دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سهم ایرانیان در تمدن اسلامی

No image
سهم ایرانیان در تمدن اسلامی

سهم ايرانيان در تمدن اسلامي و نقش علما در پاسداري از هويت ديني و ميهني در نگاه سيد جمال الدين اسدآبادي

درباره سیدجمال الدین اسدآبادی کتاب‌های فراوان نوشته شده است که احصاء همه آن‌ها مشکل می‌باشد. یکی از این کتاب‌ها را که محمد محیط طباطبایی نوشته و دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر کرده است، نامش "سیدجمال‌الدین اسدآبادی و بیداری مشرق زمین" نام دارد. در بخشی از این کتاب، نوشته‌ای از سیدجمال الدین اسدآبادی پیرامون سهم ایرانیان در تمدن اسلامی و لزوم اتحاد بین ملل اسلامی درج شده است که بخشی از آن را در ذیل می‌خوانید.

اینک از نویسندگان فارسی زبان می‌خواهم که درباره دعوت به یگانگی مسلمانان و تجدید پیوند دینی میان ایشان از زاده‌های اندیشه راست و ذهن درخشان و خرد والای خود با ما یاری کنند، بخصوص در موضوع اتحاد ایران و افغان که این دو قوم شاخه‌های یک درختی برومند و شعبه‌های اصلی خجسته ایران کهن می‌باشند، که پیروی هر دو از دین پاک اسلام موجب افزایش ارتباط میان آنان شده است و در میان ایشان جز اندک اختلافی آن هم درباره جزئیات وجود ندارد. این اختلاف جزیی هم در خور جدایی و دوری و گسستن پیوند یگانگی نیست و عقل سلیم روا نمی‌دارد که چنین اختلاف ناچیزی موجب اختلاف شدید گردد.

آری! از همت والای ایرانیان و نظر بلند ایشان بعید نیست که امروز هم نخستین پایه‌گزار و داعی تجدید وحدت اسلامی و تقویت رابطه دینی میان مسلمانان باشند، همان طور که در صدر اسلام هم به نشر علوم و حفظ احکام و کشف اسرار دین اسلامی پرداختند و به هر وسیله‌ای که توانستند از خدمت به شرع مقدس فرو نگذاردند.

سیدجمال‌ الدین می‌افزاید:

آری، بخاری و مسلم نیشابوری و ترمذی و ابن ماجه و ابوداود و بغوی و ابوجعفر بلخی(؟) و کلینی و جز ایشان کسانی بودند که سرزمین ایران آنان را به وجود آورد.

ابوبکر رازی پزشک نامی و امام فخر رازی از کسانی بوده‌اند که در طهران و ری نشو و نمو یافتند.

حجت‌الاسلام ابوحامد غزالی، ابواسحق اسفراینی و بیضاوی و خواجه نصیرالدین طوسی و ابهری و عضدالدین(ایجی) و بسیاری از دانشمندان دیگر در علم کلام و اصول مایه مباهات و افتخار سرزمین ایران وعالم اسلام می‌باشند.

فیلسوف نامدار ابوعلی سینا و شهاب‌الدین مقتول و کسان دیگری از امثال ایشان برآورده خاک ایران بودند.

مردم ایران نخستین کسانی بودند که به خدمت زبان عرب و ضبط اصول لغت و ترتیب تاسیس علوم عربیت همت گماشتند. سیبویه، ابوعلی فارسی، رضی (استرآبادی) و عبدالقاهر جرجانی که برای بیان اعجاز قرآن و فهم دقایق آن به فراخور قدرت انسانی بلاغت را پی افکندند، ایرانی بودند.

جوهری صاحب صحاح از یک ده ایران و مجدالدین فیروزآبادی از یک شهر این کشور برخاسته‌اند.

زمخشری و سکاکی و ابوالفرج اصفهانی و بدیع الزمان همدانی و نظایر ایشان که دقایق کلام الهی را تعیین و مبانی دین را تشیید نمودند از کشور ایران بودند.

طبری، سرور مورخین و اصطخری و قزوینی پیشوای جغرافیدانان از ایران بیرون آمدند.

* شبلی از نهاوند و بایزید از بسطام و استاد هروی و پیرهرات که استاد حقیقی محیی‌الدین ابن العربی بود از هرات برخاستند و این شهرها همه در کشور ایران می‌باشند.

* آیا صدرالشریعه و فخرالاسلام مروزی و آمدی و مرغینانی و سرخسی و سعد تفتازانی و میرسید شریف و ابیوردی فراموش شده که ایرانی هستند؟

قطب شیرازی و ملاصدرای شیرازی و پیشوای فلسفه در متاخرین میرمحمد باقر داماد و میرفندرسکی از کجا بوده‌اند؟ آری از کشور ایران بوده‌اند؟

کدام فضیلت و هنر است که ایرانیان در آن ید طولی نداشته‌اند و چه مزیت و برگزیدگی است که خداوند بر مسلمانان ارزانی فرموده و اینان درتحصیل آن پیش‌قدم نبوده‌اند؟

آری، این فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) درباره ایشان است که:

"اگر دانش بر چرخ برین و ستارگان پروین باشد مردم ایران بدان می‌رسند".

آن گاه "سید"، مردم ایران را مورد خطاب مستقیم قرار داده می‌گوید:

"ای ایرانیان! سوابق خود را در خدمت دانش به یاد آورید و به آثار خود در تمدن اسلام بنگرید و اینک برای اتحاد اسلام تکیه گاه باشید همانطور که در آغاز ظهور اسلام که نگهبان آن بودید.

نظر بدان سوابق شما در این راه امروز سزاوارترین جهانیان برای باز یافتن مراتبی که در صدر اسلام یافتید شما هستید. شما برای افکندن کاخ اتحاد اسلام از همه مسلمانان شایسته‌ترید و چنین کاری از پاکی گوهر و نیروی اراده شما بعید نیست.

تصور می‌کنم بر خود شما هم پوشیده نباشد که امروز برای پیش قدمی شما در یگانگی با افغانان و عقد پیمان با ایشان به منظور مقاومت در برابر زورگویان بهترین وقت باشد تا در سایه وحدت با آنان به منزله باروی استوار و پناهگاه بلندی باشید که قدم آزمندان و طامعان را از پیشروی باز دارد.

گمان می‌کنم فراموش نکرده باشید که غلبه انگلیس بر هندوستان در اثر بروز اختلاف میان شما و افغانان به وقوع پیوست. بر شما مخفی نیست که در صورت اتحاد شما با افغانان، هر مسلمانی در هند دیده به راه پنجاب نهاده انتظار مقدم شما را می‌برد.

تجربه‌های بی‌شمار و مشاهده آثار و حوادث روزگار به شما درس عبرتی آموخته که دیگر شایسته نیست بیش از این از هم راه دوری و کناره‌جویی در پیش گیرید زیرا می‌دانید که قدرت از وحدت برمی‌خیزد.

اکنون هنگام برادری و همکاری است. اکنون وقت پیمان و پیوند است. دشمنان از هر سو کشور شما را فرا گرفته و هر یک تیغ تیر خود را تیز می‌کند و در جستجوی فرصتی است که بر کشور شما بتازد.

اگر این فرصت حاضر را از دست بدهید شاید در وقت دیگری نتوانید بدست آورید. انگلستان با وجود ضعف نیروی لشکری و اختلاف نظری که با دولت‌های دیگر دارد در قضیه مصر سخت گرفتار است.

امیرعبدالرحمن بنابر آنچه از آغاز جوانی در او سراغ داریم بزرگترین دشمن انگلیسیهاست و هنوز با آنها خرده حسابهایی دارد. که از میان نرفته است.

بالاتر از آن، می‌گویم که دشمنی انگلیسها با خون افغانی آمیخته و در رگهای آنان دور می‌زند. در این صورت اگر میان اعلیحضرت شاه ایران و امیر افغانستان اتفاقی دست دهد، قدرت اسلامی در مشرق زمین میان اقوام دیگر مسلمان هم نیروی تازه می‌گیرد و جان تازه‌ای در کالبد کلیه مسلمانان دمیده می‌شود. اکنون وقتی است که اندیشه افغانان به کارهای همسایه ایشان در قضیه متوجه و متنبه شده و چنین وقتی برای اینکه مردم ایران آنان رابه یگانگی با خود دعوت کنند بهترین فرصت می‌باشد.

این کاری است بسیار مهم و سودمند و شایسته آن می‌باشد که ارباب فضل و هنر در ایران راجع به فواید اتفاق و اتحاد میان ایران و افغان مقاله‌ها بنویسند و رساله‌ها نشر بدهند. چنین اقدامی در اذهان اثر بزرگی خواهد بخشید خصوصا اگر این نوشته یا اثر قلم علمای اعلام و مجتهدان عظام باشد.

پس از بیان مطلبی "سید" می‌پرسد:

"آیا میان افغانان و برادران ایرانی ایشان چه فرقی است؟"

هر دو به خدا و گفتار پیغمبرش محمد(ص) ایمان دارند".

"سید" بعد از اشاره مجملی به کاردانی امیرعبدالرحمن‌خان و نتایج مسافرت‌های ناصرالدین شاه می‌گوید:

"کسی که در این مقصد عالی قدم اول را پیش بگذارد در میان مسلمانان و جهانیان نصیب بیشتری از فضیلت خواهد داشت و عن قریب از این رنج خود برمی‌خورد."

"سید" در دنبال این پیشنهاد، موضوع فعالیت ملت آلمان را برای رفع پراکندگی و کسب قدرت نمونه می‌آورد و بار دیگر نویسندگان روزنامه اطلاع طهران و فرهنگ اصفهان و سایر جراید ایران را به همکاری در این راه،‌ تجدید دعوت می‌کند. این مقاله در چهاردهمین شماره عروه الوثقی به چاپ رسیده بود و این موقع، مقارن زمانی بود که انگلیس‌‌ها مانع از ورود عروه‌الوثقی به مصر و هند می‌شدند و "سید" توجه خود را به ایران و افغانستان معطوف داشته بود...

نقش علما در پاسداری از هویت دینی و میهنی

یکی از دیگر از کتاب‌هایی که درباره سید جمال الدین اسدآبادی تالیف یافته است، نامش "اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسد آبادی" می‌باشد. در صفحاتی از این کتاب که نوشته صفات‌الله جمالی است، نامه‌ای از سید جمال الدین اسد آبادی پیرامون اهمیت و نقش علما در پاسداری از هویت و استقلال دینی و میهنی درج شده است که در ذیل بخشی از آن نامه را برای بهره‌مندی خوانندگان درج می‌کنیم.

بنام خداوند بخشنده مهربان. ‌ای قرآنیان، ‌ای نگاهبانان ایمان،‌ای پشتیبانان دین،‌ای یاوران شرع مبین، ‌ای لشگریان پیروز خدا و سرکوب کنندگان گمراهان، جناب حاجی میرزا محمد حسن شیرازی، و جناب حاجی میرزا حبیب‌الله رشتی و جناب میرزا ابوالقاسم کربلائی و جناب حاج میرزا جواد آقا تبریزی و جناب حاجی شیخ هادی نجم آبادی و جناب میرزا حسن آشتیانی و جناب حاج سید طاهر زکی صدرالعلماء و جناب حاج آقا محسن عراقی و جناب شیخ محمد تقی اصفهانی و جناب حاجی محمد بجنوردی و سایر رهبران ملت و روساء دین و علمای بزرگوار که نایبان ائمه طاهرین هستند.

(خدا اسلام و مسلمین را بوجودشان عزیز کرده، دماغ سرسخت را بخاک بمالد - آمین)

از مدتها پیش دول اروپا با اشتیاق و حرص وافری می‌خواهند، کشور ایران را زیر نفوس خود در آورند اینها هر وقت فرصتی یافته، و مجالی پیدا نموده‌اند، با نیرنگ و دسیسه (بطوریکه موجب ایجاد تنفر و تهییج احساسات عمومی نشود) کوشیده‌اند در نقاط مختلفه کشور برای خود نفوذی تولید نموده و زمینه حکومت نمودن بر اینجا را فراهم سازند ولی ضمنا هم می‌دانند علماء فریبشان را نمی‌خورند و در مقابل اراده آنها تسلیم نمی‌شوند زیرا که توده، دل بسته بعلماء و گوش بفرمان روساء دینی است، هر چه بگویند می‌پذیرد، و هر کجا بایستند در نظر توده، فرمان علماء رد شدنی نیست و هر چه بخواهند تغییر پذیر نخواهد بود، دانشمندان هم پیوسته همت خود را صرف نگهبانانی دین نموده، نه غفلت می‌ورزند، نه فریفته می‌شوند، نه مغلوب هوا و هوس خواهند شد، اروپایی نیز از موقعیت علماء مطلع بوده و پیوسته منتظر تحول و مراقب فرصتند راستی هم اروپائیها خوب پیش‌بینی کرده‌اند - زیرا هر گاه دانشمندان، با ابهتی که در نظر عوام دارند، نباشند، توده عامی با میل و رغبت بکفار پیوسته و برای اینکه خود را از چنگ این دولت نجات دهد، زیر پرچم آنها در‌ می‌آید - از چنگ دولت ورشکسته‌ای که قدرت خود را از دست داده از چنگ دولتی که انصاف را فراموش کرده و سازش با رعیت را پشت گوش انداخته،دولتی که از اقتدار و نفوذ خود نه شرافتی تحصیل کرده نه جانی را حفظ نموده، نه باری از دوش ملت برداشته، روی همین موازنه است که در هر نقطه‌ای نیروی علماء کم شده، قدرت اروپائیان در آنجا بیشتر گردیده، بحدی که شوکت اسلام را در هم شکسته، نام دین را از آنجا محو ساخته‌اند - پادشاهان هند و فرمانفرمایان ماوراءالنهر کوشیدند، تا علماء را کوچک کردند، ولی روی قانون طبیعی و خدا داده نتیجه شومش بخودشان برگشت، افغانی‌ها هم کرارا جز به نیروی علماء نتوانستند کشور خود را از دست برد اجانب و هجوم انگلیسها حفظ کنند.

حالا از وقتی که این شاه بی‌قیمت گمراه روی کار آمده، در تحقیر علماء و سلب اختیارات آنها می‌کوشد و از فرط علاقه‌ای که باستبداد و توسعه دائره ظلم و جور دارد، نفوذ کلمه علماء را با امر ونهی‌های خود کم نمود، آنها را با خواری تمام از شهرستانها تبعید کرد و نگذاشت بترویج دین قیام نمایند- دست‌ای را از مراکز اقامت خودشان به طهران (کانون فتنه و ستم)آورد و آنها را مجبور بسکونت در این شهر نمود همین که میدان برایش خالی شد، بندگان خدا را مقهور ساخت شهرها را ویران نمود، از هر سیاهکاری خودداری نکرد، هر گناهی را علنا مرتکب شد، آنچه از خون فقرا و بیچارگان مکیده بود صرف هوا و هوس خود ساخت و اشک در چشمان یتیمان جاری کرد (ای اسلام بی‌یاور) حالا دیگر جنونش گل کرده و طمع پستش به هیجان آمده نه دینی دارد که جلوگیرش باشد، نه عقلی که سرزنشش نماید، نه شرافت نفسی که مانعش شود، پست فطرتی و نا پاک طینتی وادارش نموده کشور اسلامی را به بهای اندکی بفروشد، اروپائیها هم فهمیدند حالا وقت است که بدون جنگ و نزاع مالک ایران شوند، فهمیدند دانشمندانی که از اسلام و قلمرو دین دفاع می‌کردند، قدرت خود را از دست داده و نفوذشان کاسته شده است، از اینرو هر دولتی بطمع یک قطعه از این آب و خاک دهان گشود - ولی باز حق بر باطل یورش برده و مغلوبش ساخت و کوششهای دشمن را باطل کرد و ستمکاران ذلیل شدند. حق را باید گفت شما پیشوایان با تصمیمی که گرفتید اسلام را بزرگ نمودید و نام دین را بلند ساختید دلها را از هیبت و قدرت خود پر نمودید بطوریکه بیگانگان عموما فهمیدند در مقابل اقتدار شما، در مقابل نیروی شما، مقاومت ممکن نیست، دانستند شما دیوار کشورید و زمام ملت بدست شماست، ولی مصیبت بزرگ اینجاست که شیطان برای اینکه شکست خود را در این نبرد جبران نماید، بدماغ این مرد تبهکار خارج از دین انداخته است که علماء را از شهرستانها تبعید نماید، او فهمیده است، انجام اوامرش جز از طریق اطاعت افسران ارتش ممکن نیست و افسران هم مخالفت علما را نمی‌کنند و بد آنها را نمی‌خواهند، لذا در صدد برآمده است افسران ارتش را از کشور بیگانه تعیین کند و بهمین منظور ریاست شهربانی و فرماندهی هنگ قزاق را به (کنت وازرایه) داده، آن زندیق و دوستان او هم می‌کوشند فرماندهان ارتشی را از کشور بیگانه بخواهند شاه هم از فرط دیوانگی از این کار خوشحال شده و به آن می‌بالد، بخدا شاه با جنون و زندقه هم سوگند گردیده، و متعهد شده است، با خودسری و شرارت تمام دین را نابود سازد و شریعت را مضمحل کند و کشور اسلام را بدون چون و چرا به بیگانگان تسلیم نماید.

ای رهبران ملت، اگر این فرعون را بحال خودش بگذارید و جلو دیوانه بازی او را نگیرید و او را از تخت گمراهی پایین نکشید کار می‌گذرد و علاج مشکل می‌شود و چاره غیر ممکن می‌گردد، شما یاوران خدائید، جانهای شما که از شریعت خدائی سرشار است، شما را از هر هوا و هوسی که موجب دو تیرگی و اختلاف کلمه باشد نگاه می‌دارد، شیطان نمی‌تواند بین شما را بهم بزند، شما چون دستی هستید که خدا با آن از قلعه‌های محکم دین خود دفاع می‌نماید. و با این دست است که ارتش کفر و یاران زنادقه را دور می‌سازد، تمام مردم (به غیر از آن کسی که بناست زیانکار و بدبخت باشد) فرمان بردار شمایند، اگر شما خلع این نادان را اعلان کنید بزرگ و کوچک گدا و توانگر اطاعت خواهند کرد (خودتان همین روزها دیدید، بنابراین محتاج نیست که من دلیل بیاورم - بخصوص این موقع که در اثر این سلطنت جابرانه آمیخته به جهالت سینه‌ها بتنگ آمده، سلطنتی که نتوانسته ارتشی آماده کند و نه شهری را آبادان نموده نه فرهنگ را توسعه داده، نه نام اسلام را بلند ساخته، نه یک روز دل ملت در پناهش راحتی دیده - بلکه در عوض کشور را ویران و رعیت را ذلیل کرده و ملت را به دگدائی انداخته و سپس گمراهی دامنگیرش شده و از دین بیرون رفته، استخوان مسلمانان را خرد ساخته و با خونشان خمیر کرده تا از آنها برای ساختن کاخ شهوت پست خود خشت تهیه کند، در این مدت دراز، در این سالیان متمادی نتیجه‌ای که بر چنین حکومتی مترتب شده همین است، نابود باد این پادشاهی، واژگون باد این سلطنت، اگر این پادشاه خلع شود (و خلع وی هم با یک کلمه، کلمه‌ای که روی غیرت دینی از زبان اهل حق خارج می‌شود) آنکه جانشین وی خواهد بود نمی‌تواند از فرمان شما سرپیچی کند و جز خضوع در پیشگاه شما مقدورش نیست زیرا که او قدرت خدائی شما را بچشم خود می‌بیند، قدرتی که به آن سرکشان را از تخت گمراهی پایین می‌کشد، ملت وقتی زیر سایه دین از داد برخوردار شود رغبتش به شما زیادتر خواهد شد و گرد شما خواهد گردید، آنگاه همه در پناه خدا و حزب علماء که دوستان خدا هستند در می‌آیند - هر کس خیال کند خلع این پادشاه جز با قشون و توپ و بمب ممکن نیست خیال بیهوده‌ای کرده، اینطور نیست. چون یک عقیده و ایمانی در کله مردم رسوخ نموده و در دل آنها جا گرفته و آن عقیده این است که مخالفت علماء مخالفت خداست راستی هم همینطور است و پایه مذهب هم روی این عقیده می‌باشد...

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

ابوريحان محمد بيروني دانشمند بزرگ ايراني 13 دسامبر سال 1048 ميلادي (22 آذر) در شهر غزنه (افغانستان امروز) وفات يافت.
No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟(2)

No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟

پر بازدیدترین ها

No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟

No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟(2)

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

ابوريحان محمد بيروني دانشمند بزرگ ايراني 13 دسامبر سال 1048 ميلادي (22 آذر) در شهر غزنه (افغانستان امروز) وفات يافت.
Powered by TayaCMS