30- از سخنانآن حضرت است به ابن عباس هنگامى كه او را به سوى زبير فرستاد تا او را پيش از جنگ جمل تشويق به اطاعت از خود و بازگشت كند
لَا تَلْقَيَنَّ طَلْحَةَ- فَإِنَّكَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ كَالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ- يَرْكَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ هُوَ الذَّلُولُ- وَ لَكِنِ الْقَ الزُّبَيْرَ فَإِنَّهُ أَلْيَنُ عَرِيكَةً- فَقُلْ لَهُ يَقُولُ لَكَ ابْنُ خَالِكَ- عَرَفْتَنِي بِالْحِجَازِ وَ أَنْكَرْتَنِي بِالْعِرَاقِ- فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا قال السيد الشريف و هو أول من سمعت منه هذه الكلمة- أعني فما عدا مما بدا
لغات
يستفيئه: بازگشت دادن برگرداندن از فعل فاء كه به معناى رجع به كار گرفته شده است. در بعضى روايات به جاى، تجده كالثور، تلقه تلقه من الفيئة على كذا به كار رفته، و به معناى او را بدين هيأت عجيب و غريب خواهى ديد.
عقص: كج، منظور از عقص ثور دو شاخ گاو است عقص به فتح عين الفعل، فعل متعدى است و عقص به كسر لازم است.
صعب: در اين جا به معناى چارپاى چموش و ناآرام به كار رفته است.
ذلول: رام، در اختيار.
عريكه: صفت مشبّه فعيل به معناى مفعول است، و «ة» آخر كلمه براى نقل معناى وصفى به اسمى به كار رفته. عرك در اصل معناى نرم شدن پوست با دباغى و جز آن معنى مى داده است.
عدا: گذشتن، تجاوز كردن بدا: آشكار شد، ظاهر گرديد.
ترجمه
از فرمايشات آن حضرت (ع) است كه به ابن عباس فرمود، هنگامى كه او را به سوى زبير فرستاد، تا او را پيش از جنگ جمل تشويق به اطاعت از خود و بازگشت كند.
«ابن عبّاس با طلحه ملاقات نكن چه اگر او را ملاقات كنى به صورت گاوى با شاخهاى كج و آماده حمله اش خواهى ديد.
[او مشكلى را در پيش گرفته و مى پندارد كار آسانى است ] بر مركب چموشى سوار شده ولى او را نرم و راهوار مى داند امّا با زبير كه نرم خوتر است ديدار نما و به او بگو، كه پسر دايى ات پيام فرستاده مى گويد: مرا در حجاز مى شناختى و در عراق نمى شناسى چه شد كه از امرى چنين روشن روى برتافتى»
شرح
سيد رضى (ره) در مورد جمله: «فما عدا ممّا بدا» اظهار نظر مى فرمايد: اول كسى كه از او اين جمله را شنيده ام على (ع) است.
پس از اين كه امام (ع) ابن عبّاس را از ديدار با طلحه به لحاظ مصلحتى كه خود مى دانست، منع كرد، دليل منع ملاقات را بيان داشت و فرمود كه اگر طلحه را ملاقات كنى او را به صورت گاوى با شاخهاى كج و تيز و آماده حمله خواهى ديد.
حضرت، طلحه را به گاو تشبيه كرده و جهت مشابهت را، شاخهاى كج او قرار داده است. عاريه آوردن لفظ شاخ كنايه از شجاعت، و دلاورى طلحه است، لفظ «عقص» براى بيان اين نكته است كه شجاعت، قوت و نيرومندى موجب رام نبودن و در فرمان قرار نداشتن شده، زمينه خود بزرگ بينى و خودنگرى را براى مرد شجاع فراهم مى آورد. در عبارت حضرت دو استعاره به كار رفته است: استعاره اول: با توجّه به شاخ كه وسيله دفاع حيوان است و چنان كه گاو با شاخ از خود دفاع مى كند. مرد شجاع به اتكاى نيرومندى و اميد به پيروزى، از خود دفاع مى كند و تسليم فرمان غير نمى شود.
در استعاره دوّم، جهت استعاره اين است. چنان كه گاو به هنگام اراده كارزار شاخهاى خود را كج مى كند، سرش را پايين مى اندازد، متوجّه دشمن مى شود و همزمان بادى از دماغ خود خارج مى كند كه حاكى از گمان غلبه بر خصم و شدت غضب است و اين تصور كه حريف در مقابلش چيزى نيست.
بدين سان مشبّه يعنى طلحه در موضوع خطبه 31 نهج البلاغه سخن ما چنين است.
امام (ع) مى دانست كه به هنگام ديدار ابن عباس، طلحه چنين حالتى را به خود خواهد گرفت، و خود را آماده كارزار نشان خواهد داد و به سبب خودبينى و غرور از اطاعت و فرمانبردارى سر باز خواهد زد. و اين تشبيه بسيار جالبى است.
احتمال ديگر در عبارت اين است كه وجه تشبيه، پيچيدگى طلحه در افكار و انديشه، و منحرف بودنش از طريق يارى دادن به حضرت مانند پيچيدگى شاخ گاو مى باشد، در اين صورت، امر عقلى (پيچيدگى فكرى) به امر حسّيى (شاخ گاو) تشبيه شده است.
بعضى ادّعا كرده اند كه طلحه پيش از جنگ احد، خود بزرگ بين نبود، اين غرور و تكبّر در آن روز بر وى عارض شد، و به اين ابتلاى بزرگ دچار شد.
امام (ع) پس از منع ابن عباس از ديدار با طلحه، دستور داد كه با زبير ملاقات كند، و دليل اين امر را نرمخو بودن زبير دانست. و به طور استعاره لفظ «الين عريكة» را كنايه از خوش برخوردى و نيك خلقى آورده است.
در محاوره و گفتگو گفته مى شود: فلان شخص «ليّن العريكه» (خوش خلق) است هنگامى كه ديدار وى آسان باشد، و رنج و جاذبه زيادى را طلب نكند. مانند پوست نرمى كه به آسانى تا مى خورد، پيچيده مى شود.
مى گويند: فلان كس «شديد العريكه» (بد خلق) است هنگامى كه حالتى ضد حالت فوق را از خود بروز دهد.
براى امير مؤمنان (ع)، روشن بود كه زبير انعطاف پذير است، به همين دليل ابن عباس را امر كرد تا با وى ملاقات كند. چون خلق و خوى او را بخوبى مى دانست كه قابل جذب است، به پند پذيرى و موعظه نزديك است، و صله رحم را به ياد دارد.
به پند پذيرى و موعظه نزديك است، و صله رحم را به ياد دارد.
امام (ع) نيكوترين نوع دلجويى را، با يادآورى قوم و خويشى خود با وى به كار برد، كه به نظر مى رسد، موجب انگيزش ميل و پذيرش سرشتهاى سالم شود.
خداوند متعال از گفته هارون برادر حضرت موسى (ع) در برانگيختن عواطف آن جناب چنين نقل مى كند: قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا... وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى در اين دو آيه عبارت «يا ابن امّ» به كار رفته، تا عواطف موسى برانگيخته شود و دل وى به دست آيد و با يادآورى حق برادرى توجّه حضرت موسى (ع) را به خود جلب كند. با هيچ عبارت ديگرى ممكن نبود هارون بتواند برادرش را رام كند.
در باره خويشاوندى امام (ع) با زبير، بايد گفت كه ابو طالب وصفيّه مادر زبير از اولاد عبد المطلّب پسر هاشمند.
در شرح عبارت حضرت: «فما عدا ممّا بدا» «چه چيز سبب گرديد كه پس از موافقت مخالفت كردى» ابن ابى الحديد بيان داشته است كه «عدا» بمعنى «صرف» بازگشتن منصرف شدن و «من» بمعناى «عن» تجاوز كردن و دور شدن به كار رفته است. معناى جمله اين است كه، چه چيز تو را از آنچه آشكار كردى منصرف كرد. يعنى آنچه تو را پس از اظهار بيعت، و قبول اطاعت از انجام آن بازداشت چه چيز بود. با اين توضيح ابن ابى الحديد ضمير مفعولى از جمله «عدا» حذف شده است، البتّه حذف ضمير مفعولى فراوان صورت مى گيرد. چنان كه در فرموده حق تعالى: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ ضمير از ارسلنا كه در اصل ارسلناه بوده افتاده است.
قطب الدّين راوندى براى اين فرموده حضرت دو معناى زير را بيان كرده است: 1- چه چيز تو را بازداشت از آنچه در مورد بيعت از خود، پيش از اين حالت آشكار نمودى 2- چه چيز تو را واداشت به تغيير اراده اى كه براى انسانها پيش مى آيد.
توجّه به معنى دوّم مى فهماند كه مفعول دوّم فعل «عدا» كه محتواى سخن بر آن دلالت دارد حذف شده است. مفهوم عبارت با اين فرض چنين خواهد بود: چه چيز تو را از آنچه تصميم داشتى بركنار كرده، سرگرمت ساخت، و از اين كه برايت يارى كردن ما روشن بود، بازت داشت.
ابن ابى الحديد بر قطب الدين اعتراض كرده و اظهار داشته است، كه توجيه دوّم قطب الدّين نسبت به معنى اوّلى كه آورده. هيچ گونه برترى ندارد، جز مفعول محذوفى كه آن هم نادرست و فاسد است. توضيح مطلب اين كه قطب الدّين فعل «عدا» را در هر دو توجيه به يك معنى «بازداشتن» گرفته و جمله «ممّا كان بدا منك» را در هر دو معنا يكسان تفسير كرده است با اين وصف تفاوتى ميان دو توجيه باقى نمى ماند. اضافه فاسدى كه در تفسير قطب الدّين به نظر مى رسد اين است كه او مى پندارد فعل «عدا» متعدّى به دو مفعول است با اين كه تمام علماى نحو اين پندار را نادرست مى دانند.
به نظر شارح اشكال ابن ابى الحديد بيشتر به معناى اوّلى كه قطب الدّين راوندى نقل كرده مربوط است، تا معناى دوّم به دليل اين كه «ما عدا» به معناى «صرف و انصراف» به نظر ابن ابى الحديد، و به معناى «منع» و بازداشتن به گمان قطب الدّين تفاوت زيادى ندارد، هر چند معناى بازداشتن از معناى انصراف عمومى تر باشد.
ولى اعتراض ابن ابى الحديد بر راوندى، كه ميان دو معنايى كه فرد اخير نقل كرده فرقى نيست، وارد نيست زيرا معناى «بدا» در معناى اوّل قطب الدّين آن چيزى است كه براى مردم با توجه به بيعت زبير با امير مؤمنان ظاهر شده، و در معناى دوّم «بدا» آن چيزى است كه براى زبير در باره يارى و فرمانبردارى آشكار شده است. مسلّم است آنچه از انسان براى غير آشكار شود با آنچه براى خود انسان از ناحيه خويش و يا ديگران ظاهر شود فرق دارد. منظور از افزونى بى فايده و فاسدى كه در اعتراض ابن ابى الحديد به قطب الدّين آمده «لفظ» مفعول دوم براى فعل «عدا» است. كه به نظر مى رسد اشتباه قلمى قطب الدّين و يا نسخه بردار باشد. تأييد اين مدّعا اين است كه قطب الدّين، مفعول اول عدا «ك» را آشكار كرده، تا تغييرى براى گفته اش كه مفعول «عدا» حذف گرديده باشد.
نظر شارح در باره وجوهى كه در تفسير فرموده حضرت نقل شد، اين است كه: هر چند شما احتمال بدهيد كه اين معانى تفسير عبارت امام (ع) باشد، ولى هر كدام بنوعى از ظاهر سخن حضرت بدور است بدين توضيح كه: چون مدائنى فعل «عدا» را در تفسير كلام امام (ع) بر معناى حقيقى خود، عدول و بازگشت، حمل كرده، و جمله «ما بدا» را بر فرمانبردارى سابق زبير، بنا بر اين ناچار شده است كه «من» را به معناى «عن» بگيرد، تا فعل «عدا» معناى عدول و بازگشت بدهد.
«من» را به معناى عن گرفتن خلاف ظاهر معناى جمله است.
قطب الدّين راوندى هم فعل «عدا» را به معناى منع- عاقّ و شغل گرفته و «ما بدا» را بر فرمانبردارى پيشين زبير در مورد بيعت با آن حضرت حمل كرده است.
در توجيه قطب الدّين جز اين كه «من» را به معناى «عن» بگيريم، درست نيست.
حق اين است كه فعل «عدا» به معناى تجاوز و گذشتن و «من» براى بيان جنس است، معناى گفتار حضرت چنين مى باشد، كه چه چيز تو را از امورى كه بعدها برايت آشكار شد، از بيعت با ما دور ساخت. با اين توجيه، الفاظ را از معناى اصلى و قراردادى شان دور نكرده و استوارى و زيبايى سخن نيز حفظ شده است.
امام صادق (ع) از پدرش و او از جدّش روايت كرده كه از ابن عباس در باره اين مأموريت پرسيدم. گفت امام مرا پيش زبير فرستاد. هنگامى كه پيام حضرت را ابلاغ كردم، او جز اين جمله «ما همان چيزى را كه على، طالب است خواهانيم» پاسخى نداد. گويا نظرش سلطنت بود. بازگشتم و جواب او را به امير مؤمنان (ع) خبر دادم.
به گونه ديگرى از ابن عباس در اين باره روايت نقل شده است. او گفت هنگامى كه پيام حضرت را به زبير ابلاغ كردم، در پاسخ جز اين عبارت كه: من با ترس شديد بدان دل بسته ام سخنى نگفت. از ابن عباس سؤال شد كه منظور زبير چه بود ابن عباس گفت معناى سخن او اين است كه من با ترس به امارت و حكومتى كه در دست شماست دلبسته ام.
بعضى گفته زبير را بطريقى ديگر تفسير كرده اظهار داشته اند، منظور زبير اين است كه «من با ترس شديد در باره گناهم به آمرزش خدا دل بسته ام.»
|