33- از خطبه هاى آن حضرت (ع) است كه در باره ترغيب و تشويق پيروانش بر قيام و حركت كردن به سوى مردم شام و اطرافيان معاويه ايراد فرموده است. به دليل سستى و سهل انگارى كوفيان با سرزنش و ملامت مى فرمايد.
أُفٍّ لَكُمْ لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَكُمْ- أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ عِوَضاً- وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً- إِذَا دَعَوْتُكُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّكُمْ دَارَتْ أَعْيُنُكُمْ- كَأَنَّكُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِي غَمْرَةٍ- وَ مِنَ الذُّهُولِ فِي سَكْرَةٍ- يُرْتَجُ عَلَيْكُمْ حَوَارِي فَتَعْمَهُونَ- فَكَأَنَّ قُلُوبَكُمْ مَأْلُوسَةٌ فَأَنْتُمْ لَا تَعْقِلُونَ- مَا أَنْتُمْ لِي بِثِقَةٍ سَجِيسَ اللَّيَالِي- وَ مَا أَنْتُمْ بِرُكْنٍ يُمَالُ بِكُمْ- وَ لَا زَوَافِرُ عِزٍّ يُفْتَقَرُ إِلَيْكُمْ- مَا أَنْتُمْ إِلَّا كَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا- فَكُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ-
لغات
اف: كلمه اى است كه براى دلتنگى از چيزى به كار مى رود.
غمرات الموت: حالت غشوه اى كه به هنگام مرگ دست مى دهد و عقل در آن پوشيده مى شود و از كار مى افتد.
زهول: فراموشى، اشتباه.
يرتج عليكم: بسته مى شود، زبان از گفتار باز مى ماند.
حوار: گفت و شنود.
مألوس: ديوانه، بى عقل.
سجيس الليالى و سجيس الأوجس: همواره در طول شبها.
زوافر: جمع زافره، زافرة الرجل: يار و مددكار شخص، قوم و خويشان فرد.
تعمهون: حيران و سرگردانيد.
ترجمه
«اى مردم كوفه واى بر شما بس كه شما را ملامت و سرزنش كردم خسته شدم آيا دنياى باقى آخرت را به دنياى فانى سودا كرده و ذلت و خوارى را به جاى عزّت و شرف برگزيده ايد شرم آور است كه هرگاه شما را براى پيكار با دشمنان فرا خواندم مانند كسانى كه به گرداب مرگ گرفتار آمده و بيهوشى به آنان دست داده باشد ديدگانتان به دوران مى افتد، زبانتان لكنت پيدا مى كند سرگشته و متحير مى شويد، چنين مى نمايد كه به ديوانگى گرفتار شده ايد و چيزى درك نمى كنيد. با اين وصف هيچ وقت مورد اعتماد و اطمينان من نيستيد، و سپاه با شوكت و ركن پايدار نمى باشيد كه انسان به شما ميل و رغبت كند و ياران با عزتى نيستيد كه شخص به شما احساس نياز كند. شما بسان شترانى هستيد كه ساربان گم كرده باشند، از هر سويى كه فراگرد آيند از جانبى پراكنده مى گردند.
شرح
بنا بر روايتى هنگامى كه امام (ع) از پيكار با خوارج فراغت حاصل كرد، در همان محل نهروان بپاخاست و اين خطبه را ايراد فرمود. پس از ستايش و ثناى پروردگار خطاب به سربازان فرمود: حال كه خداوند متعال، چنين نيكو شما را يارى كرد و به پيروزى رساند، بدون فوت وقت متوجّه دشمنان شام شويد در پاسخ حضرت عرض كردند: تيرهاى ما تمام شده و شمشيرهاى ما كند گرديده است. ما را به كوفه برگردان، تا آرايش نظامى خود را سامان بخشيم و افرادمان را بازسازى كنيم، شايد كه امير مؤمنان (ع) بر تعداد ما، به اندازه اى كه در اين نبرد به شهادت رسيده اند، اضافه كند، تا از نيروى افراد تازه نفس كمك بگيريم.
حضرت در پاسخ به پيشنهاد سپاهيان اين آيه شريفه قرآن را تلاوت كرد: يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ سپاهيان، با شنيدن اين سخن بر خلاف نظر حضرت بهانه آورند و استدلال كردند كه سرماى سختى است و نمى توان به جنگ ادامه داد. امام (ع) فرمود واى بر شما اگر هوا براى شما سرد است براى دشمنان شما نيز سرد است، سپس حضرت، آيه اى كه گفته موسى (ع) را براى فرار از پيكار با دشمن نقل مى كند: قالُوا يا مُوسى إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ ، تلاوت فرمود.
پس از تلاوت اين آيه گروهى از لشكريان بپاخاسته بهانه زيادى مجروحان را گرفتند، عرض كردند: زخمى و مجروح زياد داريم اجازه بدهيد، مدّتى به كوفه باز گرديم، سپس براى جنگ عازم خواهيم شد.
امام (ع) با اين كه هرگز به بازگشت راضى نبود [وقتى كه مخالفت را شديد ديد] با آنان مراجعت كرد و در لشكرگاه خارج كوفه به نام «نخيله» اردو زد و دستور داد كه در لشكرگاه بمانند و خود را براى جهاد آماده سازند، و به داخل شهر كمتر رفت و آمد كنند و ديد و بازديد با اقوام و خويشان خود را محدود نمايند. ولى آنها در عمل فرمان حضرت را بكار نبستند و بتدريج مخفيانه به كوفه وارد شدند. در نهايت جز اندكى از سپاهيان در نخيله باقى نماندند. امام (ع) وقتى وضع را چنين ديد، به كوفه آمد و براى مردم سخنرانى كرد و فرمود: اى مردم براى جنگ با دشمن آماده شويد، نزديكى بخدا و رسيدن به نعمتهاى حق تعالى با جهاد در راه خدا حاصل مى شود. آنها كه از حق كناره گيرى كرده آن را يارى نكنند، در خدمت ستم و ظلم قرار گرفته، از حقيقت عدول كرده، از كتاب خدا و دين حق رو برگردانده اند، در طغيان فرو افتاده اند، و در گرداب گمراهى فرو رفته اند.
آنچه مى توانيد از نيرو و اسبهاى تعليم ديده براى پيكار با دشمن آماده بسازيد، بر خدا توكّل كنيد كه خداوند خود شما را كفايت مى كند. امّا كوفيان آماده كوچ و حركت نشدند. چند روزى حضرت آنها را به حال خودشان رها كرد.
و سپس در ملامت و سرزنش آنان اين خطبه را ايراد فرمود: 1- غمرات الموت: حالت غشوه اى كه به هنگام مرگ دست مى دهد، و عقل در آن پوشيده شده از كار مى افتد 2- زهول: زهول فراموشى و اشتباه 3- و يرتج عليكم: بسته مى شود. 4- حوار: گفت و شنود. 5- تعمهون: حيران و سرگردانيد.
6- و المألوس: ديوانه كسى كه خردش كار نمى كند 7- سجيس اللّيالى: و سجيس الأوجس: همواره در طول شب 8- زدافرّ: جمع زافرة. زافرة الرّجل: يار و مددكار شخص قوم و خويشان فرد. 9- سعر: جمع ساعر اسعار النّار: برافروختن آتش و شعله ور ساختن آن 10- امتعاض: خشم و غضب. 11- حمس الوغى شدّت يافتن جنگ و بالا گرفتن سر و صدا. 12- عرقت اللحم اعرقه: هرگاه بر استخوان هيچ گوشتى باقى نماند. 13- عشر فية: شمشيرهاى منسوب به مشارف كه محلى است معروف به ساختن شمشيرهاى خوب، گفته اند دهى است از سرزمين عرب نزديك جائى بنام «ريف» 14- فراش الهامّ: استخوانهاى ظريفى كه زير استخوانهاى محكم سر قرار دارد.
شرح عبارات
امام (ع) همواره سعى بر اين داشت كه، پيروانش را براى جنگ با دشمنان بسيج كند، ولى چون آنها، در موارد زيادى از دعوت حضرت سر باز مى زدند و با تمرّد و خوددارى از فرمانبردارى و اطاعت حتّى او را مى رنجانيدند آنها را مورد خطاب ملامت آميز قرار داده، با ايراد اين خطبه، ناراحتى، دلتنگى و نارضايتى خود را از رفتارشان اظهار داشته مى فرمايد: بس كه شما را ملامت كردم خسته شدم. اين نوع گفتار از ناراحتى شديد حكايت دارد. خطاب حضرت به كوفيان كه: آيا به جاى آخرت دنيا را گرفته ايد و خوارى را بجاى عزّت نشانده ايد پرسشى به گونه انكار بر رفتار آنها، كه موجب انگيزش بر جهاد گردد. چه اين كه پيكار در راه خدا، مستلزم اجر اخروى و بزرگوارى مى گردد. ولى ترس از دشمن و كناره گيرى از نبرد، هر چند در بيشتر موارد، زمينه سلامتى و بقاء در دنيا را فراهم مى آورد، امّا به بهاى طمع بستن دشمن به پيروزى خود، و خوار ساختن طرف مقابل تمام مى شود.
بنا بر اين قيام نكردن براى دفع دشمن، بمنزله اين است كه آخرت را بدنيا سودا كنى و خوارى را بجاى عزت بنشانى، اين همان چيزى است كه خرد سالم نمى پذيرد.
در عبارت حضرت كلمه «عوضا و خلفا» بعنوان خطبه 34 نهج البلاغه بخش 1 تميز منصوب بكار رفته اند.
اذا دعوتكم الى جهاد عدوّكم... لا تعقلون اين كلام امام (ع) استدلالى است بر عليه آنها و سرزنشى است در باره اخلاق زشت كوفيان كه به هنگام فراخوانى آنان به جهاد از خود بروز مى دادند، آن رذايل اخلاقى عبارت بود از:
ويژگيهاى ناپسند كوفيان
اول: به دليل ترسشان، از مخالفت با دعوت حضرت، و يا اقدام بر مرگ، چشمانشان از حيرت و سرگردانى و تزلزل در كار به دوران مى افتد، زيرا هم در تخلّف از فرمان امام (ع) و هم در اقدام بر مردن، خطر بزرگى است حضرت حالت آنها را، در دوران چشم حيرت زده، و سرگردانى در كار، به حالت غش و بيهوشى در حين مردن تشبيه كرده است كه شخص به دليل وضعيّت خاصّ پيشامد مرگ خود را فراموش مى كند، و به دردى كه بدان دچار آمده، سرگرم مى گردد گفته حضرت مانند فرموده حق متعال است: أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ .
صفت دوّم آنان اين بود، كه پس از شنيدن دستور جهاد، به شما نگاه مى كنند در حالى كه گويا عقلشان را از دست داده اند. عبارت «يرتج» در موضع حال و فعل «تعمهون» عطف بيان براى فعل «يرتج» مى باشد. معنى جمله چنين مى شود: گويا انديشه و خردشان بسته شده و به حيرت دچار شده اند.
امام (ع) حالت مردم كوفه را به هنگام فراخوانى براى جهاد به حال كسى تشبيه كرده است كه آشفتگى عقلانى پيدا كرده باشد. بدين معنى كه در لبيك گويى به نداى حضرت، به سرگردانى و ترديد دچار مى شوند، همچون ديوانه اى كه نداند چه جواب مى دهد.
سوّمين صفت كوفيان اين بود، كه همواره مورد بى اعتمادى امام (ع) بوده اند. بى اعتمادى نتيجه اخلاق بد، خلف وعده، و دروغگويى بوده كه اعتماد امام را از گفتار آنها سلب كرده بود.
چهارمين صفت ناپسند آنها به نظر امام (ع) اين بود كه كوفيان استوانه استوار و محكمى نبوده اند، كه رغبت حضرت را در پيكار با خصم برانگيزند و تكيه گاه خوبى براى مقابله با دشمن باشند. حضرت تعبير به «ركن» فرموده اند، «ركن»، به معنى تكيه گاه محكم و استوار است. گفته مى شود فلانى ركن شديدى است، اين جمله استعاره است از ركن الجبل، يعنى دامنه بلند كوه، از جهت مشابهتى كه ميان شخص پابرجا و پايدار و استوارى كوه وجود دارد كه هر دو مورد مى توانند پناهگاه خويش باشند، چنان كه خداوند متعال همين واژه را بدين معنا به كار برده است: قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ ركن شديد: يعنى قوى و محكم كه شما را از آزار من باز مى داشت [ركن شديد در آيه مربوط به داستان حضرت لوط است كه در مقابل بدكاران قومش فرموده است ] در ميان حضرت (ع) كه به مردم كوفه مى فرمايد: شما ركنى نيستيد، كه ميل كسى را به پشتيبانى خود جلب كنيد دلالت بر خوارى و ناتوانى آنها دارد.
پنجمين صفت آنان، كه حضرت بيان كرده اين است. كه ياران شرافتمندى نبوده اند كه بدانها احتياج پيدا شود. اين صفتى است براى توضيح ذلّت و خوارى كه از رذايل اخلاقى به شمار مى آيد.
به عنوان خطبه 34 نهج البلاغه بخش 1 ششمين صفت كوفيان، حضرت آنها را به شترانى تشبيه كرده است كه ساربان خود را گم كرده باشند وجه شباهت در آنها اين است كه اگر از سويى مجتمع شوند، از سوى ديگر پراكنده مى گردند. اين تشبيه امام (ع) بر ناتوانى تصميم گيرى و متفرّق بودن انديشه و افكار و اراده آنها دلالت دارد، زيرا بر مصلحتى كه وضع آنها را در دو جهان نظام بخشد اجتماع نمى كنند. روشن است كه با داشتن چنين خصلتهايى، آگاهى اندكى بر انسان حكمفرماست.
نقصان خرد نشانه نادانى است و نادانى يكى از رذايل اخلاقى به حساب مى آيد.
|