13 مهر 1394, 13:51
بافت کرمان
آیت الله قاضى به خاطر مبارزات بى امانش، سالهائى از عمر پربرکت خود را در زندانها و تبعیدگاهها سپرى کرد که یکى از محلّهاى تبعید وى بافت کرمان بود.
.روز سى ام آذرماه 1347 ش. مصادف بود با یوم الله عید سعید فطر در شهر تبریز نماز پرصلابت عید فطر در جوّ معنوى به امامت عالم ربّانى حضرت آیت الله سید محمد على قاضى طباطبائى برگزار شد. ایشان که هیچ فرصتى را از دست نمى داد، از این اجتماع باشکوه نهایت استفاده را کرد و بر علیه سردمداران رژیم سخنرانى کردند و ضمن گفتار آتشین نقاب از چهره کریه رژیم پهلوى برگرفت و روابط خفّت بار دولت با رژیم غاصب و نامشروع صهیونیستى را محکوم کرد، غروب همان روز براى اداء نماز مغرب و عشاء به مسجد شعبان تشریف آوردند و بعد از نماز و پاسخ به ابراز احساسات مردم از مسجد خارج شد.
هنوز چند قدمى از در مسجد دور نشده بود که مزدوران وطن فروش وى را احاطه کردند و با اجبار سوار ماشین کردند. و سپس او را به بافت کرمان تبعید نمودند.([8])
بعد از اسکان در بافت کرمان، هر روز یک مأمور ساواک جهت حضور و غیاب تبعیدى به محل سکونت او سر مى کشید. اتاقى که آیت الله قاضى در آن، روزهاى تنهایى مى گذراند، یک اتاق کوچک و محقّرى بود که از سطح حیاط دو پله پایین تر بود. مأمور ساواک طبق تعلیماتى که از طرف سازمان به او داده شده بود، با گستاخى و تبختر رفتار مى کرد و براى اینکه زور و حاکمیت دستگاه را به رخ تبعیدى کشیده باشد، بجاى وارد شدن از در اتاق، با کفش از پنجره مى پرید وسط اتاق، و با حالت غرور و خودخواهى و صداى خشن و ناهنجار دستور مى داد: زود باش امضاء کن...
.چند روز بدین منوال گذشت و آیت الله قاضى چند بار به ایشان تذکر داد که ادب را رعایت کند ولى آن بى ادب گوشش بدهکار نبود و دست از کار بى شرمانه خود بر نمى داشت.
روزى هنگامى که مزدور خود فروخته با همان رفتار پست همیشگى به وسط اتاق پرید، سید دلاور بلافاصله کتاب سنگین و ضخیم «المنجد» را برداشت و محکم بر پس گردن مأمور کوبید و فریاد زد:
بى ادب! مگر نگفتم مؤدب باش...
مأمور مغرور و خودباخته، با زبونى و ترس از اتاق بیرون رفت و آیت الله قاضى با این عمل شجاعانه خود بار دیگر ثابت کرد که سرنیزه در مقابل نیروى پرتوان ایمان و استقامت محکوم به شکست است
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان