14 مهر 1394, 11:47
حاج شیخ حسین انصاریان:
«مرحوم فومنى در کربلا درس خوانده و به درجه اجتهاد رسیده بود. او که فردى انقلابى بود، علاوه بر امامت نماز، گاهى سخنرانى هم مى کرد و در سخنان خود مطالب تندى علیه حکومت مى گفت. وى مردى مبارز و ظلم ستیز بود. او بارها به زندان افتاده و شکنجه هاى بسیار را متحمل شده بود. چندى نگذشت که بر اثر کثرت فشارها دچار بیمارى شد و سال بعد در ماه مبارک رمضان جاى خالى منبر ایشان را من پر کردم و مانند او به اشاعه فرهنگ اسلامى و امر به معروف و نهى از منکر پرداختم و چندى بعد، شیخ جواد فومنى از دنیا رفت. از قضا حسنعلى منصور (نخست وزیر وقت) را هم کشته بودند. دولت مى دانست که در مراسم تشییع آقاى فومنى انبوه کثیرى از مردم شرکت خواهند کرد. مردم جنازه مرحوم فومنى را به مسجد آوردند. من بالاى منبر رفتم و خواستم تا جنازه را نزدیک بیاورند. سپس بچه هاى او را کنار خود خواندم. قصد داشتم حق مرحوم را در آن اجتماع پر شکوه به جاى آورم واز مبارزات و دلسوزى هاى او به طور مفصل براى مردم سخن بگویم. نیروهاى کلانترى از چند منطقه آمده و به شدت آن محله را تحت محاصره قرار داده بودند. شدت هیجان مردم و تلاطم احساسات قلبى ام سبب شده بود رعب و وحشت از آن ها را به فراموشى بسپرم. بالاى منبر با صداى رسا مبارزات مرحوم را شرح دادم و از رنج هایى که در این راه کشیده بود سخن گفتم. دستگیرى ها، حبس هاى او را برشمردم و در آخر گفتم: آرى تحمل آن همه فشار بر آن عزیز چنان گران آمده بود که عاقبت قالب تهى کرد، جان خود را نثار آرمانش نمود و ما اینک از برکات وجود پر فیضش محروم شدیم. جمعیت حاضر همه به هیجان آمده بود، همه بر سر و سینه مى زدند و گریه و فغان مى کردند. پس از سخنرانى، مردم جنازه را بر روى دست گرفتند و تا شاه عبدالعظیم پیاده تشییع کردند.»[19]
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان