أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ- فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ- وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ- وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ- فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ- وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ- مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ- لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ- وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً- إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى- وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى- فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا- أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً- وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ- وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ- فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّكُمْ عَلَيْهَا- وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً- وَ مِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً- أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَكُمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ- وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ- وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ- وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا
لغات
غابر: باقى مانده و گذشته. (متضادّ) اسدى: اعمال خير خود را جلو فرستاد. اهطع: شتاب كرد واكظ على كذا: آن را مواظبت كرد و به آن تداوم بخشيد مواكظه: ادامه دادن به امرى كظّوا: همراهى كنيد يعنى بر آن مداومت داشته باشيد. شعار: لباس زيرين كه به تن چسبيده است به معناى علامت نيز به كار مى رود رحض: شستن نّزّاه: جمع نازه، كسى كه دورى مى كند از آنچه سبب بدگويى مى شود.
ترجمه
اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم، كه حقى از خداوند بر شما و ثابت كننده حقى از شما بر وى مى باشد، و شما را سفارش مى كنم كه از تقوا براى خدا و از خدا براى تقوا كمك بگيريد، زيرا تقوا، امروز پناهگاه و سپر و فردا، راه به سوى بهشت است، راهش روشن، و رونده اش سود برنده و امانت دارش حافظ و نگه دار مى باشد و پيوسته خود را بر مردم زمانهاى گذشته و باقيمانده، نشان داده و جلوه گرى مى كند زيرا همه آنان فردا به آن نيازمند مى باشند فردايى كه خداوند باز گرداند آنچه پديد آورده و بگيرد آنچه را كه بخشيده و پرسش فرمايد از آنچه عطا فرموده است، چه قدر اندكند آنان كه تقوا را پذيرفته و براستى آن را مورد عمل قرار داده اند، آرى آنان به عدد بسيار كمند چنان كه خداوند در وصف آنها فرموده است «يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ«»» پس گوشهايتان را به سوى آن متوجّه سازيد و در مواظبت كردن آن بكوشيد و آن را جانشين هر چه گذشته است قرار دهيد و در عوض هر چه مخالف حق است آن را انتخاب كنيد، با داشتن تقوا خوابتان را به بيدارى مبدّل سازيد و روزهايتان را با آن به سر بريد و آن را شعار دلهاى خود قرار دهيد و گناهانتان را با آن بشوييد و بيماريهايتان را با آن درمان سازيد و با آن بر مرگ پيشى گيريد و از كسى كه تقوا را ضايع ساخته عبرت گيريد و مبادا كسى كه آن را پيروى مى كند از شما عبرت بگيرد
شرح
براى امام (ع) معمول است كه پس از بيان هر مطلبى سفارش به تقوا مى كند، زيرا كه تقوا مهمترين مطلب است اين جا نيز بر طبق معمول پس از بيان شرح حال مردم زمان پيامبر، سفارش به تقوا كرده و به دو دليل مردم را بدان تشويق فرموده است: 1- تقوا حقى است از خداوند بر گردن بندگان و از آنان خواسته است كه آن را انجام دهند.
2- تقواى بندگان حقّى را براى آنان بر خداوند واجب مى سازد كه مزد طاعت و بندگى آنها باشد زيرا حق تعالى به دليل فيّاضيّت ذات و لطف بى پايانش بر خود لازم ساخته است كه جزاى نيكوكاران را ضايع نفرمايد و سپس اشاره فرموده است به آنچه كه سزاوار است شخص پرهيزگار انجام دهد و آن، درخواست كمك از خداوند و توجه كامل به اوست زيرا اين مطلب اصل و اساس همه مطالب است و نيز اشاره كرده به فايده تقوا در تقرب و وصول به ساحل درياى عزت و جلال حضرت احديت ظاهر شود، نهايت مطلوب بنده خدا رسيدن به جوار قرب حق تعالى و نظر انداختن به عظمت و جلال كبريايى او، و در امان بودن از غضب و سالم ماندن از حسابرسى دقيق وى مى باشد، به دليل اين كه او حاكم على الاطلاق است و براى رسيدن به اين مطلوب تقوا مهمترين وسيله است و سعادتمند كسى است كه براى نجات از گرفتاريهاى اخروى از تقوا كمك بگيرد زيرا جز تقوا وسيله نجاتى از شدايد آن جهان وجود ندارد سرانجام به ذكر فوايد ديگرى براى تقوا پرداخته كه باعث دلبستگى بيشترى به آن مى شود: 1- تقوا در زندگانى دنيا، آدمى را از ناملايمات محافظت مى كند چنان كه در قرآن مى فرمايد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ«»».
2- فايده اخروى، تقوا در روز قيامت راهى براى ورود به بهشت است، و اين امرى روشن است.
3- راه پرهيزكارى واضح و روشن است زيرا شارع مقدس پيامبر اكرم، راههاى تقوا را بيان كرده و مسير آن را مشخص فرموده و تا اين كه براى هيچ فردى پوشيده نباشد، مگر جاهل و نادان باشد.
4- آن كه در اين راه قدم گذارد و اين مسير را بپيمايد سود مى برد، كلمه سود كه مربوط به امور مادى است استعاره از نتيجه هاى دنيوى و اخروى است كه شخص متقى از داشتن تقوا، كسب مى كند و وجه اين استعاره آن است كه شخص پرهيزگار به سبب حركتها و كارهايش و داشتن تقوا كه مانند سرمايه اى براى او مى باشد ثواب كسب مى كند چنان كه بازرگان به وسيله سرمايه خود سود به دست مى آورد.
واژه مستودع با فتح دال به معناى قبول كننده وديعه، و با كسر آن به معناى فاعل و وديعه دهنده مى باشد.
اگر به فتح گرفته شود منظور آن است كه قبول كننده امانت به سبب آن خود را از كيفر الهى محافظت مى كند و مى توان حافظ را به معناى محفوظ گرفت يعنى آن كه امانت تقوا به او سپرده شده از عذاب الهى محفوظ است و اگر به كسر دال گرفته شود، كسى كه تقوا را به امانت سپرده ممكن است حق تعالى باشد زيرا تقوا، همان امانتى است كه خداوند بر آسمانها و زمين آن را عرضه داشت و آنها از حمل آن خوددارى كردند و از آن ترسيدند اما انسان آن را پذيرفت و بديهى است كه خداوند بنده خود را كه امانتش را پذيرفته از هر گونه انحراف و سردرگمى نگهدارى مى فرمايد و نيز ممكن است فرشتگان را فاعل امانت گرفت زيرا آنان واسطه ميان خدا و خلق و حافظان از طرف او مى باشند چنان كه در قرآن مى فرمايد: «وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً» و در جاى ديگر مى گويد: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظِينَ كِراماً كاتِبِينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ«.
لم تبرح عارضة نفسها... الغابرين،
در اين عبارت مطلب بسيار لطيفى را با زبان استعاره و تشبيه بيان فرموده، تقوا را به زن صالحه اى تشبيه كرده است كه پيوسته خود را در معرض تزويج و بهره گيرى قرار مى دهد يعنى تقوا هميشه آماده است كه آدميان آن را بپذيرند و سپس به منظور تشويق و توجه كردن بيشتر مردم مى فرمايد: علت اين كه تقوا اين چنين خود را جلوه مى دهد آن است كه فرداى قيامت همگان به آن نيازمند و محتاجند، مى توان همين علّت را وجه شبه دانست (وجه مشابهت دنيا به زن، نياز مردم به هر دو است).
اذا اعاذ... اسدى، چون در عبارت قبلى از روز قيامت تعبير به فردا كرده، در پى آن اين عبارت را به منظور قرينه بيان كرده است تا كلمه غد را از معناى حقيقى خارج سازد و معناى مجازى آن را كه فرداى قيامت است اراده فرموده و معين كرده كه آن وقتى است كه هر چه خداوند از اول آفرينش ايجاد كرده در آن روز آنها را به نيستى بر مى گرداند و آنچه از هستى دنيوى و متعلقات آن كه به موجودات داده همه را از آنها مى گيرد و ندايش بلند مى شود: حاكميت جهان هستى در امروز با چه كسى است و باز خود مى فرمايد: تنها از آن خداى يكتاى غالب است. در حديث آمده است: خداوند متعال در آن هنگام تمام جواهر پر ارزش دنيا از قبيل طلا و نقره را جمع مى كند تا به اندازه كوههاى عظيمى مى شود و آن گاه مى گويد اينها فتنه اولاد آدم بود و سپس آن توده از طلا و نقره را به جانب دوزخ سوق مى دهد و آن را وسيله داغ نهادن بر پيشانيهاى گنهكاران قرار مى دهد و از مردم سؤال مى كند در باره نعمتهايى كه در دنيا به آنان عطا كرده بود كه با آن همه نعمت و ثروت چه اعمالى انجام دادند، از آنان كه اموال دنيا را اندوخته كردند و در راههاى رضاى خدا صرف نكردند سؤال مى كند، و نيز از كسانى كه آن را در راههاى نامشروع و غير رضاى خدا خرج و صرف كردند مى پرسد كه چرا چنين كرديد و به آنان خطاب مى كند: «وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ.»
دسته اول را كه پولها را اندوخته كرده بودند خداوند چنان كه معين ساخته به اين طريق مجازات مى كند «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ». و دسته دوم را كه اموال را در راههاى نامشروع خرج مى كردند به طريق ديگر كيفر مى دهد چنان كه مى فرمايد: «الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«.
فما اقلّ من قبلها:
امام (ع) از اين كه پذيرندگان صفت تقوا و عاملان به شرايط آن كه همان امانت الهى است اندكند. اظهار شگفتى و تعجب كرده و سپس فرموده است اين گروه به عدد قليل، توصيف شدگان حق تعالى مى باشند كه در قرآن فرموده است و قليل من عبادى الشّكور«».
و بعد به پيروان خود دستور مى دهد كه امور ذيل را انجام دهند:
1- اهطعوا باسماعكم اليها،
اين كه براى شنيدن فوايد تقوا بشتابند و به گفته مناديان آن گوش فرا دهند تا حقيقت آن را بشناسند و از روى بصيرت به آن عمل كنند.
2- كوشش كنند كه هرگز دست، از پرهيزگارى بر ندارند و پيوسته همراه آن باشند. به روايت ديگر به جاى اهطعوا، انقطعوا آمده و معنايش اين است كه خود را از دلبستگيهاى دنيا بر كنيد و به شنيدن اوصاف تقوا گوش فرا دهيد: البته ممكن است كه يكى از اين دو كلمه تغيير يافته ديگرى باشد به اين دليل كه هر گاه حرف ن و ق پهلوى يكديگر قرار گيرند مانند ه نوشته مى شود.
3- تقوا را به جاى تمام آنچه كه در گذشته از دنيا دوست مى داشتند قرار دهند و آن بهترين جانشين از هر محبوبى است زيرا گرانبهاترين نتيجه ها را كه سعادت هميشگى است براى انسان به بار مى آورد.
4- در مقابل هر نوع مخالفى تنها تقوا را موافق خود سازد، به اين معنا كه هر كس بر خلاف حق و تقوا قدم بردارد گر چه عزيزترين دوست آدم باشد بايد از او دست برداشت و راه پرهيزگارى را كه راه حق است، پيش گرفت و از تمايل به راه مخالف حق پرهيز كرد، چنان كه از افلاطون حكيم نقل شده است كه: سقراط را دوست مى دارم و حقيقت را هم دوست مى دارم اما در هنگامى كه حرف سقراط مخالف حق باشد حق را دوست تر مى دارم.
5- به پيروان خود دستور مى دهد كه با توجه به تقوا و پرهيزگارى، خوابشان را به بيدارى مبدّل سازند يعنى شب زنده دار باشند خواب شبانه را از خود دور كنند و تمام آن را به عبادت به سر برند.
برخى از شارحان نهج البلاغه مى گويند: مراد آن است كسانى را كه در خواب فرو رفته اند با توجه به تقوا بيدارشان سازند منظور از خواب، غفلت و جهل و بى خبرى است و مقصود از بيدار كردن آنان، بيرون آوردنشان از خوابگاههاى طبيعت و وادار كردن ايشان به انجام دادن عبادات است تا لياقت كمالات علمى و عملى را دريافت كنند.
6- ششمين دستورى كه امام به اصحاب خود در باره صفت تقوا مى دهد آن است كه سراسر روزهاى عمر خود را با توجه به تقوا و پرهيزگارى بگذرانند.
7- تقوا را شعار دلهاى خود قرار دهند، شعار به معناى لباس زيرين است كه به عنوان خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2 استعاره به كار رفته است يعنى همچنان كه شعار در زير لباسهاست و به باطن بدن چسبيده است، تقواى حقيقى نيز دل آدمى را فرا گرفته و در باطن اثر مى گذارد و ممكن است از عبارت سخن امام (ع) اين اراده شده باشد كه تقوا را با دلهاى خود قرين كنند، تا با دلهاى ستمكاران متفاوت باشد، و نيز ممكن است معناى عبارت چنين باشد: دلهاى خود را آگاه كنيد و تقوا را به دلهايتان بشناسانيد تا به حقيقت آن و آثار و فوايدش پى ببرند، و به اين معنا كلمه شعار از ماده شعور خواهد بود.
8- گناهانشان را به وسيله تقوا و پرهيزگارى بشويند، شستن در اين مورد نيز به عنوان خطبه 191 نهج البلاغه بخش 2 استعاره به كار رفته است زيرا همچنان كه با شستن آلودگيهاى جامه و چرك آن از بين مى رود به سبب تقوا هم آلودگى گناه و پليديهاى مادّى از چهره روح و صفحه قلب آدمى پاك مى شود.
9- دستور ديگر امام آن است كه با توجه به تقوا و عمل كردن به شرايط آن، بيماريهاى درونى خويش را درمان كند و امراض مهلكه گناه و رذايل اخلاقى از قبيل نفاق و دو رويى و ريا و خودنمايى و حسد ورزيدن و تكبر و بخل و فرومايگى و ساير صفات زشت را از خود دور سازند تا دل آنان به نور علم و يقين نورانى شده و از شرّ جهل و شك و ترديد خلاصى يابند و چون تقوا تمام كارهاى خوب و ملكات پسنديده را در بر دارد. داروى اين دردهاست و درمانى است كه درد در پى ندارد.
10- با پرهيزگارى و عمل به شرايط تقوا آن چنان قدردان فرا رسيدن مرگ شوند كه براى دست يافتن به آن بر يكديگر پيشى بگيرند و مسابقه دهند.
11- از اوضاع و احوال گذشتگان تاريخ كه تقوا را ضايع ساختند، عبرت بگيرند مردمى كه به خاطر علاقه به دنيا و لذتهاى زودگذرش پرهيزكارى را كنار گذاشتند و در نتيجه به هلاكت ابدى و سوء عاقبت دچار شدند بايد از كار آنان و سرانجامشان پند گرفت و تقوا را پيشه خود ساخت تا به سرنوشت آنها كه سقوط در ورطه دوزخ و افسوس بر گذشته است دچار نشد.
12- به ياران خود دستور مى دهد كه نكند بر اثر ترك تقوا و انجام دادن اعمال زشت و گرفتار شدن به سوء عاقبت آن، مايه عبرت ديگران شوند در اين قسمت حضرت لطيفه اى به كار برده و بطور كنايه كه هشدارى است به شنونده، اصحاب خود را به ترك گناه و توجه به صفت تقوا وادار فرموده است چنان كه معمول است بعضى اوقات كه شخصى مى خواهد، ديگرى را نصيحت كند مى گويد: كارى نكنى كه مردم بر تو بخندند، يعنى عمل خلاف انجام مده كه مايه مسخره ديگران واقع شوى.
|