خانواده خوش برخورد است، بيشتر لبخند دارد تا اخم، اخلاق او نرم است، البته اين ها موردى از موارد «الاقرب فالاقرب» است، مثل «الاعلم فالأعلم» مثلًا مى گويد: از چه كسى تقليد كنم؟ مى گويد: ما خيلى تحقيق كرديم، فلان آقا «اعلم» است و فلان فرد «فالاعلم»، يعنى بعد از «اعلم» است، زحمت كشيده تا خود را به آن درجه نزديك كرده است. «الاعلم فالاعلم» يعنى اين مرجع اعلم است و اين فرد نيز بعد از او است؛ يعنى اگر مى خواهيد در مسأله اى كه مرجع شما احتياط كرده است رجوع به مرجع ديگرى كنيد، به او بايد مراجعه كنيد.
«الاقرب فالاقرب» هر چه آدم بتواند جلوتر برود، تا به مقام انبيا و ائمه(عليهم السلام) نزديك شود، در همان بهشتى مى رود كه آن ها را مى برند، البته با درجه نازل تر، يعنى به پيغمبران قصر مى دهند، به شما نيز قصر مى دهند، اما مصالح قصر شما با آن ها كمى فرق مى كند.

حكايت مرحوم كلباسى

اين «الاعلم فالاعلم» مرا به ياد داستان شيرينى انداخت؛ روزگارى در اسلام، مرحوم آيت الله العظمى حاج ميرزا كلباسى مرجع تقليد بود. روزى اين مرجع بزرگوار به حمام رفته بود، در آن زمان در خانه ها حمام كم بود. حمام ها خزينه داشتند. مرحوم كلباسى ظاهراً اول وقت، نماز صبحش را خواند و بعد وارد حمام مى شود و وقتى مى خواست از حمام بيرون بيايد، مى بيند كه كس ديگرى نيز در خزينه حمام هست، مرحوم كلباسى پايين پله ها ايستاده و خزانه نيز تاريك بود. فقط سايه اى مى ديد كه مكرر زير آب مى رود و مى گويد نشد، دوباره زير آب مى رود و بيرون مى آيد و مى گويد نشد. مرحوم كلباسى او را صدا كرد، آمد، ديد مرحوم كلباسى است و فهميده است كه او در غسل كردن دچار وسواس است.

دين اسلام گفته است يك بار زير آب برو بعد بيرون بيا، تمام است. آن بار اول از دين است، بار دوم ديگر از دين نيست. مرحوم كلباسى به او گفت: مقلّد چه كسى هستى؟ ديد اگر بگويد مقلّد حضرتعالى، ايشان مى گويد من در رساله ام نوشته ام كه براى غسل، يك بار زير آب برو و بيرون بيا، نه پنجاه بار. لذا گفت: حضرت آيت الله شيطان. گفت: چرا از من تقليد نمى كنى؟ گفت: مراعات «الاعلم فالاعلم» را مى كنم يعنى بعد از شما، ما بايد در احتياط هاى خود به شيطان مراجعه كنيم.

طبقات جهنم از ديد قرآن

جهنم نيز داراى طبقات است. اينكه مى گويد: دوزخ، نه اينكه هر كس كه مجرم است، همگى را در يك جا ببرند، طبقات آخر جهنم كه متراكم ترين، سخت ترين و بدترين عذاب الهى را دارد، جايگاه منافقين است، آن هايى كه در باطن دين ندارند، اما در ظاهر خودشان را ديندار نشان مى دهند. «إِنَّ الْمُنفِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ».[5] طبقه ششم براى آن هايى است كه جرمشان از طبقات هفتم، پنجم، چهارم، سوم و دوم سبك تر است. طبقه اول جهنم جاى مجرمين گدا و گرسنه است، اين هايى كه شاه، وزير، استاندار و شخصيت مهمى نبودند، بلكه آفتابه دزد بودند و در عمرشان چند قالپاق ماشين و راديو دزديده اند، نماز و روزه نيز نداشتند، اما معاويه، در جرم مجرم بزرگى است كه بايد او را جايى ببرند كه عذاب دردناك دارد؛ يعنى از شش طبقه ديگر عذابش سخت تر باشد.

دلقك دربار ناصرالدين شاه

شخصى اصفهانى در تهران به عروسى رفت. صاحب خانه به او گفت: آقا! شما چه كسى هستيد؟ گفت: من مسافرم، از اصفهان آمده ام، جا ندارم، هنر خنداندن مردم را دارم. صاحب خانه گفت: من دو دسته مطرب و دلقك دعوت كردم كه امشب در شب عروسى پسرم ميهمان ها خوش باشند. گفت: اگر اجازه دهى، من نيز امشب برنامه اجرا كنم تا هنر مرا نيز ببينى. گفت: قبل از اينكه مطرب ها كارشان را شروع كنند، تو كار خودت را شروع كن. از ساعت هشت شب، تا دوازده شب، مردم نگذاشتند او پايين بيايد و ديگر نوبت به مطرب ها نرسيد. دو سه جلسه ديگر نيز اين گونه برنامه ها را اجرا كرد، خبر به گوش ناصرالدين شاه رسيد، گفت: او را بياوريد تا من ببينم. وقتى او را نزد ناصرالدين شاه آوردند، شاه گفت: اسم تو چيست؟ گفت: كريم شيره اى، او شغلش در اصفهان شيره انگور فروشى بود. گفت: چند نمونه از هنرنماييت را به ما نشان بده ببينيم. چند نمونه نشان داد، تمام دربارى ها به خنده افتادند.

ناصرالدين شاه گفت: تو هر روز به دربار بيا! او يكى از مشهورترين دلقك هاى جهان است. در لباس دلقكى، درد مردم را به شاه منتقل مى داد؛ يعنى در انتقاد واقعاً آدم كم نظيرى بود. انتقاد را در دلقك بازى مى ريخت و درد مردم را به دربار مى رساند. روزى دست و پا و سرش را بسته بود، عصايى چوبى برداشت، لنگ لنگان به دربار رفت، شاه لحظه ورود به دربار، ديد او ناله و گريه و آه و فرياد مى كند، گفت: كريم! چه شده است؟ چه كسى به تو حمله كرده است؟ گفت: قربان! چشمت روز بد نبيند، ديشب با كمال آرامش خوابيدم، در عالم خواب قيامت، دادگاه و ميزان الهى و فرشتگان عذاب را ديدم، آمدند مرا گرفتند و گفتند: تو در تمام عمرت دلقك بازى درآوردى و بايد به جهنم بروى. اعلى حضرت! مگر كسى زورش به كسى مى رسيد؟ مرا به طبقه اول انداختند، هر چه گشتم جا نبود، گفتند: به طبقه دوم برو، آنجا نيز جايى كه بمانيم نبود، به طبقه سوم رفتم، خلاصه طبقه به طبقه آمديم تا مرا به طبقه هفتم انداختند. در آنجا صندلى خالى بود، خوشحال شدم، رفتم و روى آن نشستم، ملائكه دوزخ آمدند، به قدرى مرا زدند كه من از خواب بيدار شدم، مى گفتند: اينجا جاى ناصرالدين شاه است، تو براى چه نشستى؟

خلاصه مرا در جهنم زدند، اين گونه شدم. يعنى اى شاه! مواظب باش، با اين كارهايت، تو جزء افراد طبقه هفتم جهنم هستى؛ يعنى رؤسا! شاهان! وكلا و وزراء! استاندارها! صندلىِ شما را در طبقه هفتم جهنم گذاشته اند. همين ها را در قيامت به سرشان مى زنند و مى گويند: «ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ».[6] تو بودى كه در دنيا آقايى مى كردى، حالا چه مى كنى؟

سلمان فارسى از جمله اهل بیت پیامبر(صلى الله عليه و آله)

بنابراين تقسيم بندى طبقات بهشت و جهنم معلوم شد كه براى چيست؟ كسى مثل سلمان كه هدايتِ حضرت حق را از وجود خودش بروز مى دهد، كه پيغمبر(صلى الله عليه و آله) بر سر منبر به مردم بگويد: مهاجرين! انصار مدينه! چرا مى گوييد كه سلمان از ما است؟ سلمان نه از شما است، نه از آن ها، بلكه: «سلمان منّا اهل البيت».[7] اين درجه است. او چه كارى كرد كه به اين درجه رسيد؟ او ايرانى بود. قوم و خويش پيغمبر(صلى الله عليه و آله) نبود. از مؤمنين عرب كسى به اين مقام نرسيد. او چه كرد كه «سلمان منّا اهل البيت» شد؟ از وقتى كه مسلمان شد، با هيچ گناهى آشتى نكرد، هيچ خيرى را ترك نكرد، قرآن را با همه دل باور كرد، يعنى ديد: «ذَلكَ الْكِتبُ لَارَيْبَ فِيهِ هُدًى لّلْمُتَّقِينَ».[8] واقعاً در قلبش نسبت به كتاب خدا ترديد نداشت. خدايىِ محض بود. اين «الاقرب فالاقرب» است؛ يعنى به قدرى اين جاده را زيبا طى كرد و براى تجلى نور هدايت ظرفيت نشان داد، تا سلمان شد.

حمران بن أعين

شخصى به نام «حمران بن أعين» در مدينه بود كه خانواده او در سابق شيعه نبودند، بعد آمدند و شيعه شدند، اما شما ببينيد اين ها چگونه شيعه شدند؟ خيلى عجيب است. حمران قبل از امام صادق(عليه السلام) از دنيا رفت. آفتاب تازه مى خواست طلوع كند، خبر مرگ حمران را براى امام ششم(عليه السلام) آوردند، امام(عليه السلام) طورى گريه مى كردند كه شانه هاى ايشان تكان مى خورد. هنوز بيرون نيامده بودند كه به تشييع جنازه او بروند، فرمودند: روز قيامت من و پدرم- امام محمدباقر(عليه السلام)- به محض اينكه وارد محشر شويم، اولين كارى كه مى كنيم، نگاهى در محشر مى اندازيم تا ببينيم حمران كجا است، مى رويم، دستش را مى گيريم، در دستمان نگاه مى داريم، هر جا كه خدا ما را برد، او را همراه خود مى بريم. اين علت درجه بندى بهشت است.

دنيا، مزرعه آخرت

اينجا از روايت پيامبر(صلى الله عليه و آله) استفاده كنم كه روايت خيلى نابى است. اى كاش اين روايت به ياد همه جوان ها باشد، آنچه كه از آخرت در قرآن و از طريق منبرها مى شنويد، تمامش ريشه در اين زندگى دنيا دارد. وجود مبارك رسول خدا(صلى الله عليه و آله) در اين روايت مى فرمايند: «الدنيا مزرعة الآخرة».[9]
ببينيد چه چيزى مى كاريد؟ كاشته خود را در آنجا برداشت مى كنيد، بدون آنكه اشتباهى در بيايد؛ كسى كه زنا بكارد، در قيامت ازدواج درو نمى كند. پيغمبر(صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: قيامت بستگى به اين دارد كه مردم در اينجا چه چيزى بكارند. قديمى ها اين شعر را مى خواندند:

از مكافات عمل غافل مشوگندم از گندم برويد جو ز جو
محال است كه كسى گندم بكارد، اما جو درو كند، اصلاً نظام عالم خيلى منظم است، هر دانه اى را به آن بدهى، همان را به شما پس مى دهد. اين چند روزه زندگى را بيدار زندگى كنيد، عمرتان را ضايع نكنيد، انحراف نكاريد كه فردا عذاب درو كنيد. خودتان را به كاشتن خوبى عادت بدهيد. رفيقى داشتم كه خيلى خوب بود، و نماز جماعتش به هيچ قيمتى ترك نمى شد. و به محض اينكه امام جماعت سلام نماز مغرب را مى داد، بلند مى شد و در تمام صف ها مى گشت، پول آب و برق مسجد را جمع مى كرد. وقتى از دنيا رفت، با قدم عبادت مرد؛ در انجام صله رحمت كه عبادت خدا است. از تهران راه افتاده بود، همه فاميل را ديد و بعد مرد، همانجا دفنش كردند. امام جماعت مسجد مى گفت: شبى خوابش را ديدم، به او گفتم: حالت چگونه است؟ چون طبق آيات قرآن، برزخ دنيايى بين اين دنيا و آخرت است، هم روز دارد و هم شب، گفت: شب اول قبر به قدرى چراغ برايم روشن كردند، گفتند: اين ها پول هايى است كه براى روشن ماندن چراغ مسجد جمع كردى. چراغ، نور، روشنايى، كار خير، نماز و روزه بكاريم و اين كاشتن را ادامه بدهيم. ضدّ خدا نشويد، آتش نكاريد كه بعد بايد آتش درو كنيد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

حجة الاسلام انصاریان


[1].انعام/آيه149

[2].رعد/آيه27

[3].همان

[4].بحار الانوار(ط-بيروت)/ج101/ص310

[5].دخان/آيه 49

[6].بحار الانوار(ط-بيروت)/ج10/ص123

[7].همان

[8].بقره/آيه2

[9].بحار الانوار(ط-بيروت)/ج67/ص225

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS