دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

بلج بن بشر

No image
بلج بن بشر

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، بلج، بشر، اندلس، كلثوم

نویسنده : سيد مرتضي مير تبار

در دوران حکومت بنی امیه بر جهان اسلام، شخصیت‌های ممتاز و معروفی وجود داشتند که از طرف حکومت امویان اداره مناطق یا فرماندهی سپاه امویان را برعهده داشتند. از جمله این شخصیت‌ها جنگاوری دلاور و قوی به نام بلج بن بشر بود که در منطقه شمال آفریقا و اندلس فرماندهی سپاه امویان را برعهده داشت و مدتی نیز در آن مناطق حکومت کرد. او که از قبیله قشیر کلاب بود جنگاوری شجاع و قوی بود.[1] درباره تاریخ تولد او در تواریخ چیزی ذکر نشده است شاید علت این امر عدم معروفیت و شناخت ابن بشر در قبل از فتح اندلس و تا سال صد و بیست و سوم هجری باشد و تا آن زمان در هیچ رویداد تاریخی حضور نداشت. بیان نام او در منابع تاریخی به سال یک صد و بیست و سه هجری برمی‌گردد، زمانی که او در سپاه کلثوم بن عیاض به آفریقا رفت تا شورش بربرها را از بین ببرد. درباره نسب او می‌توان گفت که وی از تبار بنی قشیر کلاب، از قبایل قیسی بود به همین خاطر برخی او را نسبت قشیری می‌دهند و برخی قیسی.[2] نام کامل او بلج بن بشر بن عیاض بن وحوح بن قیس بن الاعور بن قشیر است که برخی نام او را بلخ نیز ذکر کردند.[3]

در این مقاله سعی شده است به زندگی و عملکردهای سیاسی او پرداخته شود. اما چون ذکر او در منابع تاریخی به دو سال پایانی عمر او برمی‌گردد، لذا در این نوشتار به عملکرد او در این دو سال پرداخته می‌شود.

حضور در نبرد با شورشیان بربردر زمان حکومت هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی، بربرها در شمال افریقا دست به شورش و مخالفت با خلیفه زدند و لذا خلیفه قصد خواباندن شورش کرد. به همین خاطر کلثوم بن عیاض قشیری را به حکومت افریقا برگزید و او را با لشکری گران از عرب‌های شام به سوی مغرب فرستاد. ابن عیاض در این جنگ برادرزاده[4] خود بلج بن بشر را همراه خود برد و او را فرمانده سواره نظام سپاه شام قرار داد.[5] بلج سوارکاری شجاع و چابک بود؛ اما از کلثوم مغرورتر و متعصب‌تر بود. سپاه بلج به سپاه شامیان معروف بود.[6] این سپاه که به فرماندهی بلج بن بشر تشکیل یافته بود در جمادی‌الثانی سال صد و بیست و سه هجری به سوی آفریقا به حرکت درآمد و به قیروان وارد شد.[7] پیش از آن حبیب بن ابی عبیده به نبرد با بربرها رفته بود؛ اما چون می‌دانست که با سپاه کمی که دارد نمی‌تواند حریف بربرها در این جنگ شود سپاه خود را متوقف کرد تا بلج بن بشر با سپاه خود برسد. بلج به محض ورود به قیروان با مردم آن جا رفتاری ناپسند در پیش گرفت و با غرور و تکبر با آنان برخورد نمود و قصد داشت به هر ترتیبی شده سپاهیان خود را در خانه آن‌ها جای دهد[8] و در دیدار با ابن عبیده او را مورد اهانت و تحقیر قرار داد و گفت: شامیان تصمیم دارند برای همیشه در افریقا بمانند. این موضوع افریقائیان را ناراحت کرد و ترسیدند که موقعیت خود را در کشور از دست بدهند.[9] ابن عبدالحکم درباره این ماجرا می‌گوید حبیب به نزد کلثوم رفت؛ اما ازسوی او نیز تحقیر شد. کلثوم به این کار بسنده نکرده و بر بالای دیدبانی رفت و از حبیب و خانواده‌اش بد گفت و آنان را به باد ناسزا گرفت.[10]

این چنین مسائل خرد و ناچیز، مدتی بعد از این که دو سپاه به هم پیوستند موجب شد که میان حبیب و بلج اختلاف به وجود بیاید و به حدی این اختلاف زیاد بود که امکان جدایی دو سپاه از آن می‌رفت که با خردمندی عده‌ای از بزرگان و ریش سفیدان این اختلاف فرو نشست. ابن عبدالحکم درباره این ختلاف می‌نویسد: این اختلاف به حدی بود که اگر جلوی آن گرفته نمی‌شد عرب‌ها یکدیگر را کشته بودند.[11]

از جمله اشتباهاتی که بلج داشت و از موارد ضعف مدیریتی او نیز به شمار می‌رود، تعصب بیش از حد به قیسی بودن خود بود و او با این تفکر غلطش، مسئول بسیاری از مصائب و گرفتاری‌هایی است که در آن زمان بر سر عرب‌های افریقا و اندلس آمد.[12]

بعد از رسیدن سپاه اعراب به افریقا، دو طرف در منطقه‌ای به نام طنجه روبروی یکدیگر قرار گرفتند؛ اما در این نبرد سخت بربرها پیروز شدند و سپاه اسلام شکست سختی را متحمل شد و شاید بتوان یکی از علت‌های شکست را اختلاف ایجاد شده در سپاه اعراب دانست. در این جنگ کلثوم بن حبیب و بسیاری از سرداران و نام آوران جنگ کشته شدند.[13] طبق آن چه کلثوم خواسته بود بعد از مرگ وی بلج فرماندهی سپاه شامیان را به دست گرفت.[14]

بعد از کشته شدن جمعی از سرداران سپاه اسلام و شکست کامل آنان، باقیمانده سپاه به قیروان رفتند و بلج و چند تن از سرداران هم چون ثعلبه بن سلامه الجذامی و عبدالرحمان بن حبیب و برخی از لشکریان به سبته گریختند و در این شهر تحصن کردند و منتظر ماندند تا کمکی از سوی خلیفه به آن‌ها برسد. البته آنان نیز بی‌کار ننشستند و زمانی که در سبته بودند از عبدالملک بن قطن والی اندلس طلب کمک و یاری نمودند.

بعد از فرار بلج و یارانش به سبته، بربرها آنان را تعقیب کردند و سبته را محاصره نمودند. این محاصره به حدی بود که نزدیک بود بلج و یارانش به هلاکت برسند. با این که آنان از عبدالملک بن قطن طلب یاری کردند و از او خواستند تا ترتیبی دهد تا آنان به اندلس برسند؛ اما عبدالملک بن قطن در ابتدا آنان را یاری نکرد. بلج از او درخواست نمود تا وی و همراهانش را وارد سپاه کند.[15] بلج در نامه‌ خود متذکر شده بود که سپاهیانش چارپایان خود را خوردند؛ ولی باز هم جواب مثبت نشنید و عبدالملک به آنان امان نداد.[16] علت این امر را این طور گفتند که چون وی در واقعه حره شرکت داشت و دیده بود که چطور به دستور یزید بن معاویه مردم مدینه را به خاک و خون کشیدند و جنایات زیادی مرتکب شده بودند، لذا از امویان شدیدا متنفر بود و با شامیان دشمنی می‌ورزید. به این سبب به درخواست بلج اهمیتی نداد. از طرفی از عمق وجود آرزو داشت که آنان کشته شده و به هلاکت برسند، چرا که از آنان بر حکومت خود بیم داشت، زیرا بلج و یارانش از قیسیان و شامیانی بسیار متعصب بودند و عبدالملک و افرادش از کلبیان و یمنی بودند، لذا از ارسال کمک خودداری کرد تا از بین بروند.[17] اما بعد از مدتی مجبور شد به درخواست بلج بن بشر پاسخ دهد، چرا که از یک سو ترسید که خلیفه هلاکت نیروهایش را به گردن او بیاندازد[18] و از سویی از پیشروی بربرها هراسان شد، چرا که بربرها در ابتدای قیامشان همه حملات ابن قطن و یارانش را دفع کردند و لذا او نیز چاره‌ای جز کمک گرفتن از بلج و یارانش که در محاصره بربرها بودند و بالغ بر ده هزار نفر بودند را نداشت. لذا نامه‌ای به بلج نوشت و به شرط این که بعد از خواباندان آشوب بربرها، بلج و یارانش باید از منطقه حکومتی او خارج شوند با آنان همکاری کرد. در نامه او شرط شده بود که فقط یک سال در اندلس بمانند، آن گاه از آن جا بیرون روند.[19] با کمک عبدالملک بن قطن، بلج و یارانش از بند محاصره رهایی یافتند و به آندلس رفتند و تحت فرماندهی پسران عبدالملک بن قطن یعنی امیه و قطن وارد سپاه اندلس شدند. بعد از متحد شدن دو سپاه آنان بر بربرها تاختند و توانستند آنان را شکست دهند. بعد از اتمام جنگ و شکست بربرها، بلج و یارانش قوت یافتند و توانستند در آن منطقه شأن و منزلتی برای خود بر هم بزنند و صاحب اسب و مال و همه چیز شوند.[20]

از سوی دیگر هشام بن عبدالملک، حنظله بن صفوان کلبی را به افریقا فرستاد و او با جنگی نابرابر در ربیع الثانی سال صد و بیست و چهار بربرها را شکست داد و تعداد زیادی از آنان را کشت. علت نابرابری این جنگ این بود که سپاه بربرها بالغ بر سیصد هزار نفر بود و یاران حنظله فقط چهل هزار نفر بودند. با این حساب او با یاران اندک خود در منطقه‌ای به نام الاصنام در نزدیکی قیروان سپاه بربرها را شکست داد[21] و به این ترتیب شورش بربرها به صورت کامل دفع شد.

حکومت بلج بن بشر بر اندلس

بعد از اتمام قرار داد میان بلج و عبدالملک بن قطن، از آنان خواسته شده بود که از اندلس خارج شوند؛ اما از آن جا که در قرار داد شرط شده بود که بلج و یارانش همگی باید با هم خارج شوند و امکان این کار نیز به جهت کمبود امکاناتی مثل کشتی وجود داشت، باعث شد که بلج و یارانش خود را ملزم به خروج از اندلس ندانند.

عبدالملک بن قطن وقتی شرایط را این طور دید بر شامیان فشار آورد که نهایتا منجر به شورش آنان به فرماندهی بلج شد. لذا او را از اندلس اخراج کرده به قرطبه فرستادند و بلج بن بشر را به جای او والی اندلس نمودند. وی در ذیقعده سال صد و بیست و سوم هجری ولایت اندلس یافت،[22] و به سبب آن بنی قشیر در اندلس اسکان گرفتند.[23] از طرف دیگر دو پسر عبدالملک که زحمات زیادی برای شامیان کشیده بودند نیز فرار کرده و یکی به مارده (ماردین) و دیگری به سرمطه رفت.[24]

بلج و یارانش تا این جا بسنده نکردند و بعد از مدتی بلج خون عبدالملک را مباح اعلام کرد، لذا عبدالملک را کشتند و به دار آویختند و قائل بودند که انتقام خون‌های قدیم در روزگار حجاج را گرفتند. آنان خطاب به عبدالملک می‌گفتند: تو در روز حره از شمشیرمان گریختی و سپس اراده کردی که ما را به سوی قتل بیرون کنی.[25] بعد از کشتن عبدالملک برای بی‌حرمتی بیشتر، در طرف راست او خوکی را آویزان کردند و در طرف چپش سگی را قرار دادند.

این حرکت در واقع بزرگ‌ترین اشتباه حاصله از سوی بلج بود، چرا که باعث ایجاد جنگ‌های داخلی میان عرب‌های بلدی و شامیان شد و این عامل ناآرامی تا حدود یک سال در منطقه شد.

عاقبت بلج بن بشربه قتل رساندن عبدالملک و بی‌حرمتی به جنازه‌اش، خشم پسرانش را برانگیخت، لذا با بلج و یارانش با سپاهی بالغ بر صد هزار نفر به نبرد پرداختند.[26] در این جنگ، عبدالرحمن بن عبدالملک هم به جهت تنفر از بلج و هم به این سبب که فکر می‌کرد با کشتن بلج فاتح میدان خواهند بود، به جنگ با بلج روی آورد. عبدالرحمن از بزرگترین جنگجو و ماهرترین تیراندازان اندلس بود. او با تیرهایش بلج را نشانه گرفت و بعد از مجروح ساختن او به وی حمله کرد و با دو ضربه کاری با شمشیرش، بلج را از پای درآورد. بلج به سختی مجروح شد؛ اما تا دو روز زنده بود و بعد از دو روز مرد و بعد از وی ثعلبه بن سلامه عاملی فرماندهی شامیان را برعهده گرفت[27] و به این ترتیب حکومت یازده ماهه بلج بن بشر که همیشه همراه با درگیری‌های داخلی بود به پایان رسید.[28] البته ابن خلدون مدت حکومتش را یک سال نوشت[29] و دینوری مدت حکومت او را شش ماه دانست[30] و با این اوصاف، مرگ او طبق نظر مقری تلمسانی، در ماه شوال سال صد و بیست و چهار هجری بوده است.[31] برخی تاریخ مرگ او را سال صد و بیست و پنج عنوان نمودند.[32]

نکته حائز اهمیت درباره عملکرد بلج این است که اعراب اندلس، پیش از ورود بلج و یارانش به بلدیین معروف بودند و بعد از ورود بلج و یارانش به شامیین مشهور گردیدند.[33]

مقاله

نویسنده سيد مرتضي مير تبار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

فتح مغرب و اندلس

No image

جریر بن عطیه

No image

مصعب بن زبیر

Powered by TayaCMS