كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، دكتر محمد مصدق، نخست وزير ايران، قاجار، مشروطه، پهلوي اول، پهلوي دوم، نهضت ملي نفت، موازنه منفي
نویسنده : منيره شريعت جو
محمد مصدق از رجال سیاسی ایران در دوره قاجار، پهلوی اول و دوم است که در 29 اردیبهشت 1261ش در تهران زاده شد.[1] پدرش میرزا هدایتالله نوه میرزا کاظم آشتیانی است که در اوایل سلطنت فتحعلیشاه، وزیر دفتر ناصرالدین شاه شد و شش فرزندش نیز مناصب مهمی را در دستگاههای دولتی احراز کردند. مادر مصدق، ملکتاج خانم نجمالسلطنه نیز از نوادگان عباس میرزا ولیعهد فتحعلیشاه بود.[2] پس از مرگ پدر (شهریور 1271ش به مرض وبا[3]) مناصب و لقب پدر به پسر بزرگتر و لقب مصدقالسلطنه به محمد 10 ساله اعطا شد.[4] وی در کودکی به علت قرابت مادرش با خاندان سلطنت از همبازیهای پسران ناصرالدین شاه بود و پس از فوت پدر تحت حضانت مادر و نظارت برادر بزرگتر قرار گرفت[5] و دو سال بعد در 1273ش پس از ازدواج مادرش با میرزا فضلالله خان وکیلالملک به تبریز رفت.[6] مصدق با دختر سید زینالعابدین امام جمعه، نوه دختری ناصرالدین شاه ازدواج کرد که حاصل آن دو پسر به نامهای احمد (مهندس راه و ساختمان)، غلامحسین (پزشک) و سه دختر به نامهای ضیاء اشرف (همسر عزتالله بیات)، منصوره (همسر احمد متیندفتری) و خدیجه (به علت مشاهده نحوه دستگیری پدر در کودکی دچار بیماری اعصاب شده، در یکی از بیمارستانهای سوئیس بستری میشود) است.[7]
دقت در امور، صراحت لهجه، قانونگرایی در سخن و عمل، تقوای فردی و اجتماعی، هوشیاری، تقوای مالی، اعتراض به شرایط حاکم بر کشور، مشی عدم دفع و کوشش حتی برای جذب محمدرضا پهلوی تا حد ممکن، تحمل فشارها و آزارها در راه آزادی و استقلاب ایران و دعوت به آن، میهندوستی و مردمگرایی و... از ویژگیهای شخصیتی مصدق در طول زندگی است.[8]
فعالیتهای علمی
محمد تحصیلات مقدماتی خود را از سن پنج سالگی تحتنظر معلمین خصوصی آغاز کرد و توانست مقدمات زبان، ریاضیات، تاریخ و جغرافیا، حسن خط و نگارش رسائل، ادبیات فارسی و زبان فرانسه را فراگیرد.[9] پس از وقفهای چند ساله به دلیل اشتغالات دولتی، مجدداً به تحصیل روی آورده، نزد اساتید مدرسه تازه تأسیس علوم سیاسی به فراگیری علوم به صورت خصوصی پرداخت.[10] در 1287ش نیز برای ادامه تحصیل عازم فرانسه شده، حدود دو سال در رشته علوم مالی تحصیل نمود. پس از مسافرتی پنج ماهه به ایران به علت بیماری و لزوم استراحت، جهت ادامه تحصیل عازم سوئس شد و به تحصیل دکترای حقوق پرداخت و با نگارش رساله خود با عنوان وصیت در حقوق اسلام موفق به أخذ درجه دکترا و پس از پایان دوره کارآموزی پروانه وکالت دریافت کرد.[11] پس از بازگشت به ایران[12] به تدریس در مدرسه عالی علوم سیاسی، انتشار "مجله علمی" و نیز تألیف و نشر جزواتی دست زد؛ از جمله: کاپیتولاسیون و ایران، شرکت سهامی در اروپا، دستور در محاکم حقوقی، حقوق پارلمانی در ایران و اروپا، مختصری از حقوق پارلمانی در ایران و اروپا، اصول و قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دوره مشروطیت.[13]
فعالیتهای سیاسی
الف: مصدق در عصر قاجار (قبل از مشروطه)
مصدق که به لحاظ نسبی وابسته به دربار قاجار بود، دارای موقعیت ویژهای در دربار بود و چهار سال پس از فوت پدر، در سن 14 سالگی توسط همسر مادرش، میرزا فضلالله به ریاست استیفای خراسان (امور اقتصادی و دارایی) خراسان منصوب گردید،[14] اما پس از چند سال به دلیل برخی اختلافات، امور مالی خراسان را رها ساخته، به تهران بازگشت و به تحصیلات خود ادامه داد.[15]
ب: مصدق در عصر مشروطه تا انقراض قاجار
پس از صدور فرمان مشروطیت، مصدق از سوی طبقه اعیان اصفهان به مجلس راه یافت که به علت نداشتن سن قانونی سی سال اعتبارنامه وی رد شد.[16] سپس در مقام نایب رئیس به عضویت "مجمع انسانیت" و پس از آن "کمیسیون حزب"درآمد. مصدق پس از استبداد صغیر از طرف شاه به عضویت شورای دولتی درآمد، اما پس از نخستین جلسه جهت ادامه تحصیل در عازم اروپا شد.[17]
پس از بازگشت به ایران به اتفاق تنی چند از دوستان تحصیلکرده خود نشریهای با نام "مجله علمی" انتشار داد که ادامه نیافت.[18] در 1294ش از طرف مجلس شورای ملی سوم به عضویت "حزب اعتدال" درآمد که با وقوع جنگ جهانی اول و مهاجرت برخی نمایندگان این حزب منحل شد و به عضویت "کمیسیون تطبیق حوالجات" درآمد که وظایف دیوان محاسبات را انجام میداد.[19] مصدق سرانجام به معاونت وزارت مالیه و ریاست کل حسابداری آن وزارتخانه منصوب شد و پس از چندی از سوی رئیسالوزرا برای وزارت دارایی دعوت به کار شد که آن را رد کرد.[20] پس از 14 ماه معاونت وزارت مالی و عضویت در جمعیت "دموکرات ضدتشکیلی"، در دولت وثوقالدوله به دلیل اختلافات بر سر مخالفت با "قرارداد 1919 وثوقالدوله" از کار کنارهگیری کرد و به مدت یک سال در سوئیس اقامت گزید.[21]
مصدق که از سوی مشیرالدوله برای وزارت عدلیه در نظر گرفته شده بود، طی تلگرافی از سوئیس احضار شد؛ اما طی توصیه فرمانفرما و متنفذین فارس به جای وزارت، از اواسط مهر 1299ش تا کودتای سوم اسفند 1299ش به مدت شش ماه به سمت والیگری فارس منصوب شد. مصدق که در پاسخ به تلگراف کودتاچیان اعتراض خود را اعلام کرده بود، استعفانامه خود را در 16 اسفند برای احمدشاه فرستاده، برای حفظ جان خود تا زمان سقوط کابینه سید ضیاء به خاک بختیاری پناه برد.[22]
وی پس از روی کار آمدن قوام به سمت وزیر مالیه منصوب گردید، اما با سقوط کابینه قوام، مشیرالدوله مصدق را به استانداری آذربایجان فرستاد که بعد از شش ماه، پس از استعفا به تهران بازگشت.[23] در 1302ش در دوره پنجم انتخابات از سوی مردم تهران به مجلس راه یافت[24] و به وزارت امور خارجه نیز منصوب شد و در همین دوره از مجلس بود که با وجود مخالفت افرادی چون کاشانی[25] و مصدق در نهم آبان 1304ش، طرح نمایندگان مبنی بر خلع قاجاریه و واگذاری سلطنت به رضاخان به تصویب رسید.[26]
ج: مصدق در عصر پهلوی اول
دوره ششم نیز مصدق به مجلس راه یافت و ضمن مخالفت با برخی اقدامات مطرح شده در مجلس، دعوت به ریاست دیوانعالی کشور توسط داور را نپذیرفت. پس از پایان دوره ششم به دلیل تقلب در انتخابات دوره هفتم از سیاست کنار گذاشته شد و در اواسط آبان 1319ش، وی که تحت بازجویی قرار گرفته بود مدتی در احمدآباد، ملک شخصیاش، تحتنظر قرار گرفته شد و تنها پس از سقوط رضاشاه وی به صحنه سیاست روی آورد.[27]
د: مصدق در عصر پهلوی دوم:
با سقوط رضاشاه توانست در انتخابات دوره چهاردهم مجلس در 1322ش از سوی مردم تهران به مجلس راه یابد.[28] از جمله اقدامات مصدق و همفکرانش در مجلس چهاردهم مخالفت با دادن امتیاز نفت شمال توسط دولت ساعد در شهریور 1323ش بود که منجر به استعفای ساعد از پست نخستوزیری شد. با استعفای وی، مجلس رأی تمایل به نخستوزیری مصدق داد که وی با این شرط که چنانچه نتوانست به وظیفه ملی خود عمل نماید، مجدداً به مجلس بازگردد بااین سمت موافقت نمود که با عدم موافقت مجلس روبرو گشت.[29]
با پایان یافتن دوره مجلس چهاردهم در اسفند 1324ش و در آستانه انتخابات دوره پانزدهم به دنبال دخالت قوام در انتخابات، مصدق به اتفاق تنی چند از رجال، تجار، روزنامهنگاران و اصناف به مدت چهار روز در دربار تحصن کردند که بدون نتیجه بود.[30]
در انتخابات دوره شانزدهم در 1328ش نیز به علت دخالت دربار و وزیر کشور، مصدق به اتفاق جمعی دیگر برای انجام انتخابات آزاد و اعتراض به نحوه جریان انتخابات در دربار متحصن شدند. که با ترور هژیر در 13 آبان 1328ش، آرای تهران متوقف شده و فساد در انتخابات توسط رئیس انجمن نظارت اعلام شد. مجلس شانزدهم که کار خود را بدون نمایندگان تهران شروع کرده بود، پس از تجدیدنظر در آرای آن، مصدق در زمره نماینده تهران انتخاب گردید.[31] جبهه ملی نیز موجودیت خود را به رهبری مصدق در همین ایام اعلام کرده بود.[32]
ـ مصدق و نهضت ملی نفت ایران
سالهای نهضت ملی که از زمان مجلس پانزدهم که طرح قانونی نمایندگان برای رد قرارداد قوام ـ سادچیکف مطرح شد، در مجلس شانزدهم نیز ادامه یافته،[33] کمیسیون نفت در اول تیرماه 1329ش به ریاست دکتر مصدق در مجلس تشکیل شد و طی آن ضمن رد قرارداد گس ـ گلشائیان، طرحی با امضای یازده نماینده مبنی بر ملی شدن صنعت نفت تقدیم مجلس شد.[34]
پس از تشکیل کمیسیون، منصور از نخستوزیری استعفا داده، رزمآرا به منظور حفظ منافع انگلیس جایگزین وی شد که با کشته شدن وی در 16 اسفند 1329ش پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در کمیسیون، مجلس ملی و سرانجام در 29 اسفند در مجلس سنا تصویب گردید.[35] علاء جانشین رزمآرا نیز در مقابل اوضاع متشنج دوام نیاورد و مجلس دکتر مصدق را به عنوان نخستوزیر پیشنهاد داد که وی برخلاف دفعات پیشین، بدون شرط، نخستوزیری را پذیرفت. (به دلیل اینکه دربار و انگلستان در صدد بودند برای پیشبرد اهداف خود و به شکست کشاندن طرح ملی شدن صنعت نفت، سید ضیاءالدین طباطبایی را بر مسند نخستوزیری بنشانند که با توجه به شروط مصدق در دفعات پیشین گمان نمینمودند پیشنهاد آنان مورد قبول مصدق قرار گیرد.)[36] و بدین ترتیب هیأت دولت مأمور اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور شد.[37] انگلستان نسبت به جریان ملی کردن صنعت نفت و خلع ید اعتراض کرده، آن را خلاف قوانین بینالمللی اعلام نمود، اما مصدق آن را خواسته ملت دانسته، مذاکرات پیشنهادی انگلستان و آمریکا در بالا بردن سهم سود نفتی ایران نیز نتیجه نداد.[38] با وجود انتقادات و مخالفتها این جریان با تلاش دولت و دیگر حامیان از جمله آیتالله کاشانی ادامه پیدا کرد تا جایی که انگلستان علیه ایران به شورای امنیت شکایت برد. مصدق با حضور در دیوان لاهه و دفاع از اقدام ایران، دادگاه لاهه به نفع ایران، رأی به عدم صلاحیت خود داد و گام مهم دیگری در ملی شدن صنعت نفت برداشته شد.[39]
مصدق در دو مورد از نخستوزیری کنار کشید، که بار نخست با اعتراضاتی که صورت گرفت، شاه فرمان ریاست دولت را برای مصدق صادر نمود؛ اما بار دوم به علت تقاضای اختیارات شش ماهه و در اختیار گرفتن پست وزارت جنگ و عدم موافقت شاه با واگذاری وزارت به وی، مصدق بدون مشورت با هیچ کس استعفا داد. در نتیجه قوام به نخستوزیری رسید که با اعلامیهها و اقدامات مخالفین به ویژه آیتالله کاشانی در دعوت مردم به قیام در 30 تیر که منجر به سقوط قوام گردید، مصدق مجدداً در رأس کار قرار گرفت.[40] با اعلام نظر دادگاه لاهه در 31 تیر و نیز روی کار آمدن مجدد مصدق در اول مرداد، وزارت جنگ را نیز بر عهده گرفت.[41] مصدق علاوه بر تعقیب مسائل نفت، به یک سلسله اقدامات داخلی دیگر از جمله تصفیه در سازمانهای اداری و نظامی دست زد.[42] مصدق عدم تشکیل دولت تا پیش از تصویب ماده واحده ملی شدن صنعت نفت از مجلسین، عدم مذاکره با میانجی آمریکا تا زمان به رسمیت شناختن اصل ملی شدن صنعت نفت توسط دولت انگلیس و خارج ساختن معادن نفت از تصرف بیگانگان با اخراج کارشناسان و کارمندان تبعه انگلیس، سه اقدامی است که مصدق از ابتکارات دولت خویش یاد میکند.[43] سیاست مصدق در مبارزه بر دو محور استقلال سیاسی و اقتصادی ایران و کوشش در استقرار دموکراسی استوار بود. در استقلال سیاسی نیز از سیاست موازنه منفی یعنی مخالفت با دادن هر نوع امتیاز به بیگانگان طرفداری میکرد.[44]
نهضت ملی نفت که با همکاری گروههای مختلف ملی و مذهبی به پیروزی رسیده بود،[45] سرانجام با اختلافات، اشتباهات و کارشکنیهای درونگروهی و برونگروهی داخلی و خارجی[46] زمینه را برای کودتا علیه دولت مصدق فراهم ساخت.[47] انتقاد از قانون امنیت اجتماعی مصدق (خودداری از محاکمه مسببین کشتار سی تیر 1331ش و...)، برخی انتصابها (توجه به برخی متیندفتری، به کارگماردن افراد مورد انتقاد بر سر کار، همچون متیندفتری)،[48] تقاضای تجدید اختیارات بیشتر،[49] اتکا و غرور زیاد مصدق به قدرت خود بدون در نظر گرفتن سایرین،[50] بیتوجهی به هشدارها برای کودتا و انجام اصلاحات از جمله نامه کاشانی[51] و... از جمله انتقادات وارده بر مصدق از سوی دوستان مصدق به وی است.
سرانجام طی کودتایی که در 22 مردادماه 1332ش که توسط انگلستان، آمریکا و همکاری دربار به وقوع پیوست (در مرحله اول با شکست مواجه شده، منجر به فرار شاه و همسرش در 25 مرداد به بغداد و سپس رم شد) و در 29 مرداد کودتا به انجام رسید،[52] به اتهام اقدام ضدسلطنتی در دادگاه مورد محاکمه قرار گرفته، پس از تحمل سه سال زندان، تحتنظر مأمورین و بدون تماس با افراد از مرداد 1335ش به احمدآباد تبعید شده، تا اسفند 1345ش که در سن 84 سالگی درگذشت، در آنجا زیست و در همین مکان نیز دفن گشت.[53]