میرزا عبدالله اصفهانى افندى
(1066 ـ 1130 هـ .ق .)
عنوان مقاله: آفاق پژوهش
نویسنده: مجید محبوبى
میرزا عبدالله اصفهانى افندى، یکى از چهره هاى علمى شاخص سه ده پایانى دولت صفویه است. وى به جهت دانش پژوهى و سفرهاى فراوان در جست و جوى کتاب، همراهى با علاّمه مجلسى در تدوین بحارالانوار و همچنین تألیف کتاب با ارزش «ریاض العلماء و حیاض الفضلاء» شهرت یافته است.
ولادت
مورّخان در تاریخ ولادت میرزا عبدالله اصفهانى اختلاف نظر دارند. در مقدمه ترجمه جلد اوّل کتاب «ریاض العلماء و حیاض الفضلاء»، تاریخ ولادت وى 1066 هـ .ق. نوشته شده است.
نویسنده «الکنى و الالقاب» هم بر همین نظر است. بعضى ولادت او را در سال 1067 هـ .ق. دانسته اند، که به نظر صحیح باشد چون به گفته افندى، پدرش در سال 1074 هـ .ق. درگذشت([1]) و او در آن هنگام، هفت ساله بود.
کودکى
دوران کودکى میرزا عبدالله افندى با یتیمى سپرى شد. خودش در این باره مى گوید:
«هفت ساله بودم که پدرم درگذشت و مادرم نیز زمانى که هفت ماهه بودم، از دنیا ]رفته بود[. پس از درگذشت پدر، برادر بزرگم آمیرزا محمّد جعفرمرا تربیت کرده و مدتى نیز تحت سرپرستى دایى خودم بودم.»([2])
پدر و خاندان
افندى در ریاض العلماء، به معرفى پدر و برخى از خویشان نزدیک خود پرداخته است. پدر او، آقا میرزا عیسى بن محمّد صالح بیک بن حاج شاه ولى بیک بن حاج پیر محمّد بیک بن خضر شاه اصفهانى([3]) است که در محله شیخ یوسف بنّا سکونت داشت. پدرش از شاگردان خلیفه سلطان، محمّد تقى مجلسى و میرزا رفیعا نائینى بود.
جدّش، محمّد صالح بیک از کارگزاران شاه عباس اوّل بود. عمویش، محمّد على بیک ناظر بیوتات ]خاصه[ شاه عباس اوّل، شاه صفى و شاه عباس دوم بود.
افندى مى نویسد: «پدرم به رغم داشتن مال و شهرت فراوان، اسیرجاه طلبى نشد. از وى خواسته شده بود تا منصب قضاوت و شیخ الاسلامى اصفهان را بپذیرد، ولى او قبول نکرد.» و نیز مى افزاید: «او با دست خودش، کتاب هاى زیادى را استنساخ کرده و بسیارى از نزدیکان را به تحصیل علم واداشته به طورى که مشهور بوده است... غلامى داشته که از علما شده و شرح تجریدى هم نوشته است.»
افندى: «پدرم بیش تر شب را به عبادت و مطالعه مشغول بود.» وى حکایات زیادى درباره دقّت و حافظه و تلاش پدرش در تحصیل و جدّیتش براى مطالعه از زبان دیگران شنیده است. وى شش فرزند پسر، با مقدار زیادى اموال و زمین و خانه و اثاثیه و کتاب هایى که شمار آن ها تا یک هزار جلد مى رسیده، از خود بر جاى گذاشته که بیش تر این کتاب ها از میان رفته است. روى بسیارى از کتاب هاى وى، آثارى از مطالعه او و تصحیحات و تعلیقاتش دیده مى شود.
افندى درباره تألیفات پدرش مى نویسد: «آن چه از تألیفاتش کامل شده، این هاست: شرح کتاب الدروس شهید اول رساله در کیفیّت تحلیف اهل ذمّه و سایر کفّار رساله در رؤیت هلال قبل الزوال رساله در نماز جمعه حواشى بر قرآن تعلیقات بر کتب اربعه و برخى دیگر از کتاب هاى فقهى و اصولى و ادبى.»
افندى سپس درباره محلّه شیخ یوسف بنّاچنین مى گوید: «محلّه اى است خارج از اصل شهر اصفهان امّا متصل به آن. این شیخ یوسف بنّا از صوفیان مشهور بوده و نام اصلى او محمّد بن یوسف بنّاست که خود و فرزندانش به کار بنّایى اشتغال داشته اند و تا وقت مرگ در این محلّه مى زیسته است و بقعه او تا به امروز برجاى مانده و به همین جهت، محلّه به نام او مشهور شده گر چه من زمان زندگى او را نمى دانم و البته پیش از دولت صفوى بوده است. یکى از اولاد این شیخ یوسف بنّا، میرزا شاه حسین اصفهانى، وزیر شاه اسماعیل صفوى است که وزیر عاقل و کامل و مدبرى بوده و توسط برخى از نوکران شاه مزبور کشته شده است. خانه این وزیر نیز در همین محلّه، متصل به بقعه شیخ یوسف است.»([4])
وى در جاى دیگر هم از این محلّه یاد کرده است.([5])
یکى دیگر از خویشان افندى، آقا میرزا عنایت الله بن آقا محمّد بن محمّد باقر اصفهانى است که دایى وى بود و او را با عناوین: فاضل، عالم، بصیر، ناقد و از «اهل بیت الدولة و العزّ و الرفعة» یاد کرده است. وى با پدر افندى همدرس بود، و در جوانى فوت کرد.([6])
در کتاب ها، میرزا عبدالله افندى را به عنوان هاى میرزا، افندى، جَیرانى، صاحب ریاض، تبریزى و اصفهانى یاد کرده اند. عنوان میرزا بدان اعتبار بود که خاندانش اهل علم و وزارت و دیگر مقامات عالى بودند. مى توان گفت میرزا، مخفّفِ «امیرزاده» است عنوان صاحب ریاض به اعتبار کتاب ارزنده و معروف او، «ریاض العلماء» عنوان تبریزى بدان جهت است که اصل او از شهر تبریز بود عنوان اصفهانى بدان اعتبار است که وى در آن جا متولّد شده و زیسته است عنوان جَیرانى بنابر آنچه در زهر الریاض آمده، به جهت انتساب وى به جیرانمحلّه ـ یکى از محلاّت قدیم تبریز ـ و یا به این سبب است که جدّش علاقه ویژه اى به شکار آهو([7]) داشته است.
«افندى» تقریباً شهرت عمومى اوست که همگان او را بدین شهرت معرفى کرده اند... . افندى لفظ ترکى جغتایى و مغولى است و این کلمه را به فتح همزه و فتح فا و نون ساکن ضبط کرده اند و بعضى هم آن کلمه را با الف ممدوده، یعنى آفندى گفته اند ولیکن مشهور همان ضبط اولى است... . افندى، ترکى عثمانى است و به معناى سیّد و مولا و صاحب و مالک و اهل قلم و قاضى و حاکم شرع مى باشد و کلمه احترام و تعظیم است که به جاى آقا، جناب و حضرت به کار مى برند.»
شیخ محمّد على حزین (متوفا: 1180 هـ .ق.) در تذکره خود، درباره علت شهرت وى به «افندى»، مى نویسد: «آنگاه که میرزا عبدالله به بلاد روم افتاد، علماى آنجا به دانش او آگاه شدند و به قاعده خود، وى را افندى خطاب کردند و به این لقب معروف شده بود و با من الفت داشت.»([8])
استادان
میرزا عبدالله اصفهانى بخش مهمّى از درس هاى نخستین حوزوى را از برادرش فرا گرفت. از ظاهر «ریاض العلماء» پیداست که وى درس هاى مقدماتى حوزه را در اصفهان از برادرش فرا گرفته است، لیکن در «زهر الریاض» آمده است: «آن گاه که میرزا جعفر در تبریز به سر مى برده، برادرش میرزا عبدالله بدان جا کوچ کرد و مراتب مقدماتى را از او آموخته است و در خلال این مدت، به درس دیگر اساتیدى که در مراتب مختلفى مهارت داشته بودند، حضور پیدا مى کرده و با جدّیت تمام به اخذ علوم معموله مى پرداخته است تا در نتیجه شایستگى، بتواند به درس هاى عالیه دیگر اساتید بزرگ و سرشناس آن عصر، حاضر بشود.»([9])
چنان که خودش مى گوید:
«از آن پس که مقدمات تحصیلى را فرا گرفتم، تصمیم گرفتم تا دروس بالاتر را بیاموزم. بدین منظور، حداکثر کتب اربعه حدیث (کافى، من لایحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) و قواعد علاّمه حلّى(رحمه الله) را از محضر استاد استفاده کرده و برخى از تهذیب شیخ طوسى و شرح اشارات و مقدارى از الهیات شفا و امثال آن را از استاد فاضل رضى الله عنه و از علاّمه میرزا على نواب فرزند سید جلیل خلیفه سلطان که شیخ اجازه اش هم بوده است و بخشى از حاشیه قدیم ملاّ جلال را که بر شرح تجرید نوشته و مقدارى از شرح اشارات را از استاد محقق قدس الله روحه و بخشى از تهذیب و شرح مختصر الاصول و شرح اشارات و اصول کافى و دیگر کتاب هاى متداول را از استاد علاّمه فرا گرفته و آموختم.»([10])
علاّمه آقا جمال الدین خوانسارى (فرزند آقا حسین خوانسارى، مؤلف تعلیقه مشهور بر شرح لمعه)، علاّمه ملاّ محمّد بن تاج الدین حسن (مشهور به فاضل هندى، مؤلف کشف اللثام) و امیر خلیل الله تونى اصفهانى نیز از استادان او هستند.
افندى در میان استادانش، از چهار استاد خود با صفت هاى مخصوص نام مى برد. افندى از علاّمه ملاّ محمّد باقر مجلسى(رحمه الله) با «استادِ استناد» تعبیر مى کند.
در «روضات» آمده است: افندى از جمله ]شاگردان و[ فضلاى حضرت مقدسه علاّمه مجلسى بوده است و از مجلسى و مَدرس او دورى نمى کرده و خازن کتب او بوده است و خود مجلسى در عنوان نامه اى که افندى به او نوشته، از وى تعبیر به، «بعض الازکیاء من تلامذتنا» کرده است. و از آقا حسین خوانسارى(رحمه الله) تعبیر به «استاد محقق» و از ملاّ محمّد باقر فاضل سبزوارى تعبیر به «استاد فاضل» و از ملاّ میرزاى شیروانى تعبیر به «استاد علاّمه» کرده است. از این که از ملاّ میرزا، تعبیر به استاد علاّمه کرده، استفاده مى شود که پایه علمى معظم له از دیگر اساتیدش برتر و بالاتر بوده است.([11])
اجـازات
مشایخ اجازات و روایات افندى بسیارند. بعضى از آن ها جزو استادان او مى باشند که پیش از این، نام برده شدند. دیگر مشایخ او عبارتند از:
1 ـ ملاّ محمّد صالح مازندرانى: مؤلف «شرح اصول کافى» که در نُه مجلّد به چاپ رسیده است.
2 ـ شیخ حُرّ عاملى: مؤلف «وسایل الشیعه» و «امل الآمل».
3 ـ علاّمه ملاّ کمال الدین فسائى: مؤلف «شرح شافیه صرف» (داماد مجلسى اول).
4 ـ علاّمه سید محمّد موسوى، مشهور به میر لوحى سبزوارى اصفهانى.
5 ـ علاّمه ملاّ شمس الدین، مشهور به ملاّ شمسا کشمیرى اصفهانى، (شاگرد شیخ بهائى).
6 ـ علاّمه سید میرزاى جزائرى نجفى: مؤلف «جوامع الکلم» در احادیث صحاح و حسان».
7 ـ علاّمه جلیل میرزا على نوّاب، فرزند خلیفه سلطان.([12])
صاحب ریاض یکى از مشایخ اجازه است. افرادى که از او اجازه گرفته اند، عبارتند از:
1 ـ میرزا حیدر على بن مدقق شیروانى.
2 ـ ملاّ محمّد صادق، نوه علاّمه مجلسى.
3 ـ ملاّ محمّد بن علاّمه ملاّ عبدالله تونى (مؤلف «الوافیه» در اصول).
4 ـ میر محمّد حسین حسینى خاتون آبادى اصفهانى، نوه علاّمه مجلسى.
5 ـ شیخ محمّد على حزین.
6 ـ سیّد نورالدین جزائرى.([13])
آثـار
1. رساله وجوب نماز جمعه: افندى این رساله را در آغاز بلوغش، به عنوان ردّ بر رساله ملا خلیل قزوینى تألیف کرد. این رساله در اولین سفر وى به حجّ همراه دیگر آثارش مفقود شد.
2. شرح فارسى بر شافیه ابن حاجب که ناتمام ماند و مفقود شد.
3. شرح بزرگى بر شافیه ابن مالک که ناتمام ماند و مفقود شده است. وى در این شرح به یاد آورى مناقشاتى که با ملاّى جامى داشته است، پرداخته است.
4. شرح متوسط دیگرى بر الفیه ابن مالک، وى این شرح را در اوایل بلوغش تدوین کرد که هنگام مراجعت از اولین سفر حجّش، همراه با کتاب ها و پاره اى از مؤلفات و تعلیقاتش که جمعاً صد مجلّد مى شد، به انضمام اموالى که همراه داشت، مفقود شد.
5. حواشى بر شرح مختصر الاصول و متعلقات آن، که نا تمام مانده است.
6. حواشى بر تهذیب الحدیث که به اتمام نرسیده است.
7. حواشى بر مختلف علاّمه که ناتمام مانده است.
8 . حواشى بر من لایحضره الفقیه که برخى از این حواشى به طور مجزّا جمع آورى شده و بعضى از آنها بر حواشى کتاب باقى مانده است.
9. حواشى بر آیات الاحکام شیخ جواد کاظمى ، شاگرد شیخ بهائى.
10. تعلیقاتى بر حاشیه قدیمه جلالیه.
11. تفسیر فارسى سوره واقعه که در ضمن تفسیر این سوره به بخشى از اخبار وارده و مربوط به آن سوره اشاره کرده است.
12. بساتین الخطباء که به نام عونة الخطیب و ریاض الازهار و یا ریاحین القدس نامیده مى شود.
این کتاب در سه مجلد تألیف شده است و مؤلف، نزدیک به هزار فقره خطبه که در نماز جمعه و اعیاد و امثال آن ها قرائت مى کرده، در آن گرد آورده است و این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و یک خاتمه و دوازده باب که باب اول آن مشتمل بر دوازده فصل است و دیگر ابواب آن مشتمل بر فصل هاى معدودى است و در مقدمه آن به آداب خطیب و خطبه اى که از سوى او انشاء مى شود، اشاره کرده است و در خاتمه آن که از ملحقات کتاب به شمار مى آید بسیارى از خطبه هاى ارزنده رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ را متعرض شده است و در ضمن آن به نقل برخى از خطبه هایى که علماء انشاد کرده اند پرداخته است.
صاحب زهر الریاض مى نویسد: بخشى از این خطبه ها را در روزگار اقامتش در اسلامبولانشاء کرده و در پایان آن اشاره به نام پادشاه عثمانى کرده است و نسخه اى از آن کتاب در کتابخانه ما موجود است.
13. روضة الشهد مشتمل بر دوازده باب است و به سه زبان عربى و فارسى و ترکى تدوین شده است.
14. حاشیه کتاب وافى مولى محسن فیض کاشانى.
15. حاشیه الهیات شفاى ابوعلى سینا که ناتمام است.
16. حاشیه بر اشارات و متعلقات آن که ناتمام مانده است.
17. حاشیه بر مقدمه اصولیه ملامحمّد طاهر قمى.
18. حاشیه بر صحیفه کامله سجادیه.
19. شرح اختلافات وقوع شکل العروس از تحریر اقلیدس.
20. شرح مصادرات پنجمین از تحریر القلیدس.
21. رساله فارسى در ترسیم خطهاى ساعات بر سطوح دایره هاى متداول آسمانى و نصف النهار و افق وامثال این ها.
22. ثمار المجالس و نثار العرائس: به سبک کشکول شیخ بهائى(رحمه الله) نوشته شده و مشتمل بر دوازده باب است و اشعار نادره و امور عجیبه و مسأله هاى تازه و حکایات بى سابقه و اکثر از واژه هاى مردمى و فایده هاى دیگر و تفسیر بخشى از آیات و توضیح روایات مشکله و حل مشکلات متفرقه و امثال این ها در آن ایراد شده است.
23. وثیقة النجات من ورطة الهلکات خود دراین باره مى گوید: «در ضمن چندین مجلد ضخیم تدوین شده و مشتمل بر پنج قسم بوده است. اول در الهیّات، دوم در نبوّات، سوم در امامیّات، چهارم در معادیّات، پنجم در فقهیّات. قسم اول آن مصدر به مقدمه اى است در منطق و قسم پنجم آن مصدر بر مقدمه اى است در اصول از قبیل معالم شیخ حسن(رحمه الله) در قسم اول با همه ملتهاى کفر و ارباب دیانتهاى مختلف گفتگو داریم و در این قسم دلیل هایى از کتاب هاى مورد اعتمادشان از قبیل تورات و انجیل و زبور و دیگر کتابهاى آسمانى ایراد کرده ایم و در قسم امامیّات با همگى ارباب مذاهب هفتاد و دو ملت (فرقه) به مباحثه نشسته ایم.»
24. لسان الواعظین و جنان المتعظین: این کتاب در چندین مجلد تدوین شده است. خود در این باره مى گوید: «در این کتاب به دستورهاى اعمال سال و عبادات و دعاهاى ارزشمند و مطالب دیگرى که مناسب با آن ها بوده، پرداخته ایم و پیش آمدهاى اکثر روزهاى ماه و سال را متعرض شده ایم.»
25. الامان من النیران در تفسیر قرآن: وى درباره این کتاب مى نویسد: «در این کتاب در ذیل آیات شریفه به حداکثر اخبارى که از ائمّه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین روایت شده اشاره کرده ایم.»
26. رساله خراجیه در احکام اراضى خراجیه.
27. الاجازات یا مجموعة الاجازات یا مجمع الاجازات: در این کتاب صورت اجازات قدما و متأخران و اجازات مشایخ و اجازاتى که خود به دیگران داده، آورده شده است.
28. الرسالة الانفعالیه: در بیان این که آب قلیل به مجرد ملاقات با نجس یا متنجس، نجس مى شود.
29. ترجمه جاماسب نامه.
30. صحیفه علویه ثانویه.
31. رساله فارسى در اخصاى کودکان و بردگان: و این عمل فجیع و دردناک در روزگاران گذشته در دربار پادشاهان و ثروتمندان معمول بوده است و از شخص خصى به خواجه یا اَخته یاد مى کردند.
32. تعلیقه بر شرح تجرید ملاّ على قوشجى.
33. تعلیقه بر نقد الرجال میر مصطفى تفریشى.
34. تعلیقه بر امل الآمل: سید عبدالله شوشترى(رحمه الله) در باره این کتاب مى نویسد: «آن گاه که مؤلف ریاض به خانه ما میهمان بود حواشى چندى بر کتاب امل الآمل که نسخه خود ما بوده به خط خود نوشته است و هم اکنون آن کتاب با همان تعلیقات در کتابخانه ما موجود مى باشد.»
35. صحیفه ثالثه سجادیه: مشتمل بر فواید بسیارى است که در دیگر صحیفه هاى معمول وجود ندارد و دو مرتبه به چاپ رسیده است و صحیفه چاپ شده وى در حال حاضر نزد ما موجود است و در مقدمه آن اشاره اى به صحیفه سجادیه معروفه به سندهاى دیگر کرده است و در ضمن آن از صحیفه دوم که گرد آورى شده شیخ حُرّ عاملى(رحمه الله) مى باشد یاد کرده است و نیز به مطالبى که لازم مى دانسته تذکر داده است.
36. تحفه حسینیه در شرح صحیفه ادریسیه: این کتاب را به دستور سلطان حسین صفوى نوشته است.
37. حاشیه بر تمهید القواعد شهید اول.
38. حاشیه بر مجدى در انساب.
39. حاشیه بر مشارق محقق خوانسارى.
40. حاشیه بر منهج المقال: ناتمام است.
41. ریاض العلماء: معروف ترین اثر او کتاب رجال و تراجم اوست که به نام «ریاض العلماء و حیاض الفضلاء» موسوم است.([14])
سرانجام غم انگیز ریاض
مهم ترین کتاب افندى که تنها نیمى از آن بر جاى مانده، کتاب ریاض العلماء است. استاد سید محمّد على روضاتى، شرحى از چگونگى بر جاى ماندن نیمى از این کتاب و از میان رفتن نیم دیگر بیان کرده اند که نقل آن در این جا مغتنم است. ایشان نوشته اند:
«علاّمه مرحوم میرزا عبدالله اصفهانى ـ تبریزى الاصل و معـروف به افندى ـ مصنف اثر گران قدر ریاض العلماء متولد (1067 هجرى قمرى) تا بیست سالى پس از در گذشت استاد بزرگوارش علامه مجلسى(م 1110) براى تهیه مواد این اثر بى همتا، بارها به شهرها و قرا وقصبات گوشه و کنار ایران و برخى از ممالک دیگر سفر کرده و هر کجا نسخه اى از آثار علماى اسلام یافته، در کتاب خود از آن خبر داده و حتى دارنده نسخه را نیز گهگاه شناسانده است.
باافسوس بسیار، بیش از نیمى از نسخه اصل این کتاب کلان در دست نیست و آن نیم دیگر که بسى مهم تر بوده، در حدود دویست و پنجاه سال پیش، یعنى پس از ختم غائله مهاجمان افغان و دوران نادرى، به وسیله علامه زمان، مرحوم سید نصرالله شهید حائرى، از بازماندگان مؤلف خریدارى و با مخطوطات ارزشمند فراوان دیگر از اصفهان و ایران خارج گردیده و تا اواخر قرن دوازدهم نیز در کربلاى معلّى در کتابخانه آن شهید بزرگوار موجود بوده است، چه محدث فقیه نامدار مرحوم شیخ یوسف بحرانى (م 1186) از آن بخش ریاض در تألیف لؤلؤة البحرین و کشکول انیس المسافر بدون شناسایى نام مؤلف و نام کتاب، بهره برده و نقل کرده است. ناشناس بودن کتاب، از آن روى رخ داده که میرزا عبدالله در اواخر عمر، تمامیت دارایى از کتب و رسائل و مؤلفاتش را میان دو فرزند پسر خود ـ میرزا احمد و میرزا زین العابدین ـ تفسیم نموده و به آنان بخشیده است و از آن میان، نیمى از ریاض العلماء که سهم میرزا احمد و مشتمل بر حرف «ع» و داراى شرح حال خود مؤلف بود، در اصفهان بر جاى ماند و آن نیم دیگر ـ که بخصوص داراى تراجم بسیار مهم حرف «م» علماى شیعه بود ـ نصیب شهید حائرى شده و در آن نام مؤلّف وجود نداشته است. نیمى که در اصفهان بجاى ماند، مورد استفاده صاحب روضات الجنات واقع گردیده و بحمد لله تعالى تصویر کاملى از آن نیمه اصل ـ در 579 صفحه به قطع رحلى ـ نزد این ضعیف موجود است.
بارى، هیچ یک از علما و مصنفین جز مرحوم شیخ یوسف بحرانى از آن نیمه مهم ریاض العلماء سخنى نگفته و نقلى ننموده اند، و پس از وى، سرنوشت آن اوراق گران قدر به کلى نامعلوم است، حتى در آثار و فوائد رجالى و اجازات فراوان بزرگانى که در آن ایّام در عتبات عالیات مى زیسته اند، مانند محقق بهبهانى (م 1206) و فرزند دانشمندش صاحب مقامع الفضل (م 1216) ـ که آن نیمه ریاض موجود در اصفهان را دیده است ـ و ملاّ عبدالنبى قزوینى (م 1200) و سید بحرالعلوم (م 1212) و شیخ ابو على حائرى (م 1215) و امثال آنان، رحمة الله علیهم، به هیچ وجه سخنى و نقلى از آن اثر مجهول القدر دیده نمى شود، شاید باز مرحوم محدث بحرانى در کتاب فوائد رجالیه خود ـ که در ذریعه 16: 1576 یاد شده ـ مطلبى از آن عزیز آورده است.
به هر حال، به اجمال مى دانیم که هم کتابخانه سید شهید و هم کتابخانه محدث بحرانى بسان همه آکنده ها پراکنده گردیده و به اینجا و آنجا رفته و شاید آن اثر بى همتا «نیمه ریاض» که اوراقى بدون صحافى و جلد بوده، به دکّه هاى عطّارى و بقالى کربلاى معلّى منتقل و نابود شده باشد.
در واقع آنچه از ریاض مفقود شده، از حرف الف تا حرف جیم، به علاوه حرف میم بوده است.
گفتنى است که در سال 1401 هجرى قمرى مقدار باقى مانده ریاض و نیز آنچه که بحرانى در حرف لؤلؤة البحرین از ریاض اقتباس کرده توسط استاد سید احمد حسینى اشکورى تصحیح و در شش مجلد توسط کتابخانه آیت الله العظمى مرعشى به چاپ رسید. افزون بر آنچه از بحرانى افزوده شده، در بخش حرف الف تا جیم و نیز حرف میم، حواشى افندى بر شرح حالهایى که در امل الآمل بوده، به این چاپ افزوده شده است. پس از آن در سال 1415 بخش القاب آن کتاب نیز به عنوان مجلد هفتم توسط همان ناشر انتشار یافت همچنان که تعلیقه افندى بر امل الآمل به طور مستقل در سال 1412 به چاپ رسید. بخش خطى دیگرى از ریاض که درباره علماى عامه است، نیز بر جاى مانده که تاکنون به چاپ نرسیده است.»([15])
کتاب ناشناخته دیگر
یکى دیگر از آثار مهم افندى، «تحفه فیروزیه شجاعیه به جهت سده سنیه سلطان حسینیه» است که اسمى از آن در تذکره ها نیست، حتى خود افندى در شرح حال خودش به آن اشاره اى نکرده است.
میرزا عبدالله در مقدّمه کتاب، درباره انگیزه تألیف آن سخن گفته است:
«وى به مناسبت جشنى در محفلى با حضور شاه و سایر علماء حضور داشته و در آنجا از فلسفه وجودى آن صحبت شده است. هر کسى مطلبى گفته و افندى نیز مطلبى اظهار کرده است. در این وقت شاه از وى خواسته است تا در این زمینه، کتاب ویژه اى بنگارد. وى نیز مدتى وقت صرف کرده و عاقبت این کتاب را به جهت شاه تألیف کرده و نام آن را نیز «تحفه فیروزیه شجاعیه به جهت سده سنیه سلطان حسینیه» گذاشته است».
تاریخ تألیف کتاب در یک مورد به صراحت آمده است جایى که مؤلّف، به ردّ پیشگویى نجومى میرمخدوم سنى براى سقوط دولت صفوى پرداخته است طبق محاسبه قرار بود دولت صفوى پیش از سال 1000 هجرى از بین برود. افندى مى نویسد:
«و حال آن که.... بحمدالله تعالى الحال که سنه 1122 هجرى است، هنوز این دولت گردون مدت، بر پا و روز به روز نیز بعون الله تعالى على رغم انف مخالفان در تزاید و در قوت بوده و هست.»
موضوع کتاب فیروزیه در باره فردى ایرانى به نام فیروز معروف به ابولؤلؤ است.([16])
سفـرهـا
افندى در مورد سفرهاى خود مى نویسد:
«من سفرهاى فراوانى داشته ام که مى توان گفت نیمى از عمرم را در سفر بوده و به بیشتر شهرهاى عجم و روم و بحر و بر و آذربایجان و خراسان و عراق و فارس و قسطنطنیه و شام و مصر سفر کرده ام. خداوند تا به امروز که سال 1106 هجرى است و چهل سال از عمرم گذشته است، سه سفر حجّ، سه سفر مشهد مقدس و سه سفر زیارت عتبات عالیات به من عنایت کرده است. من سفر را از پنج سالگى شروع کرده ام، زمانى که دایى بزرگ من در کاشان وزیر بود و من با جدّه خودم به این شهر رفته، نزدیک به یک سال در آنجا ماندم. مدتى از جوانى را در محلّ تولد و رشد خودم اصفهان سپرى کرده، پس از آن سال ها در شهر تبریزآذربایجان سکونت کرده و در آنجا با یکى از اقرباى خودم که اهل دنیا بودند، ازدواج کردم که سبب بلاها و مصایب فراوانى شد.»([17])
سفرهاى افندى، بیشتر براى تهیه کتاب هاى مورد نیازش بود.
در زهر الریاض آمده است:
«مورّخان درباره مسافرت ها و سیاحت هاى مؤلف ریاض، اختلاف کرده اند. بعضى سفرهاى او را در ظرف سى سال و عده اى بیست سال و جمعى، نیمى از عمر او را تعیین کرده اند و از جمله سرزمینهایى که وى به طور تحقیق بدان جا سفر کرده است، شهرهاى مصر و حجاز و یمن و عراق و لبنان و سوریه و ایران و افغانستان و ترکستان و هند و سند و حضر موت و اندونزى و ترکیه و گرجستان و ارمنستان و تاشکند و کشمیر و امثال اینها بوده است.
افندى دربازگشت از اوّلین سفر حجّش، صد مجلّد از کتاب ها را که از آن مجلّد برخى از آثار خودش بود، از دست داد.»([18])
نامه افندى به علاّمه مجلسى
افندى در نامه اى، از استادش در پاره اى از موارد کتاب بزرگ بحارالانوار انتقاد مى کند و او را نسبت به اشکالاتى که کتابش دارد، آگاه مى کند، متن این نامه و نحوه انتقاد و تذکر افندى نمونه بارزى از اخلاق و آدابى است که از بدو تأسیس مکتب امام صادق(علیه السلام) در بین شاگردان این مکتب حاکم بوده است.
تواضع ادبى که افندى در این نامه به خرج داده، واقعاً مثال زدنى است. ستایش استاد و ابراز عشق و ارادت به ایشان در اوّل نامه و عرض پوزش و عفو در آخر آن، با الفاظ و جملات زیباى ادبى، نمونه برجسته اى از وجود عشق و عاطفه بین شاگرد و استاد است.
علامه مجلسى نیز جهت ارج نهادن به مقام علمى افندى و همچنین تقدیر از تذکرات ایشان، متن کامل نامه را در خاتمه مجلّد بیست و پنجم (چاپ جدید) کتاب بحارالانوار آورده و از ایشان به عنوان «بعض الازکیاء من تلامذتنا» نام برده است.([19])
استنساخ
در زهر الریاض آمده است: «در کتابخانه ها، به عده اى از کتابها در فنون مختلفه مى رسیم که مؤلف ریاض آنها را از کتاب هاى مؤلفانش استنساخ کرده است. و برخى از آن ها در کتابخانه ما موجود مى باشد. از آن جمله است: تلخیص رجال شیخ که از سوى محقق حلّى خلاصه شده و دیگرى فهرست شیخ است که آن هم به دست محقق مغفور له تلخیص شده و کتاب عدة الداعى ابن فهد حلّى و امثال آنها که استنساخ شده صاحب ریاض است. از جمله نسخه برداریهاى دیگر او، استنساخ برخى از مجلدات بحارالانوار مرحوم مجلسى است.»
سید عبدالله جزائرى در اجازه کبیره خود، ذیل احوال میرزا عبدالله مى نویسد: «آن گاه که من خردسال بودم و میرزا عبدالله به خانه ما وارد شده بود متوجه بودم که پدرم و دیگر علماى بلاد ما از میرزا سؤالاتى مى کردند و بهره مند مى شدند، از جمله کتاب هاى کهنه و جزوه هاى مندرسى داشتیم که اوائل و اواخر آنها به گذشت زمان از میان رفته بود و ما نام آنها و مؤلفانشان را نمى دانستیم، وى اسامى کتابها و مؤلفان آنها را به پدرم گوشزد کرد. و در همان اوقات اشتباهاتى که مؤلف کتاب امل الآمل در کتاب خود داشت، در حاشیه نسخه اى که حاضر داشتیم به خط خود مى نوشت و من خود گاهى کتاب هایى را براى مطالعه او مى بردم، خرسند مى شد و مرا به خود نزدیک مى ساخت و براى توفیقات بیشتر من دعا مى کرد.»([20])
آثـار خیریّه
شیخ محمّد على حزین لاهیجى، شاگرد اجازه صاحب ریاض در تذکره خویش مى نویسد: «از آن جمله، مولاناى فاضل آمیرزا عبدالله مشهور به افندى است، که به فنون متداوله ماهر و به غایت متتبع بود و در اصفهان در جوار منزل خود مدرسه اى عمارت کرده و به افاده اشتغال و روزگارى مهنا داشت.»([21])
وفـات افـندى
تاریخ وفات افندى دقیقاً معلوم نیست. شیخ محمّد على حزین لاهیجى که معاصر با افندى بوده، در تذکره خود، درباره تاریخ وفات او گفته است: «... چندى پیش از آشوب اصفهان، رحلت کرد...»
لاهیجى تاریخ آشوب اصفهان را سال 1134 هـ .ق. مى نویسد.([22])
سید عبدالله جزائرى(رحمه الله) در اجازه خود نوشته است: «میرزا عبدالله در عشر ثلاثین درگذشته است».
صاحب روضات در این باره مى نویسد: «مرادش از عشر ثلاثین، سى سال پس از 1100 هجرى است که نزدیک به اوائل قرن دوازدهم هجرى مى باشد یعنى 1130 هجرى.»([23])
علاّمه روضاتى نوشته است: «پایان زندگى و تاریخ درگذشت این عالم بزرگوار کثیر الانوار ـ که در حدود یکهزار و یکصد و سى بود ـ بسان بسیارى از دانشوران آن زمان به درستى دانسته نیست و همچون خاک جاى او در اصفهان پنهان مانده است. همچنان که از دو فرزند پسر او میرزا احمد و میرزا زین العابدین که پدر، کتابهاى ملکى خود را به آن دو بخشیده است ـ و لابد گرفتار جور افغان و فتنه دوران شده اند ـ هیچ آگاهى در دست نیست.» به ظنّ قوى درگذشت میرزا عبدالله افندى در سال 1129 هجرى بوده است.»
آیت الله مرعشى نیز نوشته است: «براساس آنچه در تعالیق الاجازة الکبیره جزائرى و تذکرة القبور مصلح الدین مهدوى آمده، افندى در حوالى سال 1130 در گذشته، اما محل دفن وى مشخص نیست. شخص موثقى به من مى گفت که به احتمال، قبر او در حوالى قبر فاضل هندىـ در تخت فولاد اصفهان ـ است.([24])
بنا به نظر دهخدا، وى حدود 1130 هـ .ق. در تبریز درگذشت.([25])
[1] - ریاض العلماء، ج 4، ص 307.
[2] - همان، ج 3، ص 230 و 231.
[3] - در اکثر تذکرهها، در آخر سلسله نسب افندى، قبل از اصفهانى بودنش به تبریزى الاصل بودن خضر شاه یا خضربیک تأکید شده است.
[4] - ریاض العلماء، ج 4، ص 306 ـ 309.
[5] - همان، ج 2، ص 295. محلّه یاده شده در زوایه خیابان «شریف واقفى» فعلى و خیابان «نشاط» واقع در جنوب غربى «محلّه قلعه طبرک» قرار داشت. جزوه تحفه فیروزیه، رسول جعفریان، ص 19.
[6] - ریاض العلماء، ج 4، ص 301 و 302.
[7] - «جیران» در زبان ترکى به معناى آهو است.
[8] - تاریخ و سفرنامه حزین، ص 208 و 209.
[9] - زهر الریاض، آیت الله مرعشى، ص 11.
[10] - مقدمه ترجمه ریاض العلماء، ج 1، ص 7.
[11] - همان،ص 8.
[12] - همان، ص 8 و 9.
[13] - همان، ص 9.
[14] - ریاض العلماء، مقدمه، ص 11 ـ 17.
[15] - جزوه تحفه فیروزیه، ص 15 ـ 17. دهخدا مىنویسد: «... ریاض العلما در چند مجلد که دو مجلد آن به خط مؤلف در دانشکده ادبیات]تهران [موجود است.» (لغتنامه دهخدا، حرف ع، ص 75).
[16] - جزوه تحفه فیروزیه، ص 20.
[17] - ریاض العلماء، ج 3، ص 230 و 231.
[18] - همان، مقدمه، ص 27.
[19] - ریاض العلماء، مقدمه، ص 28 ـ 31.
[20] - همان، ص 26 و 27.
[21] - تاریخ و سفرنامه حزین، ص 208 و 209.
[22] - همان.
[23] - ریاض العلماء، مقدمه، ج 3، ص 32.
[24] - جزوه تحفه فیروزیه، ص 8.
[25] - لغت نامه دهخدا، حرف ع، ص 75.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه