فَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ- مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ- إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلَالَةُ حَدِّهِ- وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ- وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ- وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ- قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ- لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ- أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ- وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً- وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً- وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ- وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا- قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ- وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ- وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ- وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ- وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ- وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ- فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ- وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ- وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى-
معانی لغات
مهانة النفس: كوچكى و حقارت نفس.
كلّ حدّ السيف: هرگاه شمشير از بريدن و قطع كردن فرو ماند.
نضيض وفره: اندك بودن مال و ثروت شخص.
مصلت بسيفه: آن كه به زور شمشير در كارها جلو افتد.
مجلب: شخصى كه براى انجام كارى افراد را جمع كند.
رجل: جمع راجل.
اشرط نفسه لكذا: به خود تلقين كرد، نفس خود را براى امرى آماده ساخت.
اوبق دينا: دين را نابود كرد و از دست داد.
حطام: ثروت دنيا، حطام در معناى لغوى چيزى است كه از خشكى پذيراى شكستن باشد.
انتهاز: دزدى، ربودن مال به اندازه توان.
مقنب با كسر ميم و فتح نون: گروهى اسب بين 30 تا 40 رأس.
فرع المنبر يفرعه: بالاى منبر رفت.
طأمن من شخصه: متواضعانه فرود آمد.
طمأنينه اسمى است كه از همين فعل گرفته شده است.
شمر من ذيله: وقتى كه دامن فرا چيند و آن را بالا زند.
زخرف: زينت داد، نقش و نگار كرد.
ضئولة نفسه: كوچكى، حقارت، ناچيزى نفس شخص.
مراح: جائى كه راه رونده در شب فرود مى آيد.
مغدى: محلى كه صبحگاه در آن بارى افكنند.
ترجمه
در اين روزگار مردم، به چهار گروه تقسيم مى شوند: برخى از مردم كسانى هستند كه فساد و تباهى در زمين را جز به دليل ناتوانى، و كندى شمشير، و نداشتن مال و منال و ثروت رها نكرده اند.
گروه دوّم كسانى هستند كه سلاح خود را از نيام برآورده، شرارت خود را آشكار كرده، سواره و پياده نظام خود را، براى ظلم و ستم آماده ساخته اند، دين خويش را براى رسيدن به متاع دنيايى تباه كرده اند و در پى فرصتى هستند كه سپاهى را رهبرى كنند و يا بر منبر بالا روند و خود را به مردم نشان دهند.
چه بد تجارتى است اين كه انسان جان و ايمان خود را، بهاى دنياى خويش قرار داده دنيا را به عوض آنچه در نزد خدا برايش ذخيره شده سودا كند.
سوّمين گروه كسانى هستند، كه دنيا را با كار آخرت خواهانند ولى آخرت را به بهاى دنيا و كار در آن نمى خواهند از كبر و غرور يا به علامت تشخّص قدمها را نزديك به هم بر مى دارند، دامن جامه را بالا مى زنند و خود را براى امين نشان دادن آرايش مى دهند و دين خدا را براى گناه و معصيت وسيله قرار داده اند (كنايه از اين كه خود را به صورت زاهدان نشان مى دهند تا بدين وسيله بتوانند دل مردم را بربايند و سوء استفاده دنيوى بكنند.)
گروه چهارم كسانى هستند كه به دليل ناتوانى و ضعف از جمع آورى مال و منال با اين كه خواهان آن هستند، گوشه نشينى اختيار مى كنند و نداشتن وسيله آنها را از اقدام بر انجام كار باز مى دارد. خود را به نام قناعت مى آرايند و به لباس زاهدان در مى آيند. با اين كه هيچ يك از كارهاى شب و روزشان به زاهدان شبيه نيست و نشانى از پارسايى در آنها ديده نمى شود.
شرح
نظر به همين خصلتهاى رايج در آن روزگار بوده كه امام (ع) مردم را به چهار دسته تقسيم و فرموده است:
النّاس على أربعة اصناف... قلّوا
مردم به چهار دسته تقسيم مى شوند، علّت تقسيم شدن مردم به چهار گروه با توجه به خواسته هاى درونى آنها و به گونه زير مى باشد مردم يا دنيا طلبند و يا خداخواه، دنيا طلب ها به چهار دسته تقسيم مى شوند: الف: دنيا طلبانى كه قدرت بر فراهم آوردن دنيا نيز دارند.
ب: دنيا طلبانى كه قدرت مال اندوزى ندارند. اين گروه خود به دو دسته تقسيم مى شوند:
1- چون قدرت بر جمع آورى مال ندارند، براى آن كوشش و چاره جويى نمى كنند.
2- با اين كه قدرت بر گردآورى مال دنيا ندارند امّا بسختى در پى گردآورى آن هستند. گروه اخير نيز به دو دسته تقسيم مى شوند: الف: تلاش و كوشش در آن حدّ است كه فرمانروايى و پادشاهى را به دست آورند.
ب: كوشش و تلاش آنها براى امورى است كه پايينتر از حدّ امارت و يا سلطنت باشد اگر خداخواهان را به اين چهار گروه دنيا طلب بيفزاييم، مطابق فرمايش حضرت پنج دسته مى شوند. چهار دسته را امام (ع) مورد ملامت و سرزنش قرار داده و دسته پنجم را ستوده است.
گروه اول كه همان دنيا طلبان قدرتمند بر گردآورى مال و منال و جاه و مقام باشند
در قسم دوّم گفتار حضرت (ع) آمده اند كه فرمود: و منهم المصلّت بسيفه... يفرعه، منظور از اين دسته، همان توانمندان بر دنيا، افسار گسيختگان در شهوت و خشم است، كه در به دست آوردن كمال مطلوب خود از امور دنيوى مى باشند.
«اصلات سيف» كنايه از چيرگى و دست درازى است كه به هر آنچه بتوانند به پيروزى و قهر و غلبه و شرّ آشكار و ستم بر ملا و واضح و جز اينها از رذايل اخلاقى دست يابند انجام مى دهند.
عبارت الاجلاب بالخيل و الرّجل كنايه از فراهم آوردن تمام ابزار ظلم و ستم است و چيرگى و تسلّط بر ديگران، آماده سازى خويش براى تباهكارى در روى زمين روشن است كه چنين كسى، دين خود را تباه ساخته است.
در باره اين كه چرا ستمگر تمام ابزار ظلم را فراهم مى آورد حضرت فرموده است: لحطام ينتهزه او مقنب يقوده او منبر يفرعه براى جمع آورى مال و ثروت، براى دستيابى به اسبهاى سوارى و نعمتهاى دنيوى و براى بالا رفتن به منبر و باصطلاح داد مذهب و ديانت برآوردن است.
منظور حضرت از يادآورى هدف فوق، بيان پاره اى از صفات و ويژگى مردمان روزگار خويش است كه آنها داراى چنين خصلتهايى بوده اند.
امام (ع) لفظ «حطام » را استعاره از مال دنيا آورده اند، جهت مشابهت اين است: چنان كه گياه خشك در مقايسه با علف سبز و با طراوت و زيبايى و داراى ميوه، سودى ندارد، مال دنيا هم نسبت به كارهاى نيك آخرت- كه نفعش پايدار است- بى ارزش به حساب مى آيد.
دليل اين كه حضرت از ميان كليّه صفات و ويژگيهاى بى شمار مردم زمان اين سه خصلت را ذكر فرموده اين است كه اغلب انسانها براى اين سه خواست دنيايى بيشتر تلاش مى كنند، زيرا كوشش كردن در دنيا يا براى جمع آورى مال و ثروت است يا رياست دنيايى با فراهم آوردن اسبان سوارى و نعمتهاى مادّى يا به نام مذهب به منبر رفتن و در پوشش ديانت براى دنيا كار كردن. پس از بيان خصلتهاى زشت برخى از مردم زمان خود مى فرمايد: و لبئس المتجر... إلخ اين عبارت امام (ع) براى اين دسته از مردم توجهى است به زيان و ضرر كارهايى كه شباهت زيادى به تجارت زيانبار دارد زيرا خواهان به دست آوردن، دنيا به هر صورت و از هر راه ممكن، در معرض نابودى و هلاكت اخروى واقع مى شود.
چنين شخصى، به فروشنده اى ماند، كه دارايى دنياى خود را با ثواب و پاداش نيكوى آخرت (در صورت اطاعت پروردگار) معاوضه مى كند. ثروتى كه خود آن از بين مى رود، كيفر آن باقى مى ماند. به اين دليل امام (ع) لفظ «تجارت» را براى اين سودا استعاره آورده است.
دسته دوّم كسانى هستند كه دنيا را مى خواهند، ولى نه، توان به دست آوردن آن را دارند و نه براى تحصيل آن چاره جويى مى كنند.
اين گروه همان افرادى هستند كه حضرت با اين عبارت بدانها اشاره مى كند: و منهم لا يمنعه من الفساد... «برخى مردم را جز حقارت نفس، و عدم قاطعيّت و كمبود مال، از فساد و تباهكارى باز نمى دارد.» امام (ع) لفظ «كلالة حدّه» را كنايه از شخصى آورده است كه در امور صراحت لازم را ندارد، و در انجام كارها ناتوان است.
روشن است آن كه هدف او دنيا نيست و از خداوند روگردان باشد، اگر موانع ياد شده (حقارت نفس- عدم قاطعيت- كمى مال) را بر سر راه نداشته باشد و دنيا را بتواند به دست آورد، جز در جهت فساد و تباهى، تلاشى نخواهد داشت.
دسته سوم افرادى هستند كه در به دست آوردن دنيا قدرت ندارند، با اين كه تمام درها را زده
و خود را براى به دست آوردن ثروت و مال، سواى جاه طلبى و رياست و پادشاهى آماده كرده اند. منظور از فرمايش حضرت كه بعضى از مردم آخرت را به دنيا سودا كرده و حاضر نيستند دنيا را، به آخرت معامله كنند همين دسته سوم مى باشند.
گفتار حضرت، در باره اينان كه «دنيا را با كار آخرت طلب مى كنند» اشاره است به اين كه براى به دست آوردن دنيا فريبكارى مى كنند و با رياكارى و ظاهرسازى در طلب دنيا هستند.
امّا فرمايش آن حضرت كه اين گروه «آخرت را با كار دنيايى مى خواهند» اشاره دارد به اين كه آنها فقط براى دنيا كار مى كنند، هر چند در شكل آخرت باشد.
منظور حضرت از جمله قد طأمن من شخصه، توضيح نوع حيله و فريبكارى دسته سوّم است. همچون خضوع و تواضع دروغين، و خود را با وقار نشان دادن، مثل اين كه به هنگام راه رفتن قدمها را كوتاه بر مى دارند، و لباسهايشان را بالا مى گيرند و ظاهر خود را آراسته مى سازند. چنان كه اين طريقه، روش بندگان نيكوكار خداوند مى باشد و ستر و پوششى است، كه پروردگار جهان پرهيزكاران را بدان از ورود به هلاكت و تباهى حفظ فرموده است.
اين كارهاى فريبكارانه از بعضى مردمان به منظور جلب عواطف و به دست آوردن دنيا انجام مى پذيرد. اينان خود را در نظر مردم دنيا و ظاهر بينان مى آرايند، تا جامعه به آنها اعتماد كند و مردم امانتها و رازها را بدانها بسپارند.
فريبكاران ظاهرساز اين نوع رفتار را وسيله اى براى نيل به آرزوها و مقاصد از بين رونده دنياى خود ساخته اند. اينان چنان هستند، كه ستّار بودن خداوند و ظاهر دين را، ابزار معصيت و گناهكارى خويش قرار داده اند.
دسته چهارم، گروهى هستند، كه هر چند در پى به دست آوردن دنيا هستند،
ولى قدرت به دست آوردن آن را ندارند، و هر چند خود را شايسته حكومت و فرماندهى مى دانند ولى در پى آن نيستند. در بيان حضرت توضيح مطلب چنين آمده است: گروهى از مردم آنهايى هستند كه حقارت و كوچكى شخصيّت، آنها را از طلب رياست زمينگير كرده است. از موانع بازدارنده اين گروه كه طالب سلطنت نيستند، حضرت دو مانع را يادآور شده اند: يكى از آن دو مانع كوچكى و قصور نفسانيشان از دستيابى به جاه و مقام و انديشه واهى آنان بر ناتوان بودنشان از رسيدن به حكومت است، با وجودى كه خواهان آن هستند.
مانع دوّم، بيچارگى و درماندگى آنان است يعنى نبودن اسباب بزرگى، مانند مال و ثروت و يار و انصار. به اين دو دليل از جاه طلبى باز مانده اند و به حالتى در آمده اند كه با داشتن چنان وضعى به مقصود نمى رسند و از دستيابى به آن كوتاه مى آيند. بنا بر اين به حيله و فريب متوسّل مى گردند، كه رغبت و ميل مردم را بدين طريق به سوى خود جلب كنند: خود را به زيور قناعت مى آرايند، به شيوه زاهدان يعنى مواظبت و ملازمت بر عبادت و پرستش و رعايت ظاهر دستورات خداوند رفتار مى كنند- هر چند انجام اين امور از روى اعتقاد نباشد- .
فرمايش حضرت كه: و ليس من ذلك فى مراح و لا مغدى كنايه است از اين كه كارهاى تظاهرآميز اين گروه به هيچ وجه، قناعت و زهد به حساب نمى آيد.
احتمال اين كه اين دسته چهار، نه، توانمند بر دستيابى دنيا باشند و نه فريبكار، نيز هست.
|