دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

امام حسین(ع) و حرکت از مدینه

No image
امام حسین(ع) و حرکت از مدینه

كلمات كليدي : امام حسين(ع)، يزيد، بيعت، خروج از مدينه، ورود به مكه

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

یزید پس از رسیدن به حکومت نامه‌ای به ولید بن عتبة بن ابی‌سفیان -حاکم وقت مدینه- نوشت و از او خواست از مردم مدینه به خصوص از امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابی‌بکر و عبدالله بن عمر برایش بیعت بگیرد.[1] ولید به پیشنهاد مروان بن حکم آنان را به دار الإماره فرا خواند.[2] امام حسین(ع) به دار الإماره رفت. ولید ضمن با خبر کردن ایشان از مرگ معاویه، از ایشان خواست که با یزید بیعت کند. امام(ع) از او فرصت خواست و ولید نیز موافقت کرد.[3] عصر روز بعد از ملاقات امام(ع)، حاکم مدینه، مأموران خود را به منزل حضرت(ع) فرستاد تا جواب حضرت(ع) را دریافت کنند.[4] امام(ع) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت عوامل حکومتی همراه بود.[5] امام حسین(ع) همان شب ـ یعنى شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب ـ مدینه را به قصد مکه ترک کرد. [6]

مقدمات ترک مدینه

قبل از خروج از مدینه، امام حسین(ع) بر مزار رسول خدا(ص) و مادر عزیز و برادر بزرگوارش حاضر شد و با آنان وداع نمود و از دست این قوم ظالم و جهل مردم شکایت نموده و از خدا گشایش در کارها و رضایت او را مسئلت کرد.[7]

در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کردند.[8] ایشان قبل از آنکه شب دوم به خانه برگردند در نیمه‌های شب به حالت خواب فرو رفتند در این هنگام جدش -رسول خدا(ص)- را ملاقات نمودند. پیامبر(ص) ایشان را در آغوش کشیده و به سینه چسباندند و سپس چشم مبارک حضرت(ع) را ‌بوسیدند و ‌فرمودند: «پدرم به فدایت؛ تو را به زودی در میان امتی که امید شفاعت از من دارند، آغشته به خون می‌بینم؛ اما هیچ نفعی نزد خدا ندارند. پسر جانم تو به نزد پدر، مادر و برادرت می‌آیی که همه مشتاق تو هستند و بدان که در بهشت درجاتی داری که بدون شهادت به آنها نمی‌رسی.»[9] پس از این خواب حضرت(ع) به خانه برگشتند. حضرت(ع) خواب خود را برای اهل بیت خود و بنی‌عبدالمطلب باز گفت و آنان بسیار گریستند.[10] امام(ع) عزم خروج از مدینه را کرد ایشان شب هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت.[11]

وداع با برادر

محمّد بن حنفیه - برادر گرامی امام حسین(ع)- پس از اطلاع از سفر قریب‌الوقوع حضرت(ع)، خدمت امام(ع) آمد و عرض کرد: «برادرم! تو برایم دوست داشتنی‌ترین و عزیزترینِ مردمان هستى. خیرخواهى براى هیچ کس، سزاوارتر از تو نیست. تو با همراهانت، هر چه می‌توانى، از یزید بن معاویه و از شهرها دور شو. آن گاه نمایندگانت را به سوى مردم بفرست و آنان را به سوى خود، دعوت کن؛ اگر با تو بیعت کردند، خدا را بر آن، سپاسگزار باش و اگر با کسی غیر از تو، بیعت کردند، خداوند با این کار از دین و خِرد تو نمی‌کاهد و جوانمردى و فضیلت تو با این کار، از بین نمی‌رود. می‌ترسم وارد شهرى از این شهرها شوى و نزد گروهى از مردم بروى و میان آنان، اختلاف شود گروهى از تو طرفدارى کنند و گروهى بر ضدّ تو باشند. سپس میان آنان درگیرى و کشتار شود و [در این میان،] تو، هدف اوّلین تیر، خواهى بود و در این صورت، بهترینِ این امّت از جهت شخصیت و پدر و مادر، خوارترینِ آنها می‌شود و خونش هدر می‌رود.» امام حسین(ع) به وى فرمود: «اى برادر؛ به راستى که من، از اینجا خواهم رفت.» محمّد بن حنفیه گفت: «پس وارد مکّه شو؛ اگر جایى مطمئن بود، همان جا مى‌مانى، و گرنه به کوه پایه‌ها و کوه‌ها پناه می‌برى و از شهرى به شهرى می‌روى تا ببینى کار مردم، به کجا می‌انجامد و آن گاه تصمیم می‌گیرى؛ چرا که بهترین زمان براى تصمیم‌گیرى درست و سنجیده، هنگامى است که به استقبال حوادث می‌روى و دشوارترینِ کارها آن است که به حوادث، پشت کنى. امام حسین(ع) فرمود: «برادرم! خیرخواهىِ دلسوزانه‌اى کردى، امیدوارم رأى تو، رأیى محکم و درست باشد».[12]

راوى مى گوید: «آن گاه امام حسین(ع) ، کاغذ و قلمى خواست و چنین نوشت:

به نام خداوند بخشنده مهربان .

این وصیّت نامه‌ حسین بن على بن ابى‌طالب(ع) است به برادرش محمّد بن حنفیّه فرزند على بن ابى طالب(ع).

به راستى که حسین بن على(ع)، شهادت می‌دهد که جز خداى یگانه، خدایى نیست و همتایى برای او وجود ندارد، و به راستى که محمّد(ص)، بنده و فرستاده اوست و پیام حق را از جانب او (خدا) آورد و به راستى که بهشت، حق است و دوزخ، حق است و قیامت، بى‌شک خواهد آمد و خداوند، بدن‌ها[ى خفته] در قبرها را بر خواهد انگیخت. به درستى که من از روى ناسپاسى و زیاده خواهى و براى فساد و ستمگرى، قیام نکردم؛ بلکه براى تحقّق رستگارى و اصلاح امّت جدّم رسول خدا(ص) قیام نمودم. می‌خواهم امر به معروف و نهى از منکر نمایم و به سیره جدّم محمّد(ص) و پدرم على بن ابی‌طالب(ع) رفتار کنم... .

آن که مرا به حقّانیت می‌پذیرد، [بداند که] خداوند، سرچشمه حق است [و پاداش او را خواهد داد] و اگر کسى در این دعوت، دستِ رد بر من زند، شکیبایى می‌ورزم تا خداوند، میان من و این گروه، بر پایه حقیقت، داورى کند و به حقیقت حکم دهد که او بهترینِ داورى کنندگان است. برادرم! این است وصیّت من به تو. جز از خداوند، توفیق طلب نمی‌کنم. بر او توکّل می‌کنم و به سوى او باز می‌گردم . درود بر تو و هر آن که از راه درست، پیروى کند! و نیرو و توانى جز از جانب خداوندِ برتر و بزرگ نیست.

آن گاه حسین(ع) نامه را بست و مُهرِ خود را بر آن زد و آن را به برادرش محمّد بن حنفیّه سپرد و با او خداحافظى کرد.»[13]

خروج از مدینه

امام(ع) شبانگاه بیست و هشتم رجب[14] و به نقلی دیگر سوم شعبان سال شصت هجری[15] در حالی که این آیه را قرائت می‌فرمود: «فخرج منها خائفا یترقّب قال رب نجّنی من القوم الظالمین؛ موسی(ع) از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‌ای؛ عرض کرد: پروردگارا مرا از این قوم ظالم رهایی بخش.»[16]-[17] به همراه هشتاد و دو نفر از اهل بیت و یارانش از مدینه خارج شد.[18] در این سفر به جز محمّد بن حنفیّه[19]-[20] بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌های آن حضرت(ع)، ایشان را در این سفر همراهی می‌کردند.[21] علاوه بر بنی‌هاشم، بیست و یک نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شده بودند.[22]

امام حسین(ع) به همراه همراهانش از مدینه خارج شد و راه اصلى مکه را پیش گرفت. مسلم بن عقیل[23] رو به حضرت(ع) کردند و گفتند: «بهتر است که شما نیز به مانند ابن‌زبیر از راه اصلى صرف نظر کنید تا از گزند تعقیب کنندگان در امان باشید.» امام(ع) فرمود: «نه؛ به خدا قسم! از این راه جدا نمی‌شوم تا خدا، هر چه را دوست می‌دارد، پیش آوَرَد.»[24]

در میان راه مکه، امام(ع) و همراهانش با عبداللّه بن مطیع، دیدار کردند.[25] عبدالله خدمت امام(ع) رسید و به ایشان عرض کرد: «فدایت شوم! کجا مى‌روى؟ فرمود: «اکنون به سوى مکّه می‌روم و پس از آن از خدا طلب خیر می‌کنم.»

گفت: خدا، براى تو خیر بخواهد و ما را فداى تو کند! اگر به مکّه رفتى، مبادا به کوفه نزدیک شوى که شهرى است شوم! پدرت، آن جا کشته شد؛ آنان برادرت را بى‌یار و یاور گذاشتند و به غافلگیرى ضربتى به وى زدند که نزدیک بود او را بکشد. در حرم بمان که به خدا قسم سَرور عربى؛ مردم حجاز هیچ کس را به جاى تو بر نمی‌گزینند و مردم از هر سو به سمت تو می‌آیند. عمو و دایی‌ام به فدایت! از حرم خدا دور مشو که اگر نابود شوى پس از تو ما به بردگى کشیده می‌شویم.»[26]

امام حسین(ع) راه پیمود تا اینکه پس از پنج روز راهپیمایی، در روز سوم شعبان سال شصت به مکه رسید.[27] امام(ع) چون به نزدیک مکّه رسید و کوه‌هاى شهر را از دور دید، شروع به تلاوت این آیه از قرآن نمود: «و لمّا توجّه تلقاء مدین قال عسی ربی أن یهدینی سواء السبیل؛ و هنگامی که [موسی(ع)] متوجه [شهر] مَدیَنْ شد گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست، هدایت کند.»[28] -[29]

امام حسین(ع) وارد شهر شد و مورد استقبال گرم مردم مکه و حجاج بیت الله الحرام قرار گرفت.[30]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS