دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 72 نهج البلاغه بخش 2 : دعا براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏

خطبه 72 نهج البلاغه بخش 2 به تشریح موضوع "دعا براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏" می پردازد.
No image
خطبه 72 نهج البلاغه بخش 2 : دعا براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم‏

موضوع خطبه 72 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 72 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 72 نهج البلاغه بخش 2

دعا براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

متن خطبه 72 نهج البلاغه بخش 2

الدعاء للنبي

اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ مَفْسَحاً فِي ظِلِّكَ وَ اجْزِهِ مُضَاعَفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ اللَّهُمَّ وَ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ وَ أَكْرِمْ لَدَيْكَ مَنْزِلَتَهُ وَ أَتْمِمْ لَهُ نُورَهُ وَ اجْزِهِ مِنِ ابْتِعَاثِكَ لَهُ مَقْبُولَ الشَّهَادَةِ مَرْضِيَّ الْمَقَالَةِ ذَا مَنْطِقٍ عَدْلٍ وَ خُطْبَةٍ فَصْلٍ اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فِي بَرْدِ الْعَيْشِ وَ قَرَارِ النِّعْمَةِ وَ مُنَى الشَّهَوَاتِ وَ أَهْوَاءِ اللَّذَّاتِ وَ رَخَاءِ الدَّعَةِ وَ مُنْتَهَى الطُّمَأْنِينَةِ وَ تُحَفِ الْكَرَامَةِ

ترجمه مرحوم فیض

بار خدايا براى او در سايه رحمت و احسان خود جائى فراخ بگشا، او را (در برابر رنجهايى كه براى نشر علوم و معارف حقّه كشيده) از فضل و كرمت پاداش نيكو ده. بار خدايا بناى او را بر بناى سازندگان پيش (دين او را بر اديان انبياء سلف) بلند (ظاهر و غالب) گردان، و مقام و منزلتش را نزد خود گرامى دار، و نورش را (چراغى كه در راه حقّ بيفروخت) تمام كن (تا همه جهانيان از آن بهره مند شوند) و پاداش بر انگيختن او به رسالت، گواهيش پذيرفته، گفتارش را پسنديده قرار ده كه راست گفتار بود و ميان حقّ و باطل را جدا مى نمود. بار خدايا بين ما و او را جمع كن در جائيكه زندگانى آن نيك و نعمت آن جاودانى و خواهشهاى آن مطلوب و هوسهاى آن بر آورده و آسايش آن بسيار و جاى استراحت است با تحف و ارمغانهاى نيكو.

ترجمه مرحوم شهیدی

خدايا سايه- عنايت- خود را بر او بگستران، و به فضل خويش پاداش او را فراوان گردان. بنياد- شريعتى را- كه نهاد از ديگر بناها بالاتر برو مرتبت او را نزد خويش گراميتر و نور- شريعت- او را- در سراسر گيتى بگستر- ، و پاداش پيامبرى او را گفتار او را پسنديده قرار ده، و شهادت پذيرفته. - چنانكه گفته او- ميزان عدل باشد و فرموده او قول فصل. بار خدايا ما و او را فراهم آور در زندگانى خوشگوار، و نعمت پايدار و آرزوهاى دلنشين، و لذتهاى با خواهش دل قرين، و زندگانى اخ و پر نعمت، و اطمينان خاطر و برخوردارى از تحفه هاى كرامت.

ترجمه مرحوم خویی

 

شرح ابن میثم

اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ مَفْسَحاً فِي ظِلِّكَ وَ اجْزِهِ مُضَاعَفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ اللَّهُمَّ وَ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ وَ أَكْرِمْ لَدَيْكَ مَنْزِلَتَهُ وَ أَتْمِمْ لَهُ نُورَهُ وَ اجْزِهِ مِنِ ابْتِعَاثِكَ لَهُ مَقْبُولَ الشَّهَادَةِ مَرْضِيَّ الْمَقَالَةِ ذَا مَنْطِقٍ عَدْلٍ وَ خُطْبَةٍ فَصْلٍ اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فِي بَرْدِ الْعَيْشِ وَ قَرَارِ النِّعْمَةِ وَ مُنَى الشَّهَوَاتِ وَ أَهْوَاءِ اللَّذَّاتِ وَ رَخَاءِ الدَّعَةِ وَ مُنْتَهَى الطُّمَأْنِينَةِ وَ تُحَفِ الْكَرَامَةِ

المعنی

الفصل الثالث: في تفصيل المطلوب من هذا الدعاء

و هو قوله: اللّهم افسح. إلى آخره، و طلب امورا: أحدها: أن يفسح له مفسحا في ظلّة: أى مكانا متّسعا في حضرة قدسه و ظلّ وجوده، و لفظ الظلّ مستعار للجود، و وجه المشابهة راحة المستظلّ بالظلّ من حرّ الشمس فأشبهها راحة الملتجى ء إلى جود اللّه المستظلّ به من حرارة جهنّم و سعير عذابه، و إليه الإشارة بقوله تعالى وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ.

الثاني: أن يجزيه مضاعفات الخير من فضله: أى يضاعف له الكمالات من نعمه، و قد علمت أنّ مراتب استحقاق نعم اللّه غير متناهية.

الثالث: أن يعلى على بناء البانين بناءه، و يحتمل أن يريد ببنائه ما شيّده من الدين فيكون أعلاه المطلوب هو إتمام دينه و إظهاره بعده على الأديان كلّها، و يحتمل أن يريد به ما شيّده من الملكات الخيريّة و استحقّه من مراتب الجنّة و قصورها.

الرابع: أن يكرّم لديه منزلته و هو إنزاله المنزل المبارك الموعود، و قل ربّ انزلنى منزلا مباركا.

الخامس: أن يتمّ له نوره و هو إمّا النور الّذي بعث به و إتمامه انتشاره في قلوب العالمين، و إمّا النور الّذي في جوهر ذاته. و تمامه زيادة كماله.

السادس: أن يجزيه عن بعثته قبول شهادته و رضا مقالته، و مقبول مفعول آخر.

و ذا منطق. نصب على الحال. و قبول شهادته. كناية عن تمام الرضى عنه إذ من كان مقبول الشهادة مرضىّ القول فلا بدّ و أن يكون بريئا من جهات الرذائل المسخطة، أو كناية عن كون معتقداته و مشاهداته من أعمال امّته و غيرها بريئة عن كدر الأغاليط و شوائب الأوهام، و كذلك رضا أقواله في شفاعته و غيرها. و كونه ذا منطق عدل: أى لا جور فيه عن الحقّ، و خطبة فصل: أى مميّزة للحقّ فاصلة له من الباطل، و كلّ هذه الاعتبارات و إن اختلفت مفهوماتها ترجع إلى مطلوب واحد و هو طلب زيادة كمالاتة عليه السّلام و قربه من اللّه تعالى، و قوله: اللهمّ اجمع. إلى آخر سأل اللّه أن يجمع بينه و بين الرسول في امور: أحدها: برد العيش. و العرب يقول: عيش بارد إذا كان لا كلفة فيه من حرب و خصومة. و هو في الآخرة يعود إلى ثمرات الجنّة البريئة من كدر الأتعاب.

الثاني: قرار النعمة: أى مستقرّها و هو الجنّة و حضرة ربّ العالمين.

الثالث: منى الشهوات، و هو ما تتمنّاه النفس من المشتهيات و تهواه من اللذّات بنعيم الأبد.

الرابع: رخاء الدعة و منتهى الطمأنينة: أى اتّساع سكون النفس بلذّة مفارقة الحقّ و الانس بالملأ الأعلى و أمنها من مزعجات الدنيا و راحتها من معافاة آفاتها.

الخامس: تحف الكرامة. و هى ثمرات الجنّة و قطوفها الدانية و ساير ما أعدّه لتحف أوليائه الأبرار ممّا لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر.

ترجمه شرح ابن میثم

اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ مَفْسَحاً فِي ظِلِّكَ وَ اجْزِهِ مُضَاعَفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ اللَّهُمَّ وَ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ وَ أَكْرِمْ لَدَيْكَ مَنْزِلَتَهُ وَ أَتْمِمْ لَهُ نُورَهُ وَ اجْزِهِ مِنِ ابْتِعَاثِكَ لَهُ مَقْبُولَ الشَّهَادَةِ مَرْضِيَّ الْمَقَالَةِ ذَا مَنْطِقٍ عَدْلٍ وَ خُطْبَةٍ فَصْلٍ اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فِي بَرْدِ الْعَيْشِ وَ قَرَارِ النِّعْمَةِ وَ مُنَى الشَّهَوَاتِ وَ أَهْوَاءِ اللَّذَّاتِ وَ رَخَاءِ الدَّعَةِ وَ مُنْتَهَى الطُّمَأْنِينَةِ وَ تُحَفِ الْكَرَامَةِ

ترجمه

بار خدايا در سايه رحمت خود، براى او جايى وسيع مقرر فرما، و از فضل و كرم و بزرگواريت پاداشهاى نيكو به وى ارزانى دار. بار الهى ديانت او را نسبت به انبياء پيشين رونق بيشترى ببخش و در پيشگاه خود جايگاهش را برتر، جلوه ده و نورانيّتش را فزونتر گردان و به پاداش و مزد رسالت گواهيش را بپذير و كلامش را پسنديده و منطقش را استوار و او را جدا كننده حق از باطل قرار بده. خداوندا ميان ما و رسولت، در جايى كه زندگانى خوش، و نعمت، فراوان، و خواسته ها برآورده است، پيوند برقرار فرما. در بهشت جاويدان، جاى وسيع آسايش، مركز راحت و اطمينان، محلّ كرامتها و هدايا، ما را در كنار رسولت بدار».

شرح

فصل سوّم:

در فصل سوّم امام (ع) از اين جمله دعاء كه: اللّهم افسح تا آخر، امورى را از خداوند متعال، و به شرح زير مسئلت مى كند.

1 از خداوند مى خواهد كه براى پيامبر (ص) در سايه رحمت خود جايگاه وسيعى را مقرّر فرمايد: يعنى مكان و جايگاه پيامبر (ص) را در محضر قدس و سايه وجودش توسعه دهد. در عبارت امام (ع) لفظ «ظلّ» براى وجود، عاريه آمده است، وجه مشابهت آسايشى است كه در هر دو مورد وجود دارد. بدين شرح كه شخص پناهنده به سايه، از رنج تابش آفتاب در آسايش، و پناهنده بسايه حق تعالى از گرماى سوزان جهنم و عذاب دردناك آن در أمان است. آيه كريمه قرآن به همين حقيقت اشاره دارد كه: ظلّ ممدود يعنى در سايه بلند حق تعالى آرميده اند.

2 خداوند از فضل و كرم خود، پاداش پيامبر (ص) را، خير دو چندان عنايت كند. يعنى از نعمتهاى خود، كمالات نبىّ اكرم را مضاعف گرداند. چنان كه قبلا توضيح داده ايم مراتب استحقاق نعمتهاى خداوند نامتناهى است.

3 خداوند ساختمان رسول خدا (ص) را بلندترين ساختمان قرار دهد.

محتمل است كه منظور امام (ع) از ساختمان، استوارى ديانت پيامبر باشد، كه البتّه برترى آن، عبارت از اتمام و اكمال دين است تا بر همه أديان برترى يابد.

احتمال ديگر آن كه منظور، استحكام يافتن ملكات خير نفسانى پيامبر (ص) باشد تا بدان سبب مستحقّ مراتب بهشت و كاخهاى بلند آن شود.

4 خداوند جايگاه پيامبر (ص) را در نزد خود قرار دهد. يعنى جايگاه مباركى كه وعده داده به وى ارزانى دارد. چنان كه پيامبر نيز دستور دارد كه عرض كند: قل ربّ انزلنى منزلا مباركا.

5 خداوند نورانيّتى را براى پيامبر (ص) تمام گرداند مقصود از «نور» روشنائى بعثت است. كه در اين صورت، منظور از اتمام نور انتشار آن در قلب جهانيان مى باشد. و يا آن روشنايى كه در جوهر ذات پيامبر وجود داشته و مقصود از اتمام نور، فزونى كمال پيامبر (ص) خواهد بود.

6 خداوند پاداش رسالت پيامبر را قبول شهادت و پذيرش تقاضاهايش قرار دهد.

در عبارت امام (ع) كلمه «مقبول» مفعول دوّم و «ذا منطق» به عنوان خطبه 72 نهج البلاغه بخش 2 حال در جمله منصوب آمده است. قبول شهادت پيامبر (ص) كنايه از كمال خوشنودى خداوند از آن حضرت مى باشد چه شهادت كسى قبول مى شود كه حرفش را پذيرفته باشند، و لزوما چنين كسى از رذايل اخلاقى كه موجب خشم خدا شود به دور است.

ممكن است قبول شهادت كنايه از اين باشد، كه مشاهدات پيامبر (ص) از اعمال امّتش به دور از آميختگى به اشتباه و توهّمات است و كلام پيامبر در شفاعت و جز آن مورد قبول خداوند واقع شود.

منظور از كلام حضرت كه نبىّ اكرم داراى منطق عدل بود، اين است كه هرگز در كردار و گفتار از حق عدول نمى كرد و ستمى روا نمى داشت. و معناى «خطبته فصل» كه براى پيامبر آورده يعنى حق را از باطل جدا كرد.

تمام ويژگيهايى كه امام (ع) براى پيامبر برشمرد، هر چند از نظر معنى مختلف اند ولى به يك حقيقت كه همانا فزونى كمال و تقرّب آن بزرگوار، بخداوند باشد، باز مى گردند.

در پايان خطبه امام (ع) با اين عبارت كه «اللّهم اجمع» از خداوند مى طلبد كه ميان او و پيامبر (ص) روز قيامت در امورى انس و الفت برقرار نمايد به قرار زير: 1 «برد العيش»: يعنى، خوشى بيدردسر، بدين مفهوم كه امام (ع) و پيامبر در كنار هم زندگى خوشى داشته باشند. وقتى عرب مى گويد. «عيش بارد» كه هيچ نوع زحمت جنگ و دشمنى... وجود نداشته باشد، چنين زندگى در قيامت به معناى بهره گيرى از بهشتى است كه هيچ رنج و زحمتى در آن وجود ندارد.

2 نعمت پايدار ارزانى دارد، يعنى نعمت پابرجا و غير قابل زوال كه همانا بهشت و محضر خداوندى باشد.

3 تمام خواسته هايشان را برآورده گرداند، يعنى آنچه كه نفس از تمنيّات مى طلبد و خوشيهاى لذّت بخش كه نعمتهاى ابدى باشند عنايت كند.

4 نهايت آرامش و دورى از رنج را برايشان فراهم آورد. منظور از اطمينان نفس، آرامش فراوان نفس به خوشيهايى كه جداى از حق و از بين رفتن انس با ساكنين قرب خدا نباشد. و به دور از گرفتاريهائى كه مشابه گرفتاريها و آفتهاى دنياست صورت نپذيرد.

5 هديه هاى بزرگوارانه اى به آنان عطا فرمايد.

منظور از «تحف الكرامة» ميوه هاى بهشتى است كه شاخه هاى آن پايين آمده و نزديك اهل بهشت قرار دارد. آرى هدايايى كه خداوند براى اولياى خود مقرر فرموده است، تاكنون هيچ چشمى نديده، و هيچ گوشى نشنيده و حتّى بر قلب هيچ انسانى خطور نكرده است.

شرح مرحوم مغنیه

اللّهمّ افسح له مفسحا في ظلّك و اجزه مضاعفات الخير من فضلك. اللّهمّ أعل على بناء البانين بناءه، و أكرم لديك منزلته، و أتمم له نوره، و اجزه من ابتعاثك له مقبول الشّهادة و مرضيّ المقالة ذا منطق عدل، و خطّة فصل. اللّهمّ اجمع بيننا و بينه في برد العيش و قرار النّعمة، و منى الشّهوات. و أهواء اللّذّات و رخاء الدّعة، و منتهى الطّمأنينة، و تحف الكرامة.

اللغه:

أفسح له: وسع له. و في ظلك: في برك و إحسانك. و ابتعاثك: بعثك له رسولا الى الخلق. و برد العيش: لا شي ء يكدر صفوه. و منى الشهوات: ما تتمناه و تشتهيه.

الاعراب:

مفسحا صفة لموصوف محذوف أي وسع له مكانا متسعا، و مضاعفات مفعول ثان لأجزه، و مقبول الشهادة مفعول ثان لأجزه، و مرضي المقالة عطف على مقبول الشهادة بحذف الواو، و ذا منطق حال.

المعنى:

(اللهم افسح له مفسحا في ظلك، و اجزه مضاعفات الخير من فضلك).

ارفعه الى أعلى الدرجات و ضاعف له من الأجر ما لا يناله أحد سواه (اللهم و أعل على بناء البانين بناءه). ما تركت شريعة محمد (ص) ناحية من نواحي الحياة إلا و سنت لها القواعد الكفيلة ببيان نظامها السليم و حكمها القويم، و في ذلك يقول صاحبها: «انما مثلي و مثل الأنبياء قبلي كمثل رجل بنى بيتا، فأحسنه و أجمله إلا موضع لبنة من زاوية، فجعل الناس يطوفون به و يقولون: هلا وضعت هذه اللبنة، فأنا اللبنة و أنا خاتم النبيين». و الإمام (ع) يسأل اللّه سبحانه أن تسود هذه الشريعة على جميع الشرائع.

(و أكرم لديك منزلته، و أتمم له نوره). و ليس من شك ان اللّه أكرم محمدا (ص) و أتم نوره بانتشار الاسلام في شرق الأرض و غربها، و لكن الإمام يطلب المزيد (و اجزه من ابتعاثك له مقبول الشهادة مرضي المقالة). اجعل جزاءه على قيامه مجاهدا مخلصا بواجب البعثة و الرسالة الشهادة المقبولة و المقالة المرضية عندك، و أيضا ليس من شك ان النبي مقبول الشهادة و مرضي المقالة عند اللّه، و لكن هذا من باب الذكر و التسبيح و التحميد «و لذكر اللّه أكبر» و كذلك ذكر الرسول الأعظم (ص) (ذا منطق عدل و خطبة فصل). أي ان النبي مقبول الشهادة و مرضي المقالة لأن قوله العدل، و حكمه الفصل.

(اللهم اجمع بيننا و بينه) في جنات النعيم، و أشار الإمام (ع) الى طرف من نعيم هذه الجنان بقوله: (في برد العيش) الذي لا ينغصه شي ء (و قرار النعمة) التي لا تزول و لا تحول (و منى الشهوات) ما تشتهي الأنفس و تلذ الأعين (و أهواء اللذات) من الحور و القصور و الأعناب و الأكواب (و رخاء الدعة، و منتهى الطمأنينة، و تحف الكرامة). الرخاء سعة العيش، و الدعة سكون النفس، و التحفة الهدية يكرم بها الانسان. و الرسول الأعظم يتمتع بهذه و بغيرها من النعم التي لا يبلغها الإحصاء، و الإمام يسأل اللّه أن يجعله غدا في جوار الرسول ليكون له من هذه النعم نصيب، و هي خير ما أعده اللّه للمطيعين.

شرح منهاج البراعة خویی

أللّهمّ افسح له مفسحا في ظلّك، و أجزه مضاعفات الخير من فضلك أللّهمّ واعل على بناء البانين بنائه، و أكرم لديك منزلته، و أتمم له نوره، و أجزه من ابتعاثك له مقبول الشّهادة، و مرضيّ المقالة، ذا منطق عدل، و خطّة فصل، أللّهمّ اجمع بيننا و بيّنه في برد العيش و قرار النّعمة، و منى الشّهوات، و أهواء اللّذّات، و رخاء الدّعة، و منتهى الطّمأنينة، و تحف الكرامة.

اللغة

(فسحت) له في المجلس فسحا من باب نفع فرجت له من مكان يسعه، و المفسح إما مصدر أو اسم مكان، و بعثته رسولا بعثا أوصلته و ابتعثته كذلك و في المطاوع فانبعث مثل كسرته فانكسر و كلّ شي ء ينبعث بنفسه يتعدّى الفعل إليه بنفسه فيقال بعثه، و كلّ شي ء لا ينبعث بنفسه كالكتاب و الهدية يتعدّي الفعل إليه بالباء فيقال بعثت به.

و (الخطة) بالضّم الخصلة و الحالة، و في اكثر النّسخ و خطبة فصل و هو الأظهر و (برد العيش) قال المعتزلي، العرب يقول عيش بارد و عيشة باردة أى لا حرب فيها و لا نزاع، لأنّ البرد و السّكون متلازمان كتلازم الحرّ و الحركة و (قرّ) الشي ء قرّا من باب ضرب استقرّ و الاسم القرار.

و (الأهواء) جمع هوى بالقصر و هو ما تحبه النّفوس و تميل إليه من هويته هوى من باب تعب إذا أحببته و علقت به و (رخى) و رخو من باب تعب و قرب رخاوة بالفتح إذ الان، و كذلك العيش رخي و رخو اذا اتسع فهو رخيّ على فعيل و الاسم الرّخاء و (الدعة) بفتح الدّال السّكون و السّعة في العيش و (الطمأنينة) اسم من اطمأنّ القلب إذا سكن و (التحف) جمع التّحفة بالضّم و كهمزة البرّ و اللطف و الطرفة و أصلها وحفة بالواو.

الاعراب

ذا منطق منصوب على الحال.

المعنى

الفصل الثالث في أنواع المدعوّ به

و إليها الاشارة بقوله (اللهمّ افسح له مفسحا في ظلّك) أى مكانا متّسعا في حظيرة قدسك، و الظلّ إمّا استعارة للجود و الافضال و وجه الشّبه استراحة المستظلّ بالظلّ من حرارة الشّمس و كذلك الملتجى إلى جود اللّه سبحانه و افضاله يستريح بجوده تعالى من شديد العذاب الاليم و حرّ نار الجحيم، و يحتمل أن يكون المراد معناه الحقيقي كما في قوله تعالى: وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ.

قال في مجمع البيان أى دائم لا تنسخه الشّمس فهو باق لا يزول، و قد ورد في الخبر أنّ في الجنّة شجرة يسير الرّاكب في ظلّها مأئة سنة لا يقطعها، و روى أيضا أنّ أوقات الجنة كغدوات الصّيف لا يكون فيها حرّ و لا برد.

(و اجزه مضاعفات الخير من فضلك) أراد به أن يضاعف له الكمالات من نعمه إذ مراتب استحقاق نعمه سبحانه غير متناهية (اللهمّ واعل على بناء البانين بناءه) المراد بالبانين إمّا الأنبياء و ببنائهم ما شيّدوه من أمر الدّين فيكون المقصود بالدّعاء علوّ دينه و ظهوره على الدّين كله و لو كره المشركون، و إما مطلق عباد اللّه الصّالحين البانين بأعمالهم الصّالحة غرفا في الجنّة و قصورا فيها فيكون المقصود علوّ منزلة على ساير المنازل (و اكرم لديك منزلته) بانزاله المنزل المبارك الموعود و هو سبحانه خير المنزلين، قال تعالى مخاطبا لنوح: وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ.

(و اتمم له نوره) المراد بذلك اتمام نوره يوم القيامة بحيث يطفى ساير الأنوار و هو النّور الذى يسعى بين أيدى الامة حتّى ينزلوا منازلهم في الجنّة، و إليه الاشارة في قوله. يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ قال الطبرسي: يسعى نورهم بين أيديهم و بأيمانهم على الصّراط يوم القيامة و هو دليلهم إلى الجنّة و يريد بالنّور الضّياء الذي يرونه و يمرّون فيه عن قتادة، و قيل نورهم هداهم عن الضّحاك قال قتادة: إنّ المؤمن يضي ء له نور كما بين عدن إلى صنعا و دون ذلك حتّى أنّ من المؤمنين من لا يضي ء له نوره إلّا موضع قدميه.

قال الشّارح المعتزلي: قد روى أنّه يطفى ساير الأنوار إلّا نور محمّد، ثمّ يعطى المخلصون من أصحابه أنوارا يسيرة يبصرون بها مواطى ء الأقدام فيدعون اللّه بزيادة تلك الأنوار و إتمامها، ثمّ إنّ اللّه يتمّ نور محمّد فيستطيل حتّى يملاء الآفاق فذلك إتمام نوره.

(و اجزه من انبعاثك له مقبول الشّهادة و مرضيّ المقالة) أراد به أن يجزيه اللّه سبحانه من بعثته له الشّهادة المقبولة عنده و المقالة المرضيّة لديه بأن يكون شهادته صلّى اللّه عليه و اله و سلّم على امته و غيرها نافذة و شفاعته فيهم ماضية حالكونه (ذا منطق عدل و خطة فصل) أى صاحب نطق عادل و خصلة فاصلة بين الحقّ و الباطل او ذا قول«» غير هازل كما قال تعالى: إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ.

و المطلوب بهذه الاعتبارات كلّها على اختلاف مفاهيمها أمر واحد و هو زيادة كمالاته صلّى اللّه عليه و آله و قربه من اللّه سبحانه، ثمّ إنّه عليه السّلام بعد الصّلاة على الرسول دعا لنفسه و للمؤمنين من خالصي شيعته بقوله (اللهمّ اجمع بيننا و بينه في برد العيش) الذى لا كلفة فيها من الحرب و الخصومة (و قرار النّعمة) مستقرّها فى الحضرة الرّبوبية (و منى الشهوات) في حظيرة القدس (و أهواء اللذّات) في الجنة العالية، و فيها ما تشتهيه الأنفس و تلذّ الأعين (و رخاء الدّعة و منتهى الطمأنينة) أى سعة سكون النّفس و نهاية اتّساع عيشها في دار الخلد (و تحف الكرامة) المعدّة لأهل اليقين من أولياء اللّه المقرّبين مما لا عين رأت و لا أذن سمعت و لا خطر على قلب بشر.

تنبيهات

الاول

الصّلاة على النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ممّا أمر اللّه تعالى به و حثّ عليه بقوله: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً.

و ينبغي لنا أن نحقّق الكلام في ذلك و نذكر ما أتى به الفاضل المقداد صاحب كنز العرفان في تفسير هذه الآية و ما يرتبط عليها و نفصّل بعض ما أجمله قدّس اللّه روحه.  قال «ره» قرء شاذا برفع ملائكته فقال الكوفيّون بعطفها على أصل إنّ و اسمها و قال البصريّون مرفوعة بالابتداء و خبر إنّ محذوف أى إنّ اللّه يصلّي و ملائكته يصلّون فحذف للقرينة و نظايره كثيرة كقول الشّاعر:

  • نحن بما عندنا و أنت بماعندك راض و الرّأى مختلف

اى نحن راضون، و الصّلاة و ان كانت من اللّه الرّحمة فالمراد بها هنا هو الاعتناء باظهار شرفه و رفع شأنه، و من هنا قال بعضهم تشريف اللّه محمّدا بقوله: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ.

أبلغ من تشريف آدم بالسّجود له و التسليم، قيل المراد به الانقياد كما في قوله: فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً.

و قيل هو قولهم: السّلام عليك أيّها النبىّ قاله الزّمخشري و القاضي في تفسيرهما و ذكره الشّيخ في تبيانه و هو الحقّ لقضية العطف و لأنّه المتبادر إلى الفهم عرفا و لرواية كعب الآتية و غيرها إذا تقرّر ذلك فهنا

فوايد

الاولى

ذهب أصحابنا و الشّافعي و أحمد إلى وجوب الصّلاة على النبيّ في الصلاة خلافا لمالك و أبي حنيفة فانّهما لم يوجباها و لم يجعلاها شرطا في الصّلاة و استدلّ بعض الفقهاء بما تقريره.

شي ء من الصّلاة على النّبيّ واجب و لا شي ء من ذلك في غير الصّلاة بواجب ينتج أنّها في الصّلاة واجب، أمّا الصّغرى فلقوله تعالى: صلّوا، و الأمر حقيقة في الوجوب، و أمّا الكبرى فظاهرة، و فيه نظر لمنع الكبرى كما يجي ء و حينئذ فالأولى الاستدلال على الوجوب بدليل خارج.

أمّا من طرقهم فما رووه عن عايشة قالت: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم يقول: لا تقبل صلاة الّا بطهور و بالصّلاة عليّ، و كذا عن أنس عن النبيّ صلّى اللّه عليه و اله و سلّم قال: إذا صلّى أحدكم فليبدأ بحمد اللّه ثمّ ليصلّ علىّ.

و من طرقنا ما رواه أبو بصير و غيره عن الصّادق عليه السّلام قال: من صلّى و لم يصلّ على النبيّ و تركه متعمّدا فلا صلاة له، حتّى أنّ الشّيخ جعلها ركنا في الصّلاة فان عنى الوجوب و البطلان بتركها عمدا فهو صحيح و إن عنى تفسير الرّكن بأنّه ما يبطل الصّلاة بتركه عمدا و سهوا فلا.

الثانية

قال علمائنا اجمع: إنّ الصّلاة على النبيّ صلّى اللّه عليه و اله و سلّم واجبة في التشهدين و به قال أحمد، و قال الشّافعيّ: مستحبّة في الأول واجبة في الآخر، و قال مالك و أبو حنيفة: مستحبّة فيهما، دليل أصحابنا روايات كثيرة عن أئمّتهم عليهم السّلام.

الثالثة

هل تجب الصّلاة على النّبيّ في غير الصّلاة أم لا، ذهب الكرخي إلى وجوبها في العمر مرّة، و قال الطحاوي: كلّما ذكر، و اختاره الزّمخشري، و نقل عن ابن بابويه من أصحابنا، و قال بعضهم: في كلّ مجلس مرّة، و المختار الوجوب كلّما ذكر لدلالة ذلك على التّنوية«» برفع شأنه و الشكر لاحسانه المأمور بها، و لأنه لولاه لكان كذكر بعضنا بعضا و هو منهىّ عنه في آية النّور.

أقول: و أشار بها إلى قوله سبحانه: لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً و لما روى عنه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم: من ذكرت عنده فلم يصلّ علىّ فدخل النّار فأبعده اللّه، و الوعيد أمارة الوجوب.

و روى أنّه قيل له: يا رسول اللّه أرأيت قول اللّه إنّ اللّه و ملائكته يصلّون على النّبيّ فقال: هذا من العلم المكنون و لو لا أنّكم سألتموني عنه ما أخبرتكم به إنّ اللّه عزّ و جلّ و كل بي ملكين فلا أذكر عند مسلم فيصلّي علىّ إلّا قال له ذلك الملكان غفر اللّه لك، و قال اللّه و ملائكته: آمين، و لا اذكر عند مسلم فلا يصلّي علىّ إلّا قال له الملكان: لا غفر اللّه لك و قال اللّه و ملائكته: آمين.

أقول: و مثل ذلك في إفادة الوعيد ما رواه الصّدوق في عقاب الأعمال باسناده عن محمّد بن هارون عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا صلّى أحدكم و لم يصلّ على النبيّ خطى ء به طريق الجنّة.

و قال النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله: من ذكرت عنده فنسي الصّلاة عليّ خطى ء به طريق الجنّة قال (ره): و أمّا عند عدم ذكره صلوات اللّه عليه فيستحبّ استحبابا مؤكدا، لتظافر الرّوايات أنّ الصّلاة عليه و آله تهدم الذّنوب و توجب اجابة الدّعاء المقرون بها.

الرابعة

روى كعب بن عجرة قال: لمّا نزلت الآية قلنا: يا رسول اللّه هذا السّلام عليك فقد عرفناه فكيف الصّلاة عليك فقال قولوا: اللهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد كما صلّيت على إبراهيم و آل إبراهيم إنّك حميد مجيد، و بارك على محمّد و آل محمّد كما باركت على إبراهيم و آل إبراهيم إنّك حميد مجيد، و على هذا الحديث سؤال مشهور بين العلماء ذكرناه في نضد القواعد و ذكرنا ما قيل في أجوبته من أراده وقف عليه هناك.

أقول: و لا يحضرني كتاب نضد القواعد حتّى نقف على ما ذكره و لعلّ المراد بالسؤال المشهور ما ذكروه من أنّ التّشبيه يقتضى أن يكون المشبّه به أقوى من المشبّه فيلزم أن يكون التّشبيه الواقع فيه من باب إلحاق النّاقص بالكامل، و اجيب تارة بأنّ التّشبيه لبيان حال من يعرف بمن لا يعرف، و ثانية بأنّ التّشبيه في أصل الصّلاة لا في قدر الصّلاة، و ثالثة بأنّ معناه: اجعل لمحمّد صلاة بمقدار الصّلاة لابراهيم و آله و في آل إبراهيم خلايق لا يحصون من الأنبياء، و ليس في اللّه نبىّ فطلب إلحاق جملة فيها نبيّ واحد بما فيه الأنبياء، و ربّما اجيب باجوبة اخر و لا حاجة إليها و الأظهر الأوسط.

الخامسة

دلّ حديث كعب المذكور على مشروعيّة الصّلاة على الآل تبعا له صلّى اللّه عليه و آله، و عليه اجماع المسلمين، و هل يجوز عليهم لا تبعا بل افرادا كقولنا: اللهمّ صلّ على آل محمّد بل الواحد منهم لا غير أم لا قال أصحابنا: بجواز ذلك، و قال الجمهور: بكراهته لأنّ الصّلاة على النبيّ صارت شعارا فلا يطلق على غيره و لا يهامه الرّفض و الحقّ ما قاله الأصحاب لوجوه.

الأوّل قولى تعالى مخاطبا للمؤمنين كافة: «هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ»

و هو نصّ في الباب.

الثّانى قوله تعالى: الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ و لا ريب أنّ أهل البيت أصيبوا بأعظم المصائب الذي من جملتها اغتصابهم مقام امامتهم.

أقول: و هذا الدّليل لعلّه مأخوذ من العلّامة قدس اللّه روحه و قد حكى في لؤلؤة البحرين من كتاب حياة القلوب أنّه قدّس اللّه سرّه ناظر أهل الخلاف في مجلس سلطان محمّد خدا بنده أنار اللّه برهانه و بعد إتمام المناظرة و بيان حقّية مذهب الامامية الاثنى عشرية خطب قدّس اللّه لطفه خطبة بليغة مشتملة على حمد اللّه و الصّلاة على رسوله و الأئمة عليهم السّلام.

فلمّا سمع ذلك السّيد الموصلي الذي هو من جملة المسكوتين بالمناظرة قال ما الدّليل على جواز توجيه الصّلاة على غير الأنبياء فقرأ الشّيخ العلّامة في جوابه بلا انقطاع الكلام: الّذين إذا أصابتهم مصيبة، الآية فقال الموصلي بطريق المكابرة: ما المصيبة التي أصابت إليهم حتّى أنّهم يستوجبون بها الصّلاة فقال الشّيخ: من أشنع المصائب و أشدّها أن حصل من ذراريهم مثلك الذي ترجّح المنافقين الجهّال المستوجبين اللعنة و النكال على آل رسول المتعال، فاستضحك الحاضرون و تعجّبوا من بداهة آية اللّه في العالمين و قد انشد بعض:

  • إذ العلوىّ تابع ناصبيّابمذهبه فما هو من أبيه
  • و كان الكلب خيرا منه قطعالأنّ الكلب طبع أبيه فيه

الثّالث أنّه لمّا أتى أبوأ و فى بزكاته قال النبيّ صلّى اللّه عليه و اله و سلّم: اللهمّ صلّ على أبي أوفى و آل أبي أوفى، فيجوز على أهل البيت بطريق أولى.

الرّابع انّ الصّلاة من اللّه بمعنى الرّحمة و يجوز الرّحمة عليهم إجماعا فيجوز مراد فها لما تقرّر في الاصول من أنّه يجوز إقامة احد المترادفين مقام الآخر الخامس قولهم إنّه صار شعارا للرسول قلنا مصادرة على المطلوب، لأنّها كما دلت على الاعتناء برفع شأنه كذلك تدلّ على الاعتناء برفع شان أهله القائمين مقامه فيكون الفرق بينه و بينهم وجوبها في حقه صلّى اللّه عليه و آله كلّما ذكر كما اخترناه.

أقول: التفريق بذلك غير خال عن التّأمل.

فان قلت: عادة السّلف قصره على الأنبياء.

قلت: العادة لا يخصّص كما تقرّر في الاصول، هذا مع أنّ من أعظم السّلف الباقر و الصّادق عليهما السّلام، و لم يقولا بذلك.

السادس أنّ قولهم: إنّ ذلك يوهم الرّفض تعصّب محض و عناد ظاهر، نظير قولهم من السنة تسطيح القبور لكن لما اتخذته الرّافضة شعارا لقبورهم عدلنا منه إلى التسنيم، فعلى هذا كان يجب عليهم أنّ كلّ مسألة قال بها الامامية أن يفتوا بخلافها و ذلك محض التعصّب و العناد، نعوذ باللّه من الأهواء المضلّة و الآراء الفاسدة.

السادسة

مذهب علمائنا أجمع أنه يجب الصلاة على آل محمّد في التشهدين، و به قال بعض الشافعية، و في إحدى الرّوايتين عن أحمد، و قال الشافعى بالاستحباب لنا رواية كعب و قد تقدّمت في كيفية الصلاة عليه و إذا كانت الصلاة عليه واجبة كانت كيفيتها أيضا واجبة.

و روى كعب أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله كان يقول ذلك في صلاته و قال: صلّوا كما رأيتموني أصلّي.

و عن جابر الجعفي عن الباقر عليه السّلام عن ابن مسعود الأنصاري قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من صلّى صلاة و لم يصلّ فيها علىّ و على آلي و أهل بيتي لم يقبل منه.

السابعة

الآل الذين يجب الصلاة عليهم فى الصلاة و يستحبّ في غيرها هم الأئمة المعصومون، لاطباق الأصحاب على أنهم هم الآل و لأنّ الأمر بذلك مشعر بغاية التعظيم المطلق الذي لا يستوجبه إلّا المعصوم، و أما فاطمة عليها السلام فتدخل أيضا لأنها بضعة منه.

الثاني

قال الجمهور: الصلاة من اللّه الرّحمة و من الملائكة الاستغفار و من الآدميّين الدّعاء، و استبعد تارة باقتضائه كونه مشتركا لفظيا و الأصل العدم، و اخرى بأنّا لا نعرف في العربية مسندا واحدا يختلف معناه باختلاف المسند إليه إذا كان الاسناد حقيقيا، و ثالثة بأن الرحمة فعلها متعدّ و الصلاة فعلها قاصر و تفسير القاصر بالمتعدّى غير مناسب، و رابعة بأنه لو قيل مكان صلّى عليه دعا عليه انعكس المعنى و لو كانا مترادفين صحّ حلول كلّ منهما محلّ الآخر.

و قال المحقّقون: إنّه لغة بمعنى العطف و العطف بالنّسبة إلى اللّه الرّحمة اللايقة و إلى الملائكة الاستغفار و إلى الآدميّين دعاء بعضهم لبعض، قال السّهيلي: الصّلاة كلّها و إن اختلفت معانيها راجعة إلى أصل واحد فلا تظنها لفظ اشتراك و لا استعارة إنّما معناها العطف و يكون محسوسا و معقولا انتهى. فعلى ما ذكروه يكون مشتركا معنويا و هو أولى من الاشتراك اللفظى إذا دار الأمر بينه و بينه

الثالث

قال الشّهيد الثاني نوّر اللّه مضجعه في الرّوضة غاية السؤال بالصّلاة عايدة إلى المصلّي لأنّ اللّه تعالى قد أعطى نبيّه من المنزلة و الزّلفى لديه ما لا يؤثر فيه صلاة مصلّ كما نطقت به الأخبار و صرّح به العلماء الأخيار.

أقول: أمّا انتفاع المصلّى بالصّلاة و استحقاقه بها الثواب الجزيل و الجزاء الجميل فممّا لا غبار عليه و ستطّلع على ذلك في التنبيه الآتى، و أمّا عدم تأثيره في حقّه صلوات اللّه عليه و آله فممنوع، لأنّ مراتب القرب إليه تعالى و الزّلفى لديه غير متناهية فيجوز أن يوجب كلّ صلاة عليه الارتقاء من مرتبة إلى مرتبة فوقها.

فان قلت: يستلزم ذلك أن يكون صلوات اللّه عليه ناقصا في ذاته و مرتبته مستكملا بالصّلاة و الدّعاء.

قلت: إن أردت نقصه بالنّسبة إلى الواجب فمسلّم و لا ضير فيه و إن أردت النقص بالنسبة إلى الموجودات الممكنة فلا، بيان ذلك أنّه أفضل الموجودات و أشرف المجعولات و أكمل المخلوقات، لا موجود سواه إلّا و هو دونه و لا مجعول غيره إلّا و هو ناقص بالنسبة إليه، لكنّه صلوات اللّه عليه و آله مع ذلك كلّه ممكن محتاج في وجوده و بقائه و استكمال ذاته إلى الواجب تعالى و هو قديم و فيضه غير متناه، و هو قابل بذاته لكسب الفيوضات و ازدياد الدّرجات و هو تعالى وليّ الخيرات و الحسنات، و هو على كلّ شي ء قدير هذا.

و قد عثرت بعد ما حقّقت المقام على كلام المحدّث العلامة المجلسي في هذا المرام ذكره في كتاب مرآت العقول على بسط و تفصيل فأحببت نقل ما أورده لتضمّنه فوايد سنيّة.

قال «ره»: اختلف العلماء في أنّه هل ينفعهم الصّلاة شيئا أم ليس إلّا لانتفاعنا فذهب الاكثر إلى أنّهم صلوات اللّه عليهم لم يبق لهم كمال منتظر بل حصل لهم جميع الخصال السّنية و الكمالات البشرية و لا يتصوّر للبشر أكثر ما منحهم اللّه تعالى، فلا يزيدهم صلواتنا عليهم شيئا بل يصل نفعها إلينا و إنّما أمرنا بذلك لاظهار حبّهم و ولائهم، بل هى إنشاء لاظهار الاخلاص و الولاء لنا، و ليس الغرض طلب شي ء لهم.

و يترتّب عليه أن يفيض اللّه علينا بسبب هذا الاظهار فيوضه و مواهبه و عطاياه كما أنّه إذا كان لأحد محبوب يحبّه حبّا شديدا و قد أعطاه كلّما يمكن فاذا كان لرجل حاجة عند المحبّ يتقرّب إليه بالثّناء على محبوبه و طلب شي ء له تقرّبا إليه باظهار حبّه و تصويبه في إكرامه و أنّه مستحقّ لما أعطاه حقيق بما أولاه.

و هذا الكلام عندى مدخول بل يمكن توجيهه بوجوه اخر لكلّ منها شواهد من الأخبار.

الأوّل أن تكون الصّلاة سببا لمزيد قربهم و كمالاتهم و لم يدلّ دليل على عدم ترقيهم إلى ما لا يتناهى من الدّرجات العلى في الآخرة و الاولى، و كثير من الأخبار يدلّ على خلافه كما ورد في كثير من أخبار التفويض أنّه إذا أراد اللّه سبحانه أن يفيض شيئا على امام العصر يفيضه أوّلا على رسول اللّه ثمّ على إمام إمام حتّى ينتهى إلى إمام الزمان لئلا يكون آخرهم أعلم من أوّلهم.

و كما أنّ بيننا و بين موالينا صلوات اللّه عليهم من أرباب العصمة و الطهارة درجات غير متناهية لا يمكن لأحدنا و إن عرج على معارج القرب و الكمال أن يصل إلى أدنى منازلهم، فكذا بينهم عليهم السّلام و بين جناب الالوهية و ساحة الرّبوبية معارج غير متناهية كلّما صعدوا بأجنحة الرفعة و الكمال على منازل القرب و الجلال لا تنتهى تلك المعارج و يعدون أنفسهم في جنب ساحة القدس مثل الذّرة أو دونها.

و قد افيض على وجه وجيه في استغفار النبيّ و الأئمة صلوات اللّه عليهم يناسب هذا الوجه و هو: أنّهم صلوات اللّه عليهم لمّا كانوا دائما في الترقي في مدارج المعرفة و القرب و الكمال ففي كلّ آن تحصل لهم معرفة جديدة و قرب جليل و كمال عتيد عدّوا أنفسهم مقصّرين في المرتبة السّابقة في المعرفة و القرب و الطاعة كانوا يستغفرون منها و هكذا إلى ما لا نهاية لها.

و قد ورد في الرّوايات الكثيرة أنّ أشرف علومنا علم ما يحدث بالليل و النّهار آنا فآنا و ساعة فساعة، و يؤيّده ما روى في تفسير قوله سبحانه: وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ، أنّ أهل الجنّة في كلّ يوم جمعة يجتمعون في موضع يتجلّي لهم الرّب تبارك و تعالى بأنوار جلاله، فيرجع المؤمن بسبعين ضعفا ممّا في يديه فيتضاعف نوره و ضياؤه، و هذا كناية عن تضاعف قربه و معرفته.

الثاني أن تكون سببا لزيادة المثوبات الاخرويّة و إن لم تصر سببا لمزيد قربهم و كمالهم.

و كيف يمنع ذلك عنهم و قد ورد في الأخبار الكثيرة وصول آثار الصّدقات الجارية و الأولاد و المصحف و تعليم العلوم و العبادات إلى أموات المؤمنين و المؤمنات و أىّ دليل دلّ على استثنائهم عن تلك الفضايل و المثوبات، بل هم آباء هذه الامة المرحومة و الامة عبيدهم و ببركتهم فازوا بالسّعادات و نجوا من المهلكات، و كلّما صدر عن الامة من خير و سعادة و طاعة يصل إليهم نفعها و بركتها و لا منقصة لهم في ذلك مع أنّ جميع ذلك من آثار مساعيهم الجميلة و أياديهم الجليلة.

الثالث أن تصير سببا لأمور تنسب إليهم من رواج دينهم و كثرة امّتهم و استيلاء قائمهم و تعظيمهم و ذكرهم في الماء الأعلى بالجميل و بالتّفخيم و التبجيل.

و قد ورد في بعض الأخبار في معنى السّلام عليهم: أنّ المراد سلامتهم و سلامة دينهم و شيعتهم في زمن القائم عليه السّلام، انتهى كلامه رفع مقامه.

الرابع

في فضيلة الصّلاة و ثوابها، و الأخبار في ذلك كثيرة لا تحصى.

فمنها ما في ثواب الأعمال للصّدوق باسناده عن عباس بن ضمرة عن أمير المؤمنين عليه السّلام قال: الصّلاة على النبيّ و آله صلّى اللّه عليه و اله و سلّم أمحق للخطايا من الماء إلى النّار و السّلام على النبيّ و آله أفضل من عتق رقاب و حبّ رسول اللّه أفضل من مهج الأنفس أو قال ضرب السّيوف في سبيل اللّه.

و عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: إذا ذكر النبيّ صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فأكثروا الصّلاة عليه فانّه من صلّى على النبيّ صلاة واحدة صلّى اللّه عليه ألف صلاة في ألف صفّ من الملائكة و لم يبق شي ء ممّا خلق اللّه إلّا صلّى على ذلك العبد لصلاة اللّه عليه و صلاة ملائكته، و لا يرغب عن هذا إلّا جاهل مغرور قد برى ء اللّه منه و رسوله، و رواه أيضا في جامع الأخبار كالكليني في الكافي نحوه.

و عن أبي البختري عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن آبائه عليهم السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم: أنا عند الميزان يوم القيامة فمن ثقلت سيئآته على حسناته جئت بالصّلاة علىّ حتّى اثقل بها حسناته، و رواه في جامع الأخبار مثله.

و عن عبد السّلام بن نعيم قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: إنّي دخلت البيت فلم يحضرني شي ء من الدّعاء إلّا الصّلاة على النبيّ صلّى اللّه عليه و آله فقال عليه السّلام و لم يخرج أحد بأفضل ممّا خرجت.

و عن الحارث الأعور قال: قال أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام: كلّ دعاء محجوب عن السّماء حتّى يصلّى على محمّد و آله.

و عن الصّباح بن سيابة عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: ألا أعلّمك شيئا يقي اللّه وجهك من حرّ جهنم قال: قلت: بلى، قال: قل بعد الفجر: اللهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد مأئة مرّة يقي اللّه به وجهك من حرّ جهنم.

و عن محمّد بن أبي عمير عمن أخبره، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: وجدت في بعض الكتب: من صلّى على محمّد و آل محمّد كتب اللّه له مأئة حسنة، و من قال صلّى اللّه على محمّد و أهل بيته كتب اللّه له ألف حسنة.

و عن محمّد بن الفضيل عن أبي الحسن الرّضا قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله من صلّى علىّ يوم الجمعة مأئة صلاة قضى اللّه له ستّين حاجة ثلاثون للدّنيا و ثلاثون للآخرة.

و عن أبي المغيرة قال: سمعت أبا الحسن عليه السّلام يقول: من قال في دبر صلاة الصّبح و صلاة المغرب قبل أن يثنّى رجليه أو يكلّم أحدا: إنّ اللّه و ملائكته يصلّون على النبيّ يا أيها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما اللهمّ صلّ على محمّد و ذرّيته قضى اللّه له مأئة حاجة سبعين «سبعون» في الدّنيا و ثلاثين «ثلاثون» في الآخرة، قال: قلت: ما معنى صلوات اللّه و صلوات ملائكته و صلوات المؤمن قال: صلوات اللّه رحمة من اللّه و صلوات الملائكة تزكية منهم له، و صلوات المؤمنين دعاء منهم له.

و من سرّ آل محمّد فى الصّلاة على النبيّ و آله: اللهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد في الأوّلين، و صلّ على محمّد و آل محمّد في الآخرين، و صلّ على محمّد و آل محمّد في الملاء الأعلى، و صلّ على محمّد و آل محمّد في المرسلين اللهمّ اعط محمّدا الوسيلة و الشّرف و الفضيلة و الدّرجة الكبيرة، اللهمّ إنّي آمنت بمحمّد و لم أره فلا تحرمني يوم القيامة رؤيته، و ارزقني صحبته و توفّنى على ملّته و اسقنى من حوضه مشربا «شرباخ» رويا سائغا هنيئا لا ظمأ بعده أبدا إنّك على كلّ شي ء قدير اللهمّ كما آمنت بمحمد و لم أره فعرفني في الجنان وجهه اللهمّ بلّغ روح محمّد تحيّة كثيرة و سلاما.

فانّ من صلّى على النبيّ بهذه الصّلاة هدمت ذنوبه و محيت خطاياه و دام سروره و استجيب دعاؤه و اعطى أمله و بسط له في رزقه و اعين على عدوّه و هيّى ء له سبب أنواع الخير و يجعل من رفقاء نبيّه في الجنان الأعلى، يقولهنّ ثلاث مرّات غدوة و ثلاث مرّات عشيّة.

و عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ذات يوم لأمير المؤمنين: ألا أبشّرك قال: بلى بأبي أنت و أمّي، فانّك لم تزل مبشّرا بكلّ خير فقال: أخبرني جبرئيل آنفا بالعجب، فقال أمير المؤمنين عليه السّلام و ما الّذى أخبرك يا رسول اللّه قال: أخبرني أنّ الرّجل من امّتي إذا صلّى علىّ فاتبع بالصلاة على أهل بيتي فتحت له أبواب السّماء و صلّت عليه الملائكة سبعين صلاة و إنّه إن كان من المذنبين تحات عنه الذنوب كما تحات الورق من الشّجر، و يقول اللّه تبارك و تعالى: لبّيك عبدى و سعديك يا ملائكتى أنتم تصلّون عليه سبعين صلاة و أنا اصلّى عليه سبعمائة صلاة، فان صلّى علىّ و لم يتبع بالصّلاة على أهل بيتي كان بينها و بين السّماء سبعون حجابا و يقول اللّه جلّ جلاله: لا لبيك و لا سعديك يا ملائكتي لا تصعدوا دعائه إلّا أن يلحق بالنبيّ عترته، فلا يزال محجوبا حتّى يلحق بى أهل بيتي.

و عن معاوية بن عمّار عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: من قال في يوم مأئة مرّة ربّ صلّ على محمّد و على أهل بيته، قضى اللّه له مأئة حاجة ثلاثون منها للدّنيا، و سبعون منها للآخرة.

و عن عبد اللّه بن سنان عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ارفعوا أصواتكم بالصّلاة علىّ فانّها يذهب بالنّفاق.

و في جامع الأخبار عن أبي هريرة أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال: من صلّى علىّ في كتابه لم يزل الملائكة تصلّى عليه ما دام ذلك مكتوبا إلى يوم القيامة.

و فيه أيضا قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: من صلّى علىّ مرّة صلّى اللّه عليه ألف مرّة لا يعذّبه «كذا» في النّار أبدا، و قال: من صلّى عليّ مرّة فتح اللّه عليه بابا من العافية، و قال من صلّى علىّ مرّة لم يبق من ذنوبه ذرّة.

و روى عن عبد اللّه بن مسعود أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله قال: إنّ أولى النّاس في يوم القيامة أكثرهم صلاة، و قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله في الوصية: يا علي من صلّى كلّ يوم أو كلّ ليلة وجبت له شفاعتي و لو كان من أهل الكباير.

عن أنس بن مالك قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله إنّ أقربكم منّي يوم القيامة في كلّ موطن أكثركم علىّ صلاة في دار الدّنيا، و من صلّى في يوم الجمعة أو في ليلة الجمعة مأئة مرّة قضى اللّه له مأئة حاجة سبعين من حوائج الآخرة و ثلاثين من حوائج الدّنيا، ثمّ يوكل اللّه له بكلّ صلاة ملكا يدخل في قبري كما يدخل أحدكم الهدايا و يخبرني من صلّى علىّ باسمه و نسبه إلى عشيرته فاثبته عندي في صحيفة بيضاء.

عن الرّضا عليه السّلام من لم يقدر على ما يكفر به ذنوبه فليكثر من الصّلاة على محمّد و آله فانّها تهدم الذّنوب هدما.

و قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من قال: صلّى اللّه على محمّد و آل محمّد أعطاه اللّه أجر اثنين و سبعين شهيدا و خرج من ذنوبه كيوم ولدته امه.

روى عن أنس بن مالك عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما من أحد يذكرني ثمّ صلّى علىّ إلّا غفر اللّه له ذنوبه و إن كان أكثر من رمل عالج.

و قال صلوات اللّه عليه و آله: من صلّى علىّ يوم الجمعة مأئة مرّة غفر اللّه له خطيئته ثمانين سنة.

و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: من صلّى علىّ مرّة خلق اللّه تعالى يوم القيامة على رأسه نورا و على يمينه نورا و على شماله نورا و على فوقه نورا و على تحته نورا، و في جميع، أعضائه نورا.

و قال صلّى اللّه عليه و آله: لن يلج النّار من صلّى علىّ.

و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: الصّلاة علىّ نور على الصّراط، و من كان له على الصّراط من النور لم يكن من أهل النّار.

و في رواية عبد الرحمن بن عون أنّه قال: جائني جبرئيل و قال: إنّه لا يصلّى عليك أحد إلّا و يصلّي عليه سبعون ألف ملك و كان من أهل الجنة.

عن أنس عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: من صلّى علىّ ألف مرّة لم يمت حتّى يبشّر بالجنّة.

و قال قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من صلّى عليّ و على آلى تعظيما خلق اللّه من ذلك القول ملكا يرى جناح له بالمغرب و الآخر بالمشرق و رجلاه مغموستان من الأرض السّفلى و عنقه ملتوى تحت العرش، فيقول اللّه عزّ و جلّ: صلّ على عبدي كما صلّى على النبيّ، فهو يصلّى عليه إلى يوم القيامة إلى غير هذه من الأخبار المتجاوزة عن حدّ الاحصاء.

و الحمد للّه الذى جعل صلاتنا عليه و آله و ما خصّنا به من ولايتهم طيبا لخلقنا و طهارة لأنفسنا و تزكية لنا و كفارة لذنوبنا، و له الشّكر على ما آثرنا بذلك و خصّصنا به دون غيرنا كثيرا كثيرا.

شرح لاهیجی

اللّهمّ افسح له مفسحا فى ظلّك و اجزه مضاعفات الخير من فضلك يعنى خداوندا واسع گردان از براى او در سايه مرحمت و مكرمت مكان واسعى و جزا و كرامت كن باو از فضل وجود تو از خيرات مضاعفه مكرّره و درجات عاليّه متعاليه و اعل على بناء البانين بنائه و اكرم لديك منزله و اتمم له نوره يعنى بلند گردان منزلت و مكان او را در نزد خود بر جميع منازل و مقامات مقرّبين و گرامى بدار جايگاه او را در نزد تو و تمام بگردان درجه نورش را يعنى بدرجه تمام و كمال برسان در نور و علم و اجزه من ابتعاثك له مقبول الشّهادة مرضىّ المقالة ذا منطق عدل و خطبة فصل يعنى جزا بده باو از جهة بعثت تو مر او را برسالت شهادت مقبوله و مقالات مرضيّه نيكو را كه عبارت از شفاعت او باشد در باره امّت در حالتى كه صاحب نطق و ادراك عدل مطابق واقع و احكام جدا كننده ميانه حقّ و باطل باشد اللّهمّ اجمع بيننا و بينه فى برد العيش و قرار النّعمة و منى الشّهوات و اهواء اللذّات يعنى خداوندا جمع گردان ميان ما و او را در نيكى عيش و زندگانى در اخرت و در نعمتهاى برقرار دائمى و در خواهشهاى ارزو شده و در لذّات خواسته شده و رخاء الدّعة و منتهى الطّمأنينة و تحف الكرامة يعنى و در آسايش و راحت در منتهاى ارام و در كرامتهاى تحفه خوب

شرح ابن ابی الحدید

اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ مَفْسَحاً فِي ظِلِّكَ وَ اجْزِهِ مُضَاعَفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ اللَّهُمَّ وَ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ وَ أَكْرِمْ لَدَيْكَ مَنْزِلَتَهُ وَ أَتْمِمْ لَهُ نُورَهُ وَ اجْزِهِ مِنِ ابْتِعَاثِكَ لَهُ مَقْبُولَ الشَّهَادَةِ مَرْضِيَّ الْمَقَالَةِ ذَا مَنْطِقٍ عَدْلٍ وَ خُطْبَةٍ فَصْلٍ اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فِي بَرْدِ الْعَيْشِ وَ قَرَارِ النِّعْمَةِ وَ مُنَى الشَّهَوَاتِ وَ أَهْوَاءِ اللَّذَّاتِ وَ رَخَاءِ الدَّعَةِ وَ مُنْتَهَى الطُّمَأْنِينَةِ وَ تُحَفِ الْكَرَامَةِ

و مفسحا مصدر أي وسع له مفسحا . و قوله في ظلك يمكن أن يكون مجازا كقولهم فلان يشملني بظله أي بإحسانه و بره و يمكن أن يكون حقيقة و يعني به الظل الممدود الذي ذكره الله تعالى فقال وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ . و قوله و أعل على بناء البانين بناءه أي اجعل منزلته في دار الثواب أعلى المنازل . و أتمم له نوره من قوله تعالى رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا و قد روي أنه تطفأ سائر الأنوار إلا نور محمد ص ثم يعطى المخلصون من أصحابه أنوارا يسيرة يبصرون بها مواطئ الأقدام فيدعون إلى الله تعالى بزيادة تلك الأنوار و إتمامها ثم إن الله تعالى يتم نور محمد ص فيستطيل حتى يملأ الآفاق فذلك هو إتمام نوره ص . قوله من ابتعاثك له أي في الآخرة . مقبول الشهادة أي مصدقا فيما يشهد به على أمته و على غيرها من الأمم .

و قوله ذا منطق عدل أي عادل و هو مصدر أقيم مقام اسم الفاعل كقولك رجل فطر و صوم أي مفطر و صائم . و قوله و خطبة فصل أي يخطب خطبة فاصلة يوم القيامة كقوله تعالى إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ أي فاصل يفصل بين الحق و الباطل و هذا هو المقام المحمود الذي ذكره الله تعالى في الكتاب فقال عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً و هو الذي يشار إليه في الدعوات في قولهم اللهم آت محمدا الوسيلة و الفضيلة و الدرجة الرفيعة و ابعثه المقام المحمود .

قوله في برد العيش تقول العرب عيش بارد و معيشة باردة أي لا حرب فيها و لا نزاع لأن البرد و السكون متلازمان كتلازم الحر و الحركة . و قرار النعمة أي مستقرها يقال هذا قرار السيل أي مستقره و من أمثالهم لكل سائلة قرار . و منى الشهوات ما تتعلق به الشهوات من الأماني و أهواء اللذات ما تهواه النفوس و تستلذه و الرخاء المصدر من قولك رجل رخى البال فهو بين الرخاء أي واسع الحال . و الدعة السكون و الطمأنينة و أصلها الواو . و منتهى الطمأنينة غايتها التي ليس بعدها غاية . و التحف جمع تحفة و هي ما يكرم به الإنسان من البر و اللطف و يجوز فتح الحاء

معنى الصلاة على النبي و الخلاف في جواز الصلاة على غيره

فإن قلت ما معنى الصلاة على الرسول ص التي قال الله تعالى فيها  إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً . قلت الصلاة من الله تعالى هي الإكرام و التبجيل و رفع المنزلة و الصلاة منا على النبي ص هي الدعاء له بذلك فقوله سبحانه هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ أي هو الذي يرفع منازلكم في الآخرة و قوله وَ مَلائِكَتِهِ أي يدعون لكم بذلك . و قيل جعلوا لكونهم مستجابي الدعوة كأنهم فاعلون التعظيم للمؤمن و رفع المنزلة و نظيره قوله حياك الله أي أحياك الله و أبقاك و حييتك أي دعوت لك بأن يحييك لأنك لاعتمادك على إجابة دعوتك و وثوقك بذلك كأنك تحييه و تبقيه على الحقيقة و هكذا القول في قوله سبحانه إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ . و قد اختلف في الصلاة على النبي ص هل هي واجبة أم لا . فمن الناس من لم يقل بوجوبها و جعل الأمر في هذه الآية للندب و منهم من قال إنها واجبة . و اختلفوا في حال وجوبها فمنهم من أوجبها كلما جرى ذكره و في الحديث من ذكرت عنده فلم يصل علي دخل النار و أبعده الله و منهم من قال تجب في كل مجلس مرة واحدة و إن تكرر ذكره و منهم من أوجبها في العمر مرة واحدة و كذلك قال في إظهار الشهادتين . و اختلف أيضا في وجوبها في الصلاة المفروضة فأبو حنيفة و أصحابه لا يوجبونها فيها و روي عن إبراهيم النخعي أنهم كانوا يكتفون يعني الصحابة عنها بالتشهد و هو السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته و أوجبها الشافعي و أصحابه و اختلف أصحابه في وجوب الصلاة على آل محمد ص فالأكثرون على أنها واجبة و أنها شرط في صحة الصلاة .

فإن قلت فما تقول في الصلاة على الصحابة و الصالحين من المسلمين . قلت القياس جواز الصلاة على كل مؤمن لقوله تعالى هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ و قوله وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ و قوله أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ و لكن العلماء قالوا إذا ذكر أحد من المسلمين تبعا للنبي ع فلا كلام في جواز ذلك و أما إذا أفردوا أو ذكر أحد منهم فأكثر الناس كرهوا الصلاة عليه لأن ذلك شعار رسول الله فلا يشركه فيه غيره . و أما أصحابنا من البغداديين فلهم اصطلاح آخر و هو أنهم يكرهون إذا ذكروا عليا ع أن يقولوا صلى الله عليه و لا يكرهون أن يقولوا صلوات الله عليه و جعلوا اللفظة الأولى مختصة بالرسول ص و جعلوا اللفظة الثانية مشتركة فيها بينهما ع و لم يطلقوا لفظ الصلاة على أحد من المسلمين إلا على علي وحده

شرح نهج البلاغه منظوم

اللّهمّ افسح له مفسحا فى ظلّك، و اجرة مضاعفات الخير من فضلك. اللّهمّ اعل على بناء البانين بناءه و اكرم لديك منزلته، و اتمم له نوره، و اجزه من ابتعاثك له مقبول الشّهادة، و مرضىّ المقالة، ذا منطق عدل، و خطّة فصل. اللّهمّ اجمع بيننا و بينه فى برد العيش و قرار النّعمة، و منى الشّهوات، و أهواء اللّذّات، و رخاء الدّعة، و منتهى الطّمأنينة، و تحف الكرامة.

ترجمه

خدايا در سايه لطف و مرحمت خود براى او جائى وسيع بگشا، و از فضل و كرمت پاداشهاى نيكوئى باو بده، آلها، بناى عالى او را بر بناى بناكنندگان پيش برترى ده (دين و قوانين نورانى او را بر ساير انبياء گذشته غلبه ده) جايگاه او را نزد خود گرامى دار، نورش را تمام گردان (دين او را بوسيله فرزندش مهدى موعود بأكناف گيتى برسان) و بپاداش اين كه او را برسالت برانگيختى (و اين بار كمرشكن را بدوش او نهادى) گواهيش را پذيرفته، گفتارش را پسنديده قرار ده، زيرا كه محمّد مردى بود درست گفتار و جدا كننده (حق از باطل) بار خدايا، بين ما و او را پيوند ده، در جائى كه زندگانيش خوش، نعمتش هميشه و برقرار، آرزوها در آن برآورده، هوسها در آن برآمده، جاى وسيع آسايش، و مركز راحت و اطمينان، با تحفها و ارمغانها (ى نيكو كه در آنجا مقرّر فرموده، كه آن بهشت و تمام اين وسائل در آن موجود است كه فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ... جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.

نظم

  • تو اى پروردگار با عطوفت بنزهتگاه خود بزمى مفسّح
  • جزاى خير او را كن دو چنداندلش خرم كن و لعلش بخندان
  • بناى قبّه عاليش بركش ز پا تا فرق قصرش در گهر كش
  • گرامى كرده او ما را تمامىتو او را نزد خود بنما گرامى
  • بكن روشن درخشاننده نورش بده جام از مى پاك طهورش
  • تو رنج و زحمت او را جزا دهز مقبولى شهاداتش سزا ده
  • گواهيهاى او را شو پذيراهمان گفتار صدق و نيك و شيوا
  • در آن محفل كه نيكش زندگانىنعيمش خوب و نعمت جاودانى
  • رسد انسان در آن بر ميل و لذّات بخواهشهاى خويش و مشتهيّات
  • همه حاجات بر آورده در آندرخت عيش برآورده در آن
  • مكان امن و جاى استراحت مقام عيش و نوش و نيل و راحت
  • در آن بس تحفها و ارمغانهاكه از ديدارشان روشن روانها
  • تو اندر آن مكان ما را بده راه بده فرمان خدمت نزد آن شاه
  • ميان ما و او را جمع ميكنچو ما پروانه او را شمع ميكن
  • كه ما خود سايه آن مهر پاكيم ز فرّ پرتو او تابناكيم

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 228 نهج البلاغه : ويژگى‏ هاى سلمان فارسى

خطبه 228 نهج البلاغه موضوع "ويژگى‏ هاى سلمان فارسى" را مطرح می کند.
No image

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 : وصف رستاخيز

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 موضوع "وصف رستاخيز" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS