ملا مهدى نـراقى
متوفاى 1209 ق.
عنوان مقاله: منادى اخلاق
نویسنده: عبدالرحیم اباذرى
ستاره اى از دارالمؤمنین
شهر زیبا و تاریخى کاشان در طول تاریخ به «دارالمؤمنین» معروف بوده است. همواره عالمان بزرگ و نامىِ فراوانى از آن ظهور کرده اند و جهان اسلام از وجود نورانى آنان بهره هاى چشمگیرى برده است.([1])دانشمندانى که هر کدام باتالیفات خود در رشته هاى گوناگون چراغ هدایت شدند و یکى پس از دیگرى در عرصه هاى علم و حکمت درخشیدند و بر زیباییهاى این شهر جلوه دیگر بخشیدند.
در این شهر با افول هر ستاره، ستاره اى دیگر طلوع مى کند. در سال 1091 ق. هنگامى که دانشمند توانگر ملا محسن فیض کاشانى چشم از دنیا فرو مى بندد از آن پس فروغ و نشاط معنوى شهر کاشان رو به افول وخمودى مى نهد. این شهر حدود چهل سال زانوى غم در بغل مى گیرد و به انتظار طلوع ستاره درخشان دیگر مى نشیند([2]). تا اینکه در سال 1128 ق. در نراق - یکى از روستاهاى اطراف کاشان - نوزادى از مادر متولد مى شود. پدر وى که ابوذرنام داشت و از کارگزاران ساده دولتى بود، به امید اینکه فرزندش از ناشران حقیقى شریعت محمدى (صلى الله علیه وآله) و از منتظران واقعى حضرت مهدى (عج) باشد نام او را «محمد مهدى» مى گذارد.([3])
ورود به حوزه کاشان
این فرزند دوران کودکى و نوجوانى را در روستاى نراق سپرى مى کند.در همان اوان نوجوانى علاقه شدیدى نسبت به تحصیل علم و آگاهى از واقعیتهاى هستى در وجود خود احساس مى کند. پس فرصت را از دست نداده، با ذوق و شوق فراوان آماده یادگیرى علوم و معارف اسلامى مى شود. بدین سان محمد مهدى آواى هجرت سر مى دهد و براى ثبت نام در مدرسه علوم دینى کاشان به سوى آن دیار روانه مى گردد.
حوزه هاى علمیه آن دوران، از نظر پذیرش، برنامه روشن و ثابتى نداشت. هر علاقه مندى تنها با مراجعه و معرفى آوردن از سوى روحانى محل مى توانست بآسانى وارد مدرسه شود و از همان روز در پاى درس استاد، حق حضور داشته باشد. او نیز این مرحله را پشت سر مى گذارد و یکى از حجره هاى مدرسه را براى مطالعه و اقامت شبانه روزى خود انتخاب مى کند.
البته سادگى ورود عاشقان حقیقت به حوزه هاى علمیه بدان معنا هم نبود که از هیچ نوع نظم و برنامه اى برخوردار نباشد، بلکه طلاب علاوه بر اینکه زیر نظر استادان دلسوز و پرتلاش راهنمایى شده، پرورش مى یافتند، در طول دوران تحصیل خود، امتحانهاى سخت و گوناگونى از قبیل فقر، بیمارى، کمبود استاد و مشکلات خانوادگى و... را یکى پس از دیگرى از سر مى گذراندند. به این ترتیب تنها افرادى مى توانستند در این مرحله حساس قبول شده، نمره عالى به دست آورند که از روحیه قوى، علاقه، پشتکار و انگیزه الهى برخوردار باشند و تنها این گروه بودند که تا آخر نیز در این سنگر پر خطر مى ماندند و از کیان اسلام و مسلمانان دفاع مى کردند.
هنوز نتیجه این مرحله از آزمون در مورد محمد مهدى درست روشن نشده بود. معلوم نبود وى در جرگه کدام یک از این دو گروه قرار خواهد گرفت. آیا به سرنوشت آن کسانى دچار خواهد شد که با اندک گرفتارى و دشوارى، درس و بحث و مدرسه را رها کردند و رفتند یا اینکه آستین همت بالا زده، طریق عشق و عرفان در پیش مى گیرد؟ در هر صورت او با توکل به خداوند یکتا و تکیه بر اراده آهنین، تلاش مخلصانه خویش را پى مى گیرد و در حلقه درس اندیشمند توانا مرحوم «ملا جعفر بیدگلى» حاضر مى شود. چندین سال از محضر پرفیض این عالم فرزانه خوشه هاى علم و حکمت مى چیند و دوره مقدمات، سطح و مقدارى از دروس عالى را در شهر کاشان به پایان مى رساند.([4])
هجرت به اصفهان
چون درسهاى موجود در کاشان نمى توانست خواسته هاى علمى و مشکلات درسى او را پاسخ دهد بناچار براى تکمیل اندوخته هاى علمى، راهى حوزه علمیه اصفهان مى شود. در آنجا پس از مدتى اقامت و جستجو در بین عالمان تراز اول، حکیم پارسا مرحوم «مولى اسماعیل خواجویى» را به استادى انتخاب مى کند و در حدود سى سال توقف در آن شهر از کرسى درس وى از جمله: فقه، اصول، کلام، فلسفه، حساب، هندسه و نجوم استفاده هاى شایان مى برد. همچنین از محضر استاد کل فلسفه مرحوم «محمد زمان کاشانى» و «شیخ محمد مهدى هرندى» نیز بهره هاى فراوان کسب مى کند.([5])
این دوره از تحصیل ایشان در اصفهان نقش بسزایى در رشد و نبوغ علمى وى بر جاى مى نهد و استعدادهاى نهفته اش را بخوبى شکوفا کرده، او را به مرحله بارورى مى نشاند. دیرى نمى پاید که در زمره عالمان و استادان بزرگ حوزه اصفهان قرار گرفته، در میان آنان همانند ستاره پر نور مى درخشد. ملا مهدى نراقى در آنجا علاوه بر تحصیل، تدریس و تحقیق، به تبلیغ و ارشاد مردم نیز همت مى گمارد و حتى با یادگیرى خط و زبان عبرى و لاتین نزد عالمان یهودى، با رهبران مذهبى اقلیتها وارد بحث و مناظره مى شود و از متن کتب مذهبى آنان با خط عبرى مطالبى را بر حقانیت رسالت پیامبر بزرگ اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل و ترجمه مى کند.([6])
بازگشت به کاشان
نابغه نراق، پس از سى سال تلاش بى امان در شهر اصفهان و استفاده از حضور استادان نامى آن سامان با یک دنیا علم و حکمت و با کوله بارى از تجربه و عرفان براى خدمت به هموطنان خود عازم کاشان مى شود و این در حالى است که این شهر نفس هاى آخر حیات خود را مى کشد و به طور آشکار از جنبش و نشاط باز مانده است.([7])
با ورود او مردم کاشان یوسف گمگشته خویش را - که چندین سال در فراقش یعقوب وار به انتظار نشسته بودند - باز مى یابند. مانند پروانه به دور شمع وجودش طواف مى کنند و ملا مهدى نراقى پرچم هدایت را به دوش مى گیرد. نخست در حوزه علمیه کاشان، کرسى درس و بحث بر پا مى دارد و نهر نور و معرفت بر سینه تشنگان حقیقت جارى مى سازد. سپس از مسجد، سنگر استوارى پدید مى آورد که در محراب و منبر آن با اقامه نماز و ایراد خطابه هاى روح انگیز نشاط و امید را در دل اهالى شهر و حومه زنده نگه داشته، جنب و جوش روزگار «فیض کاشانى» را دوباره به فضاى شهر باز مى گرداند.([8])
در حریم ولایت
این اندیشمند فرزانه بعد از مدتى - که تاریخ دقیق آن روشن نیست - براى پیوستن به کبوتران حرم قدسى و علوى (نجف و کربلا) شهر کاشان را به سوى عراق ترک مى گوید. ایشان در کنار بارگاه حضرت على و امام حسین(علیهم السلام) مدت زیادى توشه علم و عمل مى گیرد. او با شرکت در درسهاى فقه و اصول بزرگانى همچون آیات عظام وحید بهبهانى، شیخ یوسف بحرانى و شیخ محمد مهدى فتونى رونق دیگرى به محفل هر کدام داده، خود را نیز به قله هاى سر به فلک کشیده نور و معرفت مى رساند.([9]) او هم اینک به غواصى ماهر و تیزهوش مبدل گشته است که مى تواند با تجهیزات لازم و کافى که به همراه دارد به عمق اقیانوسهاى نور سفر کند و از اعماق آنها گوهرهاى هدایت و مرجانهاى زندگى براى امت مسلمان ارمغان آورد.
هفت ستاره
نراقى در ایام تحصیل خود در شهرهاى کاشان، اصفهان، نجف و کربلا از استادان بزرگوار خویش بهره هاى بى مانند مى جوید. وى در اجازه نامه هاى تفصیلى خود از این سروران با احترام و عظمت یاد مى کند و از آنان به عنوان «کواکب سبعه» یعنى هفت ستاره نام مى برد([10])که از آنان یاد کردیم.
بر ساحل فضایل و معارف
الف ) عزت نفس
ملا مهدى نراقى از همان آغاز طلبگى از عزت نفس والایى برخوردار بود.او در حوزه کاشان اکثر روزها را با فقر و تنگدستى سپرى مى کرد ولى خم به ابرو نمى آورد و همچنان بانشاط و امیدوار، به تحصیل خود ادامه مى داد. روزى یکى از افراد نیکوکار کاشان وقتى از ماجرا آگاه مى گردد، یک دست لباس نو مى خرد تا به وى هدیه نماید. نخست نراقى از قبول آن امتناع مى ورزد ولى با پافشارى مرد نیکوکار لباس را برداشته، به حجره اش مى آورد. فرداى آن روز ناگهان تصمیم نراقى عوض مى شود. بدون اینکه فرصت را از دست بدهد روانه محل کسب و کار آن شخص مى گردد. بعد از سلام و تشکر و قدردانى با احترام و ادب لباس را به وى برمى گرداند. آن مرد هنگامى که نراقى را در تصمیم خود استوار مى بیند از علت این کار جویا مى شود. او در جواب مى فرماید: زمانى که این لباس را به تن کردم در خود احساس کوچکى و پستى نمودم، بویژه لحظه اى که از جلوِ مغازه شما عبور مى کنم بر این حالت پستى و خوارى ام افزوده مى شود و مرا به چاپلوسى و چرب زبانى وا مى دارد. این حالت براى من به هیچ وجه قابل تحمل نیست.([11])
باگذشت زمان این خصلت محمدى(صلى الله علیه وآله) در وجود او به صورت سرشتى نیک جاى باز مى کند و در سرتاسر زندگى با وى همراه مى شود و از میدانهاى بسیار دشوار او را پیروز و سرفراز بیرون مى آورد. نراقى به این مقدار بسنده نمى کند بلکه در کتاب با ارزش خود «جامع السعادات» نیز داد سخن از عزت نفس برآورده، این ویژگى را در انسان بسیار مهم مى پندارد و آن را ضامن پاسدارى از حریم شخصیت انسان مى شمارد. او در توصیه اخلاقى چنین مى نویسد:
«سزاوار است انسان فقیر، فقر خویش را از دیگران بپوشاند و همواره روح پارسایى و بزرگوارى را در خود زنده کرده و تربیت نماید. در مقابل ثروتمندان به خاطر ثروتشان، سر تعظیم فرود نیاورد و بدین وسیله خود را در چشم آنان کوچک نشان ندهد. بلکه نسبت به زراندوزان در وجود خویش حالت بزرگى به وجود آورد و هیچ وقت چشم طمع و توقع به دست آنان ندوزد.»([12])
ب ) صبر و استقامت
او اگرچه دستش از مال دنیا خالى بود، با صبر و شکیبایى، نیستى هاى فقر را به هستى هاى ثروت تبدیل مى کند. ملامهدى نراقى مدت طولانى از فراهم کردن یک شمع یا روغن چراغ براى استفاده از روشنایى در حجره تاریک خود در مى ماند ولى هرگز سستى به دل راه نمى دهد و تصمیم به صبر مى گیرد. از حجره خارج شده، به سوى انتهاى حیاط مدرسه مى رود. در آنجا بساط مطالعه را پهن مى کند و با استفاده از روشنایى چراغهاى وضوخانه و دستشویى مدرسه به تحقیق و تلاش خویش تا پاسى از شب ادامه مى دهد([13]) تا اینکه بر مشکلات طاقت فرساى دوران طلبگى و امتحانات الهى چیره مى گردد و به این ترتیب رمز موفقیت مردان بزرگ را به ثبت مى رساند.
ج ) ستیز با کج اندیشان
زمان طلوع نراقى، در شهرهاى کربلا و نجف تفکر اخبارى گرى به اوج خود رسیده بود. همچنان که در ایام تحصیل وى در اصفهان نیز روش گمراه کننده تصوف، میدان دار هر محفل و مجلسى بود. وى بدون اینکه تحت تأثیر افکار نادرست آن گمراهان قرار بگیرد با ژرف نگرى تحسین برانگیزى مبارزه حکیمانه اى را با هر دو تفکر آغاز مى کند([14]) هر چند که قبل از او استادش (وحید بهبهانى) پرچم مبارزه با اخبارى گرى را براى اولین بار بر دوش گرفته بود و در واقع حرکت نراقى ادامه جنبش استاد خویش بود.
او از سنگر تألیف، تدریس و سخنرانى استفاده کرده، با بهره گیرى از سرمایه علمى و قدرت ابتکار بى مانند، سستى و پوچى راه کج اندیشان را بازگو مى کند و امت اسلامى را از انحرافها و لغزشها نجات مى دهد. این عالم زمان شناس قلم به دست مى گیرد و کتاب با ارزش و اخلاق آموز «جامع السعادات» را در ردّ افراط وتفریط هاى صوفیان و ظاهرگرایان تألیف مى کند. وى در جاى جاى این کتاب علاوه بر تکیه بر آیات و روایات فراوان، با بیان فلسفى و عقلى بر درستى فرهنگ تعادل تاکید مى ورزد.
د ) نشر فرهنگ تعادل :
فرهنگ تعادل، همان فرهنگ اسلام ناب و فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) است. عالم نکته سنج ملا مهدى نراقى باالهام از سخنان گهربار معصومین(علیهم السلام)در آغاز کتاب «جامع السعادات» خود بحث مبسوطى را در مورد این فرهنگ ریشه دار دنبال مى کند. سپس این گونه نتیجه مى گیرد: «از گفته هاى پیشین روشن شد کمال نهایى هر انسان در این است که در انتخاب روشهاى اخلاقى و در انجام کارهاى باطنى و ظاهرى، راه متوسط و متعادل را به پیش گیرد که سعادت ابدى هر فردى در گرو همین امر اساسى است. رعایت این اصل (تعادل) اختصاص به اخلاق ندارد، بلکه در ابعاد دیگر مانند بحثهاى علمى، فلسفى و اعتقادى نیز باید همین روش ادامه یابد... .([15])»
هـ ) بیان سرچشمه انحرافات :
نراقى در تشریح این مسأله اساسى تعادل تنها به تذکر بسنده نمى کند بلکه موضوع را جدّى گرفته، به ریشه این کج روى ها مى پردازد. او با آگاهى کامل بر تاریخ ملتها و تمدنها، اساس بسیارى از افراط و تفریطهاى امت اسلامى و در نهایت عقب ماندگى و تباهى آنان را تنها در اندیشه و اعمال فاسد پادشاهان و رهبران منحرف آنان مى بیند. وى بر این اعتقاد است هر حرکت اصلاحى که مى خواهد در جامعه انجام پذیرد، در مرحله اول باید از سران حکومتها شروع بشود. اگر آنان راه درست و اعتدال را پیش گرفتند جامعه نیز خود به خود آن تفکر و کردار را دنبال خواهد کرد. در غیر این صورت آن حرکت یک کار مقطعى و بى فایده خواهد بود. ایشان وقتى بحث عدالت را - که یکى از صفتهاى متعادل اخلاقى هر انسان است - مطرح مى کند بى درنگ براى عدالت حاکمان و پادشاهان جایگاه ویژه اى در نظر مى گیرد و مى نویسد: «در میان عدالتها از همه حساس تر، عدالت پادشاهان و حاکمان هر جامعه است. چرا که عدالت مردم عادى همیشه به عدالت حاکمان برگشته، به آن بستگى دارد. اگر حاکمى عادل باشد و عدالت را در جامعه پیاده کند براى مردم هم اجراى عدالت امکان پذیر مى شود. در غیر این صورت اجراى آن در جامعه مشکل و بلکه محال خواهد شد. پس این تنها حکومتها هستند که با پیشتازى در اجراى عدالت، زمنیه رشد فضایل اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى جامعه را مى توانند فراهم آورند.([16])»
و ) اصالت نفس
جاودانگى روح انسان یکى از بحثهاى زیربنایى در علم اخلاق به شمار مى آید. مسائل اخلاقى با قطع نظر از این اصل مهم هیچ ثمره اى نمى تواند داشته باشد. زیرا مخاطب دستورالعملهاى اخلاقى همانا نفس و روح انسان است و در واقع موضوع بحث در علم اخلاق، روح است و بس. بنابراین اهمیت مسأله سبب مى شود که قبل از ورود به بحثها و توصیه ها، معناى نفس و حقیقت آن روشن گردد، که آیا نفس انسان از اشیا مجرد است تا هیچ گونه تأثیرپذیرى (از نظر نابود شدن) نسبت به زمان و مکان و حوادث روزگار نداشته باشد؟ یا از امور مادى بوده و فناپذیر است که در این صورت توصیه ها محدود به این دنیا خواهد شد و انسان در این چند سال عمر محدود خود چون احتیاج به آرامش و آسایش دارد باید به این تذکرات عمل بکند تا زندگى وى به پایان خود برسد. ولى اگر مجرد و جاودانه شد علم اخلاق از اهمیت خاصى برخوردار شده، ریشه در جهان ابدى والهى خواهد داشت.
درمیان دانشمندان علم اخلاق، نراقى نخستین شخصیتى است که به این موضوع اساسى توجه خاصى نشان داده و دیگران نیز از وى الگو گرفته اند. او در بخشى از این بحث مهم چنین مى نویسد:
«براستى بدن انسان مادى و فناپذیر، ولى روح او جاودانى است به همین خاطر اگر این روح با اخلاق خوب آراسته گردد، در سعادت ابدى از نعمتهاى الهى بهره مند مى شود و اگر خود را آلوده به پلیدیها کرد در عذاب همیشگى غوطه ور خواهد شد.([17])»
ز ) تجسم اعمال
پس از آنکه این عالم فرزانه «تجرد نفس» را با دلایل شش گانه به اثبات مى رساند آنگاه موضوع تجسم اعمال و پایدارى روح و آمیختگى رفتار خوب و بد انسان با روح، معنى مى یابد. بر این اساس روح آدمى در روز قیامت همراه با وى محشور گشته، تجسم اعمال در وجود انسان عینیت مى یابد. نراقى این بحث اساسى را هم - که از ارکان علم اخلاق به حساب مى آید - با ژرف نگرى تمام دنبال مى کند و در بخشى از آن مى نویسد: «واقعیت و حقیقت انسانها در روز قیامت همان تصورهاى باطنى و نیتهاى قلبى و عملهاى آنان است که در نفس انسان به صورت خوى ثابت درآمده است. وقتى روز قیامت ادراک انسان به حد بالا رسید و چشم بصیرت باز کرد همه آنها را به طور واضح در وجود خود حاضر مى بیند.([18])»
وى مطالب پاره اى از احادیث را که مى فرمایند « در روز قیامت انسانهاى گناهکار با مار و عقرب و انسانهاى نیکوکار باحور و غلمان همراه هستند.» نوعى تجسم اعمال یاد مى کند و مى نویسد: «در واقع حور و غلمان و مار و عقرب یا مَلَک و شیطان جز اعمال خود انسان چیز دیگرى نمى توانند باشند.([19])»
ح ) امر به معروف و نهى از منکر
عالم بزرگوارملامهدى نراقى، در این باب نیز گفتنیهاى ناب دارد. او معتقد است هر نهاد و سازمان و کسانى که مسئولیت امر به معروف و نهى از منکر را به عهده مى گیرند علاوه بر سعه صدر، بزرگوارى، خوشرفتارى با مردم،([20])بایستى داراى بینش عمیق و شناخت کافى از موضوعات و مصادیق این امر مهم باشند تا در وقت اقدام، معروف را با منکر یا منکر را با معروف خلط نکنند.([21]) همچنین قدرت طبقه بندى آنها را داشته باشند تا معروف و منکرهایى که در یک مقطع چندان اهمیت و اولویتى ندارند ناخواسته بر معروف و منکرهاى اساسى و مادر مقدم نشوند که در تاریخ ملتهاى مسلمان شواهد بسیارى در این مورد به چشم مى خورد.
خدمت به مردم
نراقى پس از سالها تلاش و تحقیق در نجف و کربلا، دوباره به وطن خود کاشان باز مى گردد تا جان در بدن دارد در خدمت مردم قرار گیرد. او در حل مشکلات آنان لحظه اى درنگ نمى کند و منزل ساده وى پناهگاه هر دردمند و مظلوم قرار گرفته، گره هاى کور و نزاعهاى ریشه دار در خانه باصفاى وى بازگشته، به صلح و محبت تبدیل مى شوند و این بدان سبب است که او همیشه در تلخیها و خوشیهاى زندگى در کنار آنان قرار مى گرفت.
در میدان قلم
از این عالم توانمند تألیفات گرانبهایى در رشته هاى گوناگون به یادگار مانده که هر کدام آنها از اهمیت ویژه اى برخوردار است. فهرست اجمالى آن به شرح زیر است:
الف - فقه:
1 - لوامع الاحکام
2 - معتمدالشیعه
3 - انیس التجار
4 - انیس الحجاج
5 -المناسک المکیه
6 - صلاة الجمعة
7 - تحفة رضویه
ب - اصول فقه:
1 - تجرید الاصول
2 - جامعة الاصول
3 - رسالة الاجماع
4 - انیس المجتهدین
ج - فلسفه و حکمت:
1 - جامع الافکار و فاقد الانظار
2 -اللمعة الالهیه فى الحکمة المتعالیه
3 - شرح الالهیات من کتاب الشفاء
4 - قرة العیون فى الوجود والماهیه
5 - لمعات العرشیه
6 -الکلمات الوجیزه
7 - انیس الحکماء
8 - انیس الموحدین
ح - ریاضیات و هیئت:
1 - توضیح الاشکال (هندسه اقلیدسى)
2 - رساله تحریر اکرثاذر سینوس
3 - رساله عقود انامل
4 -المستقصى (هیئت)
5 -المحصل (هیئت)
6 - معراج السماء (هیئت)
س - اخلاق:
1 - جامع السعادات
2 - جامع المواعظ
ش - متفرقات
1 - محرق القلوب (مقتل)
2 - مشکلات العلوم (کشکول)
3 - نخبة البیان (تشبیه، استعاره و محسنات بدیعه)
4 - طائر قدسى (دیوان اشعار)
5 - حواشى و تعلیقات بر آثار علماى پیشین
بیشتر این کتابهاى گران سنگ به صورت نسخه هاى خطى در کتابخانه هاى مختلف نگهدارى مى شود و تنها حدود 10 مورد از آن به مرحله چاپ و نشر رسیده([22]) و بعضى از آنها نیز مانند «انیس التجار» چندین بار چاپ شده و از سوى مراجع بزرگ همچون آیات عظام سید محمد کاظم طباطبائى یزدى، سید اسماعیل صدر و شیخ عبدالکریم حائرى یزدى حاشیه هایى بر آن زده شده است([23]).
در عرصه شعر
از میان اشعار سروده شده ملا محمد مهدى نراقى تعداد زیادى از آن از بین رفته و تنها بخش کوچکى از آن از مآخذ گوناگون به دست آمده است که بیشتر جنبه عرفانى داشته و به شیوه مثنوى و ساقى نامه گفته شده است. حال از میان اشعار فارسى و عربى او، چند شعر فارسى را مى آوریم:
اى خوش آن صبحدمى که آیت بشرى رسدم *** نفخه روح قدس از دم عیسى رسدم
ارمغان آوردم پیر مغان راحت روح *** آنچه در عقل تو ناید به هویدا رسدم
بشکند مرغ سماوى قفس ناسوتى *** اِذن پرواز سوى عالم بالا رسدم
برقع طبع به دور افکنم از چهره عقل *** در فضاى جبروت اذن تماشا رسدم
روح قدسى گسلد بند طبیعت از پاى *** رخصت سیر بدین گنبد خضراء رسدم
عقل بگذارم و در دامن عشق آویزم *** قاصدى گر به سر از منزل سلمى رسدم
جلوه گر یار در آمد ز رُخ افکنده حجاب *** به وصالش رسم و جمله تمنا رسدم([24])
کلام بزرگان
1 - علامه بزرگ آیت الله سید محمدحسین طباطبایى:
«نراقیان (ملا مهدى و پسرش ملا احمد) از علماى بزرگ اسلام وناشناخته اند.([25])»
2 - آیت الله استاد حسن زاده آملى:
«بى شک آن جناب در تبحر و تمهر به جمیع علوم و فنون عقلى و نقلى، حتى در ادبیات و ریاضیات عالیه در عداد طراز اول از اکابر علماى اسلام و در اتصاف به فضایل اخلاقى و ملکات ملکوتى از نوادر روزگار است. حضرتش صاحب تصانیف فائقه و تألیفات لائقه در علوم گوناگون است.([26])»
3 - دانشمند گرامى سید جلال الدین آشتیانى:
«علامه نراقى از مجتهدین بزرگ عصر خود و از مراجع و زعماى دین و داراى محضر ترافع و قضا بود. مؤلفین کتب فقهى به آثار او توجه نموده اند. با این وصف در حکمت و فلسفه الهى نیز داراى مقام شامخى است و در فنون ریاضى نیز آثار نفیسى دارد. عالى ترین کتب ریاضى را تدریس مى نمود. بعضى از او به افضل المهندسین تعبیر نموده اند.([27])»
غروب آفتاب نراق
این عالم خدمتگزار پس از سالها فداکارى و خدمت، روز شنبه 18 شعبان 1209 در هشتاد و یک سالگى در شهر کاشان به دیار ابدى مى شتابد و با پرواز جاودانى خویش ملت مسلمان عصر خود را به عزا و ماتم مى نشاند. در آن حال پیکر پاک و مطهر نراقى با شکوه و عظمت فراوان در این شهر تشییع مى شود و سپس به نجف اشرف منتقل گشته، در کنار حرم امیرالمؤمنین على (علیه السلام) سر بر آستان علوى مى گذارد([28]) و براى همیشه در آن مکان مقدس آرام مى گیرد. رضوان خدا بر روان او باد.
فرزندان و نوادگان
پس از رحلت ملا محمد مهدى نراقى چهار فرزند برومند به نامهاى : ملا احمد، ملا ابوالحسن، ملا اباذر و ملا مهدى از وى به یادگار ماندند و هر کدام از آنها با تحصیل علم و حکمت راه پدر را در پیش گرفتند. بزرگترین و دانشمندترین آنان ملا احمد نراقى، صاحب کتابهاى ارزشمند : «مستندالشیعه و معراج السعاده» است که هنوز مطالب آنها مورد استفاده و اعتماد علماى شیعه مى باشد.
همچنین بیشتر نوادگان و فرزندانى که از نسل این عالم فرزانه به دنیا آمدند همه از عالمان و دانشمندان بارز عصر خود شمرده مى شوند([29]) و هر کدام در ابعاد گوناگون داراى نقش قابل توجهى در جامعه اسلامى بوده اند از جمله آنها روحانى مبارز و شهید : آقا على نراقى است که به طرفدارى از محرومان منطقه، بر ضد خانها و سرسپرده هاى حکومت قیام مى کند و در نهایت در راه همین هدف مقدس مظلومانه به درجه رفیع شهادت نائل مى آید.([30])
[1] - ر.ک: «تاریخ کاشان» و «مردان بزرگ کاشان» از سهیل کاشانى و کوروش زعیم.
[2] - مرحوم آیت الله مجاهد سید ابوالقاسم کاشانى در تقریظ خود بر کتاب «لباب الالقاب» و همچنین صاحب کتاب پر ارزش «اعیان الشیعه» به این مطلب بطور صریح اشاره مى کنند.
[3] - مقدمه جامع السعادات، محمد مهدى نراقى، ج 1، (محمد رضامظفر).
[4] - مقدمه اللمعة الالهیه، محمد مهدى نراقى، حسن نراقى، ص7، چاپ انتشارات انجم فلسفه، 1357 ق. (از حسن نراقى)
[5] - همان، ص8.
[6] - انیس الموحدین، ص116، انتشارات الزهرا، 1363 هـ.ش.
[7] - اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج10، ص 143.
[8] - لباب الالقاب، ص 93.
[9] - مقدمه شرح الالهیات من کتاب الشفاء، محمد مهدى نراقى، ص 22. (از حسن نراقى)
[10] - رک: مقدمه هاى «جامع السعادات» و «اللمعه الالهیه».
[11] - همان.
[12] - مشاهیر دانشمندان اسلام، شیخ عباس قمى، ج 3، ص 19، و اعیان الشیعه، ج 3،ص 402
[13] - روضات الجنات، میرزا محمد باقر خوانسارى، ج 1، ص 625
[14] - اعیان الشیعه ، ج 10، ص 167
[15] -الذریعه الى تصانیف الشیعه، آقا بزرگ تهرانى، ج6، ص 205، ش 1136
[16] - اعیان الشیعه، ج 10، ص 317
[17] - همان، ص 67، والذریعه، ج 24، ص 42، ش 210.
[18] - همان، ص 18.
[19] - همان، ص 16 و 17.
[20] - همان، ج2، ص 248
[21] - همان، ص 240
[22] - براى توضیح بیشتر در مورد کتابهاى ایشان، رک: ملا مهدى نراقى، «منادى اخلاق» شماره 5 دیدار با ابرار
[23] - همان، ص 66
[24] - همان، ص 75
[25] - انیس الموحدین، مقدمه از استاد حسن زاده آملى، ص 14
[26] - همان.
[27] - قرةالعیون فى الوجود والماهیه، مقدمه از سید جلال الدین آشتیانى، ص 56.
[28]-ریحانة الادب، محمد على مدرس، ج6، ص 163 و شرح الالهیات، مقدمه از حسن نراقى.
[29] - تاریخ اجتماعى کاشان، حسن نراقى، ص 287.
[30] - ر.ک : تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروى.
,منبع:فرهیختگان تمدن شیعه