13 مهر 1394, 13:51
قاضى و علامه طباطبایى
علامه طباطبایى مى فرماید:
«من و همسرم از خویشاوندان نزدیک مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى بودیم او در نجف براى صله رحم و تفقّد از حال ما، به منزل ما مى آمد. ما کراراً صاحب فرزند شده بودیم، ولى همگى در همان دوران کوچکى فوت کرده بودند، روزى مرحوم قاضى به منزل ما آمد در حالى که همسرم حامله بود و من از وضع او آگاه نبودم موقع خداحافظى به همسرم گفت:
دختر عمو! این بار این فرزند تو مى ماند، و او پسر است و آسیبى به او نمى رسد، و نام او «عبدالباقى» است.
من از سخن مرحوم قاضى خوشحال شدم خدا به ما پسرى لطف کرد و بر خلاف کودکان قبلى، باقى ماند و آسیبى به او نرسید و نام او را عبدالباقى گذاردیم.»([20])
علامه طباطبایى در واقعه اى دیگر مى فرماید:
«وقتى به نجف رسیدم لدى الورود رو کردم به قبّه و بارگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) و عرض کردم:
یا على! من براى ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده ام ولى نمى دانم چه روشى را پیش گیرم و چه برنامه اى را انتخاب کنم از شما مى خواهم که در آنچه صلاح است، مرا راهنمایى کنید.
منزلى اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهاى اوّل، در منزل نشسته بودم و به آینده خود فکر مى کردم ناگاه درب خانه را زدند درب را باز کردم، دیدم یکى از علماى بزرگ است. سلام کرد و داخل منزل شد، خیر مقدم گفته با کمال صمیمیت به گفتگو نشست و سخنانى بدین مضمون فرمود:
کسى که که به قصد تحصیل به نجف مى آید، خوب است علاوه بر تحصیل، به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش نیز باشد و از نفس خود غافل نماند.
این را فرمود و رفت من در آن مجلس، شیفته اخلاق و رفتار اسلامى او شدم و تا درنجف بودم، از محضرش استفاده مى نمودم. آن دانشمند بزرگ، آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى بود.»([21])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان