«السلام عليک ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله»،[1] سلام بر تو اي حضرت عباس(علیه السلام)، سلام بر تو اي افسر رشيد کربلا، سلام بر تو اي باب الحوائج(علیه السلام)، سلام بر تو اي که امام صادق(علیه السلام) بر تو سلام نموده، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) بر تو سلام نموده، امام سجاد(علیه السلام) بر تو سلام و درود فرستاده است. انشاءالله خدا قسمتتان کند کربلا کنار قبر با عظمتش.

وقتي از حرم حسيني(علیه السلام) مي آيي بيرون و در بين الحرمين گام بر مي داري، آهسته آهسته وارد حرم حضرت عباس(علیه السلام) مي شوي. عظمت، ابهت و رشادت از حرم حضرت ابالفضل العباس(علیه السلام) به چشم مي خورد. برويم از نزديک عرض ارادت کنيم. امشب دل هاي شما را روانه کربلا کنم و دو سه جمله به ياد اين شهيد اشک بريزيم. آمد ميدان، آمد کنار شريعه. عرض کردم همه دشمنان رفتند و همۀ تلاش حضرت عباس(علیه السلام) هم اين بود بتواند يک مقداري آب به خيمه هاي حضرت اباعبدالله(علیه السلام) برساند و بتواند اين لب هاي تشنه را سيراب کند. هر شهادتي را امام حسين(علیه السلام) برخوردي با آن داشته و جمله اي فرمود تاثيري داشته علي رغم آن صبر و بردباري و تسليم امام حسين(علیه السلام). شهادت حضرت ابالفضل العباس(علیه السلام) بود که نوشتند: حضرت اباعبدالله(علیه السلام)، «بان الانکسار في وجهه»؛ آثار شکست در چهرۀ حضرت اباعبدالله(علیه السلام) و آثار انحنا در کمر حضرت اباعبدالله(علیه السلام) يک چيز طبيعي است.

برادري با اين عظمت از دست داده و تسليم محض است. رضا در زندگي اش است راضي است به رضاي خدا اما اين يک چيز طبيعي است يک وقتي خبر شهادت برادر و جنازه برادر را مي بيند، انحنا در کمر حضرت اباعبدالله(علیه السلام) و حالت انکسار در چهره امام حسين(علیه السلام) پيدا مي شود. شما مي دانيد ديگر مردي در خيمه نمانده بود. وقتي حضرت ابالفضل(علیه السلام)، امام حسين(علیه السلام) را صدا زد؛ امام(علیه السلام) نمي توانست خيلي کنار بدن بماند؛ چون احتمال داشت او از علقمه مي آيد، نسبتاً هم فاصله زياد بود. مي آيد علقمه، دشمن حمله کند به خيمه اش. لذا، نوشتند وقتي مي رفت طرف علقمه، بر مي گشت يک نگاه به خيمه مي کرد و يک نگاه به علقمه. «طرفه بينه و بين الخيام متقسموا»؛ يک نکاتي داريم که در مقتل است.

خيلي ظريف نگاهش را بين خيمه و بين بدن حضرت عباس(علیه السلام) تقسيم کرده بود؛ يک نگاه به خيمه مي کرد و يک نگاه به بدن حضرت عباس(علیه السلام). يک نگاه به خيمه مي کرد و يک نگاه به دست هاي حضرت عباس(علیه السلام)؛ نتوانست خيلي بنشيند. همين قدر نشست کنار بدن حضرت عباس(علیه السلام) و صدا زد برادرم، بدان تا ديشب بچه هايم راحت مي خوابيدند؛ چون عمو عباسشان(علیه السلام) زنده بود، تا ديشب دشمن خواب نداشت؛ چون حضرت عباس(علیه السلام) در ميان لشکر بود.

برادرم، امشب دشمن راحت مي خوابد؛ چون حضرت عباس(علیه السلام) نيست، امشب بچه هايم خواب ندارند؛ چون عمو عباس(علیه السلام) نيست. همين چند جمله را گفت و بلند شد. حالا حضرت زينب(سلام الله علیها) منتظر است، حضرت سکينه(سلام الله علیها) منتظر است، بچه ها ايستادند؛ يکي مي گويد کاش نمي گفتيم تشنه هستيم، يکي مي گويد کاش العطش نگفته بوديم، يکي مي گويد کاش روي پاهايش افتاده بوديم و نمي گذاشتيم برود به طرف نهر و به طرف علقمه.

يکي مي گويد صبر کنيد شايد بيايد، يک شبحه اي دارد مي آيد. يکي مي گويد اين حضرت عباس(علیه السلام) است، حتماً عمويمان مي آيد و بابا دارد مي جنگد. يکي مي گويد امام حسين(علیه السلام) است، حتماً عمو دارد مي جنگد. احتمالات در ذهن مي چرخد و يک وقت ديدند امام حسين(علیه السلام) سر را پائين انداخته و کمر خميده آمد حالا چه کسي برود بپرسد؟ خودش داغ ديده است. چقدر داغ ديده، داغ روي و داغ فاصله. بعضي داغ ها چند دقيقه بيشتر نبوده، داغ حضرت علی اکبر(علیه السلام) نديده، داغ حضرت قاسم نديده، داغ عبدالله بن مسلم ندیده، داغ اين صحابي ندیده؛ اين داغ ها جمع شده، دل حضرت اباعبدالله(علیه السلام) مملو از مصيبت است.

«ساعد الله قلبک يا اباعبدالله(علیه السلام)»، قربان قلب داغدارت امام حسين(علیه السلام)، قربان قلب مصيبت ديده ات يا حضرت اباعبدالله(علیه السلام). يک کسي گفت: چيزي نگويم و ديگر نمک روي زخم بابا نپاشيم اما بچه کوچولو طاقت نياورد، دختر کوچولو رفت جلوی بابا، بابا «اين عمي العباس»، بابا، عمويم حضرت عباس(علیه السلام) کجاست؟ بابا بابا، آب نمي خواهيم. خودش را بگو بيايد. چيزي نگفت: زبان نمي چرخد؛ آدم نمي تواند بعضي از اين مصيبت ها را تصور کند. زبان نمي چرخد، نازدانه اش را در بغل گرفت، يک دستي سرش کشيد و دستش را گرفت. بابا کجا مي برد مرا؟ نکند مي خواهد ببرد علقمه بگويد: ببين، عمويت دارد مي جنگد و او زنده است. اما نه آنجا نرفت آمد و آمد عمود خيمۀ حضرت عباس(علیه السلام) را خواباند.

اين خيمه ديگر سالار ندارد، اين خيمه ديگر... اينجا بود که تا خيمه خوابيد، حضرت زينب(سلام الله علیها) صدا زد واي از اسارت، واي از در به در شدن، واي از بي سالار و بي سقا شدن.

«لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم »

حجة الاسلام و المسلمین رفیعی