كلمات كليدي : انس بن مالك، پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)، امام علي(عليه السلام)، معاويه، حجاج بصره
نویسنده : سيد مرتضي مير تبار
از شخصیتهای نامی دوران صدر اسلام که هم افتخار مصاحبت رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) را داشته و هم تا دوران اموی در قید حیات بوده است، شخصیتی نامی به نام انس بن مالک است. نام کامل او انس بن مالک بن نضر بن ضمضم بن زید بن حرام بن جندب بن عامر بن غنم بن عدی بن نجار بن ثعلبة بن عمرو بن خزرج بن حارثة أنصاری است که از قبیله خزرجیان مدینه و از طایفه بنینجار میباشد.[1] در واقع او هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر منسوب به طایفه بنینجار است. مادر او ام سلیم دختر ملحان است و در مورد کنیه او آمده است که کنیه او اباحمزه میباشد[2] که به اسم عمویش نامیده شده است.[3] کنیه ابا حمزه را رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) به او داده است و علاوه بر آن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به او لقب ذوالاذنین را نیز داده است.[4] تاریخ تولد او بین مورخین اختلاف است؛ اما با آن چه در ادامه به آن اشاره میشود، وی متولد سال ده قبل از هجرت معادل ششصد و دوازده میلادی است.[5] او دارای فرزندان و اموال فروان بود و نام یکی از همسرانش جمیله بود، جمیله کسی بود که بعد از جنگ اسلام و ایران، به عنوان برده جمیله معرفی شد.[6]
وی از جمله صحابی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار میرود. او میگوید: وقتی که رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمد مادرم مرا که هشت سال سن داشتم به خدمت آن حضرت برد و گفت: یا رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)! مردان و زنان انصار هر کدام هدیهای برای شما آوردند. من پسرم را آوردهام که در خدمت شما باشد. از آن پس من به مدت ده سال به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خدمت کردم. انس را به همین دلیل خادم رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) لقب دادند. وی به این خدمتگزاری افتخار میکرد.[7] وی در بیشتر جنگهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حضور داشت و حتی برخی همچون الجزری قائلند وی در جنگ بدر نیز بوده[8] است، البته در منابع تاریخی کسی به غیر از الجزری به آن اشاره نکرده است. اما با این وصف، او در غزوات حدیبیه، فتح مکه، حنین و خیبر حضور داشت و در رکاب پیامبر جنگید. البته میتوان حضور او را در جنگ بدر این طور توجیه کرد که وی به دلیل سن کم جنگجو نبوده، لیکن همراه با سپاهیان و در خدمت رسول خدا بوده است.[9] پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای انس دعا کرد و لذا او دارای مال و فرزند فراوان و طول عمر شد و علتش دعای پیامبر در حقش بود.[10]
او یکی از بزرگترین روات حدیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه علیه السلام است و حدود دو هزار و دویست و هشتاد و شش روایت نقل کرده است و بعد از ابوهریره و عبدالله بن عمر در کثرت روایت جایگاه سوم را دارا است.[11] وی به جز از پیامبر از امام علی علیه السلام، عمر، ابوبکر، عثمان، معاذ بن جبل، ابی طلحه، عباده بن صامت، ام سلیم، ام حرام، اسید بن حضیر، ابوذر، ابن مسعود و ... روایت نقل کرده است[12] و حدود دویست نفر از او روایت نقل کردهاند. اشخاصی همچون ابن سیرین، شعبی، مکحول، قتاده و ... . در بین عالمان و راویان وی صحیح السند دانسته شده است.[13] وی از جمله راویانی بود که خصوصیات و شمایل پیامبر را نقل کرده است. درباره خصوصیات فردی او آمده است که مبتلا به بیماری برص بود و هنگام غذا خوردن لقمههای بزرگ میگرفت.[14]
وی در میان مردم بصره دارای جایگاه بالایی بود، چرا که وقتی مردم بصره افتخارات شهرشان را بیان میکردند به حضور انس بن مالک در این شهر میبالیدند.[15]
بعد از بیان مختصری از زندگی او در دوران کودکی و دوران رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم)، به زندگی و عملکرد انس بن مالک در دوران خلفا تا دوران مرگش پرداخته شود.
انس بن مالک در دوران خلفا
در دوران خلافت ابوبکر، انس به عنوان جمع کننده خراج از طرف خلیفه به بحرین رفت و بعد از ستاندن صدقات به مدینه بازگشت. در واقع ابوبکر او را با مشورت عمر به بحرین فرستاد و انس نیز وقتی به مدینه برگشت ابوبکر وفات کرده بود، لذا اموال را به عمر تحویل داد و با او بیعت کرد. عمر نیز آن مبالغ را که چهار هزار درهم بود به انس بخشید.[16]
در دوران خلافت عمر بن خطاب، وی در جنگ شوشتر حضور داشت. در این جنگ او به همراه برادر خود از فرماندهان ابوموسی اشعری به شمار میرفت و فرماندهی سواره نظام را برعهده داشت. در واقع این همان جنگی بود که انس، برادر خود براء را از دست داد.[17] او کسی بود هرمزان، سردار ایرانی، را به مدینه نزد عمر آورد و در واقع با فتوایش جان هرمزان را نجات داد.[18] بعد از این جنگ، عمر ابوموسی را والی بصره کرد و طبق درخواست ابوموسی، وی سی نفر از صحابه پیامبر را به بصره برای یاری ابوموسی فرستاد که یکی از آنان انس بن مالک بود.[19] از خصوصیات انس در این دوره این بود که وی انگشتری داشت که بر آن نقش گرگ یا روباه بود و علت آن این بوده که عمر بن خطاب نهى کرد که بر نگین انگشترى چیزى به زبان عربى بنویسند. اما بعد از مرگ عمر، بر روی انگشترش «محمد رسول الله» را نقش کرده بود و هرگاه به توالت میرفت آن را درمیآورد.[20] انس فردی با تقوی و مستجاب الدعوه بود. این مطلب را میتوان از ماجرایی که در طبقات آمده فهمید. ابن سعد در کتابش آورده: یکى از سرپرستان زمینهاى انس بن مالک از خشکى و بىآبى زمین پیش او شکوه کرد. گوید: انس نماز گزارد و دعا کرد ابرى پدید آمد و زمین او را پوشاند و چندان بارید که استخر از آب آکنده شد.[21]
در دوران عثمان، در پی حمله به عثمان و شورش مردم برعلیه او، انس از جمله کسانی بود که به حمایت از عثمان پرداخت و در بصره در حمایت عثمان سخنرانی کرد.[22] او در زمان خلافت عثمان، سیرین پدر محمد بن سیرین و برادرانش؛ یعنى یحیى بن سیرین و انس بن سیرین و معبد بن سیرین بزرگترین این برادران، از جمله آن اسیران بودند که اینان را انس بن مالک انصارى آزاد کرد.[23]
انس و اهل بیت علیه السلام
او پس از رحلت پیامبر با ابوبکر بیعت کرد و در مورد امام علی علیه السلام ابتدا سکوت کرد، لکن بعدها به نقل فضایل و مناقب آن حضرت پرداخت. از جمله روایتها این است: انس بن مالک گفت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمود فرداى قیامت هفتاد هزار نفر از پیروان من بدون حساب به بهشت وارد میشوند، سپس به طرف على علیه السلام التفات کرده فرمود آنها شیعه تواند و تو امام آنهائی.[24] ابن ابی الحدید در شرح خود، علت سکوت انس بن مالک را رسیدن به مال دنیا و یاری دشمنان آن حضرت دانست.[25]
در بسیاری از منابع آمده است که وی مورد نفرین امام علی علیه السلام قرار گرفت. علت آن در ارشاد چنین ذکر شده: انس بن مالک هم که در روز غدیر حضور داشته و اتفاقا آن روز هم در میان این عده انصار بود صحبت فرموده، على علیه السلام را گواهى ننمود على علیه السلام به او متوجه شده فرمود اى انس تو چرا شهادت ندادى و گفته مرا تصدیق نکردى با اینکه تو هم مانند دیگران فرموده پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را استماع کرده بودى عرض کرد یا على من اکنون پیر شدهام و از چنین سخنى که مىگوئى و از من گواهى مىطلبى چیزی به یاد ندارم. على علیه السلام از سخن آن انس بن مالک متأثر شده او را نفرین کرد پروردگارا اگر این بیچاره دروغ مىگوید وی را به پیسى مبتلا کن که هیچ گاه عمامه آن را مستور نکند. طلحه گفته خدا گواه است پس از این، میان دو چشم او را دیدم که لکه پیسى فراگرفته بود[26] و این لکه تا آخر عمر در میان دو چشمانش نمایان بود.[27] البته در تاریخ الفی آمده است که در زمان جنگ جمل، امام انس را مأموریت داد تا نزد عایشه و طلحه و زبیر برود و سخنانی را که امام بیان نمود برساند؛ اما انس هیچ یک از سخنان امام را به آنان نگفت و به همین سبب امام او را نفرین کرد.[28]
او در زمان جنگ جمل همچون سعد بن ابی وقاص کنار کشید و در لشکر هیچ یک از دو طرف نبرد نرفت[29] و در واقع وی از مرجئه به شمار آمد. از او نقل شده است که خداوند دوستی علی و عثمان را در دل مومنی جمع نکرد؛ اما خداوند دوستی هر دوی اینان را در دلهای ما قرار داد.[30]
انس بعد از شهادت امام علی علیه السلام
از او در مورد امام حسن علیه السلام روایتی نقل شده مبنی بر این که امام حسن علیه السلام شبیهترین افراد به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) بود.[31]
در زمان حکومت معاویه، وی چند بار با معاویه بحث نمود و حتی در چند مورد با درشتی بسیار با معاویه سخن گفت اما معاویه از آن چشمپوشی کرد و حتی از عمرو عاص خواست که انس را با وعد و وعید و احسان راضی نگهدارد.[32] انس به جهت مخالفت با معاویه در نماز شرکت نمیکرد و این باعث شده بود که مردم نیز در نماز او شرکت نکنند و لذا معاویه سعی میکرد به هر صورت انس را راضی نگه دارد.
در دوران یزید بن معاویه، زمانی که سر امام حسین علیه السلام را نزد ابن زیاد میآوردند او در مجلس حضور داشت و گفته بود که حسین علیه السلام به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شباهت داشت.[33] در دوران خلافت ابن زبیر، وی مدتی از طرف ابن زبیر امام جماعت مسجد بصره بود و مدت چهل روز در آن جا نماز میخواند تا این که بعد از چهل روز ابن زبیر او را از سمتش خلع کرد.[34]
در تواریخ آمده است که حجاج بر گردن انس مهر سربی زد تا به این وسیله او را خار و زبون کند. در تاریخ طبری علت امر چنین ذکر شد: «ابو عون گوید: حجاج را دیدم که کس پیش سهل بن سعد فرستاد و او را پیش خواند و گفت: چرا امیرمؤمنان، عثمان را یارى نکردى؟ گفت: «یارى کردم» گفت: دروغ مىگویى و بگفت تا مهر سربى به گردن وى نهادند.[35] بی احترامی و ناسزا گویی حجاج به انس بسیار فراوان بود و حتی در چند مورد انس را تهدید به مرگ کرده است. به عنوان مثال روزی به او گفت: اى انس یک روز همراه مختارى و روزى دیگر همراه پسر اشعث، در فتنهها و شورشها جولان مىدهى، به خدا سوگند تصمیم دارم ترا زیر سنگهاى سنگین آسیا خرد کنم و نشانه تیرها قرار دهم. این امر باعث شد که انس با عبدالملک مکاتبه کند. عبدالملک بن مروان شدیدا از کار حجاج خشمگین شد و حجاج را مجبور به عذرخواهی از انس کرد».[36]
مرگ انس بن مالک
در تاریخ مرگ انس بین مورخین اختلاف است. برخی وفات او را سال نود و یک نوشته و برخی سال نود را سال وفاتش عنوان کردهاند. برخی سال نود و برخی دیگر سال نود و سه را تاریخ مرگ انس دانستند.[37] ظاهرا وی آخرین صحابی در بصره بود که درگذشت و پیش از مرگ از خود صد و بیست فرزند نرینه بر جای گذاشته بود.[38] خود وی گفته بود که غیر من کسی نمانده است که به دو قبله نماز خوانده باشد.[39] در زمان مرگش وصیت کرده بود که یادگاری که از رسول خدا داشته را با او دفن کنند.[40] در میزان سن او در هنگام وفات نیز اختلاف است برخی سن او را نود و نه، برخی صد و برخی صد و سه سال دانستند.[41] در الاعلام نیز سن او را نود و سه سال نوشته است.[42] در اواخر عمر او، بیماری گریبانگیرش شد به طوری که یک سال پیش از مردن از روزه گرفتن ناتوان بود و نمیتوانست روزه بگیرد. چون مرگ انس بن مالک فرا رسید وصیت کرد که محمد بن سیرین جنازهاش را بشوید و بر او نماز بگزارد. محمد بن سیرین در آن هنگام زندانى بود. مردم پیش حکمران بصره که مردى از خاندان اسید بود رفتند و او به محمد بن سیرین اجازه داد. محمد از زندان بیرون آمد و پیکر انس را شست و کفن کرد و در قصر انس که در جانب صحرا بود بر پیکرش نماز گزارد.[43] قبر او در نزدیکی وادی السباع، منطقهای در بصره است.[44]