دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

حکمت 121 نهج البلاغه : شگفتى ضدّ ارزش ها

حکمت 121 نهج البلاغه موضوع "شگفتى ضدّ ارزش‏ها" را بررسی می کند.
No image
حکمت 121 نهج البلاغه : شگفتى ضدّ ارزش ها

متن اصلی حکمت 121 نهج البلاغه

موضوع حکمت 121 نهج البلاغه

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح شیخ عباس قمی

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

متن اصلی حکمت 121 نهج البلاغه

121 وَ قَالَ عليه السلام عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ وَ يُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ يَكُونُ غَداً جِيفَةً وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى مَنْ يَمُوتُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى وَ عَجِبْتُ لِعَامِرِ دَارِ الْفَنَاءِ وَ تَارِكِ دَارِ الْبَقَاءِ

موضوع حکمت 121 نهج البلاغه

شگفتى ضدّ ارزش ها

(اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى)

ترجمه مرحوم فیض

121- امام عليه السّلام (در نكوهش خوهاى زشت و كردارهاى ناشايسته) فرموده است

1- شگفت دارم براى مرد بخيل و زفتى كه مى شتابد بفقر و تنگدستى كه از آن گريزانست (زيرا از آنچه دارد سود نمى برد پس با تهى دستان يكسان است) و توانگرى را كه مى جويد از دست مى دهد (زيرا از مال و دارائيش بهره اى نمى برد) پس در دنيا مانند تنگدستان زندگى مى نمايد و در آخرت مانند توانگران به حسابش مى رسند (چون حساب اندوخته را بايد پس بدهد) 2- و شگفت دارم براى گردنكشى كه ديروز نطفه بود و فردا مردار مى باشد (كه اگر خاك از روى جسدش بردارند مردم از گندش گريزانند) 3- و شگفت دارم براى كسيكه در خدا دو دل باشد در حاليكه آفريده شده خدا را مى بيند (چون نمى شود بى آفريننده اى آفريده شده اى باشد) 4- و شگفت دارم براى كسيكه مرگ را فراموش ميكند در حاليكه مى بيند كسى را كه مى ميرد، 5- و شگفت دارم براى كسيكه زير بار پيدايش معاد و بازگشت در قيامت نمى رود و حال آنكه پيدايش از نطفه را مى بيند، 6- و شگفت دارم براى كسيكه خانه نيستى را آباد ميكند (براى دنيا تلاش مى نمايد) و خانه هستى (آخرت) را رها مى سازد (در فكر آماده ساختن توشه اى براى آن نيست).

( ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج 6 ص 1145 و 1146)

ترجمه مرحوم شهیدی

126 [و فرمود:] از بخيل در شگفتم، به فقرى مى شتابد كه از آن گريزان است و توانگريى از دستش مى رود كه آن را خواهان است، پس در اين جهان چون درويشان زيد، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد، و از متكبّرى در شگفتم كه ديروز نطفه بود و فردا مردار است، و از كسى در شگفتم كه در خدا شك مى كند و آفريده هاى خدا پيش چشمش آشكار است، و از كسى در شگفتم كه مردن را از ياد برده و مردگان در ديده اش پديدار، و از كسى در شگفتم كه زنده شدن آن جهان را نمى پذيرد، و زنده شدن بار نخستين را مى بيند، و در شگفتم از آن كه به آبادانى ناپايدار مى پردازد و خانه جاودانه را رها مى سازد.

( ترجمه مرحوم شهیدی، ص 381 - 383)

شرح ابن میثم

116- و قال عليه السّلام:

عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ- وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ- فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ- وَ يُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ- وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً- وَ يَكُونُ غَداً جِيفَةً- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى الْمَوْتَى- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى- وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى- وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِكٍ دَارَ الْبَقَاءِ

المعنى

تعجب عليه السّلام من ستة هم محل العجب و الغرض التنفير عن رذائلهم: الأوّل: البخيل و جعل محلّ التعجّب منه ثلاثة امور: أحدها: أنّه إنّما يبخل خوف الفقر في العاقبة لو أنفق المال. و تقتيره و عدم انتفاعه به في الحال صورة فقر حاضر فكان بذلك مستعجلا للفقر

الّذي هرب منه إلى البخل. الثاني: أنّه طالب للغنى ببخله و بخله أبدا سبب لفقره الحاضر المنافي لغناه و المفوّت له. فما يعتقده سبب الغنى هو المفوّت للغنى. الثالث: أنّه يعيش في الدنيا عيش الفقراء لعدم انتفاعه بماله، و يحاسب في الآخرة حساب الأغنياء لمشاركته إيّاهم في جمع المال و محبّته الذين هما مبدءا الحساب. فكان منهم بهذا الاعتبار. الثاني: المتكبّر و نبّه على وجه العجب منه بذكر مبدء كونه و هو كونه نطفة في غاية الحقارة و السخف المنافي للكبر، و غايته و هو كونه جيفة في نهاية القذارة. فجمعه بين هذين الأمرين و بين التكبّر من العجب العجيب. الثالث: الشاكّ في اللّه و هو يرى خلقه و ذلك جمع بين الشكّ في وجوده و بين رؤيته ظاهرا في وجود مخلوقاته و عجائب مصنوعاته و هو محلّ العجب. الرابع: الناسي لموته مع رؤيته لمن يموت. و ظاهر أنّ نسيان الموت مع رؤيته دائما محلّ التعجّب. الخامس: منكر النشأة الاخرى و إعادة الأبدان بعد عدمها. و ظاهر أنّ إنكاره لذلك مع اعترافه بالنشأة الاولى و هي الوجود الأوّل للخلق من العدم الصرف محلّ التعجّب لأنّ الاخرى أهون كما قال تعالى وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ . السادس: عامر الدنيا مع كونها فانية زايلة مع تركه لعمارة الآخرة الباقية و الباقي ما فيها محلّ التعجّب. و غرض التعجّب من هؤلاء و الاشارة إلى وجوهه تنفير الخلق من الامور المذكورة.

( شرح ابن میثم، ج 5 ص 309 و 310)

ترجمه شرح ابن میثم

116- امام (ع) فرمود:

عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ- وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ- فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ- وَ يُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ- وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً- وَ يَكُونُ غَداً جِيفَةً- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى الْمَوْتَى- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى- وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى- وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِكٍ دَارَ الْبَقَاءِ

ترجمه

«در شگفتم از مرد بخيلى كه به سوى فقرى مى شتابد كه از آن گريزان است، و از آن طرف غنايى را مى جويد كه از دست مى دهد، پس در دنيا مانند مستمندان زندگى مى كند، و در آخرت همچون توانگران حساب پس مى دهد. در شگفتم از گردنفرازى كه ديروز نطفه اى بود، و فردا مردارى مى شود، و در شگفتم از كسى كه در وجود خدا ترديد دارد با اين كه آفريدگان خدا را مى بيند، و در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش كرده است در حالى كه مردگان را مى بيند، و در شگفتم از كسى كه عالم آخرت را منكر است، در صورتى كه او پيدايش نخستين خود را از نطفه مى بيند، و در شگفتم از كسى كه خانه نيستى و فنا را آباد مى سازد و خانه هستى و بقا را رها مى كند.»

شرح

امام نسبت به شش چيز شگفت آور اظهار تعجب مى كند، و هدف وى از اين كار، برحذر داشتن از بديهاى آنهاست: 1- شخص بخيل، كه سه كار او را شگفتى آور دانسته است: اوّل اين كه او بخل مى ورزد از ترس اين كه اگر بخشش كند سرانجام دچار فقر شود. و زفتى و استفاده نكردن او در حال حاضر، خود عين فقر و بيچارگى است پس بدان وسيله به طرف فقرى شتافته است كه از ترس آن به جانب بخل گريخته بود.

دوم آن كه او با بخل خود در پى توانگرى است، در صورتى كه بخل دائمى باعث تنگدستى حاضر و نفى كننده بى نيازى وى و ضدّ آن است. پس آنچه را او وسيله توانگرى مى پنداشت نابود كننده توانگرى است.

سوم آن كه وى در دنيا همانند تنگدستان- به خاطر استفاده نكردن از مالش- زندگى مى كند و در آخرت- به دليل شركت با ثروتمندان در گردآورى مال و دلبستگى به ثروت كه هر دوى اينها سرچشمه محاسبه اند مورد- سؤال و حساب قرار مى گيرد. پس وى به اين جهت از جمله توانگران است.

2- امام (ع) به دليل تعجّب خود از خودخواه گردنفراز از طريق يادآورى ريشه وجودى او، توجّه مى دهد يعنى انسان خودخواه در آغاز نطفه اى در نهايت حقارت و پستى بوده كه با گردنفرازى تناسب ندارد، و هم چنين سرانجام او مردارى در نهايت پليدى خواهد بود. پس جمع كردن چنين كسى بين اين دو حالت و بين تكبّر و خودخواهى از هر شگفتى، شگفت آورتر است.

3- كسى كه در وجود خدا شك دارد، در صورتى كه آفريدگان او را مى بيند. و اين جمع بين شك در وجود خدا و بين ديدار آشكار او در وجود آفريده ها و ساخته هاى شگفت آميز او است، كه اين هم جاى تعجّب است.

4- كسى كه مردن خود را فراموش كرده در حالى كه كسانى را كه مى ميرند، مى بيند. بديهى است كه فراموش كردن مرگ با ديدن هميشگى آن جاى تعجّب دارد.

5- منكر عالم آخرت و بازگشت بدنها پس از نابودى. بديهى است كه انكار وى با اقرار به پيدايش نخستين خود، يعنى به وجود آمدن اوليه كه از عدم محض آفريده شد، شگفت آور است، زيرا آفرينش بار دوّم ساده تر از خلقت اوّل است چنان كه خداى متعال فرموده است: وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا يعنى اعاده، آسانتر است براى خدا از خلقت اوّل.

6- كسى كه خانه دنيا را در عين فانى و زوال پذير بودن آن آباد مى كند امّا آبادسازى آخرتى را كه هم خود باقى و هم نعمتهايش جاودانه است، ترك مى كند، جاى تعجّب دارد، و هدف از تعجّب نسبت به اين افراد، و اشاره به جهات تعجّب برحذر داشتن مردم از امور ياد شده است.

( ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5 ص 522 - 525)

شرح مرحوم مغنیه

125- عجبت للبخيل يستعجل الفقر الّذي منه هرب، و يفوته الغنى الّذي إيّاه طلب. فيعيش في الدّنيا عيش الفقراء. و يحاسب في الآخرة حساب الأغنياء. و عجبت للمتكبّر الّذي كان بالأمس نطفة و يكون غدا جيفة. و عجبت لمن شكّ في اللّه و هو يرى خلق اللّه. و عجبت لمن نسي الموت و هو يرى الموتى. و عجبت لمن أنكر النّشأة الأخرى و هو يرى النّشأة الأولى. و عجبت لعامر دار الفناء و تارك دار البقاء.

المعنى

تقدم الكلام عن البخل في الحكمة 3 و يتلخص كلام الإمام عن البخيل هنا انه طلب المال ليتحرر من الفقر الذي هو الموت الأكبر، و لما حصل على المال أمسكه و أبى إلا العيش في سجن الفقر و أسره، و ناقض بهذا نفسه بنفسه، و عاش في الدنيا محروما من زرعه و غرسه، و معذبا في الآخرة على الإمساك و الحرمان، و معنى هذا ان غير البخيل من الأغنياء يحاسب على ما أصاب من الدنيا و زينتها، أما البخيل فيحاسب عليها مع حرمانه منها و من لذتها، و معناه أيضا ان الفقر للبخيل خير من الغنى و أفضل.

(و عجبت للمتكبر إلخ).. الكبر داء، و دواء المتكبر الاحتقار و الازدراء.

و يروى أن عابدا رأى أميرا يزهو و يتبختر، فتجاهله و احتقره فقال له الأمير: أما تعرفني. فقال: بلى، أو لك نطفة، و آخرك جيفة، و مررت بمجرى البول مرتين، و فوق ذلك أنت تحمل العذرة. و في الحديث: إن اللّه يقبل الصلاة ممن تواضع له، و لم يتعاظم على أحد من خلقه.

(و عجبت لمن شك في اللّه، و هو يرى خلق اللّه) و آياته في كل شي ء.. و نصيحتي لمن لم يقتنع بهذه الآيات أن يقرأ أدلة الجاحدين، و أنا ضامن و كفيل لإيمانه و هدايته، و من أدلتهم هذه قول «نيتشه»: «لو كان هناك إله لكنت أنا الإله، و كيف أستطيع أن لا أكون إلها.. و لهذا فليس ثمة إله». أنظر الصفحة 290 من كتاب «السلطان» للفيلسوف الانكليزي الشهير «برتراند راسل» ترجمة خيري حماد الطبعة الأولى سنة 1962.

و قال آخر: إن الانسان خلق بشكله و عقله من العفونات و تفاعل العناصر الطبيعية.. و عرضنا الأدلة على وجود اللّه تعالى في العديد من المناسبات التي أشار اليها الإمام، منها في شرح الخطبة 153 ج 2 ص 395.

(و عجبت لمن نسي الموت، و هو يرى الموتى) أي ترك العمل و الاستعداد للموت، و هو يعلم انه ملاقيه لا محالة. و أعجب منه هؤلاء الوعاظ في عصرنا يحذّرون من نسيان الموت و لا يحذرون، و يقولون ما لا يفعلون.

(و عجبت لمن أنكر النشأة الأخرى، و هو يرى النشأة الأولى). من كفر باللّه، و هو يرى خلقه و آياته فأمره عجيب، و من آمن به لأنه رأى خلقه و آثاره ثم كفر باليوم الآخر- فأمره أعجب و أغرب، لأن الذي بدأ الخلق قادر على أن يعيده، و هو أهون عليه: أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً- 67 مريم. و من أنكر البعث فقد أنكر وجود اللّه من حيث يريد أو لا يريد، لأن إنكار البعث معناه إنكار القدرة عليه، و هذا الإنكار إنكار للّه بالذات. و تقدم الكلام عن البعث مرارا.

(و عجبت لعامر دار إلخ).. أبدا لا فرق بين ظلك في المرآة و وجودك في هذه الحياة، كلاهما الى زوال، و الفرق في طول المدة و قصرها، و كل آت قريب. و قيل لحكيم: ان فلانا في النزع. قال: «هو في النزع منذ ولد» أي ان الموت أقرب الأشياء الى الإنسان، و انه في طريقه الى دار الخلود، و لكن أكثر الناس يعملون كل شي ء للممر، أما المقر فلا شي ء له.

( فی ضلال نهج البلاغه، ج 4 ص 296 - 298)

شرح شیخ عباس قمی

159- عجبت للبخيل يستعجل الفقر الّذي منه هرب، و يفوته الغنى الّذي إيّاه طلب، فيعيش في الدّنيا عيش الفقراء، و يحاسب في

الآخرة حساب الأغنياء، و عجبت للمتكبّر الّذي كان بالأمس نطفة، و يكون غدا جيفة، و عجبت لمن شكّ في اللّه، و هو يرى خلق

لعامر دار الفناء و تارك دار البقاء. تعجّب عليه السلام من ستّة هم محلّ العجب، و الغرض التنفير عن رذائلهم.

اللّه، و عجبت لمن نسي الموت، و هو يرى من يموت ، و عجبت لمن أنكر النّشأة الأخرى، و هو يرى النّشأة الأولى، و عجبت

تفعل هذا

قيل: الرزق الواسع لمن لا يستمتع به بمنزلة الطعام الموضوع على قبر. و رأى حكيم رجلا مثريا يأكل خبزا و ملحا، فقال: لم

قال: أخاف الفقر، قال: فقد تعجّلته. و قوله عليه السلام: «عجبت لمن أنكر النشأة الأخرى» إلخ، أي عجبت لمن أنكر النشأة

الأخرى و إعادة الأبدان بعد عدمها مع اعترافه بالنشأة الأولى و هي الوجود الأوّل للخلق من العدم الصرف، و ظاهر أنّ هذا محلّ

التعجّب، لأنّ الأخرى أهون، كما قال تعالى: وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ.

( شرح حکم نهج البلاغه شیخ عباس قمی، ص138)

شرح منهاج البراعة خویی

الحادية و العشرون بعد المائة من حكمه عليه السّلام

(121) و قال عليه السّلام: عجبت للبخيل يستعجل الفقر الّذي منه هرب، و يفوته الغنى الّذي إيّاه طلب، فيعيش في الدّنيا عيش الفقراء و يحاسب في الاخرة حساب الأغنياء، و عجبت للمتكبّر الّذي كان بالأمس نطفة و يكون غدا جيفة، و عجبت لمن شكّ في اللَّه و هو يرى خلق اللَّه، و عجبت لمن نسى الموت و هو يرى من يموت (الموتى) و عجبت لمن أنكر النّشأة الاخرى و هو يرى النّشأة الاولى و عجبت لعامر دار الفناء و تارك دار البقاء.

المعنى

قد تعرّض عليه السّلام في هذا الكلام لأهمّ ذمائم الأخلاق الّتي يكفي واحد منها لهلاك الإنسان و سلب السعادة المعنوية عنه، و هي البخل، و الكبر. و الشكّ في اللَّه، و الغفلة عن الموت، و إنكار النشأة الاخرى، و حبّ الدّنيا. و اذا تدبّرت فيها وجدتها جماع مفاسد الأخلاق و امّهات الرذائل، و لم يك يهلك امة من الامم، أو فرد من أفراد بني آدم إلّا بها أو ببعضها، و المبارزة معها أو بعضها مادّة دعوة الأنبياء العظام، و الرسل الكرام، كما يستفاد من حكايات القرآن المتعلّقة بشرح دعوتهم.

و قد تعرّض عليه السّلام بمعالجتها من طريق مبتكر، و وسيلة روحيّة عجيبة، فجعل يحلّلها تحليلا جبريا و يبيّن أنّ الابتلاء بها خلاف البديهة و عدول عن الرويّة الانسانيّة، و الروحيّة البشريّة.

فشرع يسأل عن البخيل أنّه يبخل لما ذا لدفع الفقر، أم لطلب الغنى، أم لسعة العيش في الدّنيا، أم لسهولة الحساب في الاخرى فيجيب: بأنّ البخل يضادّ هذه المقاصد أجمع.

و يدعو المتكبّر إلى النظر في مبدء تكوينه و نهاية وجوده المادّي.

و يبيّن أنّ الشك في اللَّه و نسيان الموت و إنكار النشأة الاخرى خلاف العيان.

و البديهة، و أنّ حبّ الدّنيا و ترك التوجّه إلى العقبى سفاهة معجبة.

الترجمة

فرمود: در شگفتم از بخيل مى شتابد بسوى فقرى كه از آن مى هراسد و از دستش مى رود آن

بى نيازى كه مى جويد، در دنيا زندگي درويشان دارد و در آخرت محاسبه توانگران.

در شگفتم از متكبّر ديروز نطفه پليدى بوده و فردا مردار گنديده ايست «بزرگى كجاست» در شگفتم از كسى كه در باره خدا شك دارد با اين كه آفريدگان بى شمار خدا را بچشم خود مى نگرد.

در شگفتم از كسى كه مرگ را فراموش كرده با اين كه مرده ها را بچشم خود مى بيند.

در شگفتم از كسى كه زنده شدن در سراى ديگر را منكر است با اين كه آفرينش اين خانه نخست را بچشم خود ديده است.

و در شگفتم از كسى كه آبادكننده دنياى فاني است و جهان پاينده را از دست هشته و از آن گذشته.

  • اندر شگفتم از بخيل كو مى شتابد بي دليل بسوى فقرى كه از آن مى هراسد چون ذليل
  • در مى رود از دست او آن ثروت دلبست اوتا عمر همچون فقرا مى پرد از شصت او
  • و اندر سراى آخرت دارد حساب اغنيا واى از اين بخت بد و افسوس از اين ماجرا
  • وز تكبر پيشه ها سر بر زده از نطفه هافردا يكايك مرده و گنديده همچون جيفه ها
  • وز آنكه شك مى آورد اندر خدا و بنگرد خلق خدا را روز و شب با چشم خود هر جا بود
  • وز آنكه از يادش برد مرگ خودش در روز و شببيند هميشه مرده ها افتاده اندر تاب و تب
  • وز منكر بعث و نشور اندر قيامت يا بگور با آنكه بيند دم بدم صد زنده آيد در ظهور
  • وز آنكه كوشد تا كند آباد اين دار فناليكن ز دست خود نهد آبادى دار بقا

( منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی) ج 21 ص192-194)

شرح لاهیجی

(147) و قال (- ع- ) عجبت للبخيل يستعجل الفقر الّذى منه هرب و يفوته الغنى الّذى ايّاه طلب فيعيش فى الدّنيا عيش الفقراء و يحاسب فى الاخرة حساب الاغنياء عجبت للمتكبّر الّذى كان بالامس نطفة و يكون غدا جيفة و عجبت لمن شكّ فى اللّه و هو يرى خلق اللّه و عجبت لمن نسى الموت و هو يرى من يموت و عجبت لمن انكر النّشأة الاخرى و هو يرى النّشأة الاولى و عجبت العامر دار الفناء و تارك دار البقاء يعنى و گفت (- ع- ) كه تعجّب ميكنم از حال بخيل كه مى شتابد برفتار فقرى كه از ان گريخته است و فوت مى شود از او توانگرى آن چنانى كه طلب كرد انرا زيرا كه تعيّش و گذران ميكند در دنيا گذران فقرا را و حساب كشيده مى شود در اخرت حساب توانگران را و تعجّب ميكنم از حال متكبّر آن چنانى كه بود ديروز اب منى در رحم و مى شود در فردا بعد از مردن مردار گنديده و تعجّب ميكنم از حال كسى كه شكّ دارد در وجود خدا و حال آن كه مى بيند مخلوقات خدا را و تعجّب ميكنم از حال كسى كه شكّ دارد در وجود خدا و حال آن كه مى بيند مخلوقات خدا را و تعجّب ميكنم از حال كسى كه فراموش كرده است مردن را و حال آن كه او مى بيند كسيرا كه مى ميرد و تعجّب ميكنم از حال كسى كه منكر عالم اخرتست و حال آن كه او مى بيند عالم دنيا را و تعجّب ميكنم از حال كسى كه عمارت كننده است سراى فانى را و واگذارنده است عمارت سراى باقى را

( شرح نهج البلاغه (لاهیجی) ص 304)

شرح ابن ابی الحدید

121: عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ- وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ- فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ- وَ يُحَاسَبُ فِي الآْخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ- وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً- وَ يَكُونُ غَداً جِيفَةً- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى مَنْ يَمُوتُ- وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى- وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى- وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِكٍ دَارَ الْبَقَاءِ قال أعرابي الرزق الواسع لمن لا يستمتع به- بمنزلة الطعام الموضوع على قبر- و رأى حكيم رجلا مثريا يأكل خبزا و ملحا- فقال لم تفعل هذا قال أخاف الفقر- قال فقد تعجلته- فأما القول في الكبر و التيه فقد تقدم منه ما فيه كفاية- و قال ابن الأعرابي- ما تاه على أحد قط أكثر من مرة واحدة- أخذ هذا المعنى شاعر فقال و أحسن-

هذه منك فإن عدت إلى الباب فمني

- . و قد تقدم من كلامنا في نظائر هذه الألفاظ المذكورة- ما يغني عن الإطالة هاهنا

( شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد)، ج 18 ، صفحه ى 315)

شرح نهج البلاغه منظوم

[123] و قال عليه السّلام:

عجبت للبخيل يستعجل الفقر الّذى منه هرب، و يفوته الغنى الّذى إيّاه طلب، فيعيش فى الدّنيا عيش الفقراء و يحاسب فى الاخرة حساب الأغنياء، و عجبت للمتكبّر الّذى كان بالأمس نطفة و يكون غدا جيفة، و عجبت لمن شكّ فى اللّه و هو يرى خلق اللّه، و عجبت لمن نسى الموت و هو يرى من يموت، و عجبت لمن أنكر النّشأة الأخرى و هو يرى النّشأة الأولى، و عجبت لعامر دار الفناء و تارك دار البقاء

ترجمه

من از كار بخيل بشگفت اندرم كه او چسان مى شتابد بسوى فقرى كه از آن گريزان است، و غنا و ثروتى را كه جويا است از دست گذارنده است، در جهان همچون فقراء زندگانى ميكند، و در آخرت حساب اغنيا را پس مى دهد، و نيز از آن خود خواه گردن كشى بتعجّبم كه ديروز آبى گنديده و فردا لاشه كثيفى بيش نخواهد بود (چنين كسى كبر و نخوتش براى چيست و چرا اوّل و آخر خود را بياد نمى آورد) و باز تعجّب دارم از كسى كه آفرينش را مى نگرد و در وجود آفريدگار دچار شكّ و ترديد است، و هم تعجّب دارم از كسى كه مى بيند مردم براه مرگ روان اند، و او خود مرگ را فراموش كرده است، و همچنين عجب دارم از آنكه عالم آخرت را منكر است در صورتى كه نشأة دنيا را نگران است (و باز غافل است از آنكه خداى هستى ده همان خداى نيست كننده و زنده نماينده است) و نيز بشگفتم از آنكه به آبادى دنياى خراب سرگرم و دار آباد و باقى را تارك است.

نظم

  • مرا از چند كس دل در شگفت استبجان آتش از آنان در گرفت است
  • نخستين شخص داراى بخيل استكه او در حال دارائى ذليل است
  • ز فقرى كه بود از آن گريزاندو اسبه مى شتابد جانب آن
  • از آن ثروت كه ميباشد طلبكاربود در واقع از آن دور و بيزار
  • بپايان عمر را در عين دولتبرد با سختى و فقر و مذلّت
  • خدا دارائيش بسيار دادهبراى وارثش ليك او نهاده
  • چو افعى گنج را او پاسبان است امانت دار بهر ديگران است
  • ز چشم تنگ و بخل آن مرد بدبختنمايد زندگى با حالتى سخت
  • زنار فقر در اينجا بتاب استبسان اغنياش آنجا حساب است
  • دگر آن كس كه خويش شد تكبّرمرا دل از تعجّب زو بود پر
  • كه ديروز آب گنديده منى بودكنونش سر پر از كبر و منى بود
  • بفردا در لحد پوسيده باشدكثيفش لاشه و گنديده باشد
  • چنين كس از چه در گردنكشيها استبكبر و عجب و در آتش وشيها است
  • تعجّب بازم از آن شخص خيزدكه با خلّاق گيتى مى ستيزد
  • خدا از خار و گل پيدا و با ديدو ليك او از خدا در شكّ و ترديد
  • بجانش نور وحدت مى نتابدبود مشرك بايمان ره نيابد
  • دگر ز آن كس كه عقبا راست منكربحشر و نشر آن روز است كافر
  • و حال آنكه اوّل نشأه ديدهز نشأه آخرت پا پس كشيده
  • نداند كز عدم آن كس كه موجودورا كرده تواند كرد نابود
  • شگفتى باز من دارم از آن مردكه دارد بهر دنيا دل پر از درد
  • سراى آخرت از وى خراب استپى آباد دنيايش بتاب است
  • براه دار فانى سخت سالكسراى باقى از وى دور و تارك

( شرح نهج البلاغه منظوم، ج 9 ص150-152)



منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

حکمت 139 نهج البلاغه : علمى، اخلاقى، اعتقادى

موضوع حکمت 139 نهج البلاغه درباره "علمى، اخلاقى، اعتقادى" است.
No image

حکمت 445 نهج البلاغه : راه غرور زدایی

حکمت 445 نهج البلاغه به موضوع "راه غرور زدایی" می پردازد.
No image

حکمت 289 نهج البلاغه : ضرورت عبرت گرفتن

حکمت 289 نهج البلاغه به موضوع "ضرورت عبرت گرفتن" می پردازد.
No image

حکمت 423 نهج البلاغه : اقسام روزی

حکمت 423 نهج البلاغه به موضوع "اقسام روزی" اشاره دارد.
No image

حکمت 127 نهج البلاغه : ضرورت ياد مرگ

حکمت 127 نهج البلاغه موضوع "ضرورت ياد مرگ" را بیان می کند.
Powered by TayaCMS