دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جهم بن صفوان

No image
جهم بن صفوان

كلمات كليدي : حارث بن سريج، جهميه، جهم بن صفوان، جعد بن درهم، جديع بن علي كرماني، صفات ازليّه

نویسنده : زينب ابراهيمي

جهم بن صفوان (د 128ق)، کنیه‌اش ابو محرز، مردی از موالی بنی راسب از قبیله ازد در خراسان[1] و بنیان‌گذار فرقه‌ی جبریه‌ی خالصه بود که در اواخر حکومت بنی‌امیه به دست سلم بن احوز در مرو کشته شد.[2]

درباره‌ی زمان تولد و وضعیّت خانوادگی او آگاهی چندانی در دست نیست. در بلخ به دنیا آمد و از آن روی که مدتی در سمرقند می‌زیسته، به سمرقندی و به دلیل اقامت در ترمذ[3] به ترمذی معروف شده است.[4]

جهم در کوفه با جعد بن درهم آشنا شد و مبانی او را پذیرفت.[5] اعتقادات کلامی جعد همچون موضوع خلق قرآن، برگرفته از ابان بن سمعان و ابان از طالوت (خواهر زاده اعصم و دامادش) و عقاید طالوت را برگرفته از لبید بن اعصم یهودى می‌دانند، چنان که لبید قائل به خلق تورات بود و نخستین کسى که درباره‌ی خلق قرآن کتاب نوشت طالوت زندیق بود.[6]

هر چند سلسله مذکور ساختگی است؛ امّا نمایانگر بیگانگی اندیشه‌های جهم با مسمانان روزگارش است.

سپس جهم از عراق به بلخ بازگشت و در آن جا با مقاتل بن سلیمان (150ق) آشنا شد. با وجود آن که اندیشه‌های جهم و مقاتل به ویژه درباره تشبیه و تنزیه کاملاً رویاروی یکدیگر بود، با این حال جهم در مسجد با مقاتل نماز می‌گزارد و مناظره می‌کرد،[7] تا این که مقاتل بن سلیمان که پیوند نزدیکی با سلم بن احوز (فرمانده لشکر نصر بن سیّار) داشت، سلم بن احوز را واداشت تا جهم را از بلخ به ترمذ تبعید کند. از این رو جهم تا هنگام پیوستن به اردوی حارث بن سریج، در این شهر ماند.[8]

همراهی جهم با شورش‌های سیاسی

هنگامی که حارث بن سریج (سال 116 هجری) به شیوه داعیان جامه سیاه پوشید و بر ‌خلیفه هشام بن عبدالملک شورید[9] و مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خواند،[10] جهم نیز همراه حارث که با وی پیوند نزدیکی داشت، به دعوت مردم خراسان پرداخت[11] و سخنگو و کاتب حارث بود و با او در شورش طولانی او بر ضد بنی مروان شرکت کرد و سخت بر امر به معروف تکیه داشت.[12]

حارث پس از شکست در نبرد با نصر بن سیّار به ماوراء‌النهر و ترکستان گریخت سپس در نبردی دیگر با همراهی خاقان از سپاهیان خلیفه به سال 119 هجری، در جوزجان شکست خورد[13] و در چاچ (سرزمین ترکان) اقامت گزید.[14]

نصر بن سیّار در سال 120هجری والی خراسان شد و در سال 121 هجری برای نبرد با حارث و ترکان به چاچ لشکر کشید.[15] حارث از این زمان تا سال 126ق حارث در چاچ ماند، تا این که در خراسان میان نصر بن سیار و جُدَیع بن علی کرمانى- فرمانده نامدار اَزْدی در خراسان اختلاف افتاد.

نصر برای جلوگیری از متحد شدن کرمانى با حارث بر ضدّ وی، مقاتل بن حیان النبطى را برای دلجویی از حارث به ترکستان فرستاد و از یزید بن ولید برای حارث امان نامه گرفت و نصر؛ حارث و اصحابش را با احترام در جمادى الاخر سال 127 در مرو الرود جاى داد و آنچه را که از او گرفته بود، بازپس داد و به او پیشنهاد امارت همراه با صد هزار دینار نمود. ولى ابن سریج نپذیرفت و عمل به کتاب خدا و سنت شد و بدین شرط قول داد نصر را در برابر دشمنانش یارى کند. آن گاه حارث از کرمانى خواست تا به کتاب خدا و سنت عمل کند، تا با او راه خلاف نپیماید. حارث قبایل تمیم و دیگر قبایل را به یارى خود فرا خواند و سى هزار تن به او پیوستند.[16]

با آغاز خلافت مروان بن محمد و انتصاب یزید بن عمر بن هبیره به امارت عراق، نصر با مروان بیعت کرد و در حکومت خراسان باقی ماند. حارث که امانی از مروان نداشت به وحشت افتاد و بار دیگر به مخالفت برخاست و از نصر خواست کار امارت خراسان را به شورى واگذارد، نصر سرباز زد.[17] در این هنگام حارث از جهم بن صفوان خواست تا مردم را به سوی خود فراخواند. جماعت زیادی به جهم گرویدند و نماینده‌ای نزد نصر فرستادند و از او خواستند که سلم بن احوز، رئیس شرطه، را تغییر دهد. پس از گفتگو قرار شد چهار تن، یعنى مقاتل بن سلیمان و مقاتل بن حیان از جانب نصر و مغیرة بن شعبة الجهضمى و معاذ بن جبله از جانب حارث، امارت سمرقند و طخارستان را به شخص برگزیده‌ی خویش واگذار کنند.[18] نصر برای آسوده شدن از فتنه‌ی حارث، حکومت ماوراءالنهر را همراه با سیصد هزار درهم به حارث پیشنهاد کرد، حارث نپذیرفت و دو طرف به داوری مقاتل بن حیان و جهم بن صفوان برای تعیین والی رضایت دادند.

نمایندگان به حکومت شورایی و کناره‌گیری نصر رای دادند. نصر نپذیرفت و در نبردی سخت میان نصر و حارث، حارث در جمادی الاخر 128 هجری شکست خورد. [19]

حارث پسرش را نزد جدیع بن علی کرمانی فرستاد تا با وی متّحد شود. کرمانی با نصر جنگید و بر مرو چیره شد و اموال را به غارت برد.[20] حارث به سبب غارت اموال او را نکوهش نمود. پس بشر بن جرموز الضبى - از مهمترین یاران حارث - با پنج هزار تن از او کناره گرفتند و به حارث گفتند: ما براى اقامه عدل مى‌جنگیم، حال آن که کرمانى از پی عصبیت قبیله‌ای می‌جنگد. حارث او را تصدیق کرد و کرمانى را به شورى فراخواند، او سرباز زد و در 24 رجب سال 128ق میان آن دو نبردى سخت درگرفت. کرمانی حارث را شکست داد و برادرش سواده را کشت.[21]

سپس نصر، کرمانى را با عهد و امان نزد خود خواند. جماعتى هم با او بودند. میان سالم بن احوز و مقدام بن نعیم (از همراهان کرمانى) مشاجره رخ داد و یکدیگر را ناسزا گفتند و طرفین به طرف‌دارى آنها برخاستند. کرمانى گمان برد دسیسه در کار است و می‌خواهند او را بکشند، بر اسب خود سوار شد و بازگشت. در نزاع میان دو گروه جهم بن صفوان که با کرمانى بود، گرفتار شد و او را کشتند.[22]

آراء و اندیشه‌های جهم بن صفوان

از اندیشه‌های جهم تنها مطالبی در نوشته‌های مخالفان به صورت نقد یا ردّیه در دست است. عنوان جهمی در سده‌های دوم و سوم هجری قمری به عنوان یک اتهام اعتقادی رواج داشته است[23] و بسیاری از کسانی که در منابع شرح حالی اصحاب حدیث با عنوان جهمی شناخته شده‌اند، نه پیروان اندیشه جهم، بلکه متفکرانی نزدیک به اندیشه وی بوده‌اند. امّا پیروان اندیشه‌های جهم در سده 4ق در ترمذ شناخته شده بودند.[24]

اساس معتقدات این فرقه بر پایه‌ی جبر و تعطیل بوده است. جبر به این معنا است که انسان در افعالش مجبور است و قدرت و اراده‌ای برای او نیست[25] و هیچ کارى به دست کسى جز خدا انجام نمى‌شود. از این رو انسان قادر بر چیزی نیست و در افعالش مجبور بوده و قدرت و اراده و اختیار ندارد و خداوند افعال را در او همانند سایر جمادات خلق می‌کند[26] و نسبت دادن افعال به مردم را از روی مجاز می‌دانست. همچنان که سایر جمادات این گونه هستندو چنان که گفته می‌شود درخت میوه داد. انسان‌ها نیز در کارهایى که بدیشان نسبت داده مى‌شود همچون درختهایى هستند که از باد به جنبش درمى‌آیند.[27] پس ثواب و عقاب نیز چون افعال جبری است و به تبع آن تکلیف نیز جبری خواهد بود.[28]

فاعلی غیر از خدا در عالم نمی‌دید و بدین ترتیب او قائل به جبر و اندیشه‌اش در این ‌باره نزدیک به اشاعره و در تقابل با جعد که قدری مسلک بود، قرار می‌گرفت.[29]

تعطیل یعنی آن که جهم صفات ازلیّه را از خداى نفى مى‌کرد و معتقد بود که نباید خدا را به صفاتی که مخلوقاتش بدان متصّف می‌شوند، موصوف ساخت. چون موجب تشبیه می‌شود. ولی اثبات قادر، فاعل و خالق را درست می‌دانست. چون هیج یک از مخلوقاتش به این اوصاف متصّف نمی‌گردند. [30]

او خدا را شى‌ء نمى‌دانست، چرا که معتقد بود شى‌ء محدث است او خدا را منشى‌ء و ایجاد کننده شى‌ء مى‌دانست و علم خدا را غیر خدا و محدث می‌دانست.[31]

وی معتقد بود که ایمان و معرفت با انکار به زبان از بین نمی‌رود و به سبب آن شخص کافر نمی‌شود و بنابراین او مؤمن باقی می‌ماند. ایمان تجزیه‌بردار و قابل تقسیم به سخن و عمل و نیّت نیست و ایمان آورندگان نسبت به هم برتری ندارند. بنابراین ایمان انبیاء و امّت برابر است. همچنین در نفی رؤیت خداوند و اثبات خلق قرآن و وجوب شناخت و معرفت به وسیله‌ی عقل قبل از شرع با معتزله مشترکند.[32]

درباره‌ی امامت و حکومت معتقد بود که هر کس که به کتاب و سنت دانا باشد و به این امر برخیزد و همه بر او اجماع کنند، امام است.[33] محور اندیشه‌های جهم بر تنزیه مطلق بود، از این رو ظاهرگرایانی چون مقاتل بن سلیمان رویکرد او را نادرست می‌دانستند و در بسیاری از موارد در برابر رویکرد عقلی او پاسخ‌های نقلی می‌دادند.[34]

آغاز نظریه‌ی مخلوق بودن قرآن را به جهم نسبت داده‌اند، امّا شواهد دال بر آن است که این نظریه‌ در زمان ابوحنیفه به شکل حادّ در جامعه مطرح شد و در زمان وی مطرح نبوده‌است.[35]

همچنین عقیده داشت که بهشت و دوزخ پایدار نیستند و اهل آن دو نیز پس از ورود و برخورداری از نعمت بهشت و یا عذاب جهنم فانی خواهند شد. زیرا حرکات نامتناهی نیست و به جایی ختم می‌شوند و قول خدای تعالی در آیه‌ی «خالدین فیها»[36] دلالت بر مبالغه‌ و تأکید دارد و در معنای حقیقی آن به کار نرفته است و شاهد بر ناپایدار بودن آن دو فرموده‌ی خدای تعالی است که: «خالدین فیها مادامت السماوات و الارض إلا ماشاء ربک».[37] در این آیه بقای بهشت و جهنم مشروط شده حال آن که اگر مراد از مفهوم خلود، جاودانگی بود نمی‌بایست مشروط به شرط و استثناء می‌شد.[38]

مقاله

نویسنده زينب ابراهيمي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

فتح مغرب و اندلس

No image

جریر بن عطیه

No image

مصعب بن زبیر

Powered by TayaCMS