روزنامه ابتکار
تاریخ: 19/6/1396
حبیب الله پیمان در گفت وگو با «ابتکار» از شخصیت دینی و مذهبی آیت الله طالقانی گفت
علیرضا صدقی
نوزدهم شهریور ماه برای ایرانیها با نام «سیدمحمود طالقانی» پیوند خورده است. روحانی مبارزی که بیش از هر روحانی دیگر در پیوند با اجتماع و مبارزان سیاسی دوره پهلوی به سر برد و به طور نسبی مورد احترام همه گروههای مبارز ـ حتی خداناباوران ـ بود. «طالقانی» که در آخرین روزهای سال 1289 هجری خورشیدی به دنیا آمده بود، درک کاملی از شرایط اشغال ایران در شهریور 1320 پیدا کرد و این درک موجب شد تا آشنایی به نسبت کاملی از درد و رنج مردم زمان خود داشته باشد. درد و رنجی که بسیار بیش از رویدادهای مربوط به یک دوره خاص و زمان مشخص، قابل تعریف و تبیین بوده و راهکارهایی برای رهایی نوع بشر تلقی میشود. همین آشنایی با مسائل، مشکلات و معضلات اجتماعی بود که از «طالقانی» شخصیتی فراتر از یک روحانی سنتی و متداول به مفهوم عمومی آن ساخت. اگر طالقانی را نخستین روحانی نواندیش دینی ندانیم به طور قطع یکی باید یکی از بزرگترین نواندیشان دینی تلقی کرد. این وجه از شخصیت «طالقانی» در سایه مبارزات سیاسی و اجتماعی او همواره مغفول مانده و کمتر مورد توجه قرار گرفته است. توجه به این نکته بارز شخصیتی در «طالقانی» میتواند تفسیر و تأویل دقیقتری از شخصیت او به دست دهد. به همین مناسبت روزنامه «ابتکار» در گفتوگویی با «حبیبالله پیمان» به تشریح این بخش از زندگی طالقانی پرداخته است.
به نظر میرسد یکی از وجوه بارز شخصیتی مرحوم آیتالله طالقانی، نوع نگاه و زاویه دید او نسبت به دین است. در این نوع نگاه که میتوان از آن به «نواندیشی دینی» تعبیر کرد، روزآمد کردن مفاهیم دینی به عنوان یک اصل اساسی مورد توجه واقع شده است. این ظرفیت چگونه در مرحوم طالقانی شکل گرفته بود و چه تأثیری بر محیط پیرامونی خود داشت؟
نخست باید توجه داشت که ایشان بیش از آنکه از لباس و کسوت خودشان به عنوان یک «روحانی» تأثیر پذیرفته باشند، از شرایط و موقعیت جغرافیایی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که در آن زیست میکردند، تأثیر گرفته بودند. به طوری که نگرش و دیدگاه ایشان در حوزههای مختلف سیاسی ـ اجتماعی شباهت بسیار کمی به سنتهای رایج در حوزههای علمیه داشت. اما در خصوص نگاه ایشان نسبت به مسائل دینی باید به شرایط زمانی و مکانی رشد و شکلگیری شخصیتشان توجه داشته باشیم. به این دلیل که شناخت هیچ شخصی نسبت به مسائل مختلف در خلاء شکل نمیگیرد و در تعامل با اجتماع و شرایط زیستی است که میتواند موضع و درکی از موضوعات مختلف پیدا کند. وقتی به شرایط شکلگیری شخصیت آقای طالقانی نگاه میکنیم متوجه میشویم که این دوره همزمان با آخرین سالهای حکومت رضا شاه و اشغال کشور در پایان جنگ جهانی دوم است. او با جامعهای فقرزده، ستمزده و استعمارزده روبرو است که مردمی دچار مشکلات فراوان را در خود جای داده بود. از سوی دیگر، طالقانی شخصیتی بود که در حوزههای طلبگی محصور نمانده بود و خیلی زود وارد جامعه شد. در همان زمان هم که آموزش مذهبی میدیدند در ارتباط با مردم و اجتماع بودند.
ارتباط مرحوم طالقانی با جامعه و مردم به چه شکلی بود؟ آیا شیوه ارتباط ایشان با جامعه به همان شیوههای سنتی و مرسوم متدوال بود؟
خیر؛ ارتباط ایشان با جامعه به شکل سنتی نبود. یعنی اینطور نبود که آقای طالقانی در مسجد بنشینند و مردم بیایند و مسائلشان را بپرسند و بروند که طبق آن پاسخها رفتار کنند. در صورتی که ارتباط آقای طالقانی با جامعه به گونهای بود که تأثیرپذیری فراوانی را در مواجهه با آنچه در بیرون میگذشت، در خود ایجاد کرده بود. شخصیت هر فردی در نتیجه میزان و نوع تأثیری است که از جامعه و رویدادهای پیرامونی میگیرد. ایشان نسبت به آنچه در جامعه میگذشت، اولاً نگاهی عمیق داشتند و از ظاهر به عمق مسائل و رویدادها میرفتند. به طوری که از رویههای حوادث، مانند بسیاری دیگر عبور نمیکردند و ثانیاً به این دلیل که وجودش را و مجراهای دریافت مفاهیم را باز گذاشته و وجودش را در چارچوبهای تنگ ایدئولوژیک، عقاید آبا و اجدادی، منافع شکلگرفته بخشی و گروهی، عادات و حتی طبقاتی محدود نکرده است، لذا وجود و ذهن بازی دارد. همین باز بودن ذهن و قلب موجب تأثیرپذیری ایشان از محیط اجتماعی و پیرامونی میشود. این مسئله سبب میشود که حوادث در مواجهه با آنچه از درون ایشان با ارادهای آزاد تولید میشود، آفرینشی در عرصههای اندیشه و رفتار و پدیدههای جدید داشته باشد. برای قضاوت در مورد شخصیت آیتالله طالقانی توجه به نکته گفته شده بسیار مهم است. نتیجه همه اینها موجب شد تا ایشان شخصیتی پویا داشته باشد و نگرشی بسته نسبت به مسائل نداشته باشد. در طول زمان متحول میشود و این تحول نشانه باز بودن مکانیزم شعوری و ادراکی ایشان است.
تأثیرپذیری ایشان از محیط پیرامونی به شکل بوده است؟ آیا این تأثیرات به شکل یکسوی بوده است؟ و مرحوم طالقانی تأثیری بر تحولات پیرامونی خود نداشتند؟
تأثیرپذیری ایشان از محیط بیرونی به شکل منفعلانه به این معنی که فقط از حوادث شکل بپذیرند نبود. اینگونه نبود که ایشان به شکلی که عوامل بیرونی اراده میکردند، شکل نمیگرفت. بلکه ایشان واکنشی فعالانه نسبت به حوادث و رویدادها داشتند. نوعی کنش درونی فعال و خلاق به حوادث بیرونی داشتند. بنابراین ایشان نه یک فرد عادی است که عوامل بیرونی به ایشان فرم میدهد و به شکل خود در میآورد و نه انسانی بسته است که خارج از جهان پیرامونی زندگی کند و گذشت زمان کمترین اثری روی ایشان داشته باشد. اگر مسئله را به این صورت ارزیابی کنیم، در مییابیم که مرحوم طالقانی تحت تأثیر آنچه از جامعه میگیرد و رنج و درد و نیازها و مسائل جامعه را میبیند، برای حل مسئله و نیاز انسان زمان خودش ـ توجه داشته باشیم که برخی دردها، درد همه انسانها در همه زمانهاست ـ به قرآن مراجعه میکند. این ویژگی بسیار مهمی است که ایشان داشته است.
نحوه تعامل و ارتباط ایشان با قرآن به چه شکلی بود؟
نکته بسیار مهمی در این زمینه وجود دارد. هستند افرادی که برای شناخت قرآن و آنچه در این متن مقدس آمده است به آن نزدیک میشوند. عنوان این کار دینشناسی است. بسیاری از کارشناسان حوزه دین هم در این مسیر رفتهاند و معارف بسیاری هم تولید کردهاند. این اقدام جایگاه و تأثیرات خود را دارد که بسیار هم قابل احترام است. اما نوع دیگری از شناخت دین داریم که نقطه عزیمت آن با طرح سؤال شروع میشود. مراجعهکننده به دین و قرآن در این نوع از مواجهه با دین مسئلهدار، دردمند و دغدغهمند است. در این نوع از مواجهه با دین هم باید توجه داشت که گاهی سؤالی مطرح میشود که مسئله سؤالکننده نیست. در این صورت هم وضعیت نخست به وجود میآید. یعنی فرد در مقام پژوهشگر یا آکادمیسین با مسئله دین روبرو میشود. اما نوع دیگر سؤال به گونهای است که سؤال پرسشگر مسئله خود او نیز هست. هستی پرسشکننده و جامعهای که در آن زندگی میکند با موضوع سؤال درگیر بوده و متأثر از آن است. در این وضعیت، پرسشکننده در پی دستیابی به یک حقیقت و راه روشن است که مشکلات و مسائل پیش رو و تنگناها را بردارد. در حقیقت پرسشگر در این مقام، به دنبال روشنایی و نور و مشعلی است که از مفاهیم دینی به دست بیاورد و در برابر ظلمتکده مسائل اجتماعی قرار دهد. آقای طالقانی جزء معدود و بلکه تنها مفسری است که با طرح سؤالی از جنس دوم به سراغ قرآن رفته است.
سؤال اصلی و محوری مرحوم آیتالله طالقانی از متن قرآن به عنوان منبع بلافصل وحی در عرصههای مختلف زندگی بشر چیست؟
پرسش اصلی که مرحوم طالقانی در مواجهه با قرآن مطرح میکنند دستیابی به راهکاری برای خروج از بحران، اسارتگاهها اجتماعی و جهل و عصیبتهای موجود در جامعه است. به طور کلی ایشان در پی یافتن پاسخی هستند تا دریابند چگونه میتوان از قید و بندهایی که جسم، روح و روان آدمی را اسیر و مقید کرده است، رهایی یافت؟ این پرسش درست هم سنخ و هم جنس پرسشی است که انبیاء عظام داشتند. آنها این پرسش را به پیشگاه حقیقت هستی بردند و پاسخی به صورت وحی دریافت کردند. آقای طالقانی دقیقاً به همان گونهای با قرآن مواجه میشوند که انبیاء با خدا برخورد کردند. بنابراین جوابهای ایشان نسبت به مسائل مختلف هم هنوز زنده است. هنوز هم راهگشای بحرانهایی است که انسان در هستی و زندگی گرفتار آنهاست. پاسخ مرحوم طالقانی به مسائل، پاسخی رهاییبخش است که مقید به هیچ نوع قید و بندی نیست. این مسئله وجه ممتاز نحوه رویکرد ایشان با قرآن و دین است که خود برآمده از تجربه زیستی و شخصیت و هستی باز ایشان نسبت به اجتماعی که در آن زندگی میکردند، است. ایشان نرفتند قرآن را در کنج حجرهای بخوانند و از طریق الفاظ درک کنند.
با توجه به آنچه اشاره کردید و با مطالعه تفسیر ایشان از آیات قرآن کریم، به نظر میرسد نوع نگاه و زاویه دید مرحوم طالقانی در تفسیر، تفاوتهای آشکاری با دیگر مفسران دارد. این تفاوت رویکرد و نگاه از کجا نشات میگیرد؟
باید توجه داشت که مرحوم طالقانی از لفظ عبور کردند. ایشان در ظاهر قرآن درجا نمیزنند. از لفظ و ظاهر قرآن عبور میکنند و به معنای قرآن میرسند. ایشان به معنای وحیانی میرسند. مسئله اساسی اینجاست که در تفسیر قرآن دو نوع رویکرد جدی وجود دارد. یک رویکرد محدود به زبان و الفاظ قرآن است. در حقیقت ملاک اصلی مفسرانی که به این نوع تفسیر علاقهمند هستند، محدود به زبان و لفظ در قرآن کریم است. در این تفسیر لفظ مبنای پاسخهای خداوند به بشر همین الفاظ و ظاهر قرآن است. این نگاه موجب بسیاری از مشکلات و مسائل هم شده است. به طوری که برخی با بیرون کشیدن بعضی از الفاظ قرآن به این نتیجه رسیدهاند که قرآن نمیتواند کلام وحیانی باشد. اما در نوع دوم مواجهه با قرآن و تفسیر آیات، توجه به معانی مدنظر قرار میگیرد. زمانی که مفسر زبان را ابزاری برای بیان معنی در نظر بگیرد، زبان تنها به مجرای عبور تبدیل میشود. با چنین رویکردی است که میتوان به محدودیتهای زبانی، جغرافیایی و فرهنگی و اجتماعی توجه کرد. بدین معنی که وحی ناچار بوده است تابعی از این محدودیتها باشد و برای فهم مطلب نزد مخاطبان نخستین، چنین الفاظی به کار رفته است. مشکلات و محدودیتها مربوط به زبان قومی است که پیامبران در آن قوم نازل شده است. یعنی پیامبران ناچار بودهاند از الفاظ و زبانی استفاده کنند تا برای اهل آن قوم قابل فهم شود. آقای طالقانی از این دست مفسران بود. ایشان توانست از لفظ و زبان قرآن عبور کند و به معنی و حقیقت آن بپردازد. این مفهوم هم چیزی نیست جز رهایی انسان از قیود مختلفی که مانند زندان انسان عمل میکند و مانعی جدی بر سر راه رشد و تعالی و آزادی انسان است.
از آنجا که پرسشهای تاریخی به طور معمول از منظر اکنون مطرح میشود و همواره در پی یافتن پاسخی از تاریخ برای حل و فصل مسائل امروز هستیم و با توجه به اینکه هر معرفتی را میتوان از برونداد آن شناخت، در خصوص رویکرد معرفتشناسانه مرحوم طالقانی نسبت به دین، خروجی قابل تاملی وجود دارد. شناخت ایشان از دین موجب شد تا مرحوم طالقانی نسبت به جذب همه گروهها، اندیشهها و روشها در کشور تلاشی جدی داشته باشند. ایشان برای همه اندیشهها آغوشی باز داشتند و ایران و اسلام را برای همه میخواستند. پرسش مشخص بنده این است که امروز چگونه میتوان به آن نگاه معرفتی بازگشت؟ و چه مؤلفههایی است که موجب میشود تا انسانها بیش از این به یکدیگر نزدیک شوند و از این عصبیتها و دشمنیها فاصله بگیرند؟
برای پاسخ به این پرسش باید از مسئله امروز تعریفی دقیق و جامع ارائه کنیم. پس از آن است که میتوان برای یافتن پاسخ اقدام کرد. امروزه خشونتها، جنگها و برادرکشیهای بسیاری در حوزه اسلام و مسلمانان به وجود آمده است که همگی یا اغلب آنها شکل فرقهای و مذهبی به خود گرفته است. این عصیبتها به طور معمول از تفاوتها و تمایزهای مذهبی مشروعیت پیدا میکنند. در حالی که عوامل اصلی آنها به مسائل دیگری باز میگردد. معضل اصلی اینجاست که هر فرقه و گروهی براساس چارچوبهای تنگ و بستهای که مورد توجه قرار میدهد مذاهب دیگر را کافر یا خارج دین میداند و همین بهانه کافی است تا با مذاهب دیگر دشمنی کند و سعی بر حذف آن داشته باشد. این تکثر در فرقهها روزبروز بیشتر میشود. مسئله اصلی این است که برای رفع این مشکل از منظر دینی چه باید کرد؟
این مسئله، موضوع ریشهداری است که از دیرباز هم وجود داشته است. همانطور که پیشتر نیز اشاره کردم اگر تنها به ظاهر اکتفا کنیم و به معنای موجود در حقیقت امور دقت نکنیم این مشکل و معضل بروز خواهد کرد. تفاوتهای نژادی که فرق میان انسانها را به وجود میآورد ـ در صورت توجه صرف به ظاهر ـ موجب میشود تا یک «آنِ دیگری» یک «غیریت» در جامعه به وجود بیاید. این مفهوم بیگانهسازی میکند.
در چنین شرایطی است که این «غیریت» مفهوم دشمنی را تعمیق میبخشد. چرا که «آن دیگری» از من نیست و من «انسانم»؛ در نتیجه «او» انسان نیست. طبیعتاً با این رویکرد خصومت به وجود میآید. حال این مفهوم را میتوان در «هویتهای فرهنگی»، «جنسیت»، «مذهب» و... هم تعمیم دارد. این تفاوتهای پدیدارشناسانه سبب شکلگیری «خود» و «غیرخود» میشود. در حالی که اگر از ظاهر بگذریم ملاحظه میکنیم که در پشت این «تفاوتهای ظاهری» یک «وحدت انسانی» وجود دارد. انسانها هم همه دارای شعور، درک، حس، عاطفه و تمایل به زندگی هستند و ادراکی از زندگی دارند. در انسانها عشق و عاطفه و اندیشه و فکر و... وجود دارد که در همه مشترک است. این یعنی وحدت در انسان بودن؛ برابری در ارزشها و حقوق انسانی و همدردی عاطفی. در این صورت است که امکان حل این مسائل به سادگی به وجود میآید. از منظر معنای حقیقی، تفاوت سوری نباید مانع از دیدن وحدت انسانی و وحدت هستی انسانی و اجتماعی شود. طالقانی زمانی که در روش رسیدن به حقایق وحیانی از ظاهر عبور میکند، راهحلی برای این مسائل به دست میدهد. در ضمن این امری تنها محدود به کتاب نیست. در حقیقت عبور از تضادها و تفاوتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که جامعه ما از آنها رنج میبرد. به منظور درک بهتر موضوع باید توجه داشت، همانگونه که وقتی دیندارانی که در ظواهر قرآن ماندهاند، خود و جامعه مسلمانان را در رنجی چند قرنی و هزار ساله متوقف نگه داشتند و مسلمانان نتوانستند از آن همه بحرانها و عقبماندگیها قدم بیرون بگذارند و به سمت آزادی و توسعه انسانی پیش بروند. باید توجه داشت که در حال حاضر هم وضعیت بر همین منوال است. چه در فهم قرآن و چه در فهم زندگی و مسائل جامعه هم همین طور است.
امروز اگر جامعه مسلمانان را دعوت کنیم که به قرآن بازگردند، بسیاری از تفاوتها و تلقیهای از دین به شکلی که در حال حاضر وجود دارد از بین میرود. توجه داشته باشیم که خود دین در برابر احکام شریعت که متأثر از شرایط زمان است، رویکردی جدی نسبت به ارزشها و حقایق دینی دارد. این ارزشها هم معطوف به همان وحدت انسانی است. مخاطب قرآن همه انسانها هستند. خطابهایی مانند «یا ایها الناس» و «یا ایها الانسان» ناظر بر همین معنی هستند. درست بعد از این خطابها است که قرآن میفرماید ای انسانها همه برابرید، همه برادرید و همه از یک محل آمدهاید. در پیام پیامبر در آن دوره هیچ تفاوتی ـ حتی تفاوتهایی در شریعت که بعدها شکل میگیرد ـ میان انسانها وجود ندارد.
قرآن در این مسئله حتی پا را فراتر میگذارد و خطاب میکند «ان المؤمنون اخوه»؛ در این آیه بحث شیعه و سنی وجود ندارد و حتی بحث مسلمان و غیرمسلمان هم وجود ندارد. بلکه مخاطب قرآن در آیه مزبور «مؤمنان» هستند. «مؤمن» هم کسی است که به خدای واحد باور دارد و برای خدا هیچ کسی را شریک نمیگیرد و هیچ انسانی را به جای خدا ارباب قرار نمیدهد. خداوند این آیه را به عنوان پایه اتحاد همه موحدان جهان منظور میکند: «یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم» ای اهل کتاب بیایید روی یک گفتمان که میان همه ما مشترک است، وحدت کنیم. این خطاب قرآن به همه مسیحیان، یهودیان و همه خداپرستان جهان است که «الا نعبد الا الله» جز خدا نپرستید و شریکی برای او در نظر نگیرد و در ادامه میفرماید: «ولا نتخذوا بعضنا بعض ارباب من دون الله» و هیچ یک از ما کس دیگری از خودمان را ـ یعنی انسانی دیگر را ـ به جای خدا نگیریم. این شعار نه فقط همه مسسلمانان صرف نظر از نوع شریعتی که دارند، بلکه همه موحدان را هم وحدت میدهد. زمانی که چنین پیام صریح و روشنی از جانب خدا به منظور وحدت و برابری و برادری برای همه موحدان داریم، چطور بین پیروان یک پیامبر، یک کتاب، باید این همه اختلاف و تضاد و خصومت و نابرابری وجود داشته باشد؟ همین مسئله را آقای طالقانی به نیکی پاسخ میدهد و دردناکترین مشکل حال حاضر جهان اسلام را حل میکند. مشکلاتی مانند نقض حقوق، تعریف مفاهیمی مانند شهروند درجه یک و درجه دو، اختلاف طبقاتی و... همه از این جا ناشی میشود که پیام قرآن دیده نشده است و یا اگر دیده شده، فهم درستی از آن صورت نگرفته است.
به این مسائل متأسفانه دقت نشده است. در مشی پیامبر هم این مسئله وجود داشته است. در مدینه آیاتی بر پیامبر نازل شده است که مسلمانان از دوستی با مشرکینی که در مدینه زندگی میکنند و دشمنی با رسولالله و جامعه اسلامی ندارند، منع نشدهاند. یعنی مسلمانان زمان پیامبر حق داشتند با مشرکانی که به ایشان ایمان نیاورده بودند ولی قصد مجادله و دشمنی با پیامبر هم نداشتند، ارتباط و تعاملی دوستانه داشته باشند. توصیه قرآن علاوه بر دوستی با مشرکان، رعایت انصاف و عدالت با آنها بوده است. مشی قرآن و پیامبر هم اینگونه بوده است. مرحوم آیتالله طالقانی هم با توجه به این آموزهها رفتاری در مسیر تعامل و ارتباط با همه اقشار جامعه داشت.