13 مهر 1394, 13:51
احمد بن محمّد بن رستم، مطیار قرشى، معروف به ابوعلى رستمى که مدتى حکمران اصفهان، همدان و توابع بود، با ابوالحسن شاعر طباطبا هم عصر بوده است. رستمى صاحب فرزند نمى گردیداز این جهت نذر کرد که اگر خداوند متعال به وى فرزندى عنایت کند، با همتاى خود از سادات طباطبا که در اصفهان نقابت داشته اند، تزویج نماید. سرانجام نذرش به اجابت رسید و او داراى دخترى به نام فاطمه شد که به همسرى على ملقّب به شهاب الدّین، مکُنّى به ابوالحسن و نیز ابوطاهر فرزند محمّد (ابوالحسن شاعر) در آمد و محصول این وصلت بابرکت، پسرى به نام طاهر بود. ابو على رستمى به دلیل چنین لطفى که خداوند در حقّش مبذول داشت، قسمت زیادى از اموال غیر منقول خود را در حوزه پهناور فرمانروایى خویش که اصفهان، رى و همدان را شامل مى شد، ضمن وقف نامه اى که کهن ترین سند پایدار وقف اسلامى در ایران براى سادات طباطبا به شمار مى رود، در سال 316 ق. بر فرزندان پسر و سپس بر فرزندان دختر خود نسل بعد از نسل وقف کرده است. از آن جا که بخش مهمى از اموال مزبور در شهر زواره بود و در آن زمان، این دیار از نواحى آباد و برخوردار از امنیت و آرامش به شمار مى رفت، به تدریج سادات آل طاهر متوجه آن گردیدند و بدان منطقه مهاجرت کردند. کثرت سادات در زواره به حدّى رسید که این شهر به مدینة سادات موسوم گشت و اجداد سیّد طباطبایى نیز در زمره مهاجرین به این ناحیه بودند.
سیّد مُراد، پدر بزرگ سیّد محمّد که به امیر شاهمراد مشهور مى باشد، در زواره مى زیست و داراى چهار فرزند پسر بود که عبارتند از: سیّد عبدالکریم (جدّ اعلاى سادات طباطبایى بروجرد)، امیر سیّد ابوالمعالى کبیر (جدّ سادات طباطبایى کربلاى معلّى)، امیر سیّد على حکیم جدّ آیت الله سیّد محسن حکیم و سیّد نور الدّین (جدّ سادات طباطبایى ساکن یزد).
بنابراین، از طریق امیر شاهمراد، چهار خاندان بزرگ علمى و فقهى شیعه از سادات طباطبایى به یکدیگر مرتبط مى شوند.[3] آیت الله بروجردى در نسب نامه اى که براى خاندان خویش تنظیم نموده است، مى نویسد:
«توطّن سادات طباطبایى در اصفهان و اطراف آن تا زمان ما استمرار داشته است و در قریه هاى اصفهان هنوز هم شاخه هاى بسیارى از آل طباطبا وجود دارند و در قرن دوازدهم هجرى همزمان با فتنه افغان ها، شاخه اى از آنها به بروجرد انتقال یافتند.[4]»
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان