هدف از خلقت

کونها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأها بِمَشیَّتِهِ[1]خداوند به سبب قدرتش ایجاد کرد و به خواست و مشیتش آن ها را آفرید. یعنی اگر چه اسباب و علل ظاهری دخالت دارند ولی بالاخره همۀ این ها با قدرت اوست حتّی علل و اسباب. چون او علّة العلل است. «مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ إلی تکوینها وَ لافائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها»[2]. در حالی که این خلقتش نه برای احتیاجی بود و نه سودی برای او در این صورت بندی ها حاصل می شد. در اینجا حضرت وارد بحث هدف از خلقت می شوند. حضرت پس از بیان اینکه خداوند موجودات را خلق کرد بدون آنکه محتاج به آنان باشد یا سودی از این کار برای او حاصل شود به هدف خلقت اشاره می کنند.

حضرت زهرا علیهالسلام در ادامه می فرمایند: «إلا تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ». مگر اینکه این خلقت موجودات برای تثبیت حکمتش بود. (حکمت به معنی قدرت بر یک شی ء است اما بر طبق مصلحت). حکمت الهی، اقتضاء خلقت می کند و البته فضل خداوند و فیاضیّتش هم از طرف دیگر اقتضاء خلقت می کنند. همه این ها اقتضاء دارد که خداوند متعال، حکمت خود را بروز بدهد و ظاهر بسازد و الاّ بخیل خواهد بود. یعنی در موردی که مصلحت ایجاب می کند و توان انجام آن را هم دارد اگر انجام ندهد بخیل است. پس خداوند به واسطۀ خلق موجودات، حکیم بودن خویش را ثابت و ظاهر کرد.

«وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ» [3]. و همچنین خداوند خلق کرد برای اینکه من و شما را بر طاعتش آگاه بسازد. اینجا دو سؤال مطرح می شود، اوّل اینکه آیا طاعت به معنای فرمان بَرداری یا فرمان بُرداری از خداوند، امری تحمیلی است که ما به خودمان تحمیل می کنیم و دوّم اینکه آیا عبادت ما تحمیلی است؟ چون می دانید که عبادت غیر از طاعت است. ما یک سنخ اطاعت ها داریم که عبادت نیست بلکه تنها آن عملی که پیکره اش پرستش است عبادت نام دارد و در آن خضوع، خشوع و یک نوع کُرنش و امثال این ها نهفته است. اما پاسخ سؤال اوّل را حضرت زهرا علیهاالسلام چنین فرمودند: اطاعت امری تحمیلی نیست بلکه انسان مفطور به اطاعت است. یعنی اطاعت خدا از فطریات انسان است و این نافرمانی خداست که امری تحمیلی است. شاید این مطلب را به این شکل تاکنون نشنیده باشید که اطاعت، تحمیلی نیست بلکه معصیت برای انسان تحمیلی است! زیرا وقتی انسان آگاه می شود که خداوند خالق او و هر چه مخلوق است می باشد و هر چه هست از اوست و هر چه می کند بر طبق حکمت و مصلحت است در باطن و نهاد انسان این میل وجود دارد که از چنین موجودی اطاعت کند. همان طور که اگر در مسائل معمولی زندگی تشخیص دهیم یک نفر توان آن را دارد که همۀ گره های کار ما را باز کند و خیر ما را می داند و می شناسد و توان انجامش را هم دارد یکسره مطیع او می شویم و دیگر به خودمان تکیه نمی کنیم. پس اگر انسان به این معنا برسد که خداوند متعال خالق او و همۀ موجودات است و بر اساس حکمت و مصلحت کار می کند و این نظام آفرینش هم برای بروز و ظهور قدرتش همراه با مصلحت است انسان طبق فطرت، اختیارش را به او می دهد و می گوید هر چه که او بگوید و مطیع بودن هم به همین معناست.

حضرت زهرا علیهاالسلام در تعبیر زیبای خود می فرمایند: «تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ». «یعنی آگاه کردن انسان برای اطاعت از خدا». معنایش این است که اطاعت خدا یک امر فطری است و اگر از یادت رفته، باید آگاهی داد.

«وَ إظْهاراً لقُدْرَتِهِ» [4].« و برای اینکه قدرتش را ظاهر کند». اصلاً آن چیزی که گویای تعریف هر موجودی است قدرت و توان اوست. اگر کسی بخواهد خودش را معرفی بکند چه کار می کند؟ هر چه در توانش هست می گذارد تا او را بشناسند. یعنی خداوند هم با خلقت اشیاء، قدرت خود را آشکار می کند و می شناساند. در حدیث قدسی هم آمده است: «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اُعْرَفْ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی اُعْرَفْ»[5]. «گنجی نهفته بودم دوست داشتم شناخته شوم پس خلق کردم مخلوقات را تا شناخته شوم». در آنجا هم خداوند خودش را نشان می دهد برای اینکه او را بشناسند.

«وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ» [6]. «و برای آنکه مخلوقات او را پرستش کنند». در اینجا پاسخ سؤال دوم داده می شود که عبودیت و عبادت هم امری فطری است و نه تنها جزو فطریات من و شماست بلکه در فطرت همۀ موجودات ذی شعور است؛ و همۀ موجودات ذی شعور مفطور به عبودیتند. رابطه ای بین این جمله با آن عبارت قبلی است، در آنجا خلقت با بروز و ظهور قدرت می خواهد خودش را بشناساند و در این عبارت برای اینکه مخلوقات او را پرستش کنند. پس معلوم می شود یک رابطه ای بین این ها وجود دارد و آن رابطه این است که هر ذی شعوری وقتی عظمت و قدرت را درک کند بی چون و چرا کُرنش می کند. یعنی آدمی در مقابل قدرت و عظمتِ نعمت و فیاضیّت، خاضع و خاشع می شود که حقیقت پرستش هم همین خضوع و خشوع است که انسان را به پرستش و کرنش وا می دارد. البته باید توجه کنید که عبادت ظاهر و باطنی دارد. خضوع، خشوع، کرنش و امثال این ها ظاهر عبادت هستند، و همین پرستش و تعبّد است که موجب کمال و ارتقای درجۀ بندگان می شود و لذا همین پرستش و تعبد خود هدف خلقت است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنْسَ اِلا لِیَعْبُدُونِ»[7]. «و نیافریدم جن و انس را مگر برای اینکه پرستشم کنند». حتی نماز هم که سرآمد عبادات است ظاهر و باطنی دارد، و باطن او درست مقابل ظاهرش است. یعنی ظاهرش خضوع و خشوع و کرنش است اما باطن و اثرش وارستگی، آزادگی، رفعت و بلندی است.

«اَلْعُبُودِیّةُ جِوهَرةٌ کنهها الرُّبُوبِیَّة» [8]. «یعنی پرستش گوهر گرانبهایی است که جوهره و باطنه و ژرفای آن آزادگی و ربوبیت است». ظاهرش بندگی است امّا باطنش ربوبیت است، به یک معنا خدایی است. زیرا در عبادت واقعی، انسان با توجه به نقطۀ مرکزی عالم هستی جمیع سلطه های غیرالهی را در سلطۀ الهی افناء می کند و نابود می سازد. پس در عبادت، به ظاهر طوق بندگی را گردن می نهیم اما در واقع داریم خود را از همۀ بندگی های غیر رها می کنیم. بنابراین عبادت، ظاهرش بندگی و باطنش آزادگی است و بالاخره طوق عبودیت مخلوق را از گردن بیرون آوردن است.

«وَ إِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ» [9]. اِعزاز در اصطلاح به معنای تقویت و تثبیت است. در این که انبیاء آمده اند تا بشر را به سوی خداوند دعوت کنند شبهه ای نیست. امّا هر دعوت یک پشتوانه می خواهد، دلیل و برهان می خواهد. حال پشتوانۀ نبوت چیست؟ همین نظام آفرینشی است که خداود درست کرده است. این معنا خیلی زیباست که حضرت زهرا علیهاالسلام بستگی نبوت را با توحید مطرح کرده اند. یعنی بهترین دلیل و برهان و پشتوانۀ همین نظام هستی و آفرینش است که از آن به ابداع تعبیر کردند. به تعبیر دیگر خلقت و احتیاج مخلوق به حق تعالی بزرگ ترین پشتوانه برای تثبیت و تقویت دعوت انبیاء است.

ثواب و عقاب، تفضل خداوند

«ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ» [10]. «آن گاه خداوند بر طاعتش، پاداش و بر معصیتش، کیفر قرار داده است». حضرت زهرا علیهاالسلام گام به گام پیش آمده اند از توحید به نبوّت، از نبوّت به معاد و همۀ این امور را در ارتباط با هم مطرح می کنند مثل دانه های تسبیح که در یک نخ به دنبال هم جمع می شوند. قبلاً گفته شد که طاعت و عبادت امری مطابق با فطرت آدمی است حال اینکه خداوند برای عمل مطابق به فطرت پاداش هم می دهد، این تفضّل خداوند است.

«زِیادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نَقِمَتِهِ» [11]. «برای اینکه بندگانش را از کارهای زشت بازدارد». این روال هم یک روال منطقی است. ما هم همین طور هستیم اگر بخواهیم کسی را به عملی وادار سازیم یا از عملی باز بداریم دو کار می کنیم اول تطمیع و اگر نشد تهدید. عقل هم همین اقتضا را دارد. در این عبارات هم آمده که ابتدا «جَعَلَ الثَّوابِ عَلی طاعَتِهِ» یعنی تطمیع و پاداش و اگر با پاداش نشد بر اساس «آخِرُ الدَّواءِ الْکَی» آن وقت تهدید صورت می گیرد. امّا این تطمیع و تهدیدها اصلاً برای چیست؟«حِیاشَةً لَهُمْ إِلی جَنَّتِهِ»[12]. «برای این است که خدا می خواهد همه را به بهشت ببرد». خدا می فرماید: بهشت رفتن شما انتخاب من است، امّا دوزخ رفتنتان انتخاب خودتان است. پس این را بدانید خدا می خواهد همه را به بهشت ببرد، ما خودمان هستیم که نمی خواهیم به بهشت برویم و جهنم را انتخاب می کنیم. البته خدا مرتبۀ بالاتر از بهشت را هم برای ما می خواهد و آن قرب خودش است، (البته بهشت مراتب دارد و آن مراتب هم به حسب عبودیت می باشد) امّا این ما هستیم که فرار می کنیم و دور می شویم. پس نگویید که چرا خدا ما را به جهنم می برد؟ خدا نمی خواهد شما را به جهنم ببرد شما خودتان می خواهید به جهنم بروید پس جوابش را هم باید خودتان بدهید. یعنی جهنمی ها باید جواب بدهند که چرا به جهنم می روند چون خدا که نمی خواهد کسی را به جهنم ببرد.

رسول اکرم، برترین مخلوقات

حضرت زهرا علیهاالسلام در ادامۀ خطبه می فرمایند: «وَ أشْهَدُ أنَّ أبی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»[13]. «و گواهی می دهم که پدرم بندۀ خدا و فرستادۀ او بود». حضرت بعد از آن که با کلمۀ ابی یعنی پدرم در واقع خودشان را هم معرفی می کنند، دو وصف برای پدر بزرگوارشان مطرح می کنند، امّا آن دو وصف یکی عبودیت است که می گوید پدرم عبداللّه بود و دیگری رسالت او یعنی پدرم رسول اللّه است. امّا عبودیت او مقدّم است بر رسالتش، و علّت و زیربنای رسالتش همان عبودیتش بود. و همان توصیفی است که خدا در قرآن کریم نسبت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم . بیان کرده است: «سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأقْصی»[14]. اشاره به این که مقام قرب رابطۀ مستقیم با عبودیت دارد یعنی هر چه عبودیت بالاتر باشد قرب هم بیشتر است. در باب درجات معنویه هم همین عبودیت مطرح می شود و هر چه عبودیت عمیق تر و بالاتر باشد مقام و درجه هم بالاتر و والاتر است.

«اِخْتارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ اَرْسَلَهُ» [15]. «خداوند اختیار کرد و برگزید پدرم را قبل از اینکه به او رسالت بدهد». در اینجا برخی اختیار و اِجتباء را یکسان و به معنای برگزیدن معنا می کنند، امّا به نظر من تفاوت ظریفی بین این دو تعبیر وجود دارد. بعنوان مثال ما انسان ها در میان چیزهای مختلف که به آن ها می نگریم یکی چشممان را می گیرد. یعنی انتخابش می کنیم و بعد آن را سوا می کنیم یعنی از بقیه جدا می کنیم. در اینجا هم اِختارَهُ یعنی خداوند متعال با یک نگاه در بین جمیع موجودات او را که سرآمد و چشمگیر بود برگزید و بعد هم و انتجبه یعنی او را جدا کرد.

«وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ إجْتَاهُ» [16]. یعنی همین که او را زیر نظر گرفت او را ذکر کرد قبل از آنکه جدایش کند. در اینجا دو احتمال است یکی اینکه منظور این است که نام مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را قبل از آن که آن حضرت به این عالم بیاید و رسالتش ظاهر شود به جمیع انبیاء معرفی کرد و اسمش را آورد؛ دوّم اینکه اشاره باشد که خداوند قبل از آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را به این عالم بیاورد و مبعوث به رسالت کند نام محمد را برای او انتخاب کرد.

«وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أنْ إبْتَعَثَهُ» [17]. «و او را برگزید قبل از آنکه او را مبعوث کند». برخی گمان می کنند که پیامبر به این عالم آمد و بعد مبعوث به پیامبری شد. امّا این ظاهر امر است. حضرت می فرماید این ظاهر باطنی دارد، یعنی خداوند او را برای خود انتخاب کرد. یعنی در سراسر عالم خداوند موجودی برتر از پدر من ندارد.

آیت الله آقا مجتبی تهرانی