شیخ محمّدرضا مهدوى کنى
(متولّد: 1310ش.)
عنوان مقاله: فقیه مبارز
نویسنده: محمّد اصغر نژاد
در یک نگاه
آقا محمّد رضا مهدوى[1] کنى در اواسط شهریور 1310 ش. در روستاى کن[2] ـ که سابق در دو فرسخى شهر تهران بود ـ به دنیا آمد.[3]
پدر و مادرش هر دو متدّین و مذهبى و دوستدار اسلام و روحانیت بودند. پدر ـ به نام اسد الله[4] ـ به شغل کشاورزى مشغول بود و افزون بر کشت غلاّت، به کسب و تجارت هم مى پرداخت و سرانجام بعد از عمرى تلاش و تربیت فرزندانى صالح و شایسته، در سال 1345 ش. به رحمت ایزدى پیوست.[5]
تحصیلات ابتدایى
آقا محمّد رضا در سن هفت سالگى به مدرسه بهمن در روستاى کن رفت. مدیر مدرسه فردى مؤمن و پارسا بود و از مسائل اسلامى اطلاعات زیادى داشت. معلم کلاس اوّل او، شخصى متدین و از اهالى آذربایجان بود که به شاگردانش حمد و سوره هم تعلیم مى داد. جالب آن که در نخستین بار که آقا محمّد رضا حمد و سوره را از معلم آموخت، آن را به خوبى به همراه قواعد تجوید به خاطر سپرد و به معلم ارائه نمود و در پى آن، معلم گفت: «شما ملاّ مى شوید»[6].
این در حالى بود که کسى از خانواده وى در سلک روحانیت قرار نداشت. این ماجرا به بوته فراموشى سپرده شد و بعد از سیزده، چهارده سال، وقتى آقا محمّد رضا طلبه اى تمام عیار شد و براى تبلیغ در ماه محرم به کن رفت و با همان معلم مواجه شد، معلم پرسید: مرا مى شناسى؟
گفت: آرى، مى دانم شما معلم ما بودید.
پرسید: یادت هست که گفتم ملاّ مى شوید؟
گفت: بله، ولى نمى دانم به چه علتى این موضوع خبر داشتید.
معلم پاسخ داد: در پیشانى شما خواندم که روحانى مى شوید و حدسم خیلى صائب از کار در آمد.[7]
در سلک روحانیت
دو سال از عمر با برکت آقا محمّد رضا در زمان پهلوى اوّل بودیعنى دورانى که رضاخان دیکتاتور، حکومت را در دست داشت. این نوکر سر سپرده استعمار، به دلیل نفرتى که از اسلام و روحانیت داشت، حداکثر تلاش خود را کرد تا مذهب و شعائر مذهبى در جامعه ایران ریشه کن شود. از جمله کارهاى آن خبیث، ایجاد مشکلات فراوان براى اهل علم و بستن بسیارى از مدارس علمیه بود و براى همین، شمار روحانیون به طور قابل ملاحظه اى در سیر نزولى قرار گرفت[8] امّا در عین حال، افرادى بودند که حتى در آن دوره خفقان آلود، عشق و علاقه وافرى به روحانیت داشتند و در حد امکان به مقابله با دسایس استعمارى این دشمن اسلام مى پرداختند. یکى از آنها پدر آقا محمّد رضا بود. وى سه دختر و چهار پسر داشت و به قشر طلبه سخت علاقه مند بود و آرزو داشت روحانى شودامّا شرایط و مقدّمات لازم را مهیا ندید و سرانجام در صدد بر آمد که یکى از عزیزانش را براى تحصیل علوم دینى به حوزه اعزام کند. براى این منظور، محمّد رضا را برگزید.
وقتى محمّد رضا ششم ابتدایى قدیم را به پایان رساند، پدر به اتّفاق او و همسرش راهى قم شد.
در آن ایّام ـ حدود سال 1323 ش. ـ آیت الله بروجردى تازه به قم آمده بود و هنوز آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانى مرجع تقلید شیعیان بود.
پدر براى آن که پسر را با حال و هواى روحانیون آشنا کند، او را با خود به مدرسه فیضیه برد و حجره ها را به او نشان داد و گفت: نگاه کن طلاّب چه زندگى خوب و با صفایى دارند! این زندگى ساده توأم با ایمان، تقوا و صفا، زندگى است. همیشه آرزو داشتم یک چنین زندگى اى داشته باشم متأسفانه مؤفق نشدم و دلم مى خواهد شما طلبه بشوید.
در آن چند روز، معمولاً پدر و پسر در درس آیت الله بروجردى، آیت الله صدر، آیت الله حجت و آیت الله خوانسارى ـ که محفل درسشان در فیضیه بود ـ حاضر شده، از این که در کنار روحانیون قرار داشتند، خرسند مى شدندولى درست سر در نمى آوردند که آنان چه مى گویند.[9]
سر انجام آن مسافرت ـ که ده روز به طول انجامید ـ به پایان رسیداما تأثیر مثبت آن روى آقا محمّد رضا باعث شد که به فاصله کمى بعد از بازگشت، مشغول تحصیل علوم حوزوى شود. حاج اسد الله او را براى این منظور ـ مصادف با سال 1324 ش. ـ به مدرسه سپهسالار(مطهّرى فعلى) بردولى هنوز پانزده روز بیشتر نگذشته بود که او را به مدرسه لر زاده نزد حجت الاسلام و المسلمین على اکبر برهان[10]منتقل کرد. علت این تغییر آن بود که مدرسه سپهسالار، توسط وابستگان رژیم شاه اداره مى شد و پدر تشخیص داد که این موضوع، تأثیرات ناخوشایندى در فرزندش مى گذارد.
مدرسه لر زاده
مدرسه لر زاده در خیابان خراسان قرار داشت. در آن مدرسه ده حجره اى، شصت طلبه تحصیل مى کردند. در یکى از این حجره ها ـ که به تعبیر آقاى مهدوى عین تابوت بود ـ سه نفر از جمله ایشان زندگى مى کردند.[11]
وقتى پدر مى خواست پسر را طلبه نماید، آقاى برهان پرسید: حاج آقا! حاضر هستید پسرتان را وقف دین بکنید و قطع امید کنى از منافع مادّى ایشان؟ پدر لختى درنگ کرد و متأثر شدزیرا علاقه فراوانى به پسر داشت و در عین حال قاطعانه گفت: من این پسر را وقف کردم براى دین و امیدوارم وجودش براى دین مفید باشد.[12]
آقا محمّد رضا دنباله ماجرا را این گونه بازگو مى کند:
«(پدرم) همان جا تعهد کرد که هزینه تحصیل مرا بپردازد. به همین جهت، در تمام مدت تحصیل، حتى پس از ازدواج، به اندازه توان خود به من کمک مى کرد.»
آقا محمّد رضا در مدرسه لر زاده حدود دو تا دو سال و نیم به علوم مقدماتى حوزه پرداخت و در سایه توجهات مرحوم برهان، بُعد معنوى خود را هم تقویت کرد. وى در این باره مى گوید:
«نحوه تربیت هاى ایشان در ما خیلى مؤثر بود و من فکر مى کنم که یک مقدار که روحیه ایمانى در خودمان مى یابیم، از تعلیم و تربیت هاى مرحوم برهان است.»[13]
مهاجرت به قم
آقا محمّد رضا در سال 1327 یا 1328 ش. به تشویق جمعى از دوستان خود به قم هجرت کرد. و در بدو ورود، به حجره تهرانى ها وارد شد.
وى در قم، علاوه بر مدرسه فیضیه، مدتى هم در مدرسه حجتیه سکونت داشت.[14]
استادان
مهدوى کنى در دوره سطح نزد حجت الاسلام على اکبر برهان، آیه الله شهید محمّد صدوقى و عبدالجواد جبل عاملى و در دوره خارج از آیت الله گلپایگانى، وآیت الله محقّق دامادبهره مند گردید و نیز بیش از همه از امام خمینى و آیت الله بروجردى استفاده علمى کرد. وى نه سال در درس امام خمینى و پنج سال در درس آیت الله بروجردى شرکت کرد و در کلام و فلسفه، از علامه طباطبایى و آیت الله سیّد ابوالحسن رفیعى قزوینى و شهید مطهّرى سود جست.[15]
در مجموع، دوران طلبگى آقاى کنى پانزده سال به طول انجامید و ایشان به مرحله اجتهاد رسید.[16]
یاران آشنا
فرهیختگانى که در حوزه علمیه قم دوشا دوش آیت الله مهدوى در دروس امام و آیت الله بروجردى حاضر مى شدند و هم دوره اى هاى ایشان به شمار مى آمدند، عبارت از:
شهید مطهّرى، آیت الله امامى کاشانى، سیّد جلال الدّین آشتیانى، شهید سیّد مصطفى خمینى و...[17]
همچنین وى در هنگام تحصیل در حوزه به همراه جمعى از بزرگان چون آقایان: محمّدى گیلانى، شیخ على آقا پهلوانى معروف به على سعادت پرور، شیخ جواد الهى مجمعى سیاسى تشکیل دادند که هدف از آن، تحوّل در وضعیّت درسى و وارد کردن حوزه در مسائل سیاسى بود. این حرکت، مقدّمات ورود آیت الله کنى را به عرصه مبارزات سیاسى فراهم نمود.[18]
شخصیت هاى مؤثر
غیر از مرحوم على اکبر برهان، سه تن از فرزانگان حوزه، بیش از دیگران در تکوین شخصیت آیت الله مهدوى کنى مؤثر بودند که عبارتند از آیت الله بروجردى، امام خمینى و علامه طباطبایى.
از نظر فقهى، آیت الله بروجردى تأثیر فراوانى بر وى داشت زیرا آن بزرگوار در فقه صاحب سبک بودیعنى در هر مسئله، به ریشه هاى تاریخى آن در فقه شیعه و سنى نیز مى پرداخت.
از نظر سیاسى واخلاقى، امام خمینى و از نظر فلسفى و آشنایى با قرآن و اندیشه هاى جدید، علامه طباطبایى در تکوین شخصیت اخلاقى، سیاسى و فکرى او اثر گذار بودند.
ابتداى آشنایى آیت الله کنى با امام، به نخستین مشکل فکرى آن زمان بازگشت مى کند که موضوع آن به شرح زیر است:
پس از رحلت آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانى، سخن از مرجعیّت آیت الله بروجردى بود. رژیم منحوس پهلوى نیز به این دلیل که مى خواست نظر شیعیان جهان به ایران معطوف باشد، مرجعیّت آن جناب را تبلیغ مى کرد و همین امر باعث شده بود که برخى از علما نسبت به مرجعیّت آیت الله بروجردى واکنش منفى نشان دهند که از جمله آنها، مرحوم برهان بود. وى با آن که مقام علمى ایشان را مى ستود، به دلیل تعریف شاه از آن بزرگوار، کسى را براى تقلید به آیت الله بروجردى راهنمایى نمى کرد و در عوض، آیت الله حجت را معرفى مى کرد.
آقاى مهدوى هم به پیروى از استاد، از آیت الله حجت تقلید مى کرد. بعد از مدتى در اعلمیت او به شک افتاد و با راهنمایى یکى از شخصیت هاى علمى به امام رهنمون شده، از ایشان پرسید: آقا من از آقاى حجت تقلید مى کنم به نظر شما چه کسى اعلم است؟ امام فرمود: شما از آیت الله بروجردى تقلید کنید.
این نخستین آشنایى این مرید و مراد بود که رفته رفته بیشتر شد.[19]
بازگشت به زادگاه
بعد از وفات آیت الله بروجردى در سال 1340 ش. آقاى مهدوى کنى به تهران بازگشت و به توصیه پدر خانمش ـ آیت الله سرخه اى ـ منصب امام جماعت مسجد جلیلى ـ واقع در میدان فردوسى ـ را به عهده گرفت و نیز در مدرسه مروى ـ واقع در ناصر خسرو ـ به تدریس یافته هایش پرداخت.[20]
فعالیّت هاى سیاسى ـ فرهنگى
نخستین حرکت
و واکنش سیاسى که آقاى مهدوى کنى در آن شرکت داشت، تجمعى علیه دفن جسد پلید رضا خان در قم بود. این تجمع، به رهبرى شهید نوّاب صفوى و همکارى شهید واحدى تشکیل شد و در آن هنگام آقاى کنى هیجده سال داشت و از طرفداران شهید نواب به حساب مى آمد.
آقاى کنى با شهید نوّاب و افکار انقلابى او، به برکت جلساتى که در جمع طلاّب تهرانى برگزار مى شد، آشنا شده بود.[21]
نخستین سفر تبلیغى
آیت الله مهدوى کنى، سفر به اردستان بود. وى در این سفر با ژاندارمرى آن زمان درگیر و سپس بازداشت شد. رئیس ژاندارمرى دستور داد دست هاى او و شخصى دیگرى به نام حسینى را ـ که او هم به قصد تبلیغ به آن منطقه اعزام شده بود ـ با عمامه هایشان ببندند و آنها را به شدّت کتک بزنند. وقتى خبر این حادثه به آیت الله بروجردى رسید، به دکتر اقبال ـ وزیر وقت کشور که براى گفت و گو با آن مرحوم پیرامون مجلس مؤسسان به قم آمده بود ـ شکایت کرد و او هم به احترام آن بزرگوار، مسئولان اردستان را تغییر داد و رئیس ژاندارمرى را به مدت شش ماه از خدمت معلّق کرد.[22]
واکنش سیاسى دیگر آیت الله کنى به ملّى شدن صنعت نفت مربوط مى شود. در آن زمان، انتخاباب مجلس شوراى ملّى مطرح بود و آیت الله کاشانى و آیت الله سیّد محمّد تقى خوانسارى لزوم شرکت عموم مردم در انتخابات را با صدور اطلاعیه اى مطرح کردند. آقاى کنى در این راستا، در کنار همفکران خود شرکتى فعال در انتخابات داشت و مردم را نیز به شرکت در انتخابات فرا خواند.[23]
مرکز اصلى فعالیّت هاى سیاسى، اجتماعى و مذهبى آیت الله کنى در تهران در مسجد جلیلى بود. این مسجد، از پایگاه هاى اساسى مبارزه علیه کارگزاران طاغوت به شمار مى آمد. آقاى مهدوى در این مرکز، علاوه بر برپایى نماز جماعت[24] و سخنرانى هاى افشاگرانه و زنده نگاه داشتن نام و یاد امام خمینى و نهضت او و القاى درس هایى پیرامون اقتصاد اسلامى، از چهره هاى انقلابى و روحانیون مبارز نیز براى ارائه اسلام ناب و طرح مسائل اخلاقى و روشن ساختن افکار عمومى و پشتیبانى از نهضت امام بهره مى گرفت. آیت الله مطهّرى، شهید باهنر، محمّد تقى شریعتى، عباسعلى اسلامى، شیخ جعفر شجونى و شهید هاشمى نژاد از این گروه شخصیت هاى مبارز بودند.[25]
چهره هاى شاخص و برجسته اى چون آیت الله خامنه اى و حجت الاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى نیز در برنامه ها و سخنرانى هاى این مسجد حضور داشتند.[26]
خیزش هاى انقلابى
بعد از وفات آیت الله بروجردى، فعالیّت هاى آیت الله کنى ـ در پشتیبانى از امام و خیزش هاى ضد استعمارى وى ـ آغاز گردید. حرکت ها و تعارضات سیاسى امام از این دوره آغاز شد. آقاى کنى در این زمینه مى گوید:
«حضرت امام در دوران زعامت آقاى بروجردى و در برخورد با ایشان، بر اساس همان اعتقادى که به ولایت فقیه داشت، عمل مى کرد. ایشان با وجود فقیهى چون آقاى بروجردى، احساس وظیفه نمى کرد و اگر هم دیدگاه مخالفى داشت، ابراز نمى کرد و اگر هم مى خواست تأثیر گذار باشد، نظراتشان را با ایشان در میان مى گذاشت.»[27]
حضرت امام پس از رحلت آیت الله بروجردى، به طور علنى مواضع سیاسى خود را اعلام کرد و انقلاب جهش خود را آغاز نمود. شاگردان و دوستداران و مقلدان واقعى امام هم هر کجا بودند، با پخش اعلامیه و برگزارى جلسات مذهبى ـ سیاسى و ایراد سخنرانى، از مواضع آن رهبر عزیز حمایت مى کردند. آقاى کنى نیز این گونه رفتار مى نمود و مردم را به تقلید از حضرت روح الله فرا مى خواند. هسته اولیه و مرکزى جامعه روحانیت مبارز هم از آن زمان تشکیل شد.[28]
وابستگان و مزدوران شاه از این مسجد و فعالیّت هاى[29] روحانیون انقلابى آن غافل نبودند. در نظر آنها، مسجد جلیلى محل تجمع عناصر متعصب مذهبى بود. در گزارشى از ساواک در این باره مى خوانیم:
«گزارشات رسیده نشان مى دهد که مسجد جلیلى تهران پایگاه عناصر متعصب مذهبى وابسته به گروه ها و دستجات برانداز و مضره شده است... مجموع بررسى ها نشان مى دهد که تجمع افراد وابسته به گروه ها و دستجات بر انداز مذهبى در این مسجد، معلول جهات روشنى مى باشد. وجود مهدوى کنى در سمت امام جماعت این مسجد و کارگردانى آن و سوابق فعالیّت او در پیروى از خمینى و ارتباط با عناصر وابسته به گروه هاى بر انداز...، عامل عمده اى در جذب این افراد در مسجد مورد بحث است...».[30]
در چرخه اصلى فعالیّت هاى مسجد جلیلى، محمّد بخارایى، نیک نژاد، هرندى و امانى ـ عاملین ترور انقلابى حسنعلى منصور ـ با هدایت آیت الله کنى شرکت داشتند.[31]
بازداشت ها و شکنجه ها
به علت فعالیّت هایى که آیت الله مهدوى کنى در این مسجد داشت، چهار بار توسط ساواک باز داشت و زندانى شد و علاوه بر آن، بارها براى باز جویى به آن سازمان مخوف و اهریمنى احضار گردید. آخرین دستگیرى وى در ماه رمضان 1353 ش.[32] بود که در پى این بازداشت، او به مدت سه سال به بوکان تبعید[33] شداما بعد از دو ماه به تهران آمد و به زندان اوین منتقل شد. در همان ایّام آیت الله هاشمى رفسنجانى، حجت الاسلام لاهوتى و آیت الله طالقانى نیز بازداشت شدند و بعد از مدتى مشخص شد که افراد نامبرده در ارتباط با موضوع مشترکى قرار دارند و آن عبارت بود از کمک مالى به زندانیان سیاسى و دادن پول براى تهیه اسلحه براى مبارزه با رژیم شاه البته آیت الله کنى هیچ اقدامى در راستاى تهیه اسلحه نکرده[34] بودولى در پرونده اش آن را ثبت کرده بودند و گویا به همین علت، دو ماه در سلول انفرادى قرار گرفت و براى این که از او اقرار بگیرند، سخت شکنجه شد. از جمله شکنجه هاى وى، آویختن از دو دست به سقف و زدن پاها به وسیله کابل بود. آیت الله کنى در این خصوص مى گوید:
«از جمله شکنجه هایى که مى کردند و بسیار درد ناک و کشنده بود، آویزان کردن از سقف بود. چشم هایم را بسته بودند و از دو دست از سقف آویزانم کرده بودندبا کابل مى زدند و مى چرخاندند. خون از پاهایم زیاد آمده بودگاهى که پاهایم به زمین مى رسید، احساس مى کردم زیر پاهایم نرم است و پاهایم با چیزى نرم تماس مى گیردبعدها فهمیدم چیز نرمى که پاهایم به آن مى خورد، خون بوده که از دیگر شکنجه شده ها آن جا ریخته و روى هم انباشته شده و بسته است. در حالى ]که از[ سقف آویزان شده بودم و بازجو مرا مى چرخاند و مى زد، شمارش معکوس مى داد و مى گفت: چرا خودت را به کشتن مى دهى؟ به زودى قلبت را از کار مى اندازم. هر چه زودتر اقرار کن و خودت را از این گرفتارى نجات بدهولى من در آن حال، این آیه شریفه را مى خواندم: (ربّنا افرغ علینا صبراً وثبّت اقدامنا وانصرنا على القوم الکافرین). واقعاً این آیه، به من آرامش مى داد. به یاد دارم هنگامى که این آیه شریفه را تلاوت مى کردم، فردى به نام اسدى[35] که بازجوى من بود، مى گفت: چى چى مى گویى ربّنا ربّنا. گفتم با خداى خود هم حق ندارم صحبت کنم.»[36]
از دیگر فعالیّت هاى چشمگیر آیت الله کنى، پیش از انقلاب، در راستاى مبارزه با رژیم شاه، کمک مالى به خانواده هاى زندانیان سیاسى و حمایت از آنان بود.[37]
فعالیّت هاى پس از انقلاب
1. از آن جایى که امام خمینى ـ رهبر و بنیان گذار انقلاب اسلامى ـ با شخصیت علمى ـ سیاسى آیت الله مهدوى کنى و نقش برجسته او در انقلاب به خوبى آشنا بود و علاقه ویژه اى به وى داشت، مسئولیت هاى کلیدى و حساس و قابل توجهى را در مقاطع گوناگون به وى واگذار کرد. ظاهراً نخستین مسئولیت وى، عضویت در شوراى انقلاب بود.[38]
2. بعد از پیروزى انقلاب آیت الله مهدوى کنى به دستور امام خمینى، سر پرستى کمیته هاى انقلاب اسلامى را به عهده گرفت.[39] و خدمت هاى فراوان و قابل توجهى انجام داد تا این که در تاریخ 12/5/61 ش. با موافقت امام خمینى از این سمت استعفا داد. امام در راستاى تقدیر از زحمات و اظهار ناراحتى از پایان کار ایشان در این ارگان فرمود:
«با تشکر از جناب حجت الاسلام آقاى مهدوى که با همه توان در خدمت کوشا هستند و با تأسف از استعفاى ایشان... .»[40]
3. وى طى حکمى در تاریخ 21/12/60 ش. به عنوان یکى از فقهاى شوراى نگهبان قانون اساسى منصوب شد. این مهم در پى در گذشت آیت الله ربانى شیرازى صورت گرفت و در تاریخ 29/4/62 ش. پس از قرعه کشى اعضاى شوراى نگهبان، وى از آن شورا خارج گردید. آیت الله کنى در سال 1359ش. نیز به مدت پنج ماه عضو فقهاى شوراى نگهبان بود که به دلیل پذیرفتن مسئولیت وزارت کشور، از عضویت در آن ـ مطابق قانون ـ استعفا داد.[41]
4. نخستین وزیر کشور جمهورى اسلامى ایران، آیت الله هاشمى رفسنجانى بود، وقتى آن بزرگوار در تاریخ 7/12/58 ش. از این سمت استعفا کرد تا در نخستین انتخابات مجلس شوراى اسلامى شرکت کند، آیت الله کنى ریاست وزارت کشور را به عهده گرفت و در این سمت تا زمان شهادت محمّد على رجایى و دکتر باهنربه خدمت مشغول بود.[42]
امام(ره) در جایى درباره شایستگى آیت الله کنى براى مسئولیت مزبور فرمود:
«... وزارت کشور از وزارت خانه هاى بسیار وسیع است. بحمد الله در رأسش هم آقاى مهدوى واقع شدند که خوب ما از سابق به ایشان ارادت داشتیم و حالا هم ارادت داریم و بعدها هم ارادت خواهیم داشت به ایشان....».[43]
5. در تاریخ 21/2/60 ش. وزیر وقت بهزیستى (دکتر فیاض بخش) از حضرت امام در مورد عضویت آیت الله مهدوى در شوراى بهزیستى کسب تکلیف کرد و امام با تعبیر «ایشان مورد تأیید و اعتماد مى باشند»، با عضویت وى در آن شورا، موافقت کرد.[44]
6. کمیته حل اختلاف یا هیئت سه نفرى حلّ اختلاف یا هیئت بررسى اختلافات به منظور رفع اختلاف میان نیروهاى خط امام و بنى صدر و طرفدارانش که در اوایل انقلاب به لیبرال ها معروف بودند، تشکیل شد. در این کمیته سه نفره، یک نماینده از سوى امام و یک نماینده از طرف بنى صدر و یک نماینده از طرف شهید دکتر بهشتى (رئیس دیوان عالى کشور)، آقاى هاشمى رفسنجانى (رئیس مجلس) و محمّد على رجائى (نخست وزیر) شرکت داشتند. نماینده امام، آیت الله مهدوى کنى، نماینده بنى صدر، آیت الله شهاب الدّین اشراقى و نماینده گروه سوم، آیت الله محمّد یزدى بود. این بزرگان مأموریت داشتند تا اختلافات موجود را بررسى و عوامل اختلاف برانگیز را معرفى نمایند.[45]
آیت الله کنى در تاریخ 12/1/60 ش. از سوى امام براى عضویت در این کمیته، برگزیده شد.[46]
7. عضویت در شوراى عالى دفاع از دیگر مسئولیت هاى آیت الله مهدوى کنى بود که با تعیین و انتخاب حضرت امام خمینى صورت گرفت.[47]
8 . در روز یکشنبه هشتم شهریور سال 1360ش. ساختمان نخست وزیرى توسط عوامل ضد انقلاب و منافقین کور دل منفجر شد و دو تن از بهترین خدمت گزاران نظام جمهورى اسلامى، یعنى دکتر محمّد جواد باهنر و محمّد على رجایى به شهادت رسیدند و گروهى هم مجروح شدند. در این مقطع چون کشور بدون رئیس جمهور و نخست وزیر باقى مانده بود، کارگزاران درجه اوّل کشور و در رأس آنان، امام خمینى(ره) درصد بر آمدند تا به سرعت به ترمیم کابینه بپردازند و از جمله کسانى که براى سمت نخست وزیرى مطرح شد، آیت الله مهدوى کنى بود که پس از بحث ها و بررسى ها و رأى گیرى در مجلس شوراى اسلامى[48] در تاریخ 11/6/60 ش. به این سمت منصوب شدگرچه پیش از رأى گیرى در مجلس حضرت امام با نخست وزیرى آیت الله کنى موافق بودند.[49]
متأسفانه ایشان در این سمت مدت زیادى خدمت نکرد و در تاریخ 23/7/60ش. استعفا داد.[50]
9. در اوایل جنگ تحمیلى که عراق مناطق وسیعى از خاک جمهورى اسلامى ایران را بمباران کرد، امام خمینى(ره) ستاد کمک رسانى به مناطق آسیب دیده از بمباران هاى ارتش مزدور عراق را تشکیل داد که مسئول این ستاد، آیت الله مهدوى کنى بود و علاوه بر وى، چهار نفر دیگر هم در این مجمع فعالیّت داشتند.[51]
10. آیت الله مهدوى کنى در تاریخ 26/6/63ش. از سوى امام به عنوان سرپرست و متولى مدرسه مروى و متعلقات آن تعیین شد. در نامه اى که امام در این زمینه نوشتند، این تعابیر زیبا را درباره آقاى مهدوى کنى به کار بردند:
«با حسن تدبیر و مدیریت و وثاقت و امانت که در جناب عالى محرز است»[52]
11. زمانى که ستاد انقلاب فرهنگى جاى خود را به شوراى عالى انقلاب فرهنگى داد، آیت الله کنى یکى از اعضاى آن بود. وى از سوى امام این مسئوولیت را عهده دار شد.[53]
اعضاى این شورا، در تاریخ 19/9/63 ش. از سوى امام انتخاب شدند.
12. در ماه هاى آخر جنگ تحمیلى، آمریکاى خون خوار به طور مستقیم علیه ایران وارد صحنه جنگ شد و سایر کشورهاى استعمار گر هم به نفع عراق علیه ایران توطئه مى کردنددر چنین شرایطى، جلسه اى متشکل از سران سه قوه و اعضاى مجلس خبرگان و شوراى نگهبان و شوراى عالى قضایى و جمعى چون آیت الله کنى به فرمان امام تشکیل شد تا درباره چگونگى پذیرش قطع نامه 598 شوراى امنیت از سوى ایران به تبادل نظر بپردازند که سر انجام قرار شد پذیرش این قطع نامه به صورت رسمى و با امضاى رئیس جمهور و خطاب به شخص دبیر کل سازمان اعلام گردد.[54]
13. ضرورت بازنگرى در قانون اساسى و الحاق متممى بر آن، براى رفع نقص هاى آن، موجب شد که امام خمینى(ره)، طى حکمى در تاریخ 4/2/68 ش. ـ یعنى در اواخر دوران زندگى آن بزرگوار ـ جمعى از عالمان و مسئولان کشورى را براى این مهم تعیین فرماید که آیت الله مهدوى کنى یکى از این افراد بود.[55]
14. حضرت آیت الله خامنه اى نیز مانند بنیان گذار جمهورى اسلامى به آقاى مهدوى کنى اطمینان زیادى داشته و مسئولیت هاى مهمى را به این عالم فرزانه واگذار نموده است.
انتخاب وى به عنوان یکى از اعضاى مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوى آیت الله خامنه اى از جمله آنهاست، در نامه اى که آن رهبر عزیز در تاریخ 12/7/68ش. به آیت الله هاشمى نگاشتند، آمده است:
«... در اجراى اصل صد و دوازده قانون اساسى و به منظور تحقق مصالحى که در اصل مزبور بدان تصریح شده است، افراد مشروح ذیل را به عنوان اعضاى مجمع تشخیص مصلحت نظام براى مدت سه سال منصوب مى کنم... فقهاى شوراى نگهبان، رؤساى محترم سه قوه، وزیر مربوط... حجج اسلام آقاى مهدوى کنى...».[56]
15. آن رهبر فرزانه در حکم دیگرى در تاریخ 17/7/68 ش. وى را مسئول رسیدگى به امور مساجد شهر تهران کردند. در این حکم آمده است:
«... شایسته است جناب عالى که بحمد الله برخوردار از وجاهت و قبول و حرمت در نزد حضرات آقایان ائمه جماعت مساجد شهر تهران مى باشید، با تعیین مرکزى و نمایندگانى به مهمه مساجد پرداخته...».[57]
دانشگاه امام صادق(علیه السلام)
16. به نظر مى رسد که ارزنده ترین خدمت فرهنگى آیت الله کنى پس از پیروزى انقلاب و در دوره سازندگى، تأسیس و راه اندازى جامعة الامام الصّادق(علیه السلام)[58] در بهمن 1361. بوده است این فقیه مبارز، این مرکز را با کمک و همکارى بزرگانى چون مقام معظم رهبرى، آیت الله ابراهیم امینى و آیت الله میرزا على مشکینى راه اندازى کرد. آیت الله کنى، پیرامون رسالت این دانشگاه و فلسفه وجودى آن گفته است:
«رسالت دانشگاه و تأسیس جامعة الامام الصادق(علیه السلام) در آغاز اساس نامه ]آن[ آمده است که مرکب است از تعلیم و تربیت افرادى متعهد و با تقوا که در راستاى ترویج و تبلیغ اسلام، اولا از ثبات عقیده و آگاهى متناسب با ]علوم[ روز برخوردار بوده باشند و معارف دینى را عالمانه درک کنند و به دیگران بیاموزند و در مرحله بعدى تربیت کارشناسان متعهدى ]است[ که در نظام اسلامى بتوانند با ایمان و علم خود، در توسعه و پیشرفت امور فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و... خدمات شایسته و بایسته انجام دهند.»[59]
همان گونه که در پایگاه اطلاع رسانى این دانشگاه آمده، دانشگاه در ابتدا با امتیاز رسمى ستاد انقلاب فرهنگى در سه رشته معارف اسلامى و تبلیغ (الهیات)، معارف اسلامى و علوم اسلامى، معارف اسلامى و اقتصاد، در مقطع کارشناسى ارشد پیوسته، آغاز به کار کرد، و در سال 1369ش. دو رشته دیگر معارف اسلامى و مدیریت و معارف اسلامى و حقوق به آن اضافه شد. در سال 1371ش. نیز رشته هاى الهیات، علوم سیاسى، علوم اقتصادى و فرهنگ ارتباطات، در مقطع دکترا، به رشته هاى این دانشگاه افزوده شد. ایجاد دکتراى مدیریت و دکتراى حقوق نیز از برنامه هاى بعدى این دانشگاه مى باشد.
در مورد اهداف، روش ها و برنامه هاى این دانشگاه، نکات ذیل قابل توجه است:
1. این دانشگاه، صلاحیت هاى اخلاقى و اعتقادى را مقدم بر صلاحیت هاى علمى محض مى داند.
2. این دانشگاه، همه ساله براى فراهم نمودن فضاى مناسب جهت انتخاب آگاهانه پذیرفته شدگان، یک اردوى پیش دانشگاهى برگزار مى کند.
3. این دانشگاه، بدون استفاده از بودجه دولت و اخذ شهریه از دانشجو، تنها با حمایت مالى مؤسسه «جامعة الامام الصادق(علیه السلام)» اداره مى شود.
4. دانشگاه امام صادق(علیه السلام) بر فراگیرى زبان انگلیسى و عربى تأکید دارد.
5. مرکز تحقیقات دانشگاه در زمینه هاى گوناگون علوم انسانى، فعالیّت قابل توجهى دارد.
6. دانشگاه در رشته هاى مختلف از استادان برجسته کشور استفاده مى کند.
7. در این دانشگاه، دانشجویان غیر ایرانى هم تحصیل مى کنند.[60]
آثـار
از آیت الله مهدوى کنى تاکنون فقط سه کتاب به زیور طبع آراسته شده است که عبارتند از:
1. نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى.
این مجموعه از سال 1371ش. تاکنون بارها چاپ و منتشر شده است و در سال 1374ش. به عنوان کتاب سال جمهورى اسلامى برگزیده شد.
مؤلف در چاپ دوم کتاب در توضیح مجموعه خویش مى نویسد:
«... این کتاب در سال هاى گذشته به عنوان درس اخلاق به صورت محاضرات هفتگى براى دانشجویان دانشگاه امام صادق(علیه السلام) در تهران ایراد مى شده که پس از پیاده شدن از نوار با تغییرات و اصلاحات جزئى براى چاپ و انتشار آماده گردید».
2. اصول و مبانى اقتصادى اسلامى در قرآن.
3. بیست گفتار[61].
آیت الله مهدوى کنى سخنرانى هاى بسیارى در موضوعات مختلف ـ به ویژه مباحث و مسائل اخلاقى ـ قبل و بعد از انقلاب داشته است که امید است مسئولان مربوط و دست اندرکاران نشر آثار ایشان، نسبت به گرد آورى و چاپ آنها اقدام کنند.
[1]. نام خانوادگى آیت الله کنى در اصل باقرى بود که بنا به دلایلى به مهدوى کنى تغییر پیدا کرد (ر.ک: مجله شاهد، ش 11، 15، مهر 1360، ص 21).
[2]. کن، در شمال غربى تهران به سوى کرج قرار گرفته، از پنج محله تشکیل شده بود که در محله سرآسیاب آن، خانواده آیت الله کنى زندگى مى کردند (ر.ک: مجله شاهد، ش11، ص 18).
[3]. همان.
[4]. استاد شهید به روایت اسناد، على کردى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ دوم، ص 270، تهران 1383 ش.
[5]. مجله شاهد، ش 11، ص 21.
[6]. مجله شاهد، ش11، ص18.
[7]. همان.
[8]. مجله حوزه، ش 73ـ74، ص 15.
[9]. آیت الله کنى در خاطرهاى از آن ایّام مىگوید: «پدرم مختصرى متوجه شده بودند که آن بزرگان از مسائل فقهى صحبت مىکنند. (ر.ک: مجله شاهد، ش 11، ص19).
[10]. محمد شریف رازى در توصیف وى مىگوید: «شیخ على اکبر برهان از علماء عالى قدر و مروجین عظیم الشأن تهران بود که به حسن عمل و دیانت... معروف و به تهذیب اخلاق و سلوک و ترویج وتشویق طلاب و محصلین، موصوف بوده است... از سوى آیت الله ]سیّد ابوالحسن [اصفهانى وکالت مطلقه داشت. از جمله آثار وى مسجد و مدرسه علمیه لرزاده است».
(گنجینه دانشمندان، ج 4، ص 395 و 396).
[11]. اندازه این حجره، دو یا دو برابر و نیم یک تابوت بود.
[12]. هماندر برخى از مآخذ این گفت و گو بدین صورت نقل شده است: آقاى برهان به پدر گفت: «مىخواهى فرزندت را وقف دین کنى یا قصد مادى دارى؟ اگر هدفهاى مادى دارى، بهتر است که همین الآن دستش را بگیرى و بروى». با این سخن، اشک در چشمان پدر حلقه زد و گفت: «قصدم خدمت به دین است».
(مجله حوزه)
[13]. مجله شاهد، ش 11، ص 19.
[14]. وى در سال 1328 ش. با دختر آیت الله سرخهاى ازدواج کرد که حاصل آن، دو دختر و یک پسر است.
(تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص 120).
[15]. مجله شاهد، ش 11، ص 20حوزه، ش 73ـ74، ص18و19.
[16]. تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، پروین قدسى زاد، ص120.
[17]. مجله شاهد، ش 11، ص 20.
[18]. تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص 119 و 120.
[19]. مجله حوزه، ش 73ـ74، ص 25و26.
[20]. مجله شاهد، ش 11، ص 22یادواره شهداى انقلاب (شهید رجایى)، ص 139تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص 120.
[21]. مجله حوزه، ش 73ـ74، ص 29مجله شاهد، ش11، ص22.
[22]. مجله شاهد، ش 11، ص 22مجله حوزه، ش 73ـ74، ص 29 تا 31.
[23]. مجله حوزه، ش 73ـ74، ص 31 و32.
[24]. در غیاب ایشان منصب امامت جماعت به عهده آقایان غروى یا باقرى ـ برادر بزرگتر آقاى کنى ـ بوده
(تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص 49).
[25]. همان، ص 34،44،46،48،49و50استاد شهید به روایت اسناد، ص 248.
[26]. تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص 62.
[27]. مجله حوزه، ش 73ـ74، ص 28مجله پیام صادق(علیه السلام)، ش51 و 52، ص 5.
[28]. مجله حوزه، ش 73ـ74، ص 32مجله پیام صادق(علیه السلام)، ش 51و52، ص 5مجله شاهد، ش 11، ص 23.
[29]. در مسجد جلیلى علاوه بر فعالیّتهاى سیاسى ـ فرهنگى، عملیات امداد رسانى به مستمندان و فقرا هم صورت مىگرفت. تأسیس صندوق امداد رسانى به مستمندان، کارى در همین راستا بود. همچنین در این پایگاه، براى خانوادههاى مستضعف و آسیبپذیر، جهیزیه تهیه مىشد.
(تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص 78 به بعد).
[30]. نقش مساجد و دانشگاهها در پیروزى انقلاب، میزبانى وصدرى وسلیمى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران 1383، ص117 و118.
[31]. تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص 68.
[32]. مجله حوزه، ش 73ـ74، ص 33مجله شاهد، ش 11، ص23.
[33]. وى در تاریخ 4/8/56 ش. از زندان آزاد شد (روز شمار انقلاب اسلامى، ج 2، ص 107).
[34]. گویا آقاى هاشمى رفسنجانى هم چنین اقدامى نکرده بود و حجت الاسلام لاهوتى این مشى را دنبال مىکرد. آقاى مهدوى در این باره مىگوید: این کار از طریق آقاى لاهوتى انجام گرفته بود که به عکس بنده، ایشان به مشى مسلحانه عقیده داشت. (مجله حوزه، ص 34).
[35]. وى پیش از پیروزى انقلاب کشته شد. (مجله شاهد، ش11، ص24).
[36]. مجله حوزه، ش73ـ74، ص 35ـ33مجله شاهد، ش11، ص 24ـ23.
[37]. انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، تدوین مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، چاپ اوّل، 1376، ص 80.
[38]. یاد نامه شهید رجایى، شجاع الدّین میرطاووسى، نهضت زنان مسلمان، 1361، ج 1، ص 139.
[39]. همان، ص 139دوران انقلاب ایران، استمپل، ترجمه شجاعى، ص 286.
[40]. صحیفه امام، ج 16، ص 236.
[41]. صحیفه امام، ج 16، ص 72پس از بحران فاطمه هاشمى، ص 303(پاورقى).
[42]. یادنامه شهید رجائى، ص 139پایگاه اطلاع رسانى دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، بخش ریاست دانشگاهصحیفه امام، ج 15، ص 105محضر نور، ج 1، ص 317، 415 و464عبور از بحران، یاسر هاشمى، ص 182، 241 و244.
[43]. صحیفه امام، ج 15، ص 105.
[44]. همان، ج 22، ص 295.
[45]. عبور از بحران، یاسر هاشمى، ص 49، 54، 72 و 73.
[46]. صحیفه نور، ج8، ص 159.
[47]. اعضاى این شورا در تاریخ 11/7/60 ش. با امام خمینى دیدار کردند (محضر نور، فهرست دیدارهاى امام خمینى، ج1، ص 534).
[48]. ر.ک: پایگاه اطلاع رسانى دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، بخش ریاست دانشگاهمسى به رنگ شفق (سرنوشت و خاطرات سیّد کاظم موسوى بجنوردى)، ص 283عبور از بحران، ص 263 و 267.
[49]. عبور از بحران، ص 263.
[50]. همان، ص 326 و 328.
[51]. مسئول این ستاد، در تاریخ 28/8/62 ش. با امام(ره) ملاقات کرد (محضر نور، ج 2، ص 217)پایگاه اطلاع رسانى امام صادق(علیه السلام)، بخش ریاست دانشگاه.
[52]. صحیفه نور، ج 19، ص 65فهرست کتابهاى خطى مدرسه مروى، آیت الله رضا استادى، ص 52.
[53]. انقلاب فرهنگى در جمهورى اسلامى ایران، ناهید روشن، ص 195 و 196.
[54]. الگوهاى رفتارى ایالات متحده آمریکا در رویارویى با جمهورى اسلامى ایران، بهرام نوازنى، ص 211 ـ 212.
[55]. صحیفه نور، ج 21، ص 122.
[56]. حدیث ولایت، ج 2، ص 188.
[57]. همان، ج2، ص 206.
[58]. مقصود از «جامعه» مفهومى وسیع ,,,,,,تر از دانشگاه است تا کارهاى فرهنگى، تبلیغى و اقتصادى هم به عنوان پشتیبان کارهاى دانشگاهى، صبغه فرهنگى داشته باشد.(مجله حوزه، ش 73ـ74، ص 44).
[59]. ویژه نامه پیام صادق(علیه السلام)، بهمن 75، ص 2پایگاه اطلاع رسانى دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، بخش تاریخچه.
[60]. همان.
[61]. ر.ک: WWW.ISU.AC.IR
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه