13 مهر 1394, 13:51
واقعه اى در زمان اقامت و تحصیل او در نجف اشرف براى محمّد تقى روى داد که از سویى بسیار آموزنده و از سویى دیگر رمز اصلى موفّقیت اوست جریان را از زبان خود وى پى مى گیریم:
«در یک شب گرم تابستانى مشغول مطالعه و تحقیق بودم که یکى از طلاّب آمد و مرا دعوت کرد که در جلسه دوستانه اى شرکت کنم، پذیرفتم. در آن جا شخصى که به بذله گویى و شوخ طبعى معروف بود، خطاب به جمع اعلام کرد: من تصویر زیباى زن شایسته اى را که مربوط به یکى از کشورهاى اروپایى است، از یکى از روزنامه ها انتخاب کرده و با خود آورده ام تا دوستان آن را ببینند و نظر بدهند. او از حاضران خواست بدون تعارف و تظاهر، با صراحت و صداقت بگویند که بین یک لحظه دیدار امیرالمؤمنین على(علیه السلام) و بین یک عمر زندگى زناشویى با صاحب این عکس، کدام یک را بر مى گزینند؟ هر کسى چیزى مى گفت برخى مى گفتند: حضرت على(علیه السلام) را ان شاءالله در لحظه مرگ و عالم برزخ از نزدیک خواهم دید اما در این دنیا زندگى با چنین زنى خوب است! من پنجمین نفرى بودم که باید نظر مى داد طوفانى در درونم به پا شد. چه آزمون حسّاس و بزرگى! آیا به راستى سزاوار است لحظه اى دیدار با على بن ابى طالب(علیه السلام) را با این شهوت ها مبادله کنم؟! نه! هرگز! خواست عکس آن زن را به من نشان دهد روى برگرداندم و بدون نگاه به آن خواستم خارج شوم حاضران اعتراض کردند اعتنایى نکردم و با ناراحتى خود را به حجره رساندم. در حجره را گشودم اما هوا آنقدر گرم و خفه و کُشنده بود که وارد نشدم روى پله حیاط مدرسه نشستم و سرم را به دیوار تکیه دادم از شدّت گرما خوابم برد. در عالم رؤیا خود را در سالن بزرگى دیدم که جمعى از علماى پیشین در آن حضور دارند در صدر جلسه تختى بود و حضرت على(علیه السلام) بر روى آن نشسته بود و مالک اشتر و قنبر و... نیز در محضر آن جناب بودند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) مرا با نام به حضور خویش فرا خواندند و مورد لطف و محبّت قرار دادند. من امام(علیه السلام) را آن گونه که در روایات خوانده بودم، دیدم و لذّت بردم. در این هنگام بیدار شدم و فهمیدم حدود هشت دقیقه در عالم رؤیا بوده ام. با حالتى وصف ناپذیر خود را به جلسه آقایان رساندم دیدم هنوز سرگرم همان گفتگویند به آنها گفتم: من نتیجه و ثمره انتخابم را گرفتم».([28])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان