كلمات كليدي : تنسيق الصفات، نثر، نظم، بلاغت، ادبيات فارسي
نویسنده : حميده سلطاني مقدم
تنسیق در لغت به معنی آراستن و ترتیب دادن است و در اصطلاح ادبیات فارسی تنسیقالصفات آن است که با نظمی خاص برای موصوف واحد صفات متعددی آورده میشود.[1] این صنعت در نثر و نظم بهکار میرود. هدف آن زینت بخشیدن به کلام و نیز ایجاد تنوع در آن در عین تاکید در سخنی که شاعر به مخاطب عرضه میکند. این صفتها به صورتهای متفاوتی در اشعار به کار رفته است. حافظ و سعدی برای توصیف ممدوح و معشوق خود از این صنعت بسیار بهره بردهاند؛ در این بیت از سعدی صفات مفرد و پیدرپی آورده شده است:
الها قادرا پروردگارا
کریما منعما آمرزگارا
و یا این مصرع از شعر حافظ:
بادهی گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک
نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام
در ابیات زیر که از سعدی است صفات مفرد با عطف(حرف ربط و) آمده است:
دست حاجت که بری پیش خداوندی بر
که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود
یار من اوباش است و قلاش است و رند
بر من او خود پارسایی میکند
در بیت زیر حرف ربط "یا" استفاده شده است:
ملک صمدیت را چه سود و زیان دارد
گر حافظ قرآنی یا عابد اصنامی[2]
و یا در بعضی ابیات صفتهای متوالی مرکب است که یا همراه حرف عطف و یا بدون حرف عطف میآید:
فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب
چنان بردند صبر از من که ترکان، خوان یغما را
حافظ
بیت زیر همراه حرف عطف "و" آمده است:
گرنه مشک است از چه معنی شد سر زلفین یار
مشکبوی و مشکرنگ و مشکسای و مشکبار
عنصری
و گاهی نیز این صفات به صورت فعل یا قید آورده میشود:
که حق بیند و حق گوید و حق جویند و حق باشد
هر آن معنی که آید دردل دانای درویشان[3]
در شعر نو معاصر نیز آوردن صفات پیدرپی، کم و بیش دیده میشود:
چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان
صبور
سنگین
سرگردان
فرمان ایست داد. [4]
فروغ فرخزاد
تنسیقالصفات در نثر
همانطور که در ابتدا نیز گفتیم این صفت در نثر نیز دیده میشود؛ خصوصا در نثر دیرین باستانی ایران که چندین صفت متوالی برای شخصی یا چیزی به دنبال هم میآید؛ در قسمتهای منثور اوستا نمونههایی از آن را میتوان یافت که اسلوبی است متداول برای تنوع بخشیدن به کلام و آرایش آن:[5]
«ملکزادهی دانا و کارآگاه و پیشاندیش و دوربین و فرهمند و صاحب فرهنگ، هرچ گوید از بهر احکام عقدهی دولت و نظام عقد مملکت گوید.... پادشاهان را نیز کارگزاران و گماشتگان باید که درست رأی و راست کار و ثواباند ثنا دوست و پیشبین و آخراندیش و عدلپرور و رعیتنواز باشند»[6]
ارزش هنری صنعت تنسیقالصفات
همانطور که گفته شد تنسیقالصفات آوردن صفات متوالی برای یک اسم است؛ البته صرف توالی صفات زیبا نیست. گرچه مثالهایی که ما در کتابهای شعر و بدیع میبینیم همه زیباست. اما حقیقت این است که صفتها دو گونهاند: عادی و شاعرانه. صفتهای عادی مثل قوی، خوب، سرد، کوتاه، گران، تازه ...که زیبایی ندارند زیرا عادی و روزمرهاند به علاوه معنی آنها ذهنی و کلی و مبهم هستند. اما صفتهای زیبا و شاعرانه مثل ستبرباز و روحنواز سیمینتن و... بهعبارت دیگر بعضی از صفتها مفاهیم خود رانشان میدهند یعنی جنبهی عینی و تصویری دارند و در نتیجه زیبا برجسته و توجه برانگیزند. به ویژه اگر صفت نو باشد. مانند: گردونتن، ماهسیر...
صفت قوی غیر شاعرانه است اما صفت ستبر بازو، قدرت را تصویر میکند و پیش چشم میآورد. واضح است که اگر صفت زیبا نباشد پیدرپی آمدن آن نیز زیبایی ندارد، برعکس صفت شاعرانه اگر هم یکی باشد زیباست مثلا در شعر زیر اکثر صفتهایی که برای یک سپاهی آمده به تنهایی زیبا هستند و تصویری و زیبا:
کینهتوز و دیدهدوز و خصمسوز و رزم ساز
شیرجوش و درعپوش و سختکوش و کاردان
عبدالواسع
و یا این بیت که صفتهای شاعرانه زیبایی در آن بهکار رفته است:
که دارد چون تو معشوقی نگار و چابک و دلبر
بنفشهزلف و نرگسچشم و لالهروی و سیمینتن
عبدالواسع
اینگونه صفتها علاوهبر تجسم بخشیدن به مفاهیم نقش برجستهسازی و بزرگنمایی نیز دارند. همانطور که گفته شد صرف پیاپی آوردن صفت، زیبا نیست؛ مگر آنکه صفتها نو بدیع و خیالانگیز عینی و نشاندهندهی عواطف باشد.[7]