نويسنده: آيت الله مجتبی تهرانی
در مطلب حاضر منشأ پيدايش خوف و رجا که مبتنی بر دو ديدگاه است و حدود الهی خوف و رجا و ضرورت حفظ اعتدال در آن دو مورد بررسی قرار گرفته است. اين مطلب از ماهنامه پاسدار اسلام شماره ۴۱۴-۴۱۳ انتخاب شده است.
منشأ پيدايش خوف و رجاء
اهل معرفت ادب الهی را براساس سه حالت درونی تعريف می کنند: خوف، رجا و سرور. شخص مؤمن وقتی در حال سير معنوی است، نه می گذارد صفت «خوف» در او به سر حد «يأس» برسد، نه اجازه می دهد «اميد و رجاء» در او به مرز «امن» برسد و نه «سرور و شادیاش» به «جرئت» تبديل شود. اين اولين درجه ادب الهی است.
خوف مؤمن به يأس، رجای او به ايمنی و سرورش به جرئت تبديل نمی شود، زيرا انسان اهل معنا و اهل يقين به مبدأ و معاد، هنگامی که در مسير معنويت قرار می گيرد و به حقايق عالم، معرفت پيدا می کند، هميشه حد اعتدال را رعايت می کند و از حدود الهی تجاوز نمیکند؛ نه اهل افراط است و نه گرفتار تفريط؛ لذا از ديدگاه خود درباره «خود و خدا» همواره مراقبت میکند تا به اشتباه و خطا نيفتد.
ديدگاه اول: توجه به نقص مطلق جميع ممکنات
انسان در مرحله اول بايد به اين امر اعتراف کند که نه تنها او، بلکه جميع ممکنات، ناقص و محتاج هستند. به تعبير ديگر هيچ شيئی از خود شيئيت ندارد و مستقل نيست. فرقی هم نمی کند که اين ديدگاه علمی و استدلالی باشد يا عينی و تجربی. مهم اين است که مؤمن سالک هميشه چنين نگاهی به خود و تمام عالم امکان داشته باشد؛ زيرا انسان با چنين ديدگاهی حتی زمانی که مشغول طاعت و عبادت خدای متعال هم هست، از طاعت و عمل ناقص خود شرمنده است؛ يعنی طاعت و عبادت هم، چيزی جز شرمندگی برايش ارمغانی ندارد. چه بسا که نقص انسان به اصل عبادات و طاعات او هم که اظهار محامد خداوند است ضربه بزند.
سالکی که به اين مراتب رسيده است، هميشه با خود می گويد: «اين من آلوده و ناقص هستم که چهره عبادت و طاعت پروردگار را مخدوش می کنم.» يعنی هر چند که عبادات، صورت های زيبايی دارند، اما وقتی يک موجود ناقص آن را به جا می آورد، نقائصش در آن چهره زيبا تأثير می گذارد و آن را مخدوش می کند؛ لذا هميشه شرمنده رب است. چهره زيبای طاعات و عباداتی که ممکنات انجام می دهند، متعلق به خدا و زشتی هايش مربوط به ممکنات است: «ما اصابک من حسنه فمن الله و من اصابک من سيئه فمن نفسک: هر خيری که به تو میرسد، از جانب خدا است و هر شری که به تو می رسد، از جانب خود توست.» (1) آنچه در اختيار داريم و به کار می گيريم، همه از اوست؛ ولی همه نقص ها و کاستی ها از ماست.
از يک طرف وجود ما سراسر نقص است و از طرف ديگر وقتی خدا هستی و کمالی را به ما عنايت می کند، ما با مصرف نابجا، آن را به نقص تبديل می کنيم. اين ما هستيم که خرابکاری می کنيم. او دستور داده است که چه کنيم و چه نکنيم، ولی ما دستورات او را ناديده میگيريم و هر کار زشتی را که می خواهيم، انجام می دهيم. او به ما گفته که اين طور عبادت کنيد، ولی ما حتی اگر بخواهيم به امر الهی گوش کنيم، عبادت را بی ادبانه انجام می دهيم و آن را خراب می کنيم.
اگر انسان چنين نظری به خود داشته باشد و تمام قصور و تقصيرها را از جانب خود ببيند، خوف در دلش ايجاد و سراپای وجودش مملو از شرمساری می شود. چرا خوف؟ چون انسان می بيند که خدا همه چيز را در اختيارش گذاشته، ولی او آن طور که ربش خواسته، عمل نکرده و جوابی هم برای اين بدبختی اش ندارد. منشأ خوف، اين نوع نگاه است و تا اين نگاه نباشد، خوف در دل انسان پديد نمی آيد.
ديدگاه دوم: توجه به رحمت بيکران الهی
در ديدگاه دوم انسان بايد هميشه به رحمت واسعه و عنايات و الطاف بيکران و نعمت های بی پايان الهی که بدون سؤال و استحقاق به سوی همه سرازير می شود، نگاه و با ديدن آنها، اميد و رجا پيدا کند. آيا خدا اين همه نعمت را از روی استحقاق يا به خاطر درخواست ما داده است؟ ما حتی از بسياری از نعمت های خدادادی بی خبريم و نمی توانيم همه آنها را احصا کنيم.
قرآن کريم می فرمايد: «و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها(2): نمی توانيد همه نعمت هايی را که خدا به شما داده است، بشماريد!» اين الطاف بيکران از فياضيت مطلق خداوند سرچشمه می گيرد و انسان بايد هميشه به اين فيض دائم نگاه کند. خداوند نعمت های بی حساب دارد، چون فيضش بی نهايت است. اين ديدگاه دوم، باعث می شود که بنده سالک، به فيض الهی و رحمت و لطف پروردگار اميدوار شود.
پس منشأ خوف و رجا متفاوتند. يکی برخاسته از آگاهی بر احتياج و نقص خويش و جميع ممکنات است و ديگری ناشی از الطاف و عناياتی است که از جانب پروردگار به سوی بندگان محتاجش جاری می شود. با اين نگاه، اگر همه ثقلين هم عبادت کنند، ذره ای از خوف انسان کم نمی شود و اگر همه گناه کنند، خللی به رجای او وارد نمی شود؛ چون عبادت همه ما سوای الله در پيشگاه او اثری جز شرمندگی و شرمساری ندارد و گناه همه بندگان هم بيشتر از رحمت بيکران او نمی شود. مؤمن هميشه بايد خود را بين اين دو ديدگاه نگاه دارد.
مرزهای الهی خوف و رجاء و انواع آن
در بحث خوف و رجا مرزهايی وجود دارند که بايد آنها را حفظ کرد و نسبت به آنها مؤدب بود. رجاء بايد در حدی باشد که خدا تعيين کرده است و نبايد اجازه داد حدود الهی نقص شوند. حد رجا تا بدانجاست که برای انسان حالت غرور و ايمنی ايجاد نشود؛ زيرا در اين صورت انسان از حال اعتدال خارج و گرفتار آثار سوئی می شود.
اميدی که رو به فزونی می رود، کاذب است و ديگر به آن رجا گفته نمی شود، بلکه غروری است که سر از احساس ايمنی درمی آورد. اگر انسان ببيند به وظايف عبوديتش عمل می کند و با اميد و رجايی که به لطف و رحمت خدا دارد، خللی به انجام تکاليفش وارد نشده، معلوم می شود که اميدش صادقانه است و از مرز الهی تجاوز نکرده است. اما اگر کسی نسبت به احکام الهی اهل تهاون (سهل انگاری) باشد و به چشم حقارت به آنها نگاه کند، معلوم میشود که اميدش کاذب است و از اعتدال خارج شده است؛ لذا اگر کسی آن طور که خداوند فرموده تمام واجبات را انجام بدهد و از تمام محرمات اجتناب کند، ولی در درونش به رحمت حق اميدوار باشد، رجايش، رجای صادق است، ولی اگر حدود الهی را رعايت نکند و نعوذ بالله، احکام الهی را کوچک بشمارد، رجايش کاذب خواهد بود. کسی که به وظايفش عمل نمی کند، بعد هم میگويد من به رحمت پروردگار اميدوار هستم، سر از مکايد شيطان و نفس اماره درمی آورد. پس ملاک و معيار تشخيص در اين مورد، نوع نگاه و نگرش نسبت به اعمال عبادی و تکاليف شرعی است.
در اينجا صفت رجا به صفت «امن» يعنی احساس ايمنی از مکر خدا تبديل شده است که در بحث ادب الهی، نوعی بی ادبی است. مؤدب کسی است که همراه با عمل به دستورات مولا به فضل و کرمش نيز اميدوار باشد. چنين رفتاری از مصداق حسن ادب به شمار می آيد، اما کسانی که از حدود الهی تعدی و تجاوز می کنند، از گروه ظالمين هستند؛ «و من يتعد حدودالله فاولئک هم الظالمون». (3)
حد الهی خوف
خوف هم نبايد آن طور باشد که به سرحد يأس برسد؛ يعنی انسان بايد از خودش بترسد، اما نبايد ترسش به گونه ای باشد که از حد بگذرد و به يأس و نااميدی کشيده شود، زيرا يأس از رحمت خداوند از بدترين حالات انسان است. قرآن کريم هم می فرمايد: «انه لايياس من روح الله الاالقوم الکافرون: (4) همانا جز گروه کافران از روح و رحمت الهی نااميد نمی شوند.»
لذا بايد گفت که حد الهی خوف اين است که انسان از رحمت خدا قطع اميد نکند. خوف دو صورت دارد. گاهی اوقات از برخی اوليای خدا که سيرشان در اين عالم به نهايت رسيده، زائل می شود. کسانی که خوف ندارند، به نهايت کار رسيده اند و ديگر خوف برای آنان ضرورتی ندارد. قرآن کريم می فرمايد: «الاان اولياءالله لاخوف عليهم و لاهم يحزنون» (آگاه باشيد که بر دوستان خدا نه بيمی است و نه اندوهی.) (5)
ضرورت حفظ اعتدال در خوف و رجاء
پس بايد حالت خوف و رجا را همراه با هم داشت و هيچ گاه از حال تعادل خارج نشد؛ نه نسبت به خوف و نه نسبت به رجاء.
بايد به خود نگاه کرد و خوف داشت و به خدا نگاه کرد و اميدوار بود. نبايد اين طور باشد که هميشه از خدا توقع داشته باشيم و خود را نبينيم و يا فقط گناهان را ببينيم و از رحمت الهی غافل و مأيوس شويم. اين شيطان است که انسان را از خدا به سوی خود برمی گرداند و به دام غرور می اندازد. اگر ديدی به وظيفه ات عمل نمی کنی، بدان که شيطان دارد تو را به سوی خود می کشاند. اگر هم ديدی که نااميد شدی، بدان که باز هم در دام شيطان لعين افتاده ای؛ چون رحمت و مغفرت خدا از همه گناهان بيشتر است. خدابينی و خودبينی بايد با هم باشد تا نقش تأديبی و سازندگی برای انسان داشته باشد.
امام صادق(ع) در روايتی می فرمايند: «کان ابی عن يقول انه ليس من عبد مؤمن الافی قلبه نوران...: پدرم می فرمود هيچ بنده مؤمنی نيست مگر اينکه در دل او دو نور وجود دارد»؛ «نور خفيه و نور رجاء؛ يکی نور خوف و ديگر نور رجاء:(6) هيچ کدام از اين دو بر ديگری غلبه ندارد. نه خوف از رجا بيشتر است و نه رجا از خوف. اگر خوف بر رجا غلبه کند نعوذبالله، انسان به يأس و نااميدی می رسد و اگر رجا غالب شود، احساس ايمنی و غرور در او به وجود میآيد.
امام صادق(ع) در روايت ديگری فرمودند: «لايکون المؤمن مؤمنا حتي يکون خائفا راجيا و لايکون خائفا راجيا: هيچ گاه مؤمن، مؤمن نمی شود مگر آنکه هم اهل خوف باشد و هم اهل رجاء.»
لايکون خائفا راجيا حتی يکون عاملا لما يخاف و يرجو: و هيچ گاه اهل خوف و رجا نخواهد بود مگر آنکه به آنچه از آن می ترسد و به آن اميد دارد، عمل کند.»(7)
لذا اگر شخصی بخواهد بفهمد که خائف و راجی است يا نه، بايد ببيند که آيا به وظايف الهی عمل می کند يا نه؟ و آيا تلاشی برای به دست آوردن آنچه به آن اميد دارد، انجام می دهد يا نه؟
ادب الهی اقتضا می کند که انسان نسبت به خوف و رجا حالت تعادل را در خود حفظ و حد بين غلو و جفا را مراعات کند. انسان در خوف نه بايد افراط کند که سر از يأس دربياورد و نه تفريط که صفت امن در او ايجاد شود. همچنين بايد نه افراط در رجا داشته باشد که سر از امن درمی آورد و نه تفريط که يأس در او به وجود می آيد.
راجی ترين و خائف ترين بندگان
آيا اميد و رجای ما بيشتر است يا معصومين(ع)؟ يعنی آيا ما بهتر از سعه رحمت حق و نعمتهای الهی خبر داريم يا معصومين؟ مسلم است که در ما از رحمت الهی با درک و فهم اهل بيت(ع) از رحمت الهی قابل مقايسه نيست؛ چون در بهترين شرايط، درک رحمت واسعه پروردگار برای ما امری «علمی» است و برای آنها امری «عينی». حال آيا با اين وضع ما میتوانيم با تکيه بر اينکه رحمت خدا واسعه است و مغفرت الهی می تواند همه گناهان را بيامرزد و... آنچنان به خدا اميد و رجا داشته باشيم که نعوذ بالله در انجام اعمال و وظايف شرعی مان کوتاهی کنيم؟! آيا رجای ما بيشتر است يا رجای زين العابدين(ع) که آن طور گريه می کرد و از خدای متعال طلب بخشش و نجات از آتش جهنم داشت؟ آيا رجای ما بيشتر است يا رجای علی(ع) که در خداشناسی بی نظير بود؟ رجای ما بيشتر است يا رجای حضرت زهرا(س) آيا ما نبايد در حالاتمان تجديدنظر کنيم و مؤدب شويم؟
خوف و رجا در حالات حضرت زهرا (س)
در روايتی آمده است که وقتی اين آيات نازل شد؛ «و ان جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعةً ابواب لکل باب منهم جزاء مقسوم» (و قطعاً وعده همه آنان دوزخ است؛ دوزخی که برای آن هفت در است و از هر دری بخشی از آنان وارد می شوند)(8) حضرت زهرا(س) با صورت روی زمين افتاد، در حالی که اين جملات را می فرمود: «الويل ثم الويل من دخل النار؛ وای وای بر کسی که وارد آتش شود! آيا حضرت زهرا(س) معنای رجا را نمی دانست که اين طور بی تابی می کرد؟ نعوذبالله! خوفی که داشت او را وادار به اين کارها می کرد؛ وگرنه او با اميدی که دارد، در روز قيامت برای شيعيان طلب شفاعت می کند و به خدا می گويد: «خدايا! کسانی را که جزو شيعيان من هستند در آتش جهنم نسوزان!» اگر به رواياتی که درباره حضرت زهرا(س) وارد شده مراجعه کنيد، هر دو وجه را می بينيد.
پی نوشت ها
1- نساء 79.
2- ابراهيم 34.
3- بقره 229.
4- يوسف 87.
5- يونس 62.
6- الکافی، ج 2، ص 67.
7- همان؛ ص 71.
8- حجر 44-43.
روزنامه كيهان، شماره 21583 به تاريخ 22/12/95، صفحه 8 (معارف)