13 مهر 1394, 13:51
هجرت به تهران
جهانگیرخان که سال ها شاگرد علاّمه آقا محمّد رضا قمشه اى بود، پس از هجرت استادش از اصفهان، به شوق استفاده از محضر وى به تهران مى رود. او درباره استادش مى گوید:
«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباس هاى او علمایى نبود، به کرباس فروش هاى سِدِهْ مى ماند. حاجت خود را به دو گفتم. گفت: میعاد من و تو فردا در خرابات. خرابات محلى بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوه خانه اى بود که درویشى آن را اداره مى کرد. روز بعد اسفار ملاّ صدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهى دیدم که بر حصیرى نشسته بود. اسفار را گشودم. او آن را از بر مى خواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بى خود شدم، مى خواستم دیوانه شوم. حالت مرا دریافت. گفت: آرى! قوت مى، بشکند ابریق را.»([12])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان