24 آبان 1393, 14:8
كلمات كليدي : تاريخ، امويان، بلج، بشر، اندلس، كلثوم
نویسنده : سيد مرتضي مير تبار
در دوران حکومت بنی امیه بر جهان اسلام، شخصیتهای ممتاز و معروفی وجود داشتند که از طرف حکومت امویان اداره مناطق یا فرماندهی سپاه امویان را برعهده داشتند. از جمله این شخصیتها جنگاوری دلاور و قوی به نام بلج بن بشر بود که در منطقه شمال آفریقا و اندلس فرماندهی سپاه امویان را برعهده داشت و مدتی نیز در آن مناطق حکومت کرد. او که از قبیله قشیر کلاب بود جنگاوری شجاع و قوی بود.[1] درباره تاریخ تولد او در تواریخ چیزی ذکر نشده است شاید علت این امر عدم معروفیت و شناخت ابن بشر در قبل از فتح اندلس و تا سال صد و بیست و سوم هجری باشد و تا آن زمان در هیچ رویداد تاریخی حضور نداشت. بیان نام او در منابع تاریخی به سال یک صد و بیست و سه هجری برمیگردد، زمانی که او در سپاه کلثوم بن عیاض به آفریقا رفت تا شورش بربرها را از بین ببرد. درباره نسب او میتوان گفت که وی از تبار بنی قشیر کلاب، از قبایل قیسی بود به همین خاطر برخی او را نسبت قشیری میدهند و برخی قیسی.[2] نام کامل او بلج بن بشر بن عیاض بن وحوح بن قیس بن الاعور بن قشیر است که برخی نام او را بلخ نیز ذکر کردند.[3]
در این مقاله سعی شده است به زندگی و عملکردهای سیاسی او پرداخته شود. اما چون ذکر او در منابع تاریخی به دو سال پایانی عمر او برمیگردد، لذا در این نوشتار به عملکرد او در این دو سال پرداخته میشود.
این چنین مسائل خرد و ناچیز، مدتی بعد از این که دو سپاه به هم پیوستند موجب شد که میان حبیب و بلج اختلاف به وجود بیاید و به حدی این اختلاف زیاد بود که امکان جدایی دو سپاه از آن میرفت که با خردمندی عدهای از بزرگان و ریش سفیدان این اختلاف فرو نشست. ابن عبدالحکم درباره این ختلاف مینویسد: این اختلاف به حدی بود که اگر جلوی آن گرفته نمیشد عربها یکدیگر را کشته بودند.[11]
از جمله اشتباهاتی که بلج داشت و از موارد ضعف مدیریتی او نیز به شمار میرود، تعصب بیش از حد به قیسی بودن خود بود و او با این تفکر غلطش، مسئول بسیاری از مصائب و گرفتاریهایی است که در آن زمان بر سر عربهای افریقا و اندلس آمد.[12]
بعد از رسیدن سپاه اعراب به افریقا، دو طرف در منطقهای به نام طنجه روبروی یکدیگر قرار گرفتند؛ اما در این نبرد سخت بربرها پیروز شدند و سپاه اسلام شکست سختی را متحمل شد و شاید بتوان یکی از علتهای شکست را اختلاف ایجاد شده در سپاه اعراب دانست. در این جنگ کلثوم بن حبیب و بسیاری از سرداران و نام آوران جنگ کشته شدند.[13] طبق آن چه کلثوم خواسته بود بعد از مرگ وی بلج فرماندهی سپاه شامیان را به دست گرفت.[14]
بعد از کشته شدن جمعی از سرداران سپاه اسلام و شکست کامل آنان، باقیمانده سپاه به قیروان رفتند و بلج و چند تن از سرداران هم چون ثعلبه بن سلامه الجذامی و عبدالرحمان بن حبیب و برخی از لشکریان به سبته گریختند و در این شهر تحصن کردند و منتظر ماندند تا کمکی از سوی خلیفه به آنها برسد. البته آنان نیز بیکار ننشستند و زمانی که در سبته بودند از عبدالملک بن قطن والی اندلس طلب کمک و یاری نمودند.
بعد از فرار بلج و یارانش به سبته، بربرها آنان را تعقیب کردند و سبته را محاصره نمودند. این محاصره به حدی بود که نزدیک بود بلج و یارانش به هلاکت برسند. با این که آنان از عبدالملک بن قطن طلب یاری کردند و از او خواستند تا ترتیبی دهد تا آنان به اندلس برسند؛ اما عبدالملک بن قطن در ابتدا آنان را یاری نکرد. بلج از او درخواست نمود تا وی و همراهانش را وارد سپاه کند.[15] بلج در نامه خود متذکر شده بود که سپاهیانش چارپایان خود را خوردند؛ ولی باز هم جواب مثبت نشنید و عبدالملک به آنان امان نداد.[16] علت این امر را این طور گفتند که چون وی در واقعه حره شرکت داشت و دیده بود که چطور به دستور یزید بن معاویه مردم مدینه را به خاک و خون کشیدند و جنایات زیادی مرتکب شده بودند، لذا از امویان شدیدا متنفر بود و با شامیان دشمنی میورزید. به این سبب به درخواست بلج اهمیتی نداد. از طرفی از عمق وجود آرزو داشت که آنان کشته شده و به هلاکت برسند، چرا که از آنان بر حکومت خود بیم داشت، زیرا بلج و یارانش از قیسیان و شامیانی بسیار متعصب بودند و عبدالملک و افرادش از کلبیان و یمنی بودند، لذا از ارسال کمک خودداری کرد تا از بین بروند.[17] اما بعد از مدتی مجبور شد به درخواست بلج بن بشر پاسخ دهد، چرا که از یک سو ترسید که خلیفه هلاکت نیروهایش را به گردن او بیاندازد[18] و از سویی از پیشروی بربرها هراسان شد، چرا که بربرها در ابتدای قیامشان همه حملات ابن قطن و یارانش را دفع کردند و لذا او نیز چارهای جز کمک گرفتن از بلج و یارانش که در محاصره بربرها بودند و بالغ بر ده هزار نفر بودند را نداشت. لذا نامهای به بلج نوشت و به شرط این که بعد از خواباندان آشوب بربرها، بلج و یارانش باید از منطقه حکومتی او خارج شوند با آنان همکاری کرد. در نامه او شرط شده بود که فقط یک سال در اندلس بمانند، آن گاه از آن جا بیرون روند.[19] با کمک عبدالملک بن قطن، بلج و یارانش از بند محاصره رهایی یافتند و به آندلس رفتند و تحت فرماندهی پسران عبدالملک بن قطن یعنی امیه و قطن وارد سپاه اندلس شدند. بعد از متحد شدن دو سپاه آنان بر بربرها تاختند و توانستند آنان را شکست دهند. بعد از اتمام جنگ و شکست بربرها، بلج و یارانش قوت یافتند و توانستند در آن منطقه شأن و منزلتی برای خود بر هم بزنند و صاحب اسب و مال و همه چیز شوند.[20]
از سوی دیگر هشام بن عبدالملک، حنظله بن صفوان کلبی را به افریقا فرستاد و او با جنگی نابرابر در ربیع الثانی سال صد و بیست و چهار بربرها را شکست داد و تعداد زیادی از آنان را کشت. علت نابرابری این جنگ این بود که سپاه بربرها بالغ بر سیصد هزار نفر بود و یاران حنظله فقط چهل هزار نفر بودند. با این حساب او با یاران اندک خود در منطقهای به نام الاصنام در نزدیکی قیروان سپاه بربرها را شکست داد[21] و به این ترتیب شورش بربرها به صورت کامل دفع شد.
بعد از اتمام قرار داد میان بلج و عبدالملک بن قطن، از آنان خواسته شده بود که از اندلس خارج شوند؛ اما از آن جا که در قرار داد شرط شده بود که بلج و یارانش همگی باید با هم خارج شوند و امکان این کار نیز به جهت کمبود امکاناتی مثل کشتی وجود داشت، باعث شد که بلج و یارانش خود را ملزم به خروج از اندلس ندانند.
عبدالملک بن قطن وقتی شرایط را این طور دید بر شامیان فشار آورد که نهایتا منجر به شورش آنان به فرماندهی بلج شد. لذا او را از اندلس اخراج کرده به قرطبه فرستادند و بلج بن بشر را به جای او والی اندلس نمودند. وی در ذیقعده سال صد و بیست و سوم هجری ولایت اندلس یافت،[22] و به سبب آن بنی قشیر در اندلس اسکان گرفتند.[23] از طرف دیگر دو پسر عبدالملک که زحمات زیادی برای شامیان کشیده بودند نیز فرار کرده و یکی به مارده (ماردین) و دیگری به سرمطه رفت.[24]
بلج و یارانش تا این جا بسنده نکردند و بعد از مدتی بلج خون عبدالملک را مباح اعلام کرد، لذا عبدالملک را کشتند و به دار آویختند و قائل بودند که انتقام خونهای قدیم در روزگار حجاج را گرفتند. آنان خطاب به عبدالملک میگفتند: تو در روز حره از شمشیرمان گریختی و سپس اراده کردی که ما را به سوی قتل بیرون کنی.[25] بعد از کشتن عبدالملک برای بیحرمتی بیشتر، در طرف راست او خوکی را آویزان کردند و در طرف چپش سگی را قرار دادند.
این حرکت در واقع بزرگترین اشتباه حاصله از سوی بلج بود، چرا که باعث ایجاد جنگهای داخلی میان عربهای بلدی و شامیان شد و این عامل ناآرامی تا حدود یک سال در منطقه شد.
نکته حائز اهمیت درباره عملکرد بلج این است که اعراب اندلس، پیش از ورود بلج و یارانش به بلدیین معروف بودند و بعد از ورود بلج و یارانش به شامیین مشهور گردیدند.[33]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان