بخش دوم خطبه
وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ- فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ- وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ- قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ- وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ- يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ- يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَعَ- وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ- فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ- لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ- وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ
ترجمه
(حال كه اوصاف و علامات دوست خدا را شنيديد، نشانه هاى دشمن خدا را هم بشناسيد) امام (ع) مى فرمايد: «و آن ديگرى بنده نادانى است كه خود را، با اين كه دانشى ندارد دانشمند مى نامد. چنين شخصى، نادانى را از نادانان، و گمراهى را از گمراهان، اقتباس كرده است براى مردم از ريسمانهاى فريب و گفتارهاى دروغ دامهايى گسترانيده، قرآن را با رأى و انديشه خود تفسير مى كند و هواهاى نفسانى و باطل خود را حق جلوه مى دهد. مردم را از پيشامدهاى عظيم، (به دروغ) خاطر جمعى مى دهد و گناهان بزرگ را سهل و آسان وانمود مى كند.
سخنش اين است كه گرد شبهات نمى گردم، امّا در آنها قرار دارد و مى گويد از بدعتها بدورم، ليكن در ميان آنها خوابيده است چهره چنين شخصى چهره انسان، امّا قلبش قلب حيوان است نه باب هدايت را مى شناسد تا از آن پيروى كند، و نه ضلالت و گمراهى را تا از آن دورى جويد، (در حقيقت چنين فردى) مرده اى است كه ميان زندگان زندگى مى كند.»
شرح
در اين بخش از خطبه امام (ع) پاره اى از صفات بدكاران را در مقابل صفات نيكوكاران كه در بخش قبلى خطبه بيان كرد. بر مى شمارد، و در آغاز به اين ويژگى كه نادان خود را دانشمند مى نامد او را نكوهش مى كند به اين دليل كه جهالت و نادانى سخت ترين فتنه، و براى دين بزرگترين فساد است، زيرا تباهكارى شخص نادان بديگران نيز سرايت مى كند.
امام (ع) براى اشخاص بد كار صفاتى را به شرح زير بيان فرموده است: 1- با اين كه عالم نيست، خود را دانشمند مى نامد تا رياستى به دست آورد و يا ثروت و مالى بيندوزد. چنين افرادى در ميان مردم بقدرى فراوانند كه علما در بين آنها ناشناخته مانده و گمنام هستند.
2- فاسقان، نادانيها را از نادانان، و گمراهيها را از گمراهان گرفته اند.
كلمه «جهائل» در عبارت امام (ع) جمع جهالت است و مقصود امام از (جهائل) جهل مركب مى باشد. اعتقادى كه مطابق با واقع نباشد جهل مركب است. به دليل همين جهل مركّب نادان خود را عالم مى پندارد.
نسبت دادن اقتباس به جهل نسبت مجازى است، زيرا از اين جهت كه جاهل جهل را از اشخاص نادان مى آموزد، شباهت به علم پيدا كرده است چون گمراهى انحراف از راه راست و طريق حق مى باشد، از لوازم جهالت و نادانى است.
امام (ع) به دنبال كلمه «جهّال» عبارت «ضلّال» را بيان كرده تا تأكيد بيشترى بر جهالت و گمراهى باشد، زيرا پيروى كردن از نادانان منحرف، هرگاه ريشه اعتقادى داشته باشد ثبوت و رسوخ بيشترى در نفس انسانى داشته، و با جهالتهاى ديگر فرق مى كند.
3- اهل فسق براى مردم دامهايى با ريسمان فريب و گفتار دروغ گسترده اند.
امام (ع) لفظ «دام و ريسمان» را براى فريب كارى دانشمندان غير متعهّد استعاره آورده است كه با سخنان باطل، و كارهاى زشت و بيهوده شان مردم را مغرور ساخته فريب مى دهند. وجه شباهت اين است كه دام، و گفتار هر دو وسيله صيدند، يعنى چنان كه دام صيد را شكار مى كند، حرفهاى دروغ و وعده هاى باطل مردم را مى فريبد قصد صيّاد و عالم فريب كار يك چيز است، يكى بادام و ديگرى با گفتار و كردار نادرستش صيد مى كند.
كلمه «نصب» به معنى كار گذاشتن دام، استعاره را ترشيحيّه كرده است.
4- فاسقان كتاب خدا را براى نادانان تفسير به رأى مى كنند، (بايد دانست) كه در تفسير كتاب خداى متعال نظرات عجيب و غريبى است. براى صدق اين مدّعى، عقيده معتقدين به جسمانيّت حق تعالى كافى است به طورى كه آنان از ظاهر آياتى كه بر جسمانيّت دلالت دارند، به تجسّم پروردگار بلند مرتبه قائل شده، و قرآن را مطابق عقيده باطل خود تفسير كرده اند.
5- اشخاص فاسد و گمراه هواهاى نفسانى خود را حق گرفته اند، بدين شرح: آنان كه الفاظ قرآن را مطابق عقيده فاسد و رأى باطل خود تفسير مى كنند، حق را آن چيزى مى دانند كه هواى نفسانيشان ايجاب مى كند (بعبارت ديگر)، آنچه هواى نفسانى آنان اقتضا كند حق است، و لذا با مختصر تاويلى معناى آيه را به خواست خود بر مى گردانند، در صورتى كه قرآن مى فرمايد: وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ .
6- تباهكاران خود را از كيفرهاى سنگين آخرت در امان مى دانند و گناهان بزرگ را ناچيز به حساب مى آورند بدين معنى كه امر آخرت را در جايى كه براى مردم تذكّر عذاب و كيفر شديد آن لازم است، سهل و آسان وانمود مى كنند تا نادانان را به اشتباه اندازند و از اوامر و نواهى خداوندى دورشان گردانند. (اين گروه) وقتى وارد مجلس وعظ و زهد شوند براى به دست آوردن دل جاهلان و تثبيت موقعيّت خود در ميان آنان وعده هاى آمرزش خداوندى از قبيل: قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا و مانند آن را، براى بى خردان متذكر مى شوند، و بدين سان براى آنها عذاب سخت الهى و خطرات آخرت را، آسان و كم اهميّت جلوه مى دهند و گناهانى را كه آنان مرتكب شده اند كوچك مى شمارند و در ذهن آنها وعده بخشش و كرم الهى را جاى مى دهند و ميل طبيعى آنان به خواسته هاى بيرون از حدّ شرعى را تهييج مى كنند، تا مرتكب محرّمات شوند.
ليكن عالم و دانشمند چنين نيست، زيرا هر يك از آيات بشارت دهنده و يا بيم دهنده را در جاى خود به كار مى گيرد، تا شنوندگان را ميان ترس و بيم نگاه دارد و در نتيجه آنها غرق لذّت زود گذر و فانى دنيوى به اميد وعده الهى نشوند و نيز با توجّه به عذاب اخروى و وعيد الهى از رحمت حق مأيوس نگردند.
7- شخص فاسق به زبان مى گويد: دست به امور شبهه ناك نمى زنم، يعنى وقتى كه در برابر امرى قرار گيرم كه شبهه ناك است، پا پيش نخواهم گذاشت.
ولى در عمل داخل شبهه قرار گرفته و مرتكب حرام و مال شبهه ناك مى شود و اين بدان جهت است كه نادان است و امور شبهه ناك را تشخيص نمى دهد.
8- بدكار، مدّعى است كه از بدعتها دورى مى كند. (امورى كه مخالف قوانين شرعى باشند بدعت ناميده مى شوند) ولى بر خلاف ادّعايش، در ميان بدعت مى خوابد.
«خوابيدن در ميان بدعت»، كنايه از غوطه ور شدن در آن مى باشد كه امام (ع) بصورت استعاره بالكنايه به كار برده است. غوطه ور شدن در بدعتها نيز به دليل جهل به اصول شريعت و چگونگى انشعاب فروع از اصول مى باشد.
9- (با در نظر گرفتن ويژگيهاى فوق) صورت شخص فاسق انسان و قلبش قلب حيوان است. مقصود امام (ع) از حيوان چنان كه عرف مى فهمد غير انسان مى باشد. چون حيوان را بطور مطلق بيان كرده، بر هر حيوانى از جمله (الاغ) و جز آن قابل صدق است، زيرا ميان شخص نادان و حيوان از لحاظ صلاحيّت نداشتن هيچ كدام براى درك معارف و علوم و تمايل آنها به شهوات، كمال شباهت و مناسبت بر قرار است.
10- شخص فاسق، باب هدايت را نمى شناسد تا در آن گام نهد و نه باب باطل را تا از ورود در آن خوددارى ورزد. يعنى به دليل جهلى كه دارد راهنماى هدايت به راه حق را نمى شناسد تا آن راه را بپيمايد. اسباب دخول در باطل را هم تشخيص نمى دهد تا از آن بر كنار بماند.
علّت گمراهى چنين شخصى، جهل مركّبى است كه او را از طريق حق دور مى سازد و به باطل اعتقاد قطعى پيدا مى كند، وقتى كه بجاى حق، به باطل عقيده قطعى داشته باشد با اين وصف محال است، جانمايه دخول در جهل را بشناسد، و اين خود نوعى كورى است، كه پرهيز از باطل را ناممكن مى كند.
امام (ع) دارنده چنين اوصافى را مرده ميان زندگان دانسته است، زيرا حيات حقيقيى كه هر خردمندى طالب آن است امورى است كه شرائع و كتب الهى تحصيل آن را لازم دانسته اند و آن زندگى نفسانى است كه با تكميل فضائل اخلاقى موجب خوشبختى جاويد مى گردد. كسى كه از كمالات نفسانى بى بهره باشد، مرده اى واقعى است كه در ميان زندگان راه مى رود. چه بحقيقت دريافته اى، كه جهل مركّب، مرگى است كه با حيات ضدّيت دارد. در حقيقت جاهل مرده است، امّا اين كه مرده در ميان زنده هاست بدين سبب است كه به حيات طبيعى و عرفى زندگانى مى كند.
|