سالها پیش، وقتی نخستین چاپ کتاب مقدس منتشر شد، گفتن چیزی درباره دوران معاصر و پیشبینیهایی درباره آینده بسیار آسانتر از امروزه بهنظر میرسید. مرحوم یواخیم واچ در بازنگری چاپ اول، اظهار داشت که معلوم نیست من روشهایی را که واقعا مفسران به کار گرفتهاند، مطالعه میکنم یا اینکه تئوریهای هرمنوتیکیای را که آنان پی میگیرند، بررسی میکنم. من اکنون از انجام چنین تفکیکی مایوس شدهام؛ زیرا در اکثر نوشتههای مربوط به آبای کلیسا که خواندهام، روشها مشابه تئوریها هستند، اما به هیچ وجه عینا مثل هم نیستند. در حقیقت من کاملا مطمئن نیستم که یک نظام مفصل هرمنوتیکی ممکن یا مطلوب باشد. وی در ادامه میگوید: «اگر ما هرمنوتیک میخواهیم باید اصول کلامیای که هرمنوتیک باید براساس آن ساخته شود، بهروشنی بیان کنیم.» این بدان معناست که باید وارد آنچه بولتمن آن را «دور تفسیری» مینامد، بشویم. در این دور، کلام که به نحوی بر کتاب مقدس مبتنی است، بر روش هرمنوتیکی تاثیر میگذارد، که خود این روش، به نوبه خود، تفسیر کتاب مقدس را برای کلام ممکن میسازد. این دور تا حد زیادی در اذهان مفسران کتاب مقدس وجود داشته و دارد. اما اکنون باید این پرسش را مطرح کنم که آیا کلام کاملا یا منحصرا مبتنی بر کتاب مقدس است و یا اینکه باید مبتنی باشد یا خیر؛ و اگر کلام بر کتاب مقدس مبتنی نیست، اما در عین حال از سنت و عقل اطلاعات کسب میکند، در این صورت این دور دیگر دور بودن کامل خود را حفظ نکرده است.
مراحل کار مفسران مدرن کتاب مقدس
بهنظر میرسد نخستین کار مفسران مدرن، کاری تاریخی است؛ به این معنا که آنچه ایشان در فهم آن میکوشند، همان قصد نویسنده متون مورد تفسیر و بافتهای آن در ارتباط نویسنده با خوانندگان آنهاست. کار با زبانشناسی آغاز میشود. آنان باید ابتدا متن مدارکی را که مطالعه میکنند، بررسی کنند، تا دریابند متون چگونه منتقل شدهاند و فرآیند انتقال در ارتباط با نخستین مدارک که دیگر موجود نیست، شامل چه مراحلی است.
دوم اینکه آنان باید شکل ادبی مدارک و اشکال ادبیای را که درون آن به کار رفته است، ملاحظه کنند؛ آنان (مفسران) باید زبان و روشی را که نویسنده آن به کار گرفته است [نیز] در نظر بگیرند.
سوم آنکه ایشان باید موقعیت تاریخیای را که نویسنده اثر خود را در آن نگاشته است، در ذهن داشته باشند. این وضعیت [تاریخی] برای عهد جدید امری سه بخشی است:
الف) امر نخست جهان یونانی - رومی با تمام تنوع آن، در آغاز دوره ماست؛
ب) دیگری جهانی است که کمابیش با یهودیت با تمام تنوعش، ارتباط نزدیکی دارد؛
ج) دیگری هم جامعه کلیسای مسیحی نخستین است که در آن نیز تنوع وجود داشته است.
بهطور مشابه در باب عهد قدیم، وضعیت تاریخی صرفا اوضاع خاور نزدیک باستانی در دورانهای زمانی مختلف نیست؛ بلکه اسرائیل هم بهمنزله یک جامعه ایمان، عبادت، و رفتار، با همه تنوعات موجود در آن، است.
منظور این است که مطالعه محیطی، صرفا مسئله هماهنگسازی عهد قدیم یا جدید با فرهنگهای غیر اسرائیلی یا غیر مسیحی، که اسرائیل و کلیسا در آن فرهنگها بنیان نهاده شدهاند، نیست. بلکه مسئله مهمتر، هماهنگ ساختن ادبیات با زندگی جامعهای که کتاب مقدس از آن ظهور کرد و برای آن نوشته شد، نیز هست. کسی ممکن است حتی درباره اسرائیل یا کلیسا به مثابه فرضیاتی صحبت کند که به تنهایی عهد قدیم و جدید را قابل فهم میسازند. بدون اسرائیل عهد قدیم معنا ندارد؛ بدون کلیسا عهد جدید معنا ندارد.
با توجه به مطالب فوق، اکنون فرد میتواند قدم بعدی را - در جهت تفسیر کلامی- بردارد. به هر روی، کتاب مقدس صرفا به سبب اطلاعاتی که درباره اسرائیل باستانی یا کلیسای نخستین منتقل میسازد، خوانده نمیشود؛ بلکه آن را میخوانند چون مردم معتقدند در این کتاب مطالبی یافت میشود که درباره اعمال و قصدها و درخواستهای خداوند بیان شده است.
البته میتوان استدلال کرد که هیچ پیوستگی واقعیای میان کلیسای کنونی و کلیسای آن زمان وجود ندارد. این استدلال معمولا با نظریه اضمحلال و سقوط کلیسای نخستین، و نظریه بازسازی یا ساخت جدید کلیسای واقعی چندی پیش از آن همراه است. لکن چنین دیدگاهی معمولا نادیده میگیرد که تا چه حد عناصر [سقوط] در عهد جدید یافت میشود، و فرض میکند که کلیسای بازسازی شده یا از نو بنا شده، از تاثیرات محیط خارجی مستثناست. به این دلایل اثبات نظریات اضمحلال و سقوط [که مطرح کردیم] دشوار بهنظر میرسد.
از سوی دیگر، تفاوتهای آشکاری میان کلیسای امروز و کلیسای آن زمان وجود دارد. چنانکه سیپرین و به دنبال وی اصلاحطلبان و مورخان برجسته قرن 19 بیان داشتهاند، میان کلیسای وابسته به پاپ و کلیسای قرن سوم تفاوت وجود دارد. میان کلیسای وابسته به پاپ و کلیسا در هر دوره بعدی تفاوتهایی وجود دارد؛ چه این تفاوتها بهدلیل تنزل، چه بهدلیل رشد و چه بهدلیل انطباق پایدار با محیطهای متعدد توضیح داده شود. [به هرروی، چنین تفاوتهایی میان این دو نوع کلیسا، با صرفنظر از دلیل و ریشه این تفاوت، وجود داشته است.]
این بدان معناست که تداوم میان کلیسای امروز و کلیسای آن زمان مساوی عینیت آنها نیست، بهگونهای که بهطور خودکار برای عضوی از کلیسای امروز تضمینی برای صحت تفسیر وی از کتاب مقدس فراهم آید. اعضای کلیسای فعلی در این انتهای تاریخ طولانی تفسیر کتاب مقدس قرار میگیرند، و آنان در این انتها نه تنها میتوانند روشهای مختلفی تفسیر کتاب مقدس را مشاهده کنند، بلکه نسبتا میتوانند میزانی را که تفاسیر بهواسطه وضعیت گذشته کلیسا محدود و مقید شدهاند نیز دریابند. آنان ممکن است تاکید کالون بر «شهادت درونی روحالقدس» را معنادار بیابند، اما خواهند فهمید که روحالقدس در موقعیتهای مختلف، بر آنچه به کلیساها گفته است، تاکیدهای مختلفی داشته است. اما بهرغم تنوع در تفسیر کتاب مقدس، یک مقیاس وحدت نیز وجود دارد. این وحدت با تاکید کلیسا بر سنت فراهم میآید؛ سنتی که خود قابل تغییر است اما در نهایت از دوره رسالتی ناشی میشود. این سنت اصولا در (الف) اشکال ایمانی و (ب) آیین نیایش بیان میشود. عقاید کلیسا تا آنجا که به جزئیات بازمیگردد، تغییر یافته است، اما با وجود این، آنها پیوستگی با جملاتی را از عهد جدید، مانند «بهنظر ما یک خدا هست و آن هم پدر است...و یک رب و آن هم عیسی مسیح است» (قرنتیان اول 6:8) حفظ میکنند. آداب عبادت در کلیسا نیز تغییر کرده است، اما آنها عموما پیوستگی خود با غسل تعمید و عشای ربانی جوامع رسولی را حفظ میکنند. عقاید نمایانگر قضاوتهای مداوم کلیسا درباره محتوای اساسی کلامی تورات است.
آیا تفسیر کتاب مقدس علمی است؟ بهنظر میرسد که پاسخ به چنین پرسشی هم بلی و هم نه است. این تفسیر علمی نیست به این معنا که یک مشاهدهگر عاری از پیشفرضها و تعصبات می تواند به سادگی متون کتاب مقدس را تحلیل کرده فرصیه شگفتانگیز جدید و صحیحی را که توضیحدهنده متون است، ایجاد کند. چنین فرضیهای با توجه به کثرت فرضیاتی که در دویست سال گذشته یا همین حدود پدید آمده است، فرضیه جدیدی تلقی نمیشود؛ همچنین با توجه به تزلزل چنین فرضیاتی هنگام زیر سوال رفتن پایههای اساسی آنها، چنین فرضیهای صحیح نیست. برای مثال، منتقدان عهد جدید اغلب توجه کردهاند که در اناجیل دو دیدگاه در باب ظهور ملکوت خداوند وجود دارد. طبق یک دیدگاه، این ظهور کاملا در آینده اما قریبالوقوع است. بنابر دیدگاه دیگر، این ظهور تا حدی در کار الهی عیسی موجود است. انسان میتواند این دو دیدگاه را یا به عنوان مکمل یکدیگر و یا غیر قابل جمع تلقی کند. اگر این دو دیدگاه غیر قابل جمع باشند، تنها یکی از آنها بیانگر دیدگاه عیسی است. بهطور کلی کلیسای نخستین معتقد بود که این ملکوت تا حدی در کار الهی عیسی موجود است. در نتیجه، این دیدگاه که این ملکوت بلافاصله ظهور میکند، از جانب عیسی مطرح شد. پیشفرض موجود در اینجا آن است که چون کلیسا با عدم تحقق پیشبینیهای عیسی روبهرو شد، پیام او را بار دیگر تفسیر، و بنابراین آن را تحریف کرد. اما اگر کلیسا اینقدر نگران تفسیر مجدد بود، چرا ما اصلا عبارات ناظر به آینده را در اناجیل می یابیم؟ جعلکنندگان [یا دروغسازان] کلیسا باید فقط دو دل و نالایق بوده باشند. این دیدگاه که عیسی چیزی جز ظهور آتی ملکوت را اعلان نکرده است (الف) مبتنی بر رد تلقی گفتههای او به مثابه مکمل است و (ب) به تصویر بسیار غیر متقاعدکنندهای از کار کسانیکه کلمات او را منتقل کرده و گزارش دادهاند میانجامد.
این بدان معنا نیست که عیسی تمام کلماتی را که گزارش شده است دقیقا به همان شکلی که انجیلنویسان نوشتهاند، گفته است؛ بلکه تنها بدین معناست که یک روش صرفا تحلیلی که در جستجوی تناقضات یا حتی ایجادکننده آنهاست، نمیتواند بهدرستی کتاب مقدس را تفسیر کند؛ کتاب مقدسی که منعکسکننده وحدت - در عین - کثرت کلیساست.
از طرف دیگر انتقادات مربوط به کتاب مقدس علمی است، بدین معنا که مستلزم تحلیلهایی است قبل از او و همراه با سنتزی که هدف مورد نظر این انتقادات است. طرقی که کلیسا اناجیل را اعلام کرد و همچنین شیوههایی که اعضای کلیسا [بهمدد آنها] معانی اناجیل را بهدست آوردند، متنوع است. این تنوع دستکم تا حدودی میتواند در ارتباط با اوضاع مختلف تاریخی درگیر توضیح داده شود. بهعلاوه پیش از اینکه محققان به مرحله تحلیل تاریخی برسند، باید با شیوه نسبتا علمی نقد متنی و ادبی [کتاب مقدس] درگیر شوند.
پیشتر مطالعه متنی کتاب مقدس بر مدل واژهشناسی کلاسیک مبتنی بود؛ عرصهای که در آن، ندرت نسخ خطی رویکرد نسبتشناسانهای را ممکن ساخت. «سلسله نسخ خطی» [که هر یک از نسخه پیشین رونوشت شده است] قابل ردیابی بود. با اینحال در زمینه کتاب مقدس وفور مطالب و میزان تحریفهای متنی به این معناست که شباهتهای خانوادگی اهمیت بسیار کمتری دارند. این کشف بهخوبی میتواند به این معنا باشد که بازیابی متون معتبر نخستین، در مواردی که اختلاف نظر وجود دارد، «احتمالی غیر ممکن» شده است.
برای نهادن پدیدهای ادبی، مانند صحیفهای از کتاب مقدس، در بافت تاریخی خودش، فرد باید ابتدا بداند که این پدیده - بهمنزله یک متن ادبی - چیست. محقق باید پیش از بحث درباره منابع مفروض یکی از اناجیل، اطلاعاتی درخصوص سبک و لغت انجیلنویس بهدست آورد. در این مرحله است که تفسیر کتاب مقدس از ورای آنچه میتوان بهمنزله امری نسبتا علمی در نظر گرفت، عبور میکند و وارد عرصههای کلام و تاریخ میشود. مفسران نیز مانند تاریخدانان نهتنها به مدارک مینگرند، بلکه به موقعیت ورای این مدارک و شرایط معاصر با آنها نیز نظر میکنند. مفسر افزون بر جستجو برای عواملی که کتب مقدس را به هم پیوند داده است، درگیر کشف رابطه این کتب با محیطهای گوناگونی است که این کتب در آنها نوشته شدهاند. یکی از اهداف مطالعه محیطی عبارت است از مشاهده روش اصلاح انجیل و مقداری اصلاح آن، بهگونهای که پس از این اصلاح ارائه شد. این هدف هم تاریخی و هم کلامی است.
مفسران در اینجا در معرض خطر مهمی قرار میگیرند. آنان به سختی میتوانند از تاثیر قضاوتهای تاریخی بر مفاهیم کلامی خود و همچنین از تاثیر علایق کلامی بر دیدگاههای تاریخی خویش جلوگیری کنند. تنها امید آنان این است که میتوانند نسبتا بهطور آزاد و کافی در هر دو زمینه کار کنند. در باب تاریخ آنان میتوانند بکوشند تا از کلیشههای قراردادی که حوادث را به قالبهای ثابت تبدیل میکند، اجتناب ورزند. برخی از این کلیشهها، بهویژه تقابل لفظی میان زبان عبری و یونانی، در مطالعه ستودنی "جیمز بار" با عنوان، معناشناسی زبان کتاب مقدس (1960)، آماج حمله قرار گرفته است. دیگر امور با درجات مختلف توانایی، همچنان در صحنه باقی میمانند. پیامبر و کشیش، ایمان و اخلاق، معتبر و ویرایشی - اینها همه منعکسکننده تصمیم متحجرانه گذشتگان برای بیان الهیات خود در عبارات تاریخی کاذب است. این بدان معناست که کلام بد و تاریخ بد با یکدیگر کار میکنند [و پیش میروند.]
به همین صورت این مطلب که ادعای عیسی صرفا آیندهنگری بوده است، بهنظر میرسد ناظر به علایق کلامی باشد. اگر کسی قصد داشته باشد تاریخ کلیسا را پس از قرن نخست کاملا نابود و محو سازد، بهخوبی این کار را انجام میدهد، اگر بگوید عیسی هرگز احتمال تداوم زندگی خویش را پیشبینی نکرده است. بر این اساس تاریخ کلیسا، تاریخ یک خطا میشود. غسل تعمید از یحیای تعمیددهنده اقتباس شده است و تفسیر پولس از آن نیز بهمنزله مرگ و حیات با مسیح، از ادیان مبهم و پیچیده یونانی - رومی ناشی شده است. «عشای ربانی» نمیتواند بر «شام آخر» مبتنی باشد؛ زیرا تلقی انجیل از «شام آخر» تلقی یک افسانه دینی است. عیسی بیتردید مریدانی داشته است، اما این مفهوم که آنها دوازده نفر بودهاند یا نامشان رسولان بوده است، به تخیل خلاقانه نهادی بازمیگردد که عیسی آن را بنیاد ننهاده است.
این نوع تفسیر بهنظر نمیرسد که بسیاری از مواضع عهد جدید را رها سازد، و بر آن است که کلیسای نخستین، که تقریبا بهطور کامل منقطع از عیسی است، چیزی جز التقاطگرایان به شدت خلاق نیست. در اینجا کار منتقدان آلمانی جدیدتر، که ماهرانه [و بهخوبی] به دست "جیمز ام. رابینسون" (در کتاب جستجویی جدید از عیسای تاریخی، 1959) تفسیر شده، نقش مهمی ایفا کرده است. اولا روشن است که کلیسای نخستین کاملا در استمرار جامعه رسولان پیش از رستاخیز و دقیقا همانند او نیست. خود مسیحیان آگاه بودند که چیز جدیدی روی داده است. حقیقتا «جدیدی زندگی» یکی از نتایج اولیه این رستاخیز است. اما امر دوم (که همانقدر مهم است) اینکه روشن است کلیسای نخستین در استمرار با رسولان پیش از رستاخیز متصل باقی ماند. بالاتر از هر چیز اینکه، مرکز ادعای مسیحیت بهطور مستمر و مداوم در عیسی، در کردارها و گفتارهایش، نهفته است. از اینروی، جستجو برای عیسای تاریخی، نه به مثابه امری کاملا جدید، بلکه منعکسکننده علایق جدید، ادامه مییابد.
مشکل امروزه بیش از آنکه به چگونگی اجازه دادن تنوع بازگردد به محدودیتها بر میگردد. آیا متن واحدی از کتاب مقدس دستکم یک معنای عمده یا مجموعهای از معانی عمده را منتقل میسازد؟ در نسلهایی که به تازگی پایان یافتهاند، این مطلب مفروض بوده است که معنای نخستین در نتیجه قرار دادن آن متن در اوضاع تاریخی خودش، که متن نسبت به آن اوضاع و در آن موقعیت در معنایی واحد و آشکار سخن گفته است، قابل بازیابی است. این فرضیه به چیزی میانجامید که پاراللومانیا، یعنی مجموعهای از تشابهات یهودی و یونانی، نام گرفت؛ به این باور که معنای یک متن میتواند عین، یا عملا عین، معنای یک تشابه توضیح داده شود. این عقیده خطاست؛ زیرا متون مشابه اغلب برای اهداف بهکلی متفاوت نوشته میشوند. آنچه مهم است بافت مطلب است، و در باب متون عهد جدید، بافت باید کلیسای مسیحی فرض شود؛ زیرا کلیسا جایی بود که متون در آن و برای آن و بهدست اعضای آن نوشته شدند؛ کلیسا بود که متون را حفظ کرد، برگزید و [به نسلهای بعد] منتقل ساخت. از اینروی، معنای عمده یا مجموعهای از معانی عمده را باید در نگاهی وسیع، درون زندگی کلیسا و فهم کلیسا یافت. منظور این است که آگاهی مفسر از کلیسای مدرن و قدیمی نمیتواند محدود، سطحی، یا یکطرفه باشد. رشته دیگری از بحث در سالهای اخیر، شاید بهویژه در نوشتههای ج. دانیلو، مورد تاکید قرار گرفته است. این بحث بر عملکرد تاریخی سنت مبتنی است. به بیان دیگر کتاب مقدس چیزی جز بیان مکتوب سنت نیست.
با ملاحظه پرسش درباره عهد جدید، مسیر بحث میتواند تایید شود. بههیچ وجه صحیح بهنظر نمیرسد که کتب مقدس (عهد قدیم یا جدید یا هر دو) کلیسا را پدید آورده باشند. هم کتاب مقدس و هم کلیسا بهطور همزمان اعمال خداوند و پاسخهای انسان به اعمال خداونداند - عهد جدید به روشنترین وجه، پاسخ انسان به عمل خداوند در مسیحا یا به اصطلاح سنتیتر، تجسم است. با اینحال در میان این دو، کلیسا مقدم است. کلیسا در انتخاب کتب خاصی برای ایجاد [یا تصنیف] عهد جدید و حذف دیگر کتب، نوعی داوری جمعی را بهکار گرفت. منظور این است که قانون شرع بهگونهای که ما آن را میشناسیم، پیش از اعتقادات، شوراهای نخستین، و خدمت کشیشی و الهیات رشد یافته کلیسای باستانی نبوده است.
وقتی اصلاحطلبان شکاف تثبیتشده عظیمی را میان کتاب مقدس و بقیه ادبیات مسیحیت یافتند، کشف آنان دستکم به دو دلیل بود:
الف) دیدگاه غیرتاریخی آنان درباره تاریخ کلیسا؛
ب) از دست دادن مدارک قرن دوم؛ یعنی قرنی که عهد جدید را با نوشتههای توسعهیافتهتر مسیحیت در قرون سوم و چهارم با هم پیوند داده بود. اصلاحطلبان از بیشتر نوشتههای آبای کلیسا یا هر یک از نوشتههای اصلی مدافعان بیاطلاع بودند. آنان از کتب کاذب عهد قدیم آگاه بودند اما به استفاده از این مدارک درباره سابقه عهد جدید تمایلی نداشتند. بهنظر آنان عهد جدید در عمل هیچ بافت تاریخیای نداشته است.
با وجود این، امروزه وضعیت کاملا متفاوت است. نور بسیار زیادی بر سابقهعهد جدید افکنده شده[ و سابقهعهد جدید را بیش از گذشته روشن ساخته است.] این نور نه تنها بهواسطه مطالعه فشرده جهان یونانی- رومی، یهودیت (هم یونانگرایانه و هم خاخامی)، و مسیحیت نخستین بهگونهای که از درون و بیرون عهد جدید دیده میشود، بلکه بهواسطه کشف «طومارهای بحرالمیت» (که در اوایل سال 1947 آغاز شد) و کشف کتابخانه گنوسی در ناگ همادی در مصر (که شامل یک انجیل اپوکریفای کامل، همان انجیل توماس، است) افکنده شده است. این اکتشافات که هنوز کاملا ارزیابی نشدهاند، تاکید دوباره بر بافت تاریخی کتاب مقدس و بهویژه عهد جدید را ضروری ساخته است.
در همین زمان، بحران تفسیر کلامی، حتی درون بافت کلیسا، ادامه یافت. بهنظر می رسد مشکل این نوع تفسیر مشکلی دوگانه است. نخست اینکه فرض میشود یک جهانبینی واحد باستانی وجود داشته است؛ جهانبینیای که در هر جایی از عهد جدید مشاهده شود، قابل تفسیر مجدد است. به همین صورت فرض میشود که یک جهانبینی واحد مدرن وجود دارد و این جهانبینی صحیح است. دوم اینکه عبارات کتاب مقدس، زمانی که معنای واضح تاریخی آنها به چیزی تغییر شکل میدهد که به هدف مفسران وجودگرا شبیهتر است، متحمل نوعی دگرگونی میشوند. هر دو مشکل تا حدی واقعیاند. عباراتی در کتاب مقدس وجود دارد که وضعیت تاریخی را بیش از ادعای عمده و اساسی انجیل منعکس میکنند (قرنتیان اول 16-3 :11 میتواند بهعنوان یک مثال ملاحظه شود- ) گرچه باید به خاطر داشته باشیم که همه عبارات، به وضعیت تاریخی خاصی وابسته هستند. این مطلب نیز گفتنی است که هیچ تفسیر واحد مطلقا نهاییای وجود ندارد که بهطور کامل حق مطلب را درباره توانشهای اکثر عبارات کتاب مقدس ادا کند. اما مشکل اصلی برخاسته از افسانهزدایی این است که میکوشد تا معنایی بیش از مقدار قابل تحمل برای عبارات، یا بیش از مقدار مورد انتظار تحمل از عبارات را بر آنها تحمیل کند. کتاب مقدس تنها منبع کلامی مسیحیت نیست، گرچه میتواند یک منبع اولی باشد.
ما باید تلاش مدرن برای ساختن «الهیات کتاب مقدس» را تا حد زیادی بهمنزله چیزی ملاحظه کنیم که به کار افسانهزدایی باز میگردد. کلام کتاب مقدس مادام که نشاندهنده تلاشی برای نظاممندی «بینشهای از هم جدا»ی نویسندگان کتاب مقدس و برای یافتن کانون یا کانونهای اصلی خردورزی آنهاست، مهم است. اما کلام کتاب مقدس، حتی وقتی با موفقیت بازسازی شود، جانشینی برای کلام مسیحی، که محصول قرنهای پرشمار از خردورزی مسیحی است، نیست. کلام کتاب مقدس میتواند قواعدی را تهیه کند که کلیسا جدای از آن نمیتواند مسیحی باقی بماند؛ اما این قواعد کل کلام را نمیسازد. آنچه از نظر گذشت، برگرفته از کتاب “ تاریخچه مکاتب تفسیری و هرمنوتیکی کتاب مقدس “ اثر "رابرت گرانت" و "دیوید تریسی" می باشد که توسط دکترابوالفضل ساجدی ترجمه به همراه نقد و تطبیق آن با قرآن کریم صورت گرفته است؛ که سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی آن را روانه بازار نشر کرده است. اما دیگر مطالب خواندنی در این کتاب به قرار زیر می باشد:
- عیسی و عهد قدیم؛
- پولس و عهد قدیم ؛
- عهد قدیم در جدید؛
- کتاب مقدس در قرن دوم ؛
- مکتب اسکندریه؛
- مکتب انطاکیه؛
- تفسیر معتبر؛
- تورات در قرون وسطا؛
- کتاب مقدس و نهضت اصلاح طلبی کلیسایی؛
- ظهور عقلگرایی؛
- مدرنیزم کاتولیک رم؛
- تفسیر پروتستان مدرن؛
- تفسیر کتاب مقدس و نظریه تفسیر؛
- تفسیر کلامی امروزی کتاب مقدس؛
- تفسیر کلامی کتاب مقدس در کلیسا؛
- و در بخش آخر نیز تفاوت قرآن و عهدین در رویکردهای عمده تفسیری مورد بررسی قرار گرفته است.
برگرفته از: روزنامه رسالت، شماره 6039