كلمات كليدي : تغيير، تدريجي، دفعي، حركت، كون و فساد، جوهر، عرض، هراكليتوس، پارامنديس، ارسطو، ملاصدرا، حركت جوهري، حركت در جوهر
نویسنده : حسن رضايي
تغییر که از ماده غیر گرفته شده و به معنای دیگر شدن است، مفهومی است که برای انتزاع آن، باید دو چیز یا دو حالت یا دو جزء یک چیز را در نظر گرفت که یکی زایل شود و دیگری جایگزین آن گردد. این مفهوم، مفهوم ماهوی نیست که بتوان برای آن، جنس و فصلی در نظر گرفت و به دشواری میتوان مفهوم عقلی روشنتری یافت که بتوان در تفسیر آن به کار برد.[1] تغییر دارای تقسیماتی است. تغییر در عرض و تغییر در جوهر، تغییر آنی و تغییر زمانی که همان تغییر دفعی و تدریجی است.
در تاریخ فلسفه یکی از مباحثی که همیشه معرکه آراء بوده است، مسئله ثبات و تغییر بوده است.[2] برخی مانند پارامندیس به کلی منکر هر گونه تغییر بوده و معتقد به ثبات محض بودهاند و تغییرات در عالم را ساخته و پرداخته ذهن میدانستند.[3] برخی به کلی منکر ثبات بودهاند و معتقد به تغییر محض بودهاند. هراکلیتوس از جمله این فلاسفه است که می گفت، همه چیز تغییر میکند و دگرگون میشود و تنها امر پایدار و ثابت در جهان این اصل است که " همه چیز دائما در حال تغییر و دگرگونی است".[4]
ارسطو بعد از پارامندیس و هراکلیتوس با توجه به ایرادات این دو نظریه، معتقد شد که در عالم، هم ثبات وجود دارد و هم تغییر. این نظریه حدود دو هزار سال در جهان حاکم بود و هنوز ارزش خود را داراست. وی بر خلاف دو فیلسوفِ معتقد به ثبات محض و تغییر محض، معتقد بود که نباید حرکت را مساوی با تغییر دانست بلکه اگر تغییر تدریجی باشد، حرکت نامیده میشود اما گاهی نیز تغییر دفعی است و نام آن " کون و فساد" است. او معتقد بود که حرکت و تغییر تدریجی در سطح اشیاء است؛ در کمیت و کیفیت اشیاء، در نقل و انتقال های اشیاء، در وضع اشیاء و بالاخره در ظواهر آنها که همگی از مقولات عرضی هستند. اما در عمق و جوهر اشیاء، حرکتی وجود ندارد و تغییرات در این مرحله به صورت تغییر دفعی (کون و فساد) و سکون زمانی است.[5]
در میان فلاسفه اسلامی نیز بوعلی سینا، معتقد به این نظریه بوده است. این نظریه تقریبا تا زمان ملاصدرا نظریه غالب بود. اما صدرای شیرازی با ارائه نظریه " حرکت جوهری" به جامعه فلسفی نشان داد که تغییر در عالم هست اما نه از نوع کون و فساد( دفعی)، بلکه هر چه هست، حرکت است. او میگفت که اساس عالم ما را جوهر تشکیل میدهد و اعراض، تبعی و طفیلی هستند.[6]
اقسام تغییر فلسفی
در یک تقسیم فسلفی، تغییر بر دو نوع است؛
1- تغییر آنی و دفعی: " آن" یا لحظه به معنای متداول عرفی، به قطعهای بسیار کوتاه از زمان گفته میشود ولی در اصطلاح فلسفی، مقطعی از زمان یا لحظه است. در این اصطلاح نسبت " آن " به زمان مانند نسبت نقطه به خط است. همانطور که نقطه جزیی از خط نیست و هیچ امتدادی ندارد، " آن " نیز جزیی از زمان نیست بلکه فقط مقطع آن است. در نتیجه "آنی"، چیزی است که کل آن در یک "آن" حادث میگردد.[7] با توجه به این مطلب، روشن میشود که تغییر آنی، دگرگونی است که در آن، بین موقعیت سابق و لاحق، هیچ فاصله زمانی و نقطه مشخص وجود ندارد. بلکه در یک نقطه مشخص، یک شیء به شیء دیگر تبدیل نمیشود هر چند ممکن است که هر یک از دو موقعیت مزبور، دارای نوعی تدریج باشند. مثلا تغییر درجه حرارت آب، تدریجا حاصل میشود، اما تبدیل آب به بخار، در یک لحظه انجام میگیرد.[8] مثلا ترکیب اکسیژن و هیدروژن و تبدیل آنها به آب را در نظر بگیرید هر یک از اکسیژن و هیدروژن و آب یک جوهر هستند، بنابراین در این تبدیل، جوهری مانند اکسیژن و هیدروژن در اثر ترکیب به جوهر دیگری مانند آب تبدیل میشوند. این تبدیل یک تغییر جوهری است و از دیدگاه ارسطو به روش کون و فساد صورت می گیرد به این معنا که قبل از ترکیب، دو جوهر مذکور وجود دارند که هر یک از صورت و ماده ای ترکیب شده اند. صورت هر یک قابل تجربه و محسوس نیست و فقط با عقل میتوان آنها را کشف نمود و ماده هر یک با اندکی مسامحه ذرات اتمی است که در هر یک از دو عنصر، آرایش خاصی دارند. حال طبق دیدگاه ارسطو، به محض پیدایش آرایش جدید ذرات اتمی، که در اثر ترکیب یک اتم اکسیژن با دو اتم هیدروژن به وجود میآید، در یک آن، صورت اکسیژنی و صورتهای هیدروژنی معدوم میشوند و بلافاصله صورت آب در ذرات آرایش یافته آفریده میشوند و جایگزین سه صورت پیشین میشود و با ترکیب این صورت با ذرات مزبور، یک موکول آب موجود میشود. این تغییر، تغییری از نوع کون و فساد است. بنابراین جوهر اشیاء معمولا ثابت هستند و فقط در مقاطعی از زمان که شرایط خاصی فراهم است تغییری در انها رخ میدهد و در یک " آن" به جوهر دیگری تبدیل میشود. جوهر اولی معدوم و فاسد میشود و جوهر دیگری به وجود میآید. به جوهر اولی، "فاسد"، به جوهر پدید آمده، "کائن" و انعدام جوهر را، "فساد" و پدید آمدن جوهر جدید را "کون" میگویند.[9]
البته ّ
این نوع از تغییر نیز بدون حرکت نمیتواند تحقق یابد؛ زیرا هر تغییر دفعی نیازمند به قوهای است که پیش از حدوث آن تغییر، وجود داشته باشد و چون درآمدن شیء از قوه به فعل، بدون حرکت نخواهد بود، پس حرکت دفعی هم بدون حرکت نخواهد بود. بنابراین در کون و فساد و تغییر دفعی نیز، یک تغییر تدریجی و حرکت روی میدهد.[10]
انواع تغییر دفعی
تغییر دفعی دارای انواعی است که عبارتند از[11]:
1- پیدایش موجود جوهری بدون ماده قبلی. مثل موجود نخستین؛ بنابر نظر کسانی که برای جهان، آغاز زمانی قائلند.
2- نابود شدن موجود جوهری به طور کامل. مثل آخرین موجود جهان؛ بنا بر نظر کسانی که برای جهان، پایان زمانی قائلند.
3- نابود شدن یک موجود جوهری به طور کامل و پدید آمدن موجود جوهر جدید به جای آن.
4- پدید آمدن یک موجود جوهری به عنوان جزیی بالفعل برای موجود جوهری دیگر. مصداق روشن این قسم، صورتهای نباتی است بنابر نظر کسانی که صورت نباتی را جوهر و مواد آن را موجود بالفعل میدانند.
5- نابود شدن جزیی از موجود جوهری بدون آنکه جزء دیگری جانشین آن شود. ماند مردن گیاهان و تبدیل شدن آنان به مواد اولیه بنا بر نظریه فوق.
6- پدید آمدن عرض جدید در موضوع جوهری.
7- نابود شدن جزیی بالفعل از موجود جوهری و پدید آمده جزیی دیگر به جای آن که مصداق روشن آن "کون و فساد" میباشد.
8- نابود شدن عرض، بدون آنکه عرض دیگر جانشین آن شود. مثل پریدن رنگ جسم، بیرنگ شدن آن.
9- نابود شدن عرض و پدید آمدن عرضی دیگر به جای آن. میل پریدن رنگ سفید از صورت و سیاه شدن آن.
10- کم شدن جزیی بالفعل از یک حرکت. مثل کم شدن عدد چیزی بنابر قول کسانی که عدد را عرض حقیقی میدانند.
11- اضافه شدن جزیی بالفعل بر عرض. مثل زیاد شدن عدد چیزی بنابر قول مزبور.
12- تعلق گرفتن یک موجود جوهری به موجود جوهری دیگر، مانند تعلق گرفتن نفس به بدن و زنده شدن آن.
13- قطع تعلق مزبور مانند مردن حیوان و انسان.
2- تغییر تدریجی: این قسم از تغییر، دگرگونی است که در طول زمان تحقق مییابد. یعنی میان دو حالت یک شیء فاصله زمانی وجود دارد. مانند آنجا که حرارت آب، از صد درجه به ده درجه میرسد. این نوع از تغییر که در اصطلاخ فلسفی، همان حرکت است، در مقابل مفهوم سکون قرار دارد و تقابل این دو مفهوم از نوع عدم و ملکه است و در جایی به کار میرود که آن موضوع قابلیت و شأنیت داشتن حرکت را داشته باشد.[12] این نوع از حرکت، دو قسم دارد:
1- نابود شدن جزء بالقوه و عرض و پدید آمدن جزء بالقوه دیگر(حرکت عرضی)
2- نابود شدن یک جزء بالقوه جوهر، و پدید آمدن جزء بالقوه دیگر به جای آن (حرکت جوهری).[13]