این مصیبت های عظیم چه می کند با مثل زینبی! آمد در گودی قتلگاه موانع را کنار زد دید عجب! نمی دانم چه دید، با تعجب صدا زد:

«انت اخی؟ اانت ابن والدتی؟»

دید سر در بدن نیست، یک عضو سالم در این بدن باقی نمانده. در نقل دارد سیصد و اندی جراحت بر این اندام وارد شده بود. غیر از اینکه این بدن زیر سم اسب ها رفته و عجیب تر اینکه (آدم شرمش می آید) حتی آن لباس کهنه را غارت کردند. شروع کرد به روضه خواندن، عجب روضه ای خواند حضرت زینب(سلام الله علیها). ابتدا برای اینکه گلایه از خدا نشده باشد، کفران و ناسپاسی نشده باشد، دستها را برد زیر این بدن، این بدن پاره پاره را روی دست گرفت و عرض کرد: خدایا! این قلیل قربانی را از آل رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بپذیر. سپس یک گفت وگو با رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد. یا رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)!،

«يا محمداه! صلى عليك ملائكة السماء هذا الحسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتك سبايا».[1]

  • این کشته فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست
  • این کشتی شکسته به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

یا رسول الله(صلّی علیه و آله و سلّم)! این همان حسینی است که جایش روی دوش شما بود؛ این همان حسینی است که او را در آغوش می گرفتی؛ این همان عزیزی است که جایش روی سینۀ تو بود و او را غرق در بوسه می کردی. حالا ببین یا رسول الله(صلّی علیه و آله و سلّم)! یک عضو سالم برایش باقی نگذاشتند؛ بدنش غرق در خون است. یا رسول الله(صلّی علیه و آله و سلّم) ببین لباس هایش را غارت کردند. یا رسول الله(صلّی علیه و آله و سلّم) ببین این هایی که دارند به اسارت می برند دختران تو هستند. «و بناتک السبایا» سپس یک روضه برای امام حسین(علیه السلام) خواند، خیلی عجیب است. طوری روضه خواند که:

«والله لا انسا زینب بنت علی ویته بقل حسین»؛ حتی حیوانات گریه کردند، اشک از چشم شترها جاری شد.

«بأبي من لاغائب فيرتجى ، ولاجريح فيداوى ! بأبي من نفسي له الفداء! بأبي المهموم حتّى قضى ! بأبي العطشان حتّى مضى !».[2]

ای به فدای آن آقایی که جراحت هایش، زخم هایی که بر بدنش وارد شده التیام پذیر نیست؛ به فدای آن آقایی که سفرش برگشت ندارد؛ به فدای آن عزیزی که وقت رفتن تا دم آخر لبانش تشنه بود؛ به فدای آن عزیزی که تا آخرین لحظات، غصه ها روی دلش سنگینی می کرد. آنقدر گریه کرد، آنقدر در گودی قتلگاه برای امام حسین(علیه السلام) روضه خواند که دیدند حضرت سکینه(سلام الله علیها) صدا می زند، بابا! پاشو ببین دارند عمه ام را می زنند.

چون چاره نیست، می روم و می گذارمت ای پاره پارۀ تن به خدا می سپارمت.

«اعوذ بالله من الشیطان رجیم، أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ».[3]

«السلام علیک یا بقیه الله و رحمه الله و برکاته».

  • از رهگذر خاک سر کوی شما بود هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
  • ای نسیم سحری بندگی من برسان که فراموش مکن وقت دعای سحرم

«يا أَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ». [4]

امام زمان ما نتوانستیم عرض ادب کنیم، چه کنیم، ناتوانیم، چهل روز از عاشورا گذشته و ما هنوز زنده ایم. نتوانستیم طوری که شایسته بود عزاداری کنیم.

حجةالاسلام و المسلمین میرباقری