كلمات كليدي : تاريخ، رسول خدا(ص)، مريسيع، جويريه بنت حارث، ازدواج، بني مصطلق
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
رسولخدا(ص) بعد از ازدواج با زینب بنت جحش،[1] در سال ششم هجری با امالمؤمنین جویریه بنت حارث، ازدواج کردند. جویریه در ابتدا، همسر مسافع بن صفوان[2] بود که در جنگ مریسیع کشته شده بود، وی از مردم طائفه بنیمصطلق بود که در این جنگ، به اسارت سپاه اسلام درآمده بودند؛ رسولخدا(ص) او را آزاد کرده، سپس با او ازدواج کردند.
غزوه بنیمصطلق
در شعبان سال ششم هجری،[3] نبیاکرم(ص) خبر یافتند که بنیمصطلق به فرماندهی حارث بن ابیضرار خزاعی آماده جنگ شدهاند؛ از این رو حضرت به همراه سپاه اسلام به سویشان حرکت کردند تا اینکه در کنار یکی از چشمههای آبشان، به نام «مُرَیسیع» در ناحیه «قدید» با آنها روبرو شدند.[4] در ابتدا حضرت(ص) دستور دادند که آنان را به اسلام دعوت کنند، آنان نپذیرفتند؛[5] پس جنگ در گرفت، فتح و پیروزی نصیب مسلمانان گردید و اموال و اسرای بسیاری نصیبشان شد؛ غنایم این جنگ دو هزار شتر و پنج هزار گوسفند و دویست خانوار اسیر را، شامل میشد.[6] از جمله این اسراء، دختر بیست ساله[7] حارث بن ابیضرار، رئیس بنیمصطلق بود؛ امیرالمؤمنین(ع)، او را اسیر کرده نزد پیامبر(ص) آورد.[8]
تا اینجا، در نقل این واقعه بین مورخین و سیرهنویسان اختلافی وجود ندارد و همگی متفقالقول، به وقوع چنین جریانی، اشاره داشتهاند؛ اما در ادامه، دو گونه روایت متفاوت، از این جریان تاریخی را از سویشان شاهدیم:
روایت اول از این واقعه:
حضرت(ص) جویریه را برای خود برگزیدند[9] و بعد از تقسیم غنائم و اسرا بین مسلمانان، به مدینه بازگشتند. بعدها حارث، پدر جویریه، برای پرداخت فدیه دخترش، به همراه شترانی چند، رهسپار مدینه شد؛ در میانه راه او به دو شتر از این شتران علاقمند شد، پس آنها را در منطقه عقیق، مخفی کرد[10] و سپس با بقیه شتران، نزد رسولخدا(ص) آمد و ضمن پیشکش فدائی خود، در خواست استرداد دخترش را نمود و گفت: «یا رسولالله(ص) دختر من به اسارت در نیاید؛ چرا که او دختری است ارجمند و بزرگوار.» [11]
حضرت فرمود: «پس کجایند آن دو شتری که در فلان شعب مخفی کردهای؟»[12] پس حارث و پسرانش با شنیدن این فرموده حضرت، مسلمان شدند؛ حضرت(ص) به او اجازه دادند که جویریه را بین ماندن نزد حضرت(ص) و رفتن پیش پدر، مخیر کند.[13] حارث گفت: «پیشنهاد منصفانهای کردی»؛ سپس نزد جویریه رفته و گفت: «دخترم؛ قبیله خود را [با ماندت] مفتضح نکن» جویریه گفت: «اما من، خدا و رسولش را برگزیدهام»، پدرش گفت: «نفرین بر تو باد هر چه میخواهی بکن»،[14] سپس حضرت جویریه را آزاد کرد و در زمره همسران خویش قرار داد.[15]
روایت دوم
بعد از تقسیم غنائم، جویریه در سهم ثابت بن قیس بن شمّاس و پسر عمویش قرار گرفت.[16] آنان با او قرار گذاشتند که با پرداخت نه اوقیه (هفت مثقال) طلا[17] بتواند خود را آزاد کند. در حالی که پیامبر(ص)کنار آبی نشسته بودند،[18] جویریه نزد حضرت آمد و ضمن اظهار مسلمانی، برای پرداخت مبلغ قرارداد، از حضرت طلب کمک کرد؛ پیامبر(ص) فرمود: «کاری بهتر از این هم هست» پرسید: «چه کاری؟» فرمود: «تعهدی که کردی میپردازم و تو را به همسری بر میگزینم»، جویریه گفت: «بسیار خوب» حضرت، او را از ثابت بن قیس خرید و آزاد کرد و سپس با او ازدواج کرد.[19]
عایشه که در این سفر جنگی به همراه امسلمه با پیامبر(ص) بود، واقعه را چنین بیان میکند: «جویریه دختری بسیار زیبا بود که هر کس او را میدید دلباخته او میشد؛ پیامبر(ص) کنار من، در کنار چشمه مریسیع بود که جویریه وارد چادر ما شد و از پیامبر(ص) تقاضا کرد که برای پرداخت وجه آزادی او، به او کمک کند؛ بخدا همین که چشمم به او افتاد از آمدنش به خدمت پیامبر(ص)، ناراحت شدم و دانستم به دیده او همانگونه جلوه خواهد کرد که در دیده من جلوه کرده است، عرض کرد: ای رسولخدا(ص) من زنی هستم که مسلمان شدهام و گواهی میدهم خدایی جز خدای یگانه نیست و تو پیامبر خدایی؛ من جویریه دختر حارث بن ابیضرار هستم که سالار قوم خود بود و شما میدانید که چه بر سر ما آمده است؛ من در سهم ثابت بن قیس و پسر عمویش افتادم و برای آزادیام قراردادی گذاشتهاند که توان پرداخت آن را ندارم، امیدوارم شما مرا یاری فرمائید. حضرت(ص) فرمود: «کاری بهتر از این هم هست»، گفت: «چه کاری؟» فرمود: «مبلغ این قرارداد را من میپردازم و با تو ازدواج میکنم» گفت: «بسیار خوب همین کار را بکن» حضرت به ثابت بن قیس پیغام فرستاد و او را از ثابت مطالبه کرد، ثابت گفت: «پدر و مادرم به فدایت او از آن شماست یا رسولالله(ص). حضرت پولی را که در قرارداد آنها بود، پرداخت و آزادش کرد. مردم چون با خبر شدند که حضرت(ص) با او ازدواج کرده و داماد مصطلقیها شده، اسرایی که به غنیمت گرفته بودند را آزاد کردند و بدین وسیله صد خانواده از بنیمصطلق، آزاد شدند. از این جهت، به یاد ندارم که زنی برای قوم خویش پر برکتتر و خیرآورتر از جویریه باشد».[20]
در برگشت از مریسیع، حضرت او را نزد مردی از انصار به امانت گذاشته، امر به حفظش دادند[21] و سپس به مدینه رفتند. حارث، پدر جویریه، برای فداء دخترش، عازم مدینه شد؛ در منطقه عقیق او دو شتر از شترانی که برای فدیه آورده بود را مخفی کرد....[22]
صداق ایشان
گفته شده حضرت(ص) صداق او را آزادی او و به قولی[23] چهل یا صد تن از اسرا[24] یا همه اسرا بنیمصطلق قرار داده بود؛ اما جویریه، خود در این باره میگوید: «وقتی حضرت(ص) مرا آزاد ساخت و به عقد خویش در آورد به خدا قسم من حتی یک کلمه با او درباره افراد عشیرهام، سخن نگفتم این خود مسلمانان بودند که آنان را آزاد کردند؛ دیدم دخترکی که دختر عمویم بود، پیش من آمده خبر آزادی آنان را به من میدهد، پس خداوند عزوجل را شکر کردم».[25]
گفته شده حضرت، صداقش را چهارصد درهم قرار داده، نامشان را از «بره» به جویریه، تغییر نام دادند؛[26] چرا که از این اسم کراهت داشتند.[27] حضرت به او دستور حجاب دادند و برای او همانطور قسمت میکردند که برای دیگر همسرانش.[28]
چند ملاحظه
بنابر پذیرش هر یک از این روایات، ملاحظاتی قابل توجه است:
1- درباره پدر امالمؤمنین جویریه، اولاً در تاریخ یعقوبی آمده که «پدر و عمو و شوهرش(جویریه) کشته شدهاند»[29] و بر فرض این که توانسته از مهلکه فرار کند، باز هم، در مخیر کردن حضرت(ص) او را بر اینکه «برو و جویریه را مخیر کن» ملاحظاتی وارد است:
اولاً: در صحت اساس این روایت، شک داریم؛ چرا که عاقلانه نیست که حضرت بعد از ازدواج، او را در رفتن یا ماندن مخیر کند؛[30] مگر اینکه حضرت خواستند به پدرش ثابت شود که جویریه علاقهای به بازگشت به شرک و انحراف ندارد؛ اما این فرض هم با آنچه که در قبل آمده و گفته شده حارث و پسرانش ایمان آوردند، رد میشود.[31]
ثانیاً: همان طور که گفته شده بود، پدر و عمو و شوهر جویریه کشته شده بودند.
ثالثاً: در روایات تاریخی تصریح شده که همه بنیمصطلق اسیر شدند و احدی از آنها فرار نکرده پس آمدن پدر جویریه به همراه پسرانش نزد پیامبر(ص) و تقدیم فدیه، به چه معناست.
رابعاً: دخترش آزاد بود و همسر پیامبر(ص)، پس معنی ندارد که پدرش بگوید: «یا رسولالله(ص) دختر من به اسارت در نیاید؛ چرا که او دختری است ارجمند و بزرگوار.»
خامساً: بنا به روایات تاریخی، گفته شده حارث و پسرانش ایمان آورده بودند پس معنای مخیر کردن جویریه بین اسلام و شرک چیست؟ بخصوص که همسر رسولخدا(ص) شده و به او ایمان آورده بود. عاقلانه این بود که پدرش، حرف از جدایی او میزد[32] و پیوستن به پدرش را، نه برگشتن به کفر و الحاد را.
2- تغییر اسم ایشان
ما نمیدانیم که علت کراهت حضرت از این نام چیست با اینکه اسمی بود که در آن زمان، زیاد استعمال میشده[33] و نمیدانیم که چرا اسم بعضی از زنانش که به این نام بودند مثل زینب بنت جحش و امسلمه و میمونه به اضافه جویریه را تغییر داد؛ اما اسامی دیگر زنان و کنیزان خود، مثل بره بنت ابی نجواة و بره بنت سفیان و... را تغییر نداد؛ از طرفی چرا مسلمانان از این اسم کراهتی نداشتند و این نام بعدها نیز شایع بود با اینکه پیامبرشان بر تغییر این اسم تأکید داشتند و چرا این اسم، نه از سوی حضرت(ص) و نه از سوی مسلمانان منع نشده است.[34]
وفات ایشان
ایشان پنج سال با رسولخدا(ص) زندگی کردند؛[35] اما از حضرت(ص) صاحب فرزندی نشدند،[36] سرانجام در ربیع الاول سال پنجاه و شش هجری[37] و به نقلی پنجاه هجری[38] در مدینه وفات کردند. گفته شده مروان حکم والی وقت مدینه[39] یا ابوحاتم بن حیان[40] بر او نماز خواند.
ایشان از رسولخدا(ص) احادیثی را روایت کرده و ابنعباس و جابر و ابنعمر و و عبید بن سبّاق و برادرزادهاش طفیل و دیگران نیز، از او روایت نقل کردهاند.[41]