كلمات كليدي : شيعه، كيسانيه، غاليان، زيديه، اثني عشريه
نویسنده : زينب ابراهيمي
فرق جمع فرقه و به معنای گروهها و دستههایی است که پس از رحلت پیامبر(ص) در ربیعالاول سال دهم هجرت بر اثر بروز اختلاف میان مسلمانان بر سر امامت و جانشینی پیامبر(ع)، آنان را به دو گروه بزرگ شیعه و سنی تقسیم کرد.[1]
شیعه:
در لغت به معنای یاران و پیروان و در عرف فقها و متکلمان خلف و سلف بر پیروان علی(ع) و فرزندانش اطلاق میشود و همهی فرقههای شیعه معتقدند که امامت از مصالح عامهاى نیست که به نظر امت واگذار شود، بلکه امامت رکن دین و پایه اسلامست که پیامبر نه از آن غافل شده و نه آن را به امت تفویض نموده، بلکه بر اساس نصوص به شخص على(ع) و فرزندان پس از ایشان انتقال مىیابد. [2]
فرقههای اصلی شیعه را از بدو پیدایش تا فروپاشی امویان میتوان به چهار گروه اصلی کیسانیه، زیدیه، امامیه و غالیان تقسیم نمود.[3]
کیسانیه:
برخى از شیعیان درباره امامت پس از على(ع) و دو سبط او (حسن(ع) و حسین(ع)) اختلاف کردند و بر آن شدند که پس از سبطین امامت به برادر ایشان محمد بن حنفیه و پس از وى بپسرانش میرسد. و این گروه را که منسوب به کیسان، وابستهی محمد بن حنفیه هستند، کیسانیه میگویند.[4]
اشعری قمی،[5] نوبختی،[6] بغدادی[7] و اسفراینی[8] کیسانیه را برگرفته از کیسان، لقب مختار بن ابیعبید میدانند. در منابع تاریخی نیز این دیدگاه مورد استناد قرار گرفته است.[9] برخی نیز این احتمال را مطرح کردهاند که کیسان وابستهی علی(ع) و صاحب سّر و شریک مختار بوده که مختار را به خونخواهی حسین بن علی(ع) واداشته است.[10] بر این اساس کیسان و مختار دو شخصیّت متمایز از یکدیگر بودهاند. امّا پژوهشهای اخیر چنین مینماید که کیسان، وابستهی علی(ع)، پیش از قیام مختار درگذشته است[11] و شخصی که به نام کیسان رئیس شرطه مختار و مشاور وی بود.[12] او ابو عمره سائب بن مالک اشعری (م 67ق) است. وی ایرانی تبار و وابستهی قبیلهی بجیله[13] یا عرینه بود .[14]
هر چند اوج تجلی کیسانیه در قیام مختار رخ مینماید، امّا پیدایش آن پس از شهادت امام علی(ع) به وقوع پیوست. در این زمان شیعیان به امامت محمد حنفیه روی آوردند، بدان دلیل که وی پرچم دار امام علی(ع) در جنگ جمل بوده است و کیسانیه نام گرفتند. [15]
کیسانیه نخستین، پیروان محمد حنفیه، پس از پیوستن به مختار به انضمام عدهای از غالیان کوفه و شیعیان حسین بن علی(ع)، محور قیام خون خواهانهی وی قرار گرفتند. پس از مرگ مختار در سال 67ق. بازماندگان پیروان مختار که مختاریه نامیده شدند، بر بیعت و طرفداری محمد بن حنفیه ماندند.[16] با پایان حیات محمد بن حنفیه در سال 81ق. با وجود اختلافهایی که دربارهی مرگ، یا زنده بودن و غیبت و جانشینی او وجود داشت که به عقیده برخی مهدی موعود بود،[17] کیسانیه به امامت عبدالله مشهور به ابو هاشم- پسر محمد حنفیه- گراییدند و به هاشمیه معروف شدند.[18] سرانجام با مسموم شدن ابو هاشم توسط سلیمان بن عبدالملک، خلیفهی اموی در سال 98ق. رهبری این فرقه به خاندان بنی عباس واگذار شد.[19]
مهمترین عقاید کیسانیه:
1) مهدویّت: هر چند اندیشه مهدویّت و ظهور موعود در دوران آغازین اسلام در احادیثی از پیامبر(ص) رخ نمود؛ امّا این اندیشه نخستین بار، در فرقهی کیسانیه با تطبیق «مهدی» بر محمد حنفیه، به نحو چشمگیری مطرح شد.[20] چنان که به روایت ابن سعد پیروان کیسانیه بر محمد حنفیه با عبارت «السّلام علیک یا مهدی» سلام میکردند. گزارش دیگری از ابن سعد حاکی از آن است که مردی خراسانی در دیدار خود با محمد حنفیه، او را مهدی خوانده است.[21] علاوه بر آن عامر بن وائل کنانی، مردی از یاران محمد حنفیه هنگامی که پیشاپیش آنان به شام میرفت شعری را خواندهاست که در آن از محمد حنفیه با عنوان مهدی نام برده است.[22] گذشته از تردیدی که از خشنودی محمد حنفیه دربارهی خوانده شدن به لقب «مهدی» وجود دارد، زیدیه و نیز عباسیان در نشر عقاید خویش از این اصل بهره جستند.[23]
2) بداء: نظریه بداء که در عقاید شیعه نیز وجود دارد، توسط مختار در این فرقه رسوخ یافت. زیرا او دربارهی آینده پیشبینیهایی میکرده و چون این پیشبینیها رخ نمیداده، وانمود میکرده که خداوند در این باره بداء کرده و وقوع آن رخداد را به دلیل مصلحتی تغییر داده، که در اصل واقعهی نهایی به وقوع پیوسته ارادهی راستین خداوند بودهاست.[24] برخی منابع اعتقاد به بداء را اعتقادی عمومی برای تمامی گروههای شیعی دانستهاند.[25]
3) اعتقاد به حلول و تناسخ: برخی از فرقههای کیسانیه به حلول روح الهی در اشخاص و انتقال آن از امام به جانشین وی عقیده داشتند.[26]
زیدیه:
پس از شهادت امام علی بن حسین(ع)، عدّهای به امامت زید بن علی روی آوردند.[27] زید در سال 80 یا 83 هجری در مدینه متولد شد.[28] مادر وی، ام ولد بود.[29] زید نزد پدر بزرگوارش امام علی بن حسین(ع) و سپس برادرش امام محمد باقر(ع) علم آموخت. وی در دانش و پرهیزگاری مورد تأیید ائمه[30] و علمای بزرگ شیعه[31]و نیز اهل سنّت[32] بوده است. پس از قیام زید در محرم سال 121ق و شهادت وی،[33] گروهی به امامت وی معتقد و به شیعهی زیدیه معروف شدند.[34]
به اعتقاد زیدیه، پیامبر(ص) تنها به امامت امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تصریح کرده است و پس از این بزرگواران هر فاطمى عالم، زاهد، شجاع، سخى و قادر بر جنگ در راه حق را که قیام به سیف کند، امام میدانستند. خواه از نسل امام حسن و خواه از نسل امام حسین(ع) باشد.[35] آراء این فرقه دربارهی امامت در تقابل با دیدگاه امامیه قرار دارد. زیدیه خروج دو امام در یک زمان و دو مکان را در صورتی که هر دو، شرایط لازم را داشته باشند، جایز شمردهاند و با اینکه معتقدند على از شیخین افضل بوده است؛ ولى از شیخین بیزارى نمیجویند و امامت مفضول را با بودن افضل جایز میدانند و در عثمان اختلاف دارند.[36]
شیعیان اثنی عشریه یا امامیّه:
به کسانی گفته میشود که به امامت على(ع) و و فرزندانشان پس از رحلت پیامبر(ص) که از نسل حضرت فاطمه(س) باشد، [از امام حسن(ع) تا حضرت مهدى(ع)] عقیده دارند و پیرو مکتب دینی امام جعفر بن صادق(ع) هستند. این گروه از شیخین (ابوبکر و عمر) به سبب آنکه بر حسب نصوص با حضرت على(ع) بیعت نکردند و در خلافت بر وى پیشى جستند تبرى و بیزارى میجویند.[37]
به عقیده امامیه شرط ایمان معرفت امام و تعیین اوست، و این معرفت در نزد آنان از اصول دین بشمار میرود.[38]
امامیه علاوه بر وجوب عصمت در انبیاء، عصمت در ائمه دوازدهگانه علیهم السلام را نیز واجب دانند. زیرا با عدم عصمت او، دین از تغییر و تبدیل به دور نتواند بود.[39]
امامیه معتقدند چون عقول را به شناخت عصمت راهى نیست و عصمت امرى باطنى و خفى است پس باید امام از جانب خدا منصوص باشد.
همچنین امامیه، عصمت از عیوب، خواه عیوب جسمانى (امراض)، خواه عیوب نفسانى ( اخلاق نکوهیده) و خواه عیوب عقلى (جهل و جنون) را نیز شرط امامت میدانند. [40]
غالیان:
غلّو در لغت به معنای زیاده روی، از حد گذشتن[41] و بالا بردن،[42] و در اصطلاح بزرگ کردن امری یا شخصی بر خلاف واقع است. فعالیّت «غالیان» از زمان امام جعفر صادق(ع) آغاز شد. آنان برای امامان ستایشی بیش از اندازه قائل بودند و اغلب به آنها جنبهی الوهیت میدادند، [43]
هر چند پیشوایان و پیروان امامیه از عقاید غالیان بیزاری جستهاند، امّا در تقسیم بندی فرقهها این فرقه در زیر مجموعه مذهب شیعه قرار گرفته است.
علل ظهور اندیشههای غالیگرایانه:
اندیشههای غالیگرایانه بازتاب اختناق و سرکوب شدید شیعیان و سبّ علی(ع) از سوی خلفای اموی بر منابر و نیز کشتار فجیع خاندان اهل بیت[44] بود که مردم را وادار به غلو در حق علی(ع) و ائمه(علیهم السّلام) نمود.[45] این شرایط موجب شد چهارمین پیشوای شیعیان، امام سجّاد(ع) از هر گونه فعالیّت آشکار سیاسی کنارهگیری کند و شیعیان عراق را که در تب و تاب انقلاب و جست و جوی رهبری بودند که آشکارا با آنان همراهی کند، به سوی محمد حنفیه رهنمون شود. زیرا تنها سه یا پنج تن از شیعیان در روزهای نخست امامتش با آن حضرت بودند،[46] و به دلیل اختناق و مراقبت جاسوسان اموی بر فعالیّتهای امام امکان طرح امامت ایشان منتفی بود و اکثر شیعیان محمد حنفیه را به عنوان بزرگ خاندان اهل بیت(ع) میشناختند. طرح این مسأله با وجود امام سجّاد(ع)، این پندار را پدیدآورد که لازم نیست امام حتماً از نسل فاطمه(س) و علی(ع) باشد و زمینهای شد تا پیروان مختار که محمد بن حنفیه را پیشوای خود میدانستند پس از وفات وی در سال 81 هجری.[47] به طرح دعاوی دربارهی شخصیّت وی بپردازند و او را که فرزند علی از غیر فاطمه(س) بود، «مهدی موعود» خوانند.[48] عقیدهی مهدویّت نیز که بر اساس احادیثی از پیامبر(ص) در میان شیعیان وجود داشت، در این شرایط که شیعیان سخت نیازمند ظهور یک منجی بودند، سبب شد غیر علویان نیز ادعای امامت کنند و عقاید انحرافی خویش را در میان شیعیان عراق رواج دهند. همچنان که کیسانیه اولین فرقه انحرافی، امامت را پس از محمد حنفیه به پسرش «ابوهاشم» و سپس «عبدالله بن معاویة بن جعفر» و یا «محمّد بن علی بن عبدالله بن عباس» نسبت دادند.[49]
نظریهی دیگری منشأ اندیشهی غلو را تبلیغات عباسیان برای پیشبرد نهضت خود و بهرهگیری از احساسات مردم میداند که دربارهی محمد حنفیه و فرزندش ابوهاشم غلو کردند و آن دو را امامانی پنداشتند که خلافت را از آل علی(ع) به آل عباس منتقل کردند. [50]
مهمترین آراء غالیان:
1) اندیشهی حلول و تجسم: غالیان به حلول روح الهی و مجسم شدن آن در امامان شیعه قائل شدند. چنان که شریعیه میپنداشتند که خداوند در پنج تن؛ حضرت محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) حلول کردهاست.[51]
2) تشبیه و تجسیم: برخی از رهبران غالیان چون بیان بن سمعان و مغیرة بن سعید صفاتی جسمانی یا صورتی مشخص را به خداوند نسبت دادهاند.[52]
3) حلول و تناسخ: این اندیشه از اصول مشترک میان تمامی فرقههای غالیان است و به معنای حلول روح شخصیتهای درگذشته در جسم انسانهای دیگر و بازگشت دوبارهی آنها به زندگی است.[53]
4) تفویض: غالیان با وجود آن که امامان را حادث و آفرینندهی خداوند میدانند، خلق و رزق را به آنان نسبت میدهند و مدعی بودند خداوند آنها را به گونهای آفریده که کار جهان و افعال بندگان را به آنان واگذار و تفویض کردهاست.[54]