از سخنان آن حضرت (ع) است
كَمْ أُدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى الْبِكَارُ الْعَمِدَةُ وَ الثِّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ كُلَّمَا أَطَلَّ عَلَيْكُمْ مَنْسِرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بَابَهُ وَ انْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّةِ فِي جُحْرِهَا وَ الضَّبُعِ فِي وِجَارِهَا الذَّلِيلُ وَ اللَّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ وَ مَنْ رُمِيَ بِكُمْ فَقَدْ رُمِيَ بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ إِنَّكُمْ وَ اللَّهِ لَكَثِيرٌ فِي الْبَاحَاتِ قَلِيلٌ تَحْتَ الرَّايَاتِ وَ إِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ وَ لَكِنِّي لَا أَرَى إِصْلَاحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِي أَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَكُمْ وَ أَتْعَسَ جُدُودَكُمْ لَا تَعْرِفُونَ الْحَقَّ كَمَعْرِفَتِكُمُ الْبَاطِلَ وَ لَا تُبْطِلُونَ الْبَاطِلَ كَإِبْطَالِكُمُ الْحَقَّ
لغات
حوص: خياطى كردن.
تهتك: پاره شود.
اطلّ: ظاهر شود، آشكار گردد.
بكار: جمع بكر، شتر جوانى كه تازه بر پشتش بار نهاده اند.
عمده: شترى كه كوهانش از سنگينى بار كوبيده شده باشد، ظاهرش سالم و باطنش دردآلود باشد.
انجحر الضب: سوسمار در سوراخش وارد شود يا در سوراخش بماند.
بيت الضّبع: لانه كفتار.
افوق الناصل: تيرى كه وتر (زه) و پيكان نداشته باشد.
باحه: صحن خانه.
اود: كج و معوج بودن، نادرستى.
اضرع: خوار و ذليل ساخت.
اتعس: هلاك كرد.
منسر: به كسر ميم و فتح سين، بخشى از سپاه كه تعدادشان صد تا دويست نفر بيش نيست پيشقراولان، مقدمة الجيش.
ترجمه
«اى بى وفا مردم) تا كى با شما نرمى و مدارا كنم مانند شتردارى كه با شتران جوان خود (كه عادت بار بردن ندارند و تازه بر پشتشان بار نهند و كوهانشان از بار سنگين كوبيده و زخم شود) مدارا مى كند و يا مانند لباس كهنه اى كه مرتّب پاره مى شود از هر طرف آن را بدوزند از ديگر سو دريده گردد، با شما رفتار كنم (از هر سو شما را جمع كنم از ديگر سو پراكنده مى شويد كنايه از عدم احساس مسئوليت و فرار از وظيفه است كه كوفيان به بهانه هاى واهى، دعوت آن حضرت را در مقابله با دشمنان نمى پذيرفتند، و از رفتن به جهاد خوددارى مى كردند).
وحشت شما از دشمن چنان است كه هرگاه لشكرى از لشكرهاى شام بر شما بتازد هر يك از شما در خانه خود را بسته همچون سوسمار و يا كفتار، در سوراخ و لانه هاى خود پنهان مى شويد.
به خدا سوگند، خوار و ذليل كسى است كه شما او را يارى كنيد، (چون در معركه كارزار او را تنها مى گذاريد) هر كس به پشتيبانى شما به سوى دشمن تيراندازى كرد، دشمن را با تير بدون پيكان هدف قرار داده است.
به خدا سوگند، شما در خانه ها بسياريد و در زير پرچم براى رفتن به جهاد اندك و ناچيز مى باشيد. من مى دانم كه چه چيز شما را اصلاح، كجى و نادرستى تان را، راست مى كند (با ديكتاتورى، شلّاق و زندان كار مى كنم كه در اطاعت و فرمانبرى تامّل نكنيد) ولى به خدا سوگند اصلاح شما آن قدر مهمّ نيست. كه به خاطر آن نفس خويش را تباه سازم و (فرداى قيامت مورد سؤال قرار گيرم).
خداوند شما را خوار و ذليل و بى آبرو كند. عظمت و بزرگى، بهره و نصيبتان را نابود سازد شما حق را به اندازه باطل نمى شناسيد، و باطل را باندازه حق زير پا نمى گذاريد (چه مردم فرومايه و پستى هستيد)»
شرح
به دليل عقب نشينى كوفيان از جنگ با مردم شام، امام (ع) آنان را به تعبيرات مختلفى و به شرح زير، مورد نكوهش و توبيخ قرار داده است.
1 آنها را نيازمند مدارا و مماشات دانسته است و اين از خصلت مردان خردمند نيست. مدارا و رفتار نرم را بايد در باره چهارپايان و حيواناتى كه داراى عقل نيستند به كار برد.
امام (ع) نيازمندى مردم نامتعهّد كوفه را به مماشات و مدارا به دو چيز تشبيه كرده است.
الف: به شتر جوانى كه هنوز عادت بار بردن ندارد و كوهانش را بار سنگين به سختى كوبيده و زخم كرده باشد.
جهت شباهت در هر دو، بى صبرى و فرار از وظيفه است. ياران حضرت، اظهار ناتوانى و فرار از وظيفه جهاد كرده، كارزار با دشمن را دشوار مى دانستند، به مانند شتر جوان و نو عادتى كه كوهانش از حمل بار سنگين كوبيده باشد به هنگام بار نهادن بر پشتش صداى مخصوص از گلوى خود، خارج مى سازد، و از تسليم شدن براى حمل بار فرار مى كند.
ب: به جامه كهنه و فرسوده اى كه تار و پودش بى دوام شده است و اگر قسمت باز آن را بدوزند قسمت ديگرش پاره مى شود.
جهت شباهت ميان اين دو، عدم ثبات و پايدارى است، چنان كه لباس كهنه بى دوام بوده و به دليل فرسودگى نمى توان بدان اعتماد كرد. ياران حضرت نيز چنين بودند. هرگاه با سخنرانى و نصيحت و ترغيب و تشويق گروهى را، آماده پيكار مى كرد، گروهى ديگر مخالفت مى كردند. هيچ گاه وحدت نظر ميانشان پديد نمى آمد. همين اختلاف رأى و نظر موجب خوددارى آنها از جنگ شده بود.
2 ظاهر حال مردم كوفه بر ترس و وحشت از دشمن دلالت مى كرد، بدين سبب امام (ع) در باره آنها فرمود: هرگاه گروهى از لشكريان شام به شما نزديك شوند، هر يك از شما در را بروى خود مى بندد و مانند سوسمار به سوراخ رفته، و يا همچون كفتار در لانه خود مخفى مى شود.» امام (ع) در اين عبارت، بستن در را بر روى خود، كنايه از نداشتن علاقه به شنيدن اخبار جنگ و آگاهى يافتن از حضور نظامى مردم شام، آورده اند. ترس و فرار آنها را به سوسمار و كفتار تشبيه كرده است، كه به هنگام ديدن شكارچى يا خطرى جدّى، فرار را، بر قرار ترجيح مى دهند و در محل امنى مخفى مى شوند و به اين دليل جمله را به شكل فعل مؤنّث ذكر كرده اند تا ضمن شدّت بخشيدن به توبيخ، اين حقيقت را، كه بطور معمول زنها بيشتر از مردها مى ترسند، روشن سازد.
3 امام (ع) يارانش را به خوارى و ذلّت و كم فايده بودن وجودشان توصيف كرده، خوارى و ذلّت شان را چنين توضيح مى دهد: «به خدا سوگند، خوار و بيچاره آن كسى است كه به يارى شما دل ببندد، انتظار استعانت و كمك از امثال شماها را داشته باشد.» اصولا دلبستن به چنين افراد بى تعهّد و يا كم تعهّدى ذلّت آور است، چه انسان را مغرور كرده، در وسط راه رهايش مى كنند.
(اين وجه ظاهر كلام امام (ع) بود). احتمال ديگر اين است كه سخن آن بزرگوار اشاره به تفرقه و اختلاف فكرى آنها داشته باشد، چون هر كس كه مى خواست از آنها يارى فكرى بگيرد خوار و ذليل مى شد زيرا ثبات فكرى در ميان آنها نبود.
كم فايده بودن وجود آنها را، امام (ع) با اين عبارت توضيح داده اند: «آن كه به وسيله شما به سمت دشمن تيراندازى كند. در حقيقت با كمانى كه زه نداشته و پيكانش شكسته باشد، دشمن را هدف قرار داده است» اين عبارت كنايه از بى فايده بودن وجود آنها در مبارزه و پيكار با خصم است. چون تيرى كه زه و پيكان نداشته باشد نه پرتاب مى شود و نه بر هدف كارساز است.
4 صفت ناپسند ديگر آنها اين است كه در مجالس و خانه ها زيادند ولى در زير پرچم براى حركت و سركوب دشمن بسيار اندكند.
اين فراز از عبارت امام (ع) بدگويى از مردم كوفه به لحاظ ترس و وحشتى كه داشته اند و بدين سبب مستحقّ ننگ و عار شده اند بيان شده است زيرا عدم آمادگى براى جهاد در راه خدا و پراكنده بودن، نشانه ترسى بوده كه از مواجه با دشمن داشته اند. بنا بر اين اجتماع، جوش و خروش براى سركوب دشمنان خدا علامت سرافرازى و ستايش است.
ابو الطيّب شاعر معروف عرب اجتماع و آمادگى لازم براى پيكار را چنين مى ستايد:
- ثقال اذا لائو خفاف اذا دعواقليل اذا عدوا كثيرا اذا شدّوا«»
بر عكس عدم شركت در جنگ و خوددارى از كارزار در شعر عويف قوافى مستوجب بارزترين مذمت، توبيخ و ملامت است... شاعر با يك سؤال افراد مورد نظرش را تقبيح مى كند، و شاهد مثل بسيار خوبى براى بحث مورد نظر ما است.
- الستم اقلّ الناس عند لوائهمو اكثرهم عند الذبيحة و القدر«»
قوله عليه السلام: و انّى لعالم الى قوله أودكم
مقصود امام (ع) از عبارت فوق اين است: آنچه آنها را به اطاعت وادار مى سازد و اصلاحشان مى كند مجازات كردن به وسيله قتل و كشتار مى باشد چنان كه حجّاج بن يوسف ثقفى چنين سياستى را در ارعاب و اجبار مردم، آن گاه كه شخصى بنام مهلّب را براى سركوبى خوارج فرستاد به كار گرفت. روايت شده است كه حجّاج در كوفه اعلان عمومى داد. هر كس تا سه روز آماده حركت و اطاعت از مهلّب نشود، رواست كه خونش را بريزند. در همين رابطه عدّه زيادى را كشت. مردم با عجله براى حركت و پيروى از مهلّب آماده شدند چنان كه تاريخ نشان مى دهد بيشتر سلاطين همين سياست ارعاب و تهديد را داشته و دارند.
عبارت امام (ع) كه: «من اصلاح شما را به بهاى تباه شدن نفس خود روا نمى شمارم» بدين معنى است: من مجاز نمى دانم كه خونتان را بريزم تا بزور شما را براى جنگ گسيل دارم، چنان كه پادشاهان، هنگام تثبيت حكومت خود چنين مى كنند و دين خود را به تباهى و فساد مى كشند، امام صلاح نمى دانست كه با تهديد و قتل آنها را تسليم حكم و فرمان كند زيرا موجب تباهى و فساد ديانتش مى شد و چون طبق قاعده عقلى، و حكمت، اصلاح ديگران فرع بر اصلاح نفس مى باشد، از شخصيّتى مثل امام (ع) انتظار نمى رفت كه نفس خود را فاسد كند تا ديگران اصلاح شوند.
حال اگر اشكال شود كه جهاد فراروى امام عادل واجب است، بنا بر اين لازم بود كه امام (ع) بر آنها تحميل كند با اين حساب چرا آن حضرت اجازه قتل شان را نداشت پاسخ اين اشكال را به دو صورت مى توان داد بشرح ذيل: 1 براى ترك هر واجبى نمى توان افراد را كشت. مثلا اگر كسى حج را ترك كند. در ازاى ترك اين واجب كشته نمى شود.
2 بعيد نبود كه اگر امام (ع) به خاطر ترك جهاد، دست به قتل و كشتار آنها مى زد از اطرافش پراكنده مى شدند و به دشمن حضرت مى پيوستند و يا او را تسليم دشمن مى كردند. و يا كمر به قتلش مى بستند. هر يك از اين امور فساد كلّى ترى بود و از كناره گيرى آنان از جهاد در راه خدا و نپذيرفتن دعوت امام (ع) در بعضى موارد خطر بيشترى داشت.
قوله عليه السلام: اصرع اللّه الى آخره
در اين فراز حضرت كوفيان را به خوار شدن و بى بهره ماندن نفرين كرده است و سزاوار نفرين بودن آنان را جهل و ظلم به نفس معرّفى مى كند.
نادانى آنها به اين لحاظ بود كه حق را به اندازه باطل نمى شناختند و به همين دليل مورد خشم خداوند قرار گرفتند. امّا دليل اين كه باطل را خوب مى شناختند اين بود كه دنياشناس بودند، و به جاى فرمانبردارى از اوامر حق به دنيا و خوشيهاى آن دلبسته بودند و از آخرت غفلت داشتند.
احتمال ديگرى كه در شرح كلام امام (ع): «حق را به اندازه باطل نمى شناسيد»، مى توان تصوّر كرد اين است: حضرت با اين عبارت به شبهه باطلى كه براى بعضى از آنان پيش آمده و به اين بهانه كه معاويه و يارانش مسلمانند و جنگ با اهل قبله روا نيست () از يارى امام سر باز مى زدند. اشاره فرموده باشد. و معنى اين فراز كه: «كوفيان باطل را از حق بيشتر مى شناسند» بمعنى جهل مركّب آنان كه شديدترين نوع نادانى است مى باشد.
آخرين حدّ توبيخ و مذمّت آنان جهل بسيط و مركّبى بود كه گرفتار آن بودند. نشناختن حق، جهل بسيط، و تصديق باطل، جهل مركّب، و ظلم به نفس، از بين بردن حق بود، كه در ميان آنها رواج داشت.
بعلاوه اين فراز سخن امام (ع) بر كورى از فرمان خدا و ناشنوايى و عدم اجابتشان از منادى حق اشاره دارد.
اين سخن امام (ع) كه: «شما باطل را، باطل نمى كنيد»، اشاره دارد به اين كه آنها منكر را براى خود و ديگران زشت نمى دانستند.
|