2 اسفند 1393, 16:19
موضوع خطبه 35 نهج البلاغه بخش 1
متن خطبه 35 نهج البلاغه بخش 1
ترجمه مرحوم فیض
ترجمه مرحوم شهیدی
ترجمه مرحوم خویی
شرح ابن میثم
ترجمه شرح ابن میثم
شرح مرحوم مغنیه
شرح منهاج البراعة خویی
شرح لاهیجی
شرح ابن ابی الحدید
شرح نهج البلاغه منظوم
1 ضرورت ستايش پروردگار
الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ إِنْ أَتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ وَ الْحَدَثِ الْجَلِيلِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ لَيْسَ مَعَهُ إِلَهٌ غَيْرُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صلى الله عليه و اله
35- از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه پس از رأى دادن حكمين فرموده است:
(وقتى كه عمرو ابن عاص و ابو موسى بموجب قرارداد تحكيم در دومة الجندل كه قلعه بين شام و مدينه و بشام نزديكتر بوده و در سر حدّ شام و عراق واقع است بهم رسيدند و راجع بامر خلافت با يكديگر گفتگو نمودند، حضرت در آن هنگام به كوفه تشريف برده منتظر دانستن نتيجه حكم آنها بود، تا اينكه در آخر عمرو، ابو موسى را فريب داد و قرار گذاشتند هر يك بمنبر رفته امير خود را عزل نموده امر خلافت را بشورى محوّل نمايند، عمرو، ابو موسى را بر خود مقدّم داشت كه بمنبر رفت و حضرت امير را از خلافت عزل نمود، و بعد از او عمرو بمنبر رفته معاويه را بخلافت نصب كرد، چون اين خبر در كوفه به آن حضرت رسيد دلتنگ شده برخاست و براى مردم اين خطبه را خواند): (1) ستايش مخصوص خداوند است هر چند روزگار بليّه بزرگ و پيش آمد بسيار سخت پيش آرد (مقصود حضرت اين است كه ستايش خداوند در هر حال خواه در وقت خوشى و خواه در وقت سختى لازم است (2) و گواهى مى دهم كه نيست خدائى مگر خداى يگانه كه شريك ندارد و نيست معبودى سواى او، و محمّد بنده و فرستاده او است، خداوند بر او و آلش درود فرستد.
35 و از خطبه هاى آن حضرت است بعد از گماردن داوران
سپاس خداى راست، هرچند روزگار كارى دشوار پيش آورده، و حادثه اى بزرگ پديد كرده. گواهى مى دهم كه خدا يكى است، انبازى ندارد و با او شريكى نيست، و محمّد بنده او و فرستاده اوست. درود بر او و آل او باد.
از جمله خطب آن حضرتست بعد از حكم قرار دادن مردم أبو موسى اشعرى و عمرو عاص عليهما اللعنة و العذاب را و اختيار كردن عمرو عاص ملعون امارة معاويه بدبنياد را، و خيانت كردن ابو موسى بدنهاد در حق آن امام انس و جان و سرور عالميان كه مى فرمايد: حمد بى قياس خداوند را سزاست و اگر چه آورد روزگار غدار بكار بزرگ و ثقيل و حادثه عظيم و جليل، و شهادت مى دهم بر اين كه هيچ مستحق معبودية نيست مگر معبود بحق و خداوند مطلق در حالتى كه نيست با او خدائى كه بوده باشد با او، و شهادت مى دهم باين كه محمّد بن عبد اللّه صلوات اللّه و سلامه عليه بنده بر گزيده و فرستاده پسنديده اوست،
34- و من خطبة له عليه السّلام بعد التحكيم
الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ إِنْ أَتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ- وَ الْحَدَثِ الْجَلِيلِ- وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ- لَيْسَ مَعَهُ إِلَهٌ غَيْرُهُ- وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ص
أقول: روى أنّ عمرو بن العاص و أبا موسى الأشعريّ لمّا التقيا بدومة الجندل و قد حكما في أمر الناس كان علىّ يومئذ قد دخل الكوفة ينتظر ما يحكمان به. فلمّا تمّت خدعة عمرو لأبي موسى و بلغه ذلك عليه السّلام اغتمّ له غمّا شديدا و وجم منه و قام فخطب الناس. فقال: الحمد للّه. الفصل. و زاد بعد الاستشهاد ببيت دريد في بعض الروايات: ألا إنّ هذين الرجلين اللذين اخترتموهما قد نبذا حكم الكتاب و أحييا ما أمات و اتّبع كلّ واحد منهما هواه و حكم بغير حجّة و لا بيّنة ماضية و اختلفا فيما حكما فكلاهما لم يرشدا للّه. فاستعدّوا للجهاد و تأهّبوا للمسير و أصبحوا في معسكر كم يوم كذا. و أمّا قصّة التحكيم و سببها فمذكور في التواريخ.
اللغة
و الخطب: الأمر العظيم. و فدحه الأمر: إذا عاله و أبهظه.
المعنى
فقوله: الحمد للّه. إلى قوله: الجليل.
فقوله: الحمد للّه. إلى قوله: الجليل. قد عرفت نسبة الخير و الشرّ إلى الدهر على أىّ وجه هي، و مراده أحمد اللّه على كلّ حال من السرّاء و الضرّاء. و إن هنا للغاية. و يفهم من هذا الصدر وقوع الخطب الفادح و هو ما وقع من أمر الحكمين. و حمد اللّه عليه.
و قوله: ليس معه إله غيره.
و قوله: ليس معه إله غيره. تأكيد لمعنى كلمة التوحيد و تقرير لمقتضاها.
34- از خطبه هاى آن حضرت است كه پس از جريان حكميت ايراد فرمود:
الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ إِنْ أَتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ- وَ الْحَدَثِ الْجَلِيلِ- وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ- لَيْسَ مَعَهُ إِلَهٌ غَيْرُهُ- وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ص-
لغات
خطب: امر بزرگ، پيشامد عظيم.
فدحه الامر: وقتى كه كارى مشكل شخص را به مشقّت اندازد.
ترجمه
«هر چند روزگار كارهاى بزرگ و حوادث عظيمى پيش آورد، در هر حال سپاس و ستايش خداوند را سزاست. گواهى مى دهم كه معبودى جز او نيست، تنها او آفريدگار است و شريكى ندارد، و خدايى غير او نيست و گواهى مى دهم كه محمد (ص) بنده خدا و پيامبر اوست رحمت خدا بر او و آل او باد.
شرح
مى گويم (شارح) روايت شده كه عمرو بن عاص و ابو موسى اشعرى، در جايى به نام دّومة الجندل براى حكميت در امر خلافت مردم با يكديگر ملاقات كردند. در آن روز على (ع) به كوفه وارد شد، و منتظر حكميّت آن دو گرديد.
هنگامى كه به حضرت خبر رسيد كه عمرو عاص ابو موسى را فريب داده است اندوهى شديد بر آن حضرت هجوم آورد، بپاخاست و براى مردم خطابه اى ايراد كرد، و فرمود: «سپاس خداى را...» و در پايان خطبه به شعر دريد تمثّل جست.
در بعضى از روايات، اين جملات نيز آمده است: «بهوش باشيد اين دو مردى كه شما براى داورى انتخاب كرديد، حكم كتاب را پشت سر گذاشتند، و آنچه را قرآن ميرانده بود، زنده كردند، و هر يك از آن دو، هواى نفسش را پيروى كرده، و بى دليل و برهان، حكمى صادر كردند و آن گاه، در داوريشان بر خلاف رفتند، و هيچ يك از آنها را خداوند هدايت نفرمود. شما براى جهاد در راه خدا و به راه افتادن و حركت كردن آماده شويد، و در روز فلان، در لشكرگاه خود حاضر باشيد». داستان حكميت و علت آن را تاريخ نقل كرده است، علاقمندان به مطالعه بيشتر به كتب تاريخى معتبر مراجعه كنند.
لغات «خطب» امر بزرگ، پيشآمد عظيم «فدحه الأمر»: وقتى كه مشكل كار شخص را به مشقّت اندازد، سنگينى كار. «جافى» داراى طبيعت دير آشنا كسى كه سرشتش از الفت دورى گزيند و به همين دليل با ديگران قطع رابطه كند.
قوله عليه السلام: «الحمد للّه... الجليل»
سپاس خداى را هر چند روزگار كارهاى بزرگ و پيشامدهاى دشوار فرا رويم قرار دهد. در اين كه چرا حضرت، خير و شر را به روزگار نسبت داده است قبلا توضيح داديم منظور امام (ع) از اين عبارت اين است كه در خوشحالى و بدحالى، در هر حال خدا را سپاس مى گويم.
«ان» در جمله حضرت براى بيان غايت و نهايت امر به كار رفته است.
از آغاز خطبه چنين فهميده مى شود كه جريان حكميت را به اتّفاقى بزرگ و پيشآمدى سخت و دشوار تعبير كرده است و در عين حال، خداوند را در رويارويى با اين دشواريها شاكر و سپاسگزار است.
قوله عليه السلام: «ليس معه اله غيره»
تاكيدى بر معناى كلمه توحيد و تثبيت محتواى آن است. پس از حمد خداوند، حضرت سرپيچى از فرمان مشاورى را كه داراى ويژگيهاى خاصى باشد، موجب پشيمانى و خسران دانسته است.
الخطبة- 35- لو كان يطاع لقصير أمر:
الحمد للّه و إن أتى الدّهر بالخطب الفادح و الحدث الجليل. و أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له ليس معه إله غيره و أنّ محمّدا عبده و رسوله صلّى اللّه عليه و آله.
اللغة:
الخطب: الأمر و الشأن، و قد يكون يسيرا أو فادحا، و الفادح: الثقيل. و الحدث: الحادث المنكر غير المعروف.
و من خطبة له عليه السلام بعد التحكيم
و هى الخامسة و الثلاثون من المختار في باب الخطب الحمد للّه و إن أتى الدّهر بالخطب الفادح و الحدث الجايل، و أشهد أن لا إله إلّا اللّه ليس معه إله غيره، و أنّ محمّدا عبده و رسوله صلّى اللّه عليه و آله.
(الخطب) الأمر العظيم و (الفادح) الثّقيل من فدحه الدّين إذا أثقله
اعلم أنّه قد روى إنّ عمرو بن العاص و أبا موسى الأشعرى لما التقيا بدومة الجندل و قد حكما في أمر النّاس كان أمير المؤمنين يومئذ قد دخل الكوفة ينتظر ما يحكمان به فلما تمّت خدعة عمرو لأبي موسى و بلغه عليه السّلام ذلك اغتمّ له غمّا شديدا و وجم منه و قام فخطب النّاس فقال: (الحمد للّه و إن أتى الدهر بالخطاب الفادح) الثّقيل (و الحدث) العظيم (الجليل) نسبة الاتيان بالخطب و الحدث إلى الدّهر من قبيل نسبة الشّر إليه على ما تقدّم بيانه في شرح الخطبة الحادية و الثلاثين، و في الاتيان بان الوصلية إشارة إلى أنّه سبحانه لا يختص حمده بحال دون حال بل لا بدّ ان يحمده العبد على كلّ حال من النّعمة و البلاء و الشدة و الرضاء و السّرآء و الضراء.
(و أشهد أن لا إله إلّا اللّه ليس معه إله غيره) تأكيد لمعنى كلمة التّوحيد و تقرير لمقتضاها (و أنّ محمّدا عبده و رسوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم)
الخطبة 36
و من خطبة له (- ع- ) بعد التّحكيم يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است بعد از حاكم گردانيدن ابو موسى اشعرى و عمرو بن عاص را در باره ادّعاء معويه و فريب دادن عمرو عاص ابو موسى را و رسيدن خبر حكمين بامير المؤمنين (- ع- ) در كوفه الحمد للّه و ان اتى الدّهر بالخطب الفادح و الحدث الجليل يعنى حمد و ستايش مر خدا را اگر چه اورده است دهر و زمانه امر و كار عظيم سنگينى را و حادثه بزرگى را كه امر حكمين باشد يعنى حمد خدا را در جميع احوال و اوضاع و تغيير قوله (- تعالى- ) يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ غير از او مدبّر و حاكمى نيست در كارخانه امكان و آن چه كرده البتّه مقترن بخير و صلاح و فائده عظيمه است و اسناد بدهر بجهة آنست كه مسبّب الاسباب او را نيز سبب و الة از براى حوادث گردانيده است و اشهد ان لا اله الّا اللّه ليس معه اله غيره يعنى شهادت مى دهم كه نيست معبودى مگر خدا نيست با او الهى غير از او و بى شريكست در تصرّف در بقعه امكانى و انّ محمّدا عبده و رسوله (- ص- ) يعنى شهادت مى دهم كه محمّد (- ص- ) رسول و فرستاده او است
35 و من خطبة له ع بعد التحكيم
الخطب الفادح الثقيل- و نخلت لكم أي أخلصته من نخلت الدقيق بالمنخل- . و قوله الحمد لله و إن أتى الدهر- أي أحمده على كل حال من السراء و الضراء- .
(35) و من خطبة لّه عليه السّلام بعد التّحكيم:
الحمد للّه و ان اتى الدّهر بالخطب الفادح، و الحدث الجليل، و اشهد ان لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، ليس معه اله غيره و انّ محمّدا عبده و رسوله (صلّى اللّه عليه و آله).
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه پس از امر تحكيم و استقرار از ظاهرى معاويه بيانفرموده (در هر حال و هر زمان) هر چند روزگار كار بزرگى و حادثه عظيمى پيش آورد سپاس و ستايش براى ذات خداوندى است (و بس) و گواهى مى دهم كه معبودى جز او نبوده و خدائى غير او نيست و نيز محمّد صلّى اللّه عليه و آله بنده و پيغمبر او است
نظم
منبع:پژوهه تبلیغ
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان